قتل، جنایت و تمام مظاهر خشونت، روح و جسم جامعه را خراشیده و زخمی کرده است؛ در مذموم بودن و آسیبزایی آن هر چه گفته شود کم است.
اما در بستر محکومیت خشونت و مقابله با آن هیچ کس اجازه ندارد نژاد، قوم، زبان، کشور،… و در یک کلام مردم و جامعهای را که خاستگاه فرد یا افراد مرتبط با این مساله هستند، زیر سوال برده، آماج توهین و تجاوز قرار دهد، که چنین اقدامی نه طریق عقل و نه شرط انصاف است.
واکنشهایی که بخاطر دمیدن رسانههای ضد حقوق بشری و نژادپرست بر آتش التهاب آن، متاسفانه در مواردی به تجاوز به خانههای مهاجرین، ضرب و شتم و آزار آنها انجامیده است؛ اعمالی که تنها با اندکی تفکر و به کار بردن حداقلی از منطق به مثابه تمثیل آشنای:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به ششتر زدند گردن مسگری
مردود و مذموم به صورت توامان است.
چنانچه مثلا در مورد کودک آزاری و قتلهای دردناک ناشی از آن یا سایر خشونتهایی که در نقاط مختلف کشور -با انواع تنوعات نژادی و قومی- رخ میدهد، به اصل موضوع پرداخته شده، جامعه نیز با آن همذات پنداری مینماید و به درستی و شایستگی قضاوتی در مورد مردم این نقاط و تعلقات قومی، زبانی یا … آنها صورت نمیگیرد.
در مقیاس بینالمللی نیز، خشونت یا جنایت یک فرد با هر ملیتی -چنانکه اخیرا در فرانسه شاهد اقدامی خشونت آمیز از طرف یک ایرانی بودیم- باعث تجاوز به خانههای هموطنان او یا توهین به آنها نمیگردد، که البته در هر دو مثال اگر غیر از این نوع برخورد صورت گیرد، غیرانسانی و خلاف حقوق اولیه بشری بوده است.
نقل خشونتها و جنایاتی که ممکن است توسط فرد یا افراد مهاجر یا پناهنده در ایران انجام شود نیز همین است و هر اتفاق برای اخذ یک تصمیم منصفانه نیازمند بررسی دقیق در فضایی آرام و بدون تنش است. بنابراین در چنین بحرانهایی تنها خویشتنداری جامعه میتواند راه را بر فرصت طلبی نژادپرستانهای که همواره به دنبال ماهیگیری از آب گل آلود بحرانهای اجتماعی است، ببندد.
گروههایی که با ترویج انبوهی از اطلاعات نادرست و تلفیق آن با الگوهای شوونیستی، در صددند عمل یک فرد/افراد با یک ملیت را به پای کل آن مردم -اینجا افغانستان- بنویسند.
مهاجران و پناهندگانی که اکثر آنها با گذاشتن همه چیز در کشوری بحران زده و درگیر جنگ -که آخرین آن تصرف توسط طالبان و مرگ جمهوریت بودهاست – جان خود را برداشته، به ایران پناه آوردهاند و اکثریت آنها در کشور ما در صلح و صفا در کنار سایر ایرانیان زندگی میکنند و در واقع جزیی از جامعه مقصد شدهاند.
البته پرواضح است که سیاستهای پذیرش مهاجر یک کشور نیز باید منظم، دقیق و برپایه مقتضیات واقعی باشد، اما نقص و نارسایی دراین مساله به هیچوجه توجیهی برای توجیه رفتارهای غیرانسانی و نژادپرستانه نیست.
در نهایت این ما مردم معمولی هستیم که در کنار رسانههای مستقل میتوانیم با هوشیاری و تمرکز بر اصل مساله، میانداری فضای رسانهای را به دست گرفته، با ترویج صبوری و رواداری، فرصت بیرون آمدن افکار فرصتطلبانه از پستوها و مخفیگاههای نژادپرستانه را ابتر نماییم.