سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

پیرامون پارادایم “امپراتوری” مایکل هارت و آنتونیو نگری – محمود عبدی

بمناسبت درگذشت آنتونیو نگری

تهیه شده در اتاق فکر چپ سبز

شنبه ۱۶دسامبر ۲۰۲۳ آنتونیو نگری فیلسوف پسامارکسیسم ایتالیا در سن ۹۰ سالگی درگذشت. این نوشته برآن است که پارادایم  ًامپراتوریٌ نوشته مایکل هارت (۱) و آنتونیو نگری (۲) را تشریح نماید. دو نویسنده برای توضیح پارادایم فوق چهار کتاب بیرون دادند از جمله امپراتوری سال ۲۰۰۰، انبوه خلق سال ۲۰۰۴، ثروت مشترک سال ۲۰۰۹ و  اسمبلی سال ۲۰۱۷. اطلاعات ذیل بر اساس دو کتاب امپراتوری و انبوه خلق و مجموعه مقالات منتشر شده در سایت ً نقد اقتصاد سیاسی ً چه در تائید و یا علیه آن تهیه شده است.

پیش گفتار

حدودا دو یا سه سال قبل از انتشار کتاب امپراتوری، کتابی در سه جلد با عنوان “عصر اطلاعاتی”ً نوشته مانویل کاستلز (۳) جامعه شناس اسپانیایی بیرون آمد. کاستلز در کتابهای خود صحبت از عصر جدیدی به میان آورد. او در توضیح این عصر جدید می نویسد؛ از دهه ۷۰ با اختراع  میکروپروسسورها، عصر جامعه اطلاعاتی آغاز شده که مختصات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان را متحول کرده است. کاستلز در عصر اطلاعات از فرهنگ عصر اطلاعاتی، فضای مجازی، جامعه شبکه ای، تضغیف حکومت های ملی، رشد ناسیونالیسم صحبت می کند. کاستلز از پارادایم تکنولوژی اطلاعات که از ویژگی های اطلاعات به عنوان ماده خام، فراگیر بودن تاثیرات تکنولوژی های جدید، منطق شبکه سازی هر سیستم و شبکه سازی سخن می گویند.

کتابهای امپراتوری و انبوه خلق بحثهای زیادی را در زمینه های سیاسی به ویژه در جنبش عدالتخواهی جهان ایجاد کرده است. این کتابها نظریه ای را ارایه می دهد که نظم جهانی جدیدی را ما در آن زندگی می کنیم توصیف می کند. نویسندگان بر این باورند که حاکمیت دولت ملتها توسط نهادها و سازمانهای فراملی (صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی) ، شرکت های فراملی محدود شده و حاکمیت آنها به امپراتوری منتقل شده است. دو اثر نگری و هارت نه تنها توصیفی از جنبش عدالتخواهی است بلکه بخشی از مقاومتی است که آنها سعی در توضیح و تشویق آن دارند.

این دو نویسنده خود را کمونیست می دانند و در سنت مارکسی پرورش یافته اند. ولی تحت تاثیر آرای باروخ اسپینوزا (۴)، میشل فوکو  (۵) و ژیل دولوز (۶) قرار گرفته اند. رویکرد نگری و هارت کاملا به نفع جهانی شدن است. آنها یر این نظرند که مناسبات برابر و دمکراتیک را جهانی کنیم.

نگری و هارت در کتاب امپراتوری اشاراتی یه ماکیاولی و مخصوصا آرمانشهر او در کتاب “شهریار” می کنند. به قول فواد حسینی مترجم کتاب “اسمبلی”، تنها دلیل اینکه اینکه هارت و نگری اثر خویش را “ًشهریار در سده بیست و یکم” “اسمبلی” می نامند. این تفاوت بنیادی است که در پیکربندی و پراتیک شهریار معاصر از پیش به تمامی روشن نیست. هدف شهریاری شدن انبوه خلق است.

ایده اصلی نگری و هارت این است که جهانی شدن اقتصاد و سیاست، سرمایه داری را تغیر داده، امپریالیسم دولت محور متعلق به گذشته است. دولت ملت جای خود را به نوعی جدیدی از قدرت یعنی شبکه جهانی غیر متمرکر داده است. پارادایم جدید هم سیستم و هم سلسله مراتب است. ساختار سیستمی که به صورت افقی مفصل بندی شده است. در واقع این دو کتاب توضیح مارکسیستی جدیدی از جهانی سازی و سرمایه داری به دست می دهند.

