پیامدهای اقتصادی حرکت های سود- محور سرمایه داری از مراکز قدیمی آن (اروپای غربی، آمریکای شمالی، و ژاپن) سرمایهداری را به بحران کنونی آن کشاند. اول، دستمزدهای واقعی در مراکز قدیمی راکد شدند. کارفرمایانی که میتوانستند مشاغل را صادر کنند چنین کردند. کارفرمایانی که نمیتوانستند آنها را اتوماتیک کردند. با توقف افزایش فرصتهای شغلی در ایالات متحده، دستمزدها نیز متوقف شدند. از آن جایی که جهانی شدن و اتوماسیون باعث افزایش سود شرکتها و بازار سهام گردید درحالی که دستمزدها راکد شده بودند، مراکز قدیمی سرمایهداری گسترش شدید شکاف درآمد و ثروت را به نمایش گذاشتند. تعمیق تقسیمات اجتماعی ادامه یافت و در بحران کنونی سرمایهداری به اوج رسید
سرمایهداری اولیه ایالات متحده در نیو انگلند متمرکز بود. پس از مدتی، سودجویی باعث شد که بسیاری از سرمایهداران آن منطقه را ترک کرده و تولید را به نیویورک و ایالات آتلانتیک- میانه انتقال دهند. بخش بزرگی از نیوانگلند با ساختمانهای کارخانجات متروکه و شهرکهای مغموم که تا به امروز مشهودند رها شدند. سرانجام کارفرمایان دوباره با رها کردن نیویورک وآتلانتیک-میانه به مقصد غرب میانه نقل مکان کردند. همین داستان با تغییر مکان مرکز سرمایهداری به غرب دور، جنوب، و جنوب غربی تکرار شد. اصطلاحات توصیفی همچون «کمربند زنگ زده»، «صنعتزدایی»، و «بیابان تولیدی» بهطور فزایندهای در مورد بخشهای بیشتری از سرمایهداری ایالات متحده به کار میروند.
تا زمانی که عمده ی جابجایی های سرمایهداری در داخل ایالات متحده بود، هشدارهایی که توسط قربانیان رها شده ی آن به صدا در آمدند به صورت منطقهای باقی مانده و هنوز به موضوعی ملی تبدیل نشدهاند. با این حال، طی دهههای اخیر، بسیاری از سرمایهداران تاسیسات تولیدی و سرمایهگذاریها را به خارج از ایالات متحده، به کشورهای دیگر به ویژه چین منتقل کردند. این مهاجرتِ سرمایهداری با مناقشات و نگرانی های مداوم همراه بوده است. حتی بخشهای مشهور فناوری پیشرفته، و شاید تنها هسته ی سخت باقی مانده از سرمایهداری ایالات متحده، در جاهای دیگر سرمایهگذاری زیادی کردهاند.
از دهه ۱۹۷۰، دستمزدها در خارج از کشورخیلی پایینتر بودند و بازارها نیز در آنجا سریعتر رشد میکردند. هرچه بیشتر سرمایهداران ایالات متحده مجبور بودند آمریکا را ترک کنند وگرنه در خطر از دست دادن مزیت رقابتی خود نسبت به آن سرمایهدارانی بودند (اروپاییها، ژاپنیها، همچنین آمریکاییها) که زودتر از آنها به چین رفته و نرخهای سود بهبود یافته و خیرهکنندهای را نشان میدادند. در کنار چین، سایر کشورهای آسیایی، آمریکای جنوبی و آفریقایی نیز مشوقهایی را برای دستمزدهای پایین و بازارهای رشد یابنده ارائه کردند، که سرانجام سرمایهداران آمریکایی و دیگران را به سمت سرمایهگذاریها در آن جا کشاند.
سود حاصل از تحرکات این سرمایهداران حرکتهای بیشتری را برانگیخت. افزایش سود به بازارهای سهام ایالات متحده سرازیر شد و سودهای هنگفتی را در درآمد و ثروت آفرید. این امر عمدتا قبل از هرچیز به نفع سهامداران شرکتها و مدیران ارشد آنها بود. آنان به نوبه خود ادعاهای ایدئولوژیک را مبنی بر اینکه ترک کردن ایالات متحده توسط سرمایه داری در واقع یک دستاورد بزرگ برای کل جامعه ایالات متحده بود، ترویج و حمایت مالی کردند. این ادعاها که تحت عناوین «نئولیبرالیسم» و «جهانیسازی» طبقهبندی شدهاند، بهخوبی یک واقعیت کلیدی را پنهان یا مبهم میکنند: سود بیشتر عمدتاً برای چند ثروتمند، هدف اصلی و نتیجه ترک ایالات متحده توسط سرمایهداران بود.
