موضوع این شماره: از یک اخگر آتشی به پا خواهد خاست
سخن ما
هستی عقیلی (۱۵ ساله)
میخواهم از اخگری که پنهان کرد و آتشی که به وجود آورد حرفهایی بزنم اما پیش از آن باید در وصف کیهان و طبیعتش بگویم.
از زمانی که تنها با انفجار ذرهای کوچکتر از دانهای شن جهان آغاز شد؛ شاید هم باید از زمانی که از یک دانه درخت رویید و به طبیعت شکل جدیدی داد بگویم.
هر چه که باشد و نباشد، همهی ما میدانیم که چیزهایی که کوچکند، دیده نمیشوند و یا نمیخواهیم ببینیمشان اهمیت بیشتری دارند.
اگر از او بپرسید، میگوید که آتش را از همان ابتدا احساس میکرد و تنها نیاز به خاکستر بیشتری داشت تا خودش را نشان دهد و شکوفا شود.
حتی اگر از کسانی که دوستش داشت، کسانی که دوستش داشتند و کسانی که با او آشنا بودند بپرسید، آنها همین را میگویند. کلمات تکراری را به صدا تبدیل میکنند و میگویند: «او از ابتدا آزاده بود. همهی ما گرمای وجود و شجاعتش را بیشتر از بقیه احساس میکردیم. همه میدانستند که او روزی فردی بیباک میشود و دهانها را باز میگذارد.» انگار نه انگار آنها همان افرادی بودند که وقتی میگفت: «من نمیخواهم این شکلی زندگی کنم.» نادیدهاش گرفتند و جملاتش را هوس و افکار کودکانهیِ نوجوانی نامیدند.
کلافگی و شجاعت او چیز کوچکی نبود، بلکه چیزی بود که دیگران نمیخواستند ببینند.
اگر از من بپرسید «خاکستری که آتش وجودش را شعلهور کرد چه بود؟»، من برای شما پاسخهای زیادی دارم.
میتوانم برایتان از تمام بارهایی که با دیوانگی زیر باران رقصید، کلماتی که در کتابها خواند، نتهایی که از کلاویههای پیانو شنید، جرعههای قهوهای که مینوشید و سیگارهایی که سوزاند و دودش را در ریهاش حبس کرد بگویم.
از تمام اینهایی که خاکستر رهایی را در وجودش افشاند.
همچنین میتوانم از تمام شخصیتهایی که در وجودش کشت و آنها را در ذهنش تلنبار کرد، موهایی که با وحشیگری کوتاه میکرد و نمیگذاشت که «نظم» بر رویشان بشیند، نگاههایش به خبرهای صفحه اول روزنامه و یا خشمی که هیچ وقت تخلیه نکرد و در اعماق ذهنش پنهان کرد بگویم.
هر چه که بود، در نهایت باعث شد که نتواند یا شاید نخواهد که تحمل کند. اخگر وجودش حالا تبدیل به آتش روشنی شده بود که خاموش کردنش فقط از خود او برمیآمد.
پس کولهاش را برداشت، در آن چند کتاب مورد علاقهاش، دفتری پر از کلمات سرگردان، پاکت سیگارش، قیچی برای بههمریختهتر کردن موهایش، قمقمهی آب و کلاه مورد علاقهاش را گذاشت و از خانه بیرون رفت تا برنگردد.
حتی مطمئن هستم که به کلید روی میز نگاه کرد و میدانست که نمیخواهد برگردد، پس گذاشت همانجا بماند و به همه خبر بدهد که او برنمیگردد.
او از خانه رفت تا جنگیدن برای چیزی که میخواهد را یاد بگیرد. از خانه بیرون رفت تا همان چیزی شود که دلها با شنیدن اسمش بلرزند. او رفت تا «آزادگی» را یاد بگیرد.
و آن چنان شجاع بود که فریادهایش را نگه ندارد و بزرگ شود.
هیچکس نفهمید که آن آتش دامن چه کسانی را گرفت و چه کسانی در آن سوختند. خودش را یا تمام آن آدمهایی که چندان هم برایش واقعی نبودند.
گروه تئاتر اگزیت
در این شماره میخوانید:
از یک اخگر آتشی به پا خواهد خاست / زن زندگی آزادی، شبح پدر و فرزندکُشی / فرهنگ مرده است پس زنده باد فرهنگ! / در این رابطه معکوس / فرهنگ به مثابه ابژهگی سوژهگانی انسان اجتماعی / هنرمند و پروسه تولید سرمایه / چرا باید کتاب «سرمایه»ی مارکس را خواند؟ / شورا مبارزه طبقاتی و رد تئوری بقاء حزب / ممفهوم پراکسیس، پراکسیس نزد مارکس، وحدت تئوری و پراتیک / آگاهی کاذب / ماهیت تظاهرات / زنان دادا و روزگارشان/ حقوق زنان و مناسبات طبقاتی: «پیگمالیون» جورج برنارد شاو / شان اوکیسی: سایه تفنگدار / مرتضی میثمی سرخگلی که زودهنگام به یغمای باد رفت / کارگاه نویسندگی آوای دیوانگان / کاریکاتور
همکاران این شماره:
افشین شمس قهفرخی، علی کاکاوند، مسعود پرتوی، سروش صادقی، رضا یونسی، مهرداد خامنهای، مجتبا میثمی، سامان ارسطو، نفیسه عقیلی، هستی عقیلی، داریو فقیهی، نهال کریمی، میم، اقلیما، حماسه، ش.ص
دبیر تحریریه: شیرین میرزانژاد
لینک نسخه پیدیاف در وبسایت گروه تئاتر اگزیت
https://bit.ly/TheatreTodaySparkSummer2023
لینک نسخه پیدیاف در کانال تلگرام گروه تئاتر اگزیت
https://t.me/exittheatregroup/5064
تیزر فصلنامه «تئاتر امروز» سال دوم، شماره ۶، ۲۵ شهریور ۱۴۰۲
از یک اخگر آتشی به پا خواهد خاست
در یوتیوب: