تشدید موج مهاجرت و جو افغانهراسی
موج تازهای از افغانهراسی که زمینهی افغانستیزی است، مناطقی از ایران را فراگرفته و فضاسازی نگران کننده در این عرصه، بازتابی آشکار در رسانهها و شبکههای اجتماعی دارد. با اینهمه نه تنها هیچ تاثیری بر روند مهاجرت از افعانستان به ایران نگذاشته که خبرها حاکی از دامنهیابی این مهاجرت است. ساکنانی از افعانستان، در حالی کماکان روانه ایراناند که به رفتارهای مبتنی بر بدگمانیهای نه چندان کمی از ایرانیان نسبت به مهاجرین افغانستانی آگاهند و با تحقیر و آزار در جابجای جامعهی ایرانی و مخصوصاً فشارهای وارده توسط ماموران انتظامی جمهوری اسلامی بر خود، آشنا هستند.
سیر مهاجرتها که طی دو سال حاکمیت طالبان بر افغانستان سرعت و وسعت باز چشمگیرتری به خود گرفته است، حکایت از وضعیت فاجعهبار این کشور دارد. تیرهروزی، اهالی این کشور را وادار میکند که برای رهایی از جنگزدگی، فشارهای امنیتی، قومی، دینی و اختناق خشن تحجر بنیادگرایانه و شوینیسم پشتونی طالبانی به ویژه علیه سکولارها، مدرناندیشان و دگررفتارها، زنان، اکثریت کابلیها، اقوام شمال کشوری و هزارهجات شیعی، با ترجیح وضعیت بد نسبت به اوضاع بدتر، خود را به کشورهایی بیرون از زادگاه برسانند. نجات از تنگدستی در حد گرسنگی و بیکاری مزمن که افغانستان با آن روبروست، نقش پررنگی در مهاجرت خیل محرومان این کشور فقرزده از وطنشان دارد.
در میان پناهگاههای مختلف برای این پناهجویان و جویندگان کار، ایران جایگاه نخست و مخصوصی را داراست. به تخمین دست اندرکاران جمهوری اسلامی مرتبط با امر مهاجرت به ایران، هم اکنون روزانه بیش از ۱۰ هزار تن تبعهی افغانستانی وارد ایران میشوند. ایران برای اینان، هم مقصد است و هم گذرگاهی بمنظور رسیدن به غرب. هم اکنون سازماندهی ورود مهاجرین افغانستانی به ایران و نیز جابجایی و فرستادن آنان به سر کار در ایران، مشاغل شبکهای بس پردرآمدی در دو سوی مرزاند.
تکیه بر دو دادهی آماری در فهم اهمیت موضوع
در این رابطه، تامل بر دو تناسب جمعیتی بسیار معنیدار است. بنا به گزارش «اوچا» (دفتر هماهنگی امور کمکهای بشردوستانه سازمان ملل متحد) جمعیت افغانستان در سال ۲۰۲۳ میلادی ۲۸.۳ میلیون نفر ارزیابی میشود. این جمعیت اما با احتساب ولو نادقیق تعداد مهاجرین از این کشور – و بیشتر ساکن ایران و پاکستان – از ۳۵ میلیون نفر هم فراتر میرود. حال اگر از میان اطلاعات پیرامون میزان مهاجرین افغانستانی به ایران که بین شمار ۳ تا ۶ میلیون نوسان دارد، بر رقم حداقل ۴.۵ میلیون عمدتاً منعکس در تخمین رسمی دولتیها تکیه شود، غیر واقعی نخواهد بود هرگاه گفته شود که ۱۰ درصد مردم افغانستان یا ساکن ایران شدهاند و یا روند سکونتگزینی در آن را طی میکنند. اگر هم نسبت این مهاجرین در معنای وسیع آن – از افغانستانیتبارهای ادغام شده در جامعهی ایران طی نیم قرن گذشته تا تازه از راه رسیدهها – را نسبت به جمعیت ۸۷ میلیونی کنونی ایران حساب کنیم، به رقم کمی بیش از ۵ درصد کل جمعیت ایران میرسیم. یعنی از هر ۲۰ ساکن کشور، حداقل یک نفر افغانستانی است.
این دادههای آماری بدان معناست که موضوع مورد بحث را باید یک پدیدهی اجتماعی کلان با انبوههای از پیامدهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی گوناگون در ابعاد وسیع دانست. پدیدهای که با توجه نا همترازی سطح رشد و امکانات دو کشور در مقایسه با یکدیگر، همچنین وضعیت سیاسی فعلی ناشی از طالبانی بودن این کشور همجوار و نیز طول مرز ۸۱۵ کیلومتری غیر قابل کنترل دو همسایه – علیرغم هر تمهید نظامی و انتظامی – امری است نهادینه که نهادینهتر هم خواهد شد. روند مهاجرین افغانستانی به ایران و اسکان و تثبیت بخش بزرگی از آنان در آن، صرفنظر از اینکه چه حکومتی در ایران بر سر کار باشد، موضوعی است استراتژیک که ضرورت دکترین نیازین و برنامهای جامع را پیش میکشد.
پسزمینهی اجتماعی افغانهراسی و سازمانگری حکومتیها
این موضوع حساس برای امروز و نیز آینده را، باید به درستی شناخت تا برای مردم به درستی شناساند. افغانهراسی دیگربار میدان گرفته که از منابع مختلفی هم تغذیه میکند، مسلماً بر رشته دادههایی اتکاء دارد که تفاسیر و تعابیری خودغرضانه و غرضورزانه با سوار بر آنها میخواهد و میتواند افکار عمومی را مسموم کرده و جامعه را به افغانستیزی سوق دهد. مثلاً القای اینکه، با سیل مهاجرت و نیز زادولدهای بیشتر میان افغانستانیها، به زودی در حلقهی محاصرهی آنها گرفتار خواهیم شد! یا آنان با قبضهکردن کارها و مشاغل، موجب بیکاری نیروی کار خودمان میشوند! نیز، در میان این مهاجرین، کلی نظامی جنگدیده وجود دارد که حرفهشان بالقوه خطری است برای جامعهی ایران و حتی با حضور داعشیهای اعزامی در میان آنان، همچون خطری بالفعل. همان تبلیغاتی که، دستمایهی برنامههای خارجی و دگرستیزی و راسیستی در دیگر نقاط دنیا و حتی جوامع غربی دمکراتیک و ثروتمند است.
گرچه نگاهها و داوریهایی از ایندست نسبت به افغانستانیهای مهاجر، ریشههایی در ذهنیت جامعهی ما دارند و نشاتگرفتهی همزمان چه از رقابت شغلی و کاری در درون اقشار زحمتکش دچار تنگنای معیشتی و چه برخاسته از تنگ نظریهای بوم گرایانه و ناسیونالیستی کوتهبینانهی رایج، اما در زمره برانگیختگیهای صرف هم قرار نمیگیرند. در واقع از آنجا که جمهوری اسلامی به دلیل فقدان سیاست مدون سالم و پایدار در زمینهی مهاجرین از افغانستان به ایران بارها واکنشهای مقطعی و متلون از خود نشان داده است، لذا منشاء فضاسازیهای مقطعی علیه افغانستانیها را هم عمدتاً باید درون خود حکومت جست که در آن فلان یا بهمان جریان و محفل حکومتی برای خوراندن و پیشبرد سیاست مطلوب مقطعی خود، دامنزدن به افغانهراسی را نیاز دارد. تاریخ برخوردهای جمهوری اسلامی به موضوع مهاجرین افغانستانی، هم سختگیریهایی ضد انسانی بوده است و هم عقبنشینیها و چشم بستنهای گهگاهی بر تحمیلات و گذشتن از کنار مسئله. از اینرو جار و جنجال افغانهراسی، محصول مرکب خودجوشی جاهلانه بخشی از جامعه با حرکت مشخصاً سازمانیافتهی باندهای حکومتی است.
