یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

استقلال ضامن آزای، نقدی به اپوزیسیون ایرانی- حنیف یزدانی

علی رغم تصور بسیاری، استقلال مفهمومی است که با آزادی گره خورده است. رابطه آنقدر نزدیک است که به سختی می توان آنها را بدون همدیگر تعریف کرد. به زبان ساده، آزادی عبارت است از عمل، گفتن و یا فکر کردن به آنچه که می خواهی و استقلال عبارت است از داشتن آزادی و توانایی استفاده از آزادی بدون تاثیر مستقیم و یا غیر مستفیم از خارج از اراده. (آکسفورد)

در ایران، در ۵۰ سال اخیر دو جریان عمده روشنفکری که در دو سوی طیف سیاسی قرار دارند علیه استقلال شمشیر را از رو بستند. در اوج محبوبیت جهانی کمونیسم از دهه ۳۰ تا ۶۰ شمسی، کمونیستهای رنگارنگ ایران معتقد به ایده انترناسیونالیسم (به معنی بین المللی) بودند. آنها با شعار دفاع از حقوق ملتهای مختلف در برابر سلطه گری غرب، در واقع مدافع منافع شوروی به ضرر کشورهای ضعیفتر از جمله ایران بودند. بدترین عملکرد را در این بین حزب توده –کمونیست ایران- داشت که خواهان دادن امتیاز نفت شمال و… به شوری بود. بسیاری از آنها تنها هنگامی فهمیدند که عدم باور به استقلال منجر به اضمحلال آزادی، عدالت و سایر ارزشها می شود که شوروی فروپاشید و اندیشه مارکسیستی با شکست کامل روبرو شد.

بعد از فروپاشی شوروی، تب لیبرالیسم بالا گرفت. روشنفکران ایرانی اینبار نیز تحت تاثیر مد روز، دسته دسته لیبرال شدند و باورمند به پایان تاریخ. بدین معنی که لیبرالیسم بهترین اندیشه تاریخ است و ایده ی جایگزین وجود ندارد حتی در آینده لذا تاریخ به آخر رسیده است. آنها با محدود کردن تعریف استقلال به تمامیت ارضی، انزوا گرایی و خودکفایی اقتصادی، راه را برای تقابل آزادی و استقلال باز کردند. این درحالی است که تمامیت ارضی تنها یکی از نتایج استقلال است نه تعریف استقلال.

باری، زمان نیاز بود که اینان نیز با حاد شدن گرمایش زمین و سایر فجایع محیط زیستی و انسانی بی سابقه، دریابند که لیبرالیسم از مضر ترین اندیشه های تاریخ بوده است که حیات کل سیاره را تهدید می کند. از سوی دیگر، با برگزیتِ انگلستان و امریکا اولِ ترامپ، بسیاری دریافتند که استقلال، حتی درغرب لیبرال نیز قابل چشم پوشی نیست چه برسد به کشورهای زیر سلطه نظیر ایران.

اما چرا استقلال در ایران مهمتر از سایر کشورهاست؟

هر کشوری به لحاظ تاریخی و اجتماعی، ارزشی را برجسته تر از سایر ارزشها می داند و در مسیر تاریخ آن ارزش به نوعی عقده های اجتماعی و فرهنگی تبدیل می شود.

این عقده اجتماعی-تاریخی باعث تفاوت فرهنگی میان کشورهای مختلف می شود.

عوامل زیادی در ایجاد این عقده ها دخیلند: بحرانهای سیاسی و اقتصادی، جنگ، بلاهای طبیعی، متفکران و اندیشمندان جوامع و …

بگذارید به چند کشور نگاهی کوتاه بیاندازیم.

– فرانسه:

عقده اجتماعی فرانسوی ها عدالت است. فرانسوی ها از انقلاب ۱۷۹۱، به دنبال عدالت بودند همچنان که شعار انقلابشان هم آزادی، عدالت و برادری بود. اما به دلایل زیاد از جمله به دلیل فرهنگ کاتولیسیسم عدالت وزن بسیار بیشتری نسبت به آزادی پیدا کرده است. این عدالت خواهی مفرط باعث شده است فرانسوی ها بروکراسی بسیار حجیمی را ایجاد کنند که بسیار پر هزینه و نارسا است. اما عدالت را به صورت نسبی رعایت می کند و به همین دلیل آنها راضی هستند.