در دهه ۶۰ دو گرایش عمده بر چپ رادیکال ایتالیا حاکم بود؛

۱. کارگرگرایان، که بر مبارزات کارخانه ای پرولتاریای صنعتی تاکید داشت

۲. چپ خود مختار، که جنبش اجتماعی بزرگ نئومارکسیست های ایتالیا به شمار می رفتند. این گروه را مارکسیست های مستقل می نامیدند که از روشنفکراتی رادیکالی همچون ماریو ترونتی، رانیرو پانزیری، فرانسیس برادی، سرژیو بولونا، ماریو روزا دلا کوستا و آنتونیو نگری به آن تعلق داشتند. این جریان با وجود محدودیت های سیاسی نابود نشد و تحولات ایجاد شده در نظام جهانی باعث شد که دوباره سر بلند کنند.

نگری و هارت معتقدند که تولید اساساً به سمت تکنولوژی اطلاعات و ار این رو به سمت باز ساخت ترکیب طبقاتی پرولتاریا تغییر جهت داده است. جامعه پسا صنعتی جامعه ایست که در آن “ًجریان اطلاعات” به نوعی مهمتر از تولید “اشیای” مادی است. در واقع از نظر نگری و هارت ، پارادایم صنعتی و مادی جای خود را به پارادایم پسا صنعتی و غیر مادی “دانش، اطلاعات، عواطف، ارتباطات” داده است.

کار غیر مادی

هارت و نگری کار غیر مادی را شامل سه بخش می دانند؛

۱. تولید صنعتی که با کمک فناوری اطلاعاتی تغیر شکل داده به طوریکه شده و تولید به جا ی خطوط مونتاژ بر اساس شبکه ها (تولید شبکه ای) صورت می گیرد.

۲. تولید نمادی – تحلیلی؛ که با اطلاعات و ارتباطات سروکار دارد.

۳. و در نهایت کار خدماتی عاطفی، که به افراد و عواطف انسانی مربوط میشود به عنوان مثال مراقبتهای بهداشتی، آموزشی و یا سرگرمی.

وجه مشترک این اشکال کار غیر مادی اینست که محل ندارند، بلکه در همه جا و هیچ کجا و بعنوان شبکه سارماندهی شده اند. تولید غیر مادی هم به این معناست که کارگران از طریق ارتباطات، اطلاعات، همکاری و احساسات ارزش خلق می کنند.

از اینجا بنظر نگری و هارت نظریه ارزش کار مارکس از عمل خارج شده زیرا زمان کار دیگر برای ارزش تولید شده تعیین کننده نیست و این ارزش قابل اندازه گیری هم نیست. در عوض آنها بر این باورند که کارگران بطور فزاینده ای ارزش خود را از طریق خلاقیت خود بوجود می آورند.

هارت و نگری در واقع اهمیت کار مزدوری را در سرمایه داری مدرن انکار می کنند و می نویسند: “دربالا ترین سطح بازار کار شرکتها یی چون مایکروسافت قرار دارند که می کوشند اداره محل کار را بیشتر شبیه خانه کنند. غذای مجانی و برنامه های ورزشی اراِیه میدهند تا بدین طریق تا آنجا که می توانند مستخدمین را ساعات بیشتری در آنجا نگهدارند”ً.

نگری و هارت صحبت از یک پرولتاریای جدید میکنند نه طبقه کارگر صنعتی، پرولتاریای جدید مفهوم عامی است که دلالت بر همه کسانی دارد که کارشان از سوی سرمایه استثمار شده است، یعنی کل انبوه خلق مشارکت جو.  کار ــ مادی یا غیر مادی، ذهنی یا جسمانی زندگی اجتماعی را تولید می کند و در این فرایند توسط سرمایه استثمار می شوند. در عبور به پسا مدرنیته و تولید زیستی ـ سیاسی، قدرت کار بطور فزاینده شکل جمعی و اجتماعی بخود گرفته است. اینجاست که آنها از کارگر اجتماعی سخن بمیان می آورند.

تولید زیستی سیاسی

نگری و هارت اصطلاح تولید زیستی سیاسی را از میشل فوکو عاریه گرفته اند و آنرا قبول دارند. فوکو در توضیح تولید زیستی سیاسی، از گذار از جامعه انضباطی به جامعه کنترولی به دو نکته اشاره میکنند:

اول: جامعه انضباطی در واقع عصر صنعتی (امپریالیستی) است که در آن برای به فعلیت در آوردن انسانها جامعه از طریق نهادهