شما ممکن است مرا به خاطر نداشته باشید، اما ما در مارس ۱۹۹۸ در مصر همدیگر را ملاقات کردیم. شما به عنوان یک استاد مدعو برجسته به دانشگاه آمریکایی در قاهره آمدید تا با اساتید، دانشجویان و مردم تعامل داشته باشید. همه در اشتیاق شنیدن سخنان شما بودند. در روزگاری که اسلامگرایان و دیکتاتورها در خاورمیانه به نام «حفظ اسلام»، آزادی بیان را سرکوب میکردند، ایدههای شما درباره حوزه عمومی، گفتوگوی عقلانی و زندگی دموکراتیک همچون هوایی تازه بود. گفتگوی دلپذیری را به یاد دارم که سر شام در خانه یکی از همکاران درباره ایران و سیاست مذهبی داشتیم. من سعی کردم ظهور یک جامعه «پسااسلامی» در ایران را به شما منتقل کنم، که به نظر می رسید بعداً در سفر خود به تهران در سال ۲۰۰۲، قبل از اینکه در مورد جامعه «پساسکولار» در اروپا صحبت کنید، آن را تجربه کردید. ما در قاهره در مفاهیم اصلی شما پتانسیل بزرگی برای تقویت یک حوزه عمومی فراملی و گفتگوهای بین فرهنگی دیدیم. ما هسته فلسفه ارتباطی شما را در مورد چگونگی دستیابی به اجماع حقیقت از طریق بحث آزاد مورد توجه قرار دادیم.
اکنون، حدود ۲۵ سال بعد، در برلین بیانیهی مشترک شما با تیتر «اصول همبستگی» دربارهی جنگ غزه را با اندکی نگرانی و اضطراب خواندم. روح این بیانیه در سرزنش کسانی است که در آلمان در پاسخ به حملات هولناک حماس در ۷ اکتبر، از طریق بیانیهها یا اعتراضات بر ضد بمباران بیامان غزه اعتراض میکنند. این بیانیه به طور ضمنی نشان میدهد که این دست انتقادها از اسراییل غیرقابلتحمل است، زیرا حمایت از دولت اسرائیل بخش بنیادین فرهنگ سیاسی آلمان است، «که برای زندگی یهودیان و حق موجودیت اسرائیل عناصر اصلی هستند که ارزش حمایت ویژه را دارند». اصل «حمایت ویژه» در تاریخ استثنایی آلمان، در «جنایتهای دستهجمعی دوران نازیها» ریشه دارد.
قابل تحسین است که شما و طبقه سیاسی-روشنفکر کشورتان در حفظ خاطره آن وحشت تاریخی سرسخت و پایدار هستید تا وحشت های مشابهی بر سر یهودیان (و به گمان من و امیدوارم، سایر مردمان) رخ ندهد. اما فرمولبندی و تثبیت شما از استثناگرایی آلمانی عملاً جایی برای گفتگو درباره سیاستهای اسرائیل و حقوق فلسطینیان باقی نمیگذارد. وقتی انتقاد از «اقدامات اسرائیل» را با «واکنشهای یهودیستیزانه» در هم می آمیزید، سکوت را تشویق و بحث را خفه میکنید.
به عنوان یک دانشگاهی، حیرت زده شدم از این که فهمیدم در دانشگاههای آلمان – حتی در کلاسهای درس، که باید فضاهای آزاد برای بحث و تحقیق باشد – وقتی که موضوع فلسطین مطرح میشود، تقریباً همه سکوت میکنند. روزنامه ها، رادیو و تلویزیون تقریباً به طور کامل از بحث آزاد و معنادار در مورد این موضوع خالی هستند. در واقع، تعداد زیادی از مردم، از جمله یهودیانی که خواستار آتشبس شدهاند، از کار و موقعیتی که داشتند اخراج شدهاند، رویدادها و جوایزشان لغو شده و به «یهود ستیزی» متهم شدهاند. اگر مردم اجازه نداشته باشند آزادانه صحبت کنند، چگونه باید در مورد اینکه چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است فکر کنند؟ چه اتفاقی برای ایده مشهور شما در باره ی «حوزه عمومی»، «گفتگوی عقلانی» و «دموکراسی مشورتی» رخ می دهد؟
واقعیت این است که اکثر منتقدان و اعتراضاتی که شما سرزنش می کنید، هرگز اصل حفاظت از زندگی یهودیان را زیر سوال نمی برند – و لطفاً این منتقدان منطقی دولت اسرائیل را با نئونازی های راست افراطی ننگین یا سایر یهودی ستیزانی که باید به شدت محکوم شوند، اشتباه نگیرید. در واقع، تقریباً هر بیانیه ای که خوانده ام، هم جنایات حماس علیه غیرنظامیان در اسرائیل و هم یهودی ستیزی را محکوم می کند. این منتقدان حفاظت از زندگی یهودیان یا حق وجود اسرائیل را مورد مناقشه قرار نمی دهند. آنها در مورد نفی زندگی فلسطینی ها و حق وجود فلسطین بحث می کنند. و این چیزی است که اظهارات شما در مورد آن به طرز تراژیکی ساکت است.