-انگلوساکسونها:

عقده اجتماعی کشورهای انگلیسی زبان در درجه اول آزادی بوده است. بسیاری دلیل آنرا مذهب پروتستان می دانند که ثروت اندوزی را، برخلاف کاتولیسیسم، مذموم نمی داند و آنرا تشویق هم می کند. به همین دلیل است که لیبرالیسم در کشورهای انگلیسی زبان رشد کرده است. با توجه به جایگاه کشورهای انگلیسی به خصوص امریکا، این نگاه یکطرفه به ازادی بدون توجه به عدالت باعث وضعیت امروز جهان و رشد شدید بی عدالتی در سراسر جهان شده است.

-سوییس:

عقده اجتماعی سوییس، ناسیونالیسم است. به نظر این قلم دلیل ایجاد این عقده ترس ناخودآگاه مردم سوییس از نابودی کشور جوانشان هست. زیرا این کشور کوچک، که برای استقلال اش قرنها جنگیده، از چهار ملت متفاوت تشکیل شده است و ممکن است در شرایط بحرانی به راحتی از بین برود. به همین دلیل آنها بر ناسیونالیسم پای می فشارند تا خود را این ترس نهفته رها کنند.

-اسراییل :

مردم یهودی به عنوان یک ملت تاریخی، بارها مورد ستم حاکمان سرزمین های مختلف قرار گرفته اند. این ستم به خصوص بعد از رواج مسیحیت در اروپا و تمایل آنها برای گرفتن انتقام مسیح از یهودیان اوج می گیرد. به همین دلیل آنها برای یافتن امنیت به کشورهای مختلف مهاجرت می کنند. بعد از تشکیل دولت اسراییل در محاصره مسلمانان و اعراب آنها هنوز خود را در موقعیت تهدید می بینند. دلیل واکنش بسیاری از رفتارهای افراطی آنها در این نکته نهفته است.

– ایران:

اما عقده اجتماعی-تاریخی ایرانی ها بی شک استقلال است. ایران به عنوان قدیمی ترین کشور جهان، بارها مورد تعرض قرار گرفته و حداقل چهار بار مورد تسخیر کامل بیگانگان قرار گرفته است ولیکن، در مجموع بجز سالهایی اندک همواره توسط ایرانیان اداره شده است (این نکته مورد توجه پروفسور دیک دیوس هم قرار گرفته است). هر یک از این هجومها برای نابودی یک تمدن کافی بوده است چنانچه تمدن مصر با حمله اعراب نابود شد و امروز مصری ها عرب شده اند و یا تمدن رم با هجوم هونهای آسیای میانه به تاریخ پیوستند و یا یونانی ها قرنها زیر سلطه رم شرقی و پس از آن ترکها رفتند.

این استقلال خواهی اگر چه گاهی باعث شده از ارزشهای دیگر مانند آزادی چشم پوشی شود ولی دستاورد بزرگش حفظ تاریخی ترین کشور جهان به اسم ایران بوده است. لذا برای من به عنوان یک ایرانی روش هموطنانی که برای آزادی و دموکراسی حاضر به چشم پوشی ارزش محوری-تاریخی ایران، که استقلال است، می شوند جای تعجب بسیار دارد! بی شک ایرانیان هرگز نخواهند توانست، خانین به استقلال به هر بهانه ایی را ببخشند.

آزادی خواهی و نقض استقلال؟!

بعد از انقلاب ۱۳۵۷، افراد و جریانهای بسیاری که خود را آزادی خواه معرفی می کردند، اصل استقلال ایران را نقض کردند. مجاهدین خلق، معروفترین این قبیل گروهها بود که به علت اتحاد آشکارا با صدام، حاکم ضد ایرانی عراق، در جنگ مورد نفرت عمومی قرار گرفت. اما متاسفانه آنها تنها جریان خائن به استقلال ایران نبودند. قبلتر از آنها شاپور بختیار- طبق اسناد انگلستان، امریکا، ویکیلیکس و …- زمینه ساز حمله صدام به ایران در قبال دریافت کمک های مالی سرشار شد. او با پخش کردن دلارهای عراقی در میان بسیاری از اپوزیسیون زمینه ساز بی اعتنایی عمومی به استقلال در میان بسیاری شد. برای مثال در سندی که سازمان سیا بعد از ۴۰ سال آزاد کرده است می بینیم که او ماهیانه ۳۰۰ هزار دلار از پولی که از صدام دریافت می کرده به احزاب کرد می داده است.