نئولیبرالیسم نسخه جدید یک نظریه اقتصادی قدیمی بود که «انتخابهای آزاد» سرمایهداران را به عنوان ابزار لازم برای دستیابی به کارآیی بهینه جهت کل اقتصادها توجیه میکرد. بر اساس دیدگاه نئولیبرال ، دولتها باید هرگونه مقررات یا دخالتهای دیگر در تصمیمات سود-محور سرمایهداران را به حداقل برسانند. نئولیبرالیسم «جهانی سازی» را جشن گرفت، نامی که سرمایهداران ترجیح میدادند به طور خاص برای انتقال تولید به خارج از کشور انتخاب کنند. گفته میشود که این« انتخاب آزاد» تولید «کارآمدتر» کالاها و خدمات را ممکن میسازد زیرا سرمایهداران میتوانند از منابع جهانی استفاده کنند. این نکته و نقطه عطف ناشی از تعالی نئولیبرالیسم، انتخابهای آزاد سرمایهداران، و جهانی سازی آن بود که تا وقتی سرمایهداری به پیش میرود همه شهروندان منفعت میبرند. بجز چند مخالف (از جمله برخی اتحادیهها)، سیاستمداران، رسانههای جمعی، و دانشگاهیان بهطور عمده به تشویق شدید جهانی سازی نئولیبرال سرمایهداری پیوستند.
پیامدهای اقتصادی حرکت های سود- محور سرمایه داری از مراکز قدیمی آن (اروپای غربی، آمریکای شمالی، و ژاپن) سرمایهداری را به بحران کنونی آن کشاند. اول، دستمزدهای واقعی در مراکز قدیمی راکد شدند. کارفرمایانی که میتوانستند مشاغل را صادر کنند (به ویژه در زمینه تولید) چنین کردند. کارفرمایانی که نمیتوانستند (به ویژه در بخش خدمات) آنها را اتوماتیک کردند. با توقف افزایش فرصتهای شغلی در ایالات متحده، دستمزدها نیز چنین شدند. از آن جایی که جهانی شدن و اتوماسیون باعث افزایش سود شرکتها و بازار سهام گردید درحالی که دستمزدها راکد شده بودند، مراکز قدیمی سرمایهداری گسترش شدید شکاف درآمد و ثروت را به نمایش گذاشتند. تعمیق تقسیمات اجتماعی ادامه یافت و در بحران کنونی سرمایهداری به اوج رسید.
دوم، برخلاف بسیاری از دیگر کشورهای فقیر، چین دارای ایدئولوژی و سازماندهی بود تا اطمینان یابد که سرمایهگذاریهای سرمایهداران در خدمت برنامه توسعه و استراتژی اقتصادی خود چین است. چین نیازمند اشتراک تکنولوژیهای پیشرفته سرمایهداران در حال ورود بود (در ازای دسترسی این سرمایهداران به نیروی کار ارزان چینی و بازارهای سریعا در حال گسترش چین). سرمایهداران در حال ورود به بازارهای پکن نیز ملزم به تسهیل مشارکت بین تولیدکنندگان چینی و کانالهای توزیع در کشورهای خود بودند. استراتژی چین برای اولویتبندی صادرات بدان معناست که باید دسترسی امن به سیستم توزیع (و در نتیجه شبکههای توزیع تحت کنترل سرمایهداران) در بازارهای مورد هدفش داشته باشد. مشارکتهای سودآور دوجانبه بین چین و توزیع کنندگان جهانی مانند فروشگاههای والمارت Walmart توسعه یافت.
