“اصل و منشاء”
باد را باید نجات داد.
پرندگان باد را می سوزانند؛
در گیسوانِ زنی تنها
که از طبیعت بازآمده است
و اندوه می بافد
باد را باید نجات داد.
* * * * * *
ترانه…
زمان وحشت دارد.
وحشت زمان دارد.
وحشت
در خونِ من قدم بزنید،
بهترین میوه هایم را از من بقاپید،
دیوار ندبه های مرا از هم بشکافید.
ویرانی از ویرانی،
تنها ویرانی
و وحشت
وحشت بسیار
وحشت.
* آلخاندرا پیزارنیک از شاعران برجسته ی اسپانیایی زبانِ معاصر است. او آرژانتینی و زاده ی بوئنوس آیرس است و از تبار یهودیانِ مهاجر روس. سروده های او از بُن مایه هایی با تشبیهاتِ ادبی ی زیرکانه و همچنین نفوذی عمیق در میان مخاطبان و شعر شناسان اسپانیایی برخوردار است. پیزارنیک در شعر خود بیشتر به موضوعاتی چون “کودکی”، “تنهایی”، “رنج” و از همه مهمتر، “مرگ” پرداخته است. او از افسردگی رنج میبرد و دو بار تلاشی ناموفق برای خودکشی داشت و به همین سبب، تحتِ مراقبت و درمان بود. او در ۲۵ سپتامبر ۱۹۷۲ میلادی، در حالی که ۳۶ سال داشت و تنها دو هفته بود که از بیمارستانی روانی مرخص شده بود، با خوردن ۵۰ قرص “سِکوباربیتال سدیم” خودکشی کرد. پیکرش در “آرامگاه تابلادا” در بوئنوس آیرس بهخاک سپرده شده است.
Alejandra Pizarnik