در این بیانیه حتی یک اشاره ای به اسرائیل به عنوان یک قدرت اشغالگر یا غزه به عنوان یک زندان رو باز وجود ندارد. از این نابرابری شرم آور چیزی در آن وجود ندارد. این به معنای زدودن روزمره زندگی فلسطینیان در کرانه باختری اشغالی و قدس شرقی نیست. «اقدامات اسرائیل» که به نظر شما «در اصل موجه» است، شامل انداختن ۶۰۰۰ بمب در شش روز بر روی یک جمعیت بی دفاع بوده است. بیش از ۱۵۰۰۰ کشته (۷۰ درصد آنها زن و کودک بودند). ۳۵۰۰۰ مجروح؛ ۷۰۰۰ مفقود؛ و ۱.۷ میلیون آواره – بدون در نظر گرفتن ظلم محرومیت از غذا، آب، مسکن، امنیت و ذره ای کرامت. در غزه زیرساخت های کلیدی زندگی از بین رفته است.
حتی اگر آنطور باشد، که بیانیه شما برآن تاکید دارد که ممکن است این موارد از نظر فنی به “قصد نسل کشی” انجام نشده باشد، اما مقامات سازمان ملل متحد به صراحت از “جنایت جنگی”، “آوارگی اجباری” و “پاکسازی قومی” صحبت کرده اند. نگرانی من در اینجا این نیست که چگونه «اقدامات اسرائیل» را از منظر حقوقی قضاوت کنم، بلکه این است که چگونه می توان این سردی اخلاقی و بی تفاوتی را که در برابر چنین ویرانی خیره کننده ای از خود نشان می دهید، درک کرد. چند زندگی دیگر باید از بین بروند قبل از اینکه شایسته توجه شوند؟ «الزام به احترام به کرامت انسانی» که بیانیه شما به طور مؤکد بر آن تأکید دارد چه معنایی دارد؟ گویی میترسید که صحبت از رنج فلسطینیها تعهد اخلاقی شما را به زندگی یهودیان تقلیل دهد. اگر چنین است، چقدر غمانگیز است که تصحیح خطای بزرگی که در گذشته روی داده است باید با تداوم خطای هیولاوار دیگری در زمان حال گره بخورد.
من می ترسم که این قطب نمای اخلاقی چرخش کرده با منطق استثناگرایی آلمانی که شما از آن حمایت می کنید، در پیوند باشد. زیرا استثناگرایی، بنا به تعریف، نه یک استاندارد جهانی بلکه استانداردهای متمایز را مجاز میکند. برخی افراد به انسان های شایسته تر تبدیل می شوند، برخی دیگر کمتر شایسته و برخی فاقد شایستگی می شوند. این منطق گفتگوی عقلانی را از بین می برد و آگاهی اخلاقی را حساسیت زدایی می کند. یک سد شناختی ایجاد می کند که ما را از دیدن رنج دیگران باز می دارد و مانع همدلی می شود.
اما هر کسی تسلیم این انسداد شناختی و بیحسی اخلاقی نمی شود. درک من این است که بسیاری از جوانان آلمانی در مورد مناقشهی اسرائیل و فلسطین بهطور خصوصی نظرات کاملاً متفاوتی با دیدگاههای طبقهی سیاسی کشور ابراز میکنند. برخی حتی در اعتراضات عمومی شرکت میکنند. نسل جوان در معرض رسانهها و منابع دانش بدیل قرار میگیرد و فرآیندهای شناختی متفاوتی را در مقایسه با نسل قدیمی تجربه میکند. اما بیشتر آنها از ترس مجازات، در عرصه عمومی سکوت می کنند.