«سوسیالیسم با ویژگیهای چینی» پکن یک حزب و دولت سیاسی قدرتمند متمرکز بر توسعه را شامل میشد. آنها بهطور مشترک اقتصادی که سرمایهداری خصوصی را با دولتی ترکیب کرده بود نظارت و کنترل میکردند. در این مدل کارفرمایان خصوصی و کارفرمایان دولتی هریک تودههای کارکنان را در شرکتهای مربوطه خود هدایت میکنند. هردو مجموعه از کارفرمایان تابع دخالتهای استراتژیک حزب و دولت مصمم برای دستیابی به اهداف اقتصادی خود میباشند. اقتصاد چین در نتیجهی تعریف و عملکرد سوسیالیسم خویش، از جهانی سازی نئولیبرال بیش از اروپای غربی، آمریکای شمالی، و ژاپن (بویژه در رشد تولید ناخالص ملی) سود برد. چین آنقدر سریع رشد کرد که اکنون با مراکز قدیمی سرمایهداری رقابت میکند. افول ایالات متحده در اقتصاد جهانی در حال تغییر به بحران سرمایهداری ایالات متحده کمک کرد. برای امپراتوری ایالات متحده که در جنگ دوم جهانی ظهور کرد، چین و متحدین بریکس آن اولین چالش اقتصادی جدی، و پایدار آن را نشان میدهند. واکنش رسمی ایالات متحده به این تغییرات پیشاپیش مخلوطی از خشم، تحریک و انکار بوده است. اینها نه راه حلی برای بحران هستند و نه تعدیلاتی موفقیت آمیز برای تغییر واقعیت.
سوم، جنگ اوکراین تاثیرات کلیدی حرکتهای جغرافیایی سرمایهداری و افول سریع اقتصادی ایالات متحده نسبت به رشد اقتصادی چین را آشکار کرده است. بنابر این جنگ تحریمهای تحت رهبری ایالات متحده علیه روسیه برای درهم شکستن روبل یا فروپاشی اقتصاد روسیه با شکست روبرو شده است. این شکست بدنبال آن رخ داد که روسیه پشتیبانی حیاتی از طرف متحدین (بریکس) که قبلا به دور چین ایجاد شده بود به دست آورد. این متحدین، که بواسطه سرمایهگذاریهای خارجی و هم داخلی سرمایهداران، بویژه در چین و هند، زمانی که تحریمها بازارهای غربی را به روی صادرات روسیه بست بازارهای جایگزینی را فراهم آوردند.
شکافهای درآمد و ثروت قبلی در ایالات متحده، که با صادرات و اتوماسیون مشاغل پردرآمد بدتر شد، پایه اقتصادی آن «طبقه متوسط گسترده» که بسیاری از کارکنان خود را بخشی از آن میدانستند تضعیف کرد. طی دهههای اخیر، کارگرانی که انتظار داشتند از «رویای آمریکایی» لذت ببرند، دریافتند که افزایش هزینههای کالاها و خدمات باعث گردید این رویا از دسترس آنها خارج شود. فرزندان آنها، به ویژه آنان که مجبور بودند برای رفتن به کالج و دانشگاه وام بگیرند، خود را در وضعیت مشابه یا بدتری یافتند. با وخیمتر شدن شرایط زندگی طبقه کارگر، مقاومت به اشکال متفاوت بروز کرد: تشکیل اتحادیه، اعتصابات، “پوپولیسم چپ” و “پوپولیسم راست”. با بدتر شدن اوضاع، رسانههای جمعی از ثروت حیرت انگیز آن عده معدودی که بیشترین سود را از جهانی سازی نئولیبرالی بردند تجلیل نمودند. در ایالات متحده پدیدههایی مانند دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق، برنی سندرز سناتور مستقل ورمونت، برتری سفیدپوستان، اتحادیهسازی، اعتصابات، ضد سرمایهداری بودن آشکار، نزاع «فرهنگی»، و افراطگرایی سیاسی غالبا عجیب، منعکس کننده تعمیق تقسیمات و شکافهای اجتماعی بودند. بسیاری در ایالات متحده پس از رها شدن توسط سرمایهداری احساس میکنند به آنها خیانت شده است. توضیحات متفاوت آنها در مورد خیانت احساس گسترده بحران در کشور را تشدید میکند.
جابجایی جهانی سرمایهداری به افزایش کلی تولید ناخالص ملی به کشورهای بریکس(چین و متحدین آن) بسیار بالاتر از جی ۷ (ایالات متحده و متحدانش) کمک کرد. برای همه کشورهای جنوب جهانی، درخواست آنها در راستای کمک به توسعه اکنون میتواند به دو پاسخ دهنده احتمالی (چین و ایالات متحده)، و نه تنها به آن یکی در غرب، ارسال شود. زمانی که نهادهای چینی در آفریقا سرمایهگذاری میکنند، البته سرمایهگذاریهای آنها برای کمک هم به اهدا کنندگان و هم به دریافت کنندگان طراحی شده است. این که آیا رابطه بین آنها امپریالیستی است یا نه، بستگی به ویژگیهای این رابطه، و موازنه سودهای خالص آن دارد. این سودها برای بریکس احتمالا قابل توجه هستند. تعدیل و انطباق روسیه با تحریمهای مربوط به اوکراین علیه این کشور نه تنها باعث شد که بیشتر به بریکس تکیه کند، بلکه همچنین تعاملات اقتصادی را در میان اعضای بریکس تشدید کرد. پیوندهای موجود و پروژههای مشترک در میان آنها رشد کرد. موارد جدیدی به سرعت درحال ظهور هستند. جای تعجب نیست، که کشورهای بیشتری در جنوب جهانی اخیرا از بریکس درخواست عضویت کردهاند.