هم از اینرو، برای ارتقای آگاهی مردم ایران به درک صحیح موضوع مهاجرین افغانستانی به ایران، لازم است نشان و توضیح داد که چنین مهاجرتی اساساً امکان و فرصتی برای کشور و رشد و توسعهی ملی آن است. نیز بجای فهم این موضوع همچون معضل و تهدید کاذب از سوی بیگانه – که وسیعاً هم به آن دامن زده میشود – شناساندناش به عنوان عاملی برای پرورش روحیهی همبستگی فراناسیونالیستی در مردم ایران که به دلایل تاریخی از نوعی ناسیونالیسم دفاعی افراطی رنج میبرد.
نگاهی به بیلان کار جمهوری اسلامی در رابطه با افغانستان و مهاجرین آن
در حال حاضر بازنمایی بیلان کار جمهوری اسلامی طی این ۴ دهه چه در رابطه با تحولات کشور افغانستان و چه مهاجرین از آن به ایران که یکی از ندانمکارترین، متناقضترین، بیثباتترین و آسیب زنندهترین رویکردهای آن بوده است، خود بخشی از وظایف همین روشنگری به شمار میآید.
در رابطه با سیاستهای نظام نسبت به افعانستان، لازم است بر کارنامهی چند دههای آن انگشت گذاشت و انگشت تحیر و خشم بر دندان گزید: زمانی همسو با نظامیان پاکستان و شیوخ خلیج فارس و آمریکا در تقویت بنیادگرایی اسلامی؛ بعد از روی کار آمدن «مجاهدین» پیش گرفتن سیاست انحصار طلبانهی شیعیگری و نتیجتاً منزوی شدن؛ در دورهی بیست سالهی قبل از عروج مجدد طالبان گزینش مشی همسویی و حتی همکاری با آنها بر مبنای آمریکاستیزی؛ اکنون هم تماماً وامانده در برابر این واقعیت که با سرکشیها و تعرضات طالبان ضد شیعی و ضد ایرانی از جمله در موضوع حقابهی هیرمند چه بکند؟ نیز دچار این سرگیجگی تازه که مثلاً دولت آذربایجان و امارات طالبان در حال برقراری مناسبات در سطح سفارتاند و یا در گردهمایی شهر قازان تنها نماینده از افغانستان، همین امارات طالب! حکومت در این زمینه کارنامهی دارد تماماً مردودی که مالامال از بلاهت و باخت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مکرر است. این نوشته قصد تشریح اوضاع سیاسی افغانستان و از جمله تلاش طالبان برای گذر از اتکاء مالی بر کشت خشخاش به مناسبات کلان اقتصادی با چین و همسایگان شمالی و جنوبی و جنوب شرقی پاکستان از یکسو و هند از سوی دیگر ندارد تا آچمزشدگی و انفعال محض ایران را نشان دهد.
در قبال موضوع مهاجرین افغان نیز به اذعان کارشناسانی از خود آن، واقعیت رفتار جمهوری اسلامی در این عرصه ملغمهای از کژسیاستی و بیسیاستی طی ۴ دههی گذشته است. رفتاری گاه بروزیافته در بیرونراندن هزینهبردار ولی بیهودهی پناهندهها و مهاجرین افغانستانی از ایران، که یک نمونهی مدهش آن چند سال پیش در منطقه مرزی هلیل رود به نمایش تراژیک درآمد. گاه هم خود را در سربازگیری از مهاجرین افعانستانی در ازاء پول و شکلدهی به نیروی شبه نظامی «فاطمیون» برای تقویت حضور ام القراء در سوریه نشان میدهد که کلی قربانی در پی داشت و سپس هم بکارگیری همین نیروی مزدور قربانی به عنوان بسیجی علیه «زن – زندگی – آزادی» معترض به نظام. همچنین تدارکدیدنها برای اخذ رای از افعانستانیهای هنوز تکلیف ناروشن به اتکای ارایهی نوعی کارت شهروندی دارای حق رای به آنان تا به کمک این سیاهی لشکر، بی رونقی صندوقهای رای نظام اندکی جبران شود. یا از سوی دیگر زیست و اشتغال مهاجرین را منوط به ثبت نام قانونی آنها کردن، که البته علیرغم سختگیریها در صدور مجوز به خودی خود کار لازمی است ولی با این تاکید که در همانحال منظور اصلی سوء استفادهی بعدی از همین شناساییهاست. یا اخذ شهریهی خارج از توان والدین فقیر افغان برای اجازهی تحصیل فرزندانشان و اعمال محدودیتهای خدمات درمانی و انواع تضییقات در حق این پناهجویان بیپناه چونان ابزار فشار و نیز مواردی دیگر که افزودنی بر این سیاههاند.