به شکل طنزآوری، به نظر می آید در آلمان دموکراتیک نوعی «حوزهی پنهان» در حال ظهور است، درست مثل اروپای شرقی قبل از ۱۹۸۹ یا کشورهای تحت حکومت استبدادی در خاورمیانهی امروز. وقتی ارعاب بیان عمومی را متوقف میکند، مردم تمایل دارند در عرصۀ خصوصی روایتهای جایگزین خود را دربارهی موضوعات کلیدی اجتماعی بسازند، حتی اگر با دیدگاههای تأییدشدهی رسمی در عرصهی عمومی همراه شوند. چنین فضای پنهانی هر زمان که فرصت بیابد میتواند منفجر شود.
پروفسور هابرماس، روزگار نا آرامی است. دقیقاً در چنین مواقعی است که بیش از همه به خرد، دانش و بالاتر از همه شجاعت اخلاقی متفکرانی مانند شما نیاز است. ایده های اصلی شما در مورد حقیقت و کنش ارتباطی، جهان وطن گرایی، شهروندی برابر، دموکراسی مشورتی و کرامت انسانی بسیار مهم است. با این حال، اروپامحوری شما، استثناگرایی آلمانی و بسته شدن بحث آزاد در مورد اسرائیل و فلسطین که در آن مشارکت دارید، به نظر می رسد که با این ایده ها در تضاد باشد.
من می ترسم دانش و آگاهی صرف کافی نباشد. از این گذشته، همانطور که آنتونیو گرامشی سوال کرد، چگونه یک روشنفکر میتواند بدون «درک» «بشناسد» و بدون «احساس» بفهمد؟ تنها زمانی که رنج یکدیگر را به واسطه ی همدلی«احساس کنیم»، ممکن است امیدی به دنیای آشفته مان باشد.
سخنان شاعر ایرانی قرن سیزدهم، سعدی شیرازی، را به یاد آوریم:
بنیآدم اعضای یکپیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
با احترام
آصف بیات
هشتم دسامبر ۲۰۲۳
منبع: https://newlinesmag.com/argument/juergen-habermas-contradicts-his-own-ideas-when-it-comes-to-gaza/
ترجمه: بابک احمدی
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- ۶ اسیر فلسطینی با حفر تونلی از زندان فوق امنیتی اسرائیل گریختند
- شورای امنیت کشته شدن شیرین ابوعاقله، خبرنگار الجزیره در اورشلیم را محکوم کرد
- آیا مبارزه ی فلسطینی ها برای رهایی از اشغال اسرائیل نامشروع است؟ – آلن گرش- ترجمه: مرمر کبیر
- در حمله ی هوایی اسرائیل به یک بیمارستان در غزه حداقل ۵۰۰ نفر کشته شدند
هابرماس و دوستان سالهای طولانی درباره عدالت و کرامت انسانی نوشتند و تبلیغ کردند.نتیجه این تئوری بافی و تلاش در شخص ایشان به این موضع گیری فجیع پیرامون وقایع فلسطین انجامیده است.
اشکال در هابرماس و دوستانش نیست. منظور اینان از کرامت انسانی و عدالت در همین بیانیه در دفاع از اسرائیل بیان شده است. کرامت انسانی و عدالت برای انسان غربی. اشکال از کسانی بود که سالها مبلغ و دنباله رو هابرماس و دوستان بوده اند بدون اینکه گفتمان اینها را درک کرده باشند.
من چه میتوانم اضافه کنم؟
جز اینکه بگویم ،
تمام اندرونم پر از زخم استبداد فاشیست داخلی است.
در همین چند مدت کوتاه بیش از ٧٠٠ دلاور میهن را به خاک کشاندن…
بی آنکه جهان خبر دار شود.
جهان که هیچ
هم میهن هم راحت پذیرایش شده،،،
رویشان را نیز بر میگردانند..
سالی هزار هزار میکشند،و ما لیسه بر خاک میکشیم.
چه کسی انتقام این خونهای ریخته را از جلاد خواهد گرفت؟
و اگر گرفت ؟
خواهیم دید؟
اگر دیدیم ،
اشک شوق خواهیم ریخت؟
نه در علن
که حتا در خفا،،،
نه حتا خبری
دریغ از درجی
و نه لزوما تمجیدی !
به همه این ابراهیم های هر روز در آتش،،،،
در این زمانه پر نیرنگ
دیدن هم شجاعت میخواهد،،،
فیلسوفان ما خفته اند.
قلم، نقش خود را در هوا می زند.
تنها تفسیر میکنند
و از تغییر در هراسند!
و خاک و باد و آتش در زمان گم شده اند
و هستی دایره وار
در مداری از تکرار
بیهوده
به ما میگوید:
که زنده ایم!
طوفان خنده ها….