سرمایهداری حرکت کرده است، مراکز قدیمی خود را رها نموده و درنتیجه مشکلات و تقسیمات خود را به سطوح بحران کشانده است. از آن جایی که سودها هنوز به مراکز قدیمی بر میگردند، کسانی که در آنجا این سودها را جمع میکنند، خود و کشورشان را با این فکر فریب میدهند که همهچیز در سرمایهداری و برای سرمایهداری جهانی خوب و در وضعیت مطلوب است. از آن جا که این سودها شدیدا نابرابریهای اقتصادی را تشدید میکنند، بحرانهای اجتماعی در آنجا عمیقتر میشوند. به عنوان مثال، موج ستیزهجویی کارگری تقریبا سراسر صنایع ایالات متحده که خشم و نارضایتی علیه این نابرابریها را بازتاب میدهد فرا گرفت. قربانی ساختن هیستریک اقلیتهای گوناگون با عوامفریبی و حرکتهای جناح راست بازتاب دیگری از بدتر شدن مشکلات است. یکی دیگر تشخیص و درک فزایندهای است که مشکل، در ریشه آن، خود نظام سرمایهداری است. همه اینها اجزای بحران امروزند.
حتی در مراکز پویای جدید سرمایهداری، یک پرسش انتقادی سوسیالیستی ذهن مردم را درگیر می کند. آیا سازماندهی مراکز جدید محل کار- با حفظ مدل سرمایهداری قدیمی تقابل کارفرمایان و کارکنان در هردو شرکتهای خصوصی و دولتی-مطلوب و پایدار است؟ آیا برای گروهی کوچک، یعنی کارفرمایان، قابل پذیرش است که به طور انحصاری و بیحساب بیشتر تصمیمات کلیدی محل کار (چه، کجا، و چگونه تولید کنند و با سود چکار کنند) را بگیرند؟ به روشنی این امر غیر دموکراتیک است. کارکنان مراکز جدید سرمایه داری حالا سیستم را زیر سوال می برند. برخی شروع به چالش کشیدن و حرکت علیه آن کرده اند. در جایی که آن مراکز جدید تنوعی از سوسیالیسم را عینیت می بخشند، کارکنان به احتمال زیاد (و زودتر) در برابر تبعیت از باقی مانده های سرمایه داری در محل کار خود مقاومت خواهند کرد.
منبع: کاونترپانچ
وقتی اتوماسیون انجام میشود اولین راه حل کاهش ساعت کار کارگران است که امری جبریست هر پاسخ دیگر سبب بحران می شود راه حل امریکا تولید نفت و جبران کسری تراز بازرگانی با چین بود و چون چین نیروی کار ارزان داشت سرمایه دار بی وطن شد و به دولت امریکا خیانت کرد تا نرخ سود بالاتری را کسب کند هنوز امریکا از فراغ ریگان گذر نکرده بود که هند هم در دهه ی ۹۰ م از چین تبعیت کرد و بازارش را به روی سرمایه گذاری های مستقیم غربی باز کرد تا از نعمت نیروی کار ارزان برخوردار شود لذا امریکا در داخل قدرت خرید یعنی تعداد کارگرانش بدلیل فرار سرمایه ها کاهش یافت و در رقابت با نرخ سود هند و چین نیز رقابت را باخت .به همین دلیل به سمت رها کردن کامل تا جائی رفت که در سال ۲۰۰۸ دچار بحران مازاد تولید شد و حباب مسکن هم ترکید گلوبالیسم و نئولیبرالیسم دچار شکست سختی در امریکا شد به همین دلیل ورشکستگی بنگاههای تولیدی وابسته به قدرت خرید اهالی امریکا ترامپ تولید کرد تا با کنترل بازار و خروج از پیمانهای جهانی همان راه دولتی را .