مهاجرین افغان، ثروتی ملی است!
هیچ انسان مسئولی در قبال امنیت و آزادی و رفاه برای آحاد بشریت، نباید آرزو کند که تا مرزها برجایاند، هیچ ملتی در خود فروکاهد. بر همین روال، هیچ ایرانی هم حق ندارد آرزو کند که افغانستانیها ناچار به ترک کشورشان شوند و زادگاهشان با خالی شدن از توانایی و خلاقیتها از پیشرفت سرزمینی بازبماند. اما وقتی تبعهی افغانستانی ناچار به ترک کشورش شد و در جایی دیگر سکونت گزید، باید که این انسان مهاجر را به چشم نیروی کار و سازندگی هم دید. هر جمعیت مهاجر، بالفعل یا بالقوه افزودهای است بلافاصله و بلاواسطه و یا حداکثر بعد از گذشت زمان بازآموزی، بر نیروی تولید کشور میزبان. آیا نکتهی پنهانی است که طی نیم قرن گذشته چه ثروتی حاصل رنج بازوی افغانستانیهای سختکوش انباشتهی ثروت ملی ایران شده است؟ یا راز سر به مهری است که آنان چه نقش و سهمی در بازسازیهای پسا جنگ ایران و عراق داشتهاند؟ آیا جز این بوده که در کارهای رشتهی ساختمانی نه فقط سنگینترین کارها بر دوش کارگران افغانستانی بوده بلکه بخشیشان از سالها پیش با انجام ماهرانهترین کارها، ارزشافزودهی کمی و کیفی بالایی آفریده و میآفرینند؟ مگر درآمدشان هم با جریانیابی در مدار بازار مصرفی درون ایران، جز کمک به رونق اقتصاد ملی ایران بوده است؟
بورژوازی و خردهبورژوازی ایران با تکیه بر اصل رقابت در بازار کار و شرایط نابرابر ناشی از ناگزیریهای نیروی زحمت افغانستانی، آن را با دستمزد کم و تعهد کاری بیشتر به خدمت میگیرد و در همانحال با نگاهی تحقیرآمیز به این استثمارشوندگان، همدلی ریاکارانه با اهل محل تحریکشده علیه افغانستانی را هم از یاد نمیدارد! این برخورد دوگانه در حالی است که از کار این مهاجرین حسابی بهره میبرند و بهتر از هر دیگری هم این واقعیت را میدانند که زحمتکشان افغانستانی ناشی از موقعیت نامستحکم اقامتیشان در ایران، بسی مطیعتر از کارگران بومیاند و بمراتب مراقبتر نسبت به خطر متهم شدن به کم کاری و نیز در پرهیز از روآوردن به اعتراض علیه حق کشیها! حتی موارد ارتکابی گهگاهی فلان یا بهمان شرارت و تجاوز و جنایت از سوی مهاجر افغانستانی که جریان افغانهراسی بزرگنمایانه آن را با هیاهو در بوق و کرنا میدمد، در قیاس با خلافکار ایرانی به نسبتهای جمعیتی بسی کمتر است. اما مگر این حقیقت آماری، جایی هم در برنامهی افغانهراس و افغانستیز دارد؟
این نکته را نیز نباید از قلم انداخت که خلاف دو نسل پیشین که مهاجرینی عمدتا کارگر غیر ماهر و بیسواد و یا کمسواد بودند، اما از دههی گذشته و مخصوصاً طی دو سال اخیر پسا تسخیر قدرت از سوی طالبان، متاسفانه افعانستان هم به نوبهی خود وارد جرگهی فرار مغز و مهارت شده و جوانانی از آن ورود به ایران کرده و میکنند که از سطح دانش و کارشناسی بالایی برخوردارند. این را نیز باید افزود که افغانستانیتبارهایی در ایران یا زاده در آن و دستکم پرورشیافتهی مدارس و دانشگاههای ایران هستند و یا کارآزمودگانی حین کار و حرفه در همین کشور. خلاصه اگر قرار بر این باشد که به مهاجرت افغانستانیها به ایران حتی از زاویهی تولید ارزش و ثروت مولد نگاه کرد، شاید الگوی خانم مرکل صدراعظم سابق آلمان آموزنده باشد! این سیاستمدار برجسته علیرغم حتی مخالفتهای جدی بخشی از هم حزبیهایش، درب کشورش را به روی حدود یک میلیون پناهنده سوری و غیرسوری گشود و ضمن تاکید بر ادای وظیفهی انساندوستانه در پناه دادن به این پناهجویان دربدر، بسی دورنگرانه برای سرزمین دارای رشد جمعیت منفی خود نیروی مولد پس انداز کرد!
وظیفهی انسانی و ملی خود را دریابیم!
آری پیش از همه باید این حکمت دیرینه و انسانگرایانهی هستی تاریخی خود مردم ایران را هرچه بیشتر به میان تودهی مردم برد و آن را ترویج کرد که: آدمیان از هر تبار و مکان و نژاد و زبان و دین و آیین، هم گوهرند و لذا: «چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار». پناه دادن به افغانستانیهای ِ نیازمند که از سر انواع اضطرار پا در خاک ایران گذاشته و میگذارند، یک وظیفهی انسانی و اخلاقی است. در همانحال اما، تلاش در راه برخورداری این مهاجرین از داشتن زیستی امن در ایران و شرکت آنان در سازندگی و تولید کشورمان یک وظیفهی ملی نیز است. با فعالیت آگاهگرایانه ولو پرزحمت و نیازمند کار توضیحی حوصلهمند میان تودههای مردم ایران، باید که با هرگونه عظمتطلبی ناسیونالیستی و رفتارهای کوتهبینانهی دگرستیزانه منجر به افغانهراسی و افغانستیزی مخالفت کرد و در همانحال نقش پلید و ضد انسانی و ضد ایرانی همهی آنانی اعم از حکومتیها و یا دستجات راسیستی غیر حکومتی را که دست اندرکار دشمنی و پراکندن فضای طرد و ستیز علیه مهاجرین افغانستانی هستند، قاطعانه روشن و برملا نمود.
آری لازم است که با همهی قوا و امکانات از برابرحقوقی شهروندان افغانستانیتبار ساکن در ایران با ایرانیان در همهی زمینهها دفاع کرد و در راه لزوم اسکان مهاجرین افغانستانی در ایران بگونهی انسانی و امن و مطابق با کنوانسیونهای بین المللی ناظر بر امور پناهجو و پناهنده به جد کوشید. نه تنها باید از حق تشکلیابی افعانستانیهای مهاجر به ایران و قانونیت این گردهماییها در قالب اجتماعهای خاص خودشان در ایران به دفاع برخاست، بلکه فراتر از این، آنان را به گرمی در تشکلهای مدنی ایرانی و از هر نوع آن پذیرفت و روند خودبخودی و ناگزیر اختلاط یابی از طریق هممحلهای، همشغلی و همکلاسی و ازدواج و زادوولد را با پالایش این درهم فرورفتن از هرگونه برتریبینی، شکل ارتقاء یافتهی فرهنگی داد. با کار آگاهگرایانه، روابط عملاً موجود را به تراز آگاهی اندیشمندانه فراکشید، طلسم «ما و آنها» را درهم شکست و با پروراندن مای بزرگ همبسته، ادغام اقتصادی و فرهنگی را پایداری بخشید. البته که در این راه دراز با بدخواهیها و تقابلها مواجهیم و کاری است سخت و دشوار که مایه و زمان میبرد، اما هم نیازین است و هم شدنی. برآورده شدن این نیاز کلان را، پاسخ دهیم.
بهزاد کریمی ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۲ برابر با ۲ اکتبر ۲۰۲۳
دنباله نظر قبلی
طالبانیسم حاکم بر ایران، حکومت طالبان بر افغانستان را پذیرفته است حتا بگونه ای به او هم کمک می کند تا بتواند بر افغانستان حاکم و تثبیت شود حتا ادعای دولتیان طالبان گه گاهی تحقیر حکومت حاکم بر کشور ایران را بدنبال دارد حکومتگران ایران نادیده می گیرند و موضوعات دولتمردان طالب را نشنیده می گیرند و نوعی حقارت را نیز می پذیرند.
اما کارکرد موضوع مهاجرین برای حکومت حاکم بر ایران چگونه است؛
با کوچاندن بسیاری از ایران از کشور، نگرشی که گاهی پلید اندیشان حاکم از خود نشان می دهد
به این مهاجرین بعنوان جانشین ایرانیان کوچ کرده نگاه می کنند و این تصور را دارند که این مهاجرین پذیرفته شده و جایگزین شونده ،در گروه معترضین قرار نمی گیرند و گاهی می شود از آنها در مقابله با معترضین ایرانیان استفاده کرد و حتا در سرکوب ها از آنها استفاده کرد.
اما کارکرد دیگر
باید گفت:
در شرایط فعلی که در مرز های شمال، اذربایجان و ترکیه پروژه حذف مرز مشترک ایران و ارمنستان را دنبال می کنند که
نقش طالبانیسم حاکم بر افغانستان و باند حاکم بر کشور ایران- که رفتار ضد انسانی و ضد زنیشان از طالبانیسم افغانستان کمتر نیست-
در پررنگ شدن این ماجرای اخیر چگونه می باشد؟
در مورد طالبانیسم افغانستانی می توان گفت:
با توجه به روش و تفکر و عملکرد حاکمان افغانستان که پلیدی ضد انسانی در آن پررنگ است گروهی از مردم افغانستان مجبور به مهاجرت می شوند ( اگرچه این مهاجرین باید می مانند در کشورشان نا بتوانند ضرباتی بر حکومت پلید اندیش حاکم بر کشورشان وارد می کردند و یا وارد بکنند)
اما در ژست و حالت تهاجمی که در این موضوع گرفتند در پی ایجاد اعتبار در بین مردم افغانستانی هستند و می خواهند تبلیغ کنند که توانایی و قدرت دفاع از مردم خودمان اگر مورد تعرض واقع شوند را داریم و در مقابل کشورهای بیگانه خواهیم ایستاد.
اما در این مانور های حاکمان طالب که از خود نشان می دهند حاکمان طالبانیسم بر کشور ایران با طالبانیسم افغانستان هماهنگی دارند و کمک کننده به آنها هستند؟
باید گفت : بلی
طالبانیسم حاک
ژن ژیان ئازادی چی شد پس کاکا بهزاد؟
سلام
جناب کریمی رسما جبهه چپ (سنگر کارگران وزحمتکشان ومز دبگیران) راترک کرده ودر
جبهه بورژوازی سنگر گرفته اید.مبارک است!
کارگران افغانستانی طی این چهل ساله تولید
ارزش افزوده وثروت کرده اند؟بله درست است.
امابرای چه کسانی؟حامیان سنگر جدید شما.
وجودکارگران ارزان قیمت چه مواهبی برای کارگران
وزحمتکشان میهنتان داشته است؟
نفاق درصفوف انها وپایین نگهداشتن دستمزدها.
باعث خوشحالیتان است.
امروز که هیچ اتفاق خاصی درمهاجرت افغانستانیها
به ایران رخ نداده،بلکه سیستان وبلوچستان
تبدیل به مهمترین سنگر اعتراصی ملت ستمدیده
ایران شده،ناگهان بلندگوهای رژیم به یاد مهاجرین
افتاده اند تابا کوچاندن تعدادی ازانان به لب مرز
وایجاد درگیری،سیستان وبلوچستان رابه منطقه
جنگی تبدیل کرده وحکومت نطامی اعلام کنند
وبدین طریق این سنگر مردمی رانیز فتح کنند.
ایا این مطلب غیرشفافی است.
ظاهرا حزب چپ ایران تصمیم گرفته که توسط
شما ویاران به راست بپیچد!
آرزوی عدم موفقیت شما دراین گردش به راست
را دارم.
این آقای عشقی اصلا موضوع این مقاله مهم را نفهمیده. من هم نفهمیدم که ربط این بحث مهم با «جبهه بورژوازی» کدام است!