در جنبش مهسا، بسیاری از کسانی که خود را به عنوان رهبر معرفی کردند، کاملا به اصل استقلال بی اعتنا بوده اند. برای مثال خانم نازنین بنیادی بارها به صراحت از لزوم ادامه تحریمهای اقتصادی دفاع کرده است. این تحریمها علاوه بر اینکه استقلال ایران را نشان گرفته، موجب به سختی افتادن مردم از یک سو و ایجاد فرصت برای مافیای حکومت در فساد شده است.

بسیاری از افراد دیگر نظیر خانم مسیح علی نژاد و حامد اسماعیلیون دیدار و نشست و برخاست با سران کشورهای غربی را مایه افتخار و نشانه توانایی خود می دانستند. در حالی که این رفتارها علاوه بر آنکه نشانه عدم باور این افراد به استقلال جنبش است هیچ نتیجه ایی هم ندارد. زیرا کشورهای غربی هیچ دلیلی برای ایجاد یک دموکراسی در ایران ندارند. غرب همواره سود سرشارسیاسی و اقتصادی خود را در وجود یک دولت ضعیف و استبدادی در ایران می دیده است. آیا این افراد می توانند تنها یک دلیل که نشان دهد غرب موافق رفتن جمهوری اسلامی و مهمتر از آن ایجاد دموکراسی در ایران است نشان بدهند؟

دیدارهای افسار گسیخته این افراد زمینه را برای سفر رضا پهلوی به اسراییل ایجاد کرد. سفری که دستاورد آن درخواست یک چهارم نمایندگان مجلس اسراییل برای تجزیه ایران بود.

حال اگر از دریچه چشم مردم ایران به وقایع نگاه کنیم می بینیم که چطور این افراد جنبش را از نفس انداختند. ملتی که استقلال را اصلی ترین ارزش خود می داند، می بیند که کسانی از تحریمهای غرب علیه مردم ایران حمایت می کنند، می بیند که کسانی به نام آنها از این مجلس کشور غربی به مجلس دولت دیگر می روند، می بیند که رضاپهلوی به اسراییل که نقشه تجزیه کشور را دارد دست تمنا دراز می کند و … چنین مسائلی باعث می شود که مردم در ناخودآگاه بسیار محتاط تر عمل کنند تا مبادا از این استبداد فرتوت در دام استبداد دیگری بیفتند.

نتیجه

همانطور که در بالا آمد، استقلال و آزادی دارای تعاریفی هستند که آنها را از یکدیگر غیر قابل تفکیک می کند. نبود یکی لاجرم به از بین رفتن دیگری می انجامد. برای همین در شاهنامه در داستان جمشید می بینم که وقتی او با اعلام خدایی به استبداد گرایش پیدا می کند بلافاصله کشور توسط ضحاک تسخیر می شود و علاوه بر آزادی، استقلال نیز از بین می رود.

برای تضمین آزادی خواهی، باید به اصل استقلال پایبند بود. شکست تمامی جنبش های ایران از مشروطه تا کنون به دلیل نادیده گرفتن اصل استقلال بوده است. مشروطه را کودتای انگلیسی رضاشاه از بین برد، همچنان که جنبش ملی شدن نفت را کودتای انگلیسی امریکایی محمد رضاشاه. انقلاب ۵۷ زمانی از بین رفت که خمینی با رونالد ریگان بر روی دیر آزاد کردن گروگانها زد و بند کرد.

آیا اینبار از تجربیات قبلی درس گرفته خواهد شد؟

https://akhbar-rooz.com/?p=206004 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
10 ماه قبل

استقلال از یک بنیان و پایه ی اقتصادی تعریف می کند اما چیزی که شما بیان می کنید نقض منافع است که ممکن است گروهی یا فردی علیه منافع کشور خود عمل نمایند اما آن چیزی که استقلال اقتصادی را زیر سئوال می برد یعنی عدم مبادله و حصار کشیدن دور کشور است و تکیه بر خود داشتن و تامین همه ی حوائج کشور توسط خود کشور . از اینرو مثال در مورد حزب توده مجاهدین خلق یا سلطنت طلبها که منافع مردم ایران را تهدید می کنند با مبادلات اقتصادی و سیاسی بسیار متفاوت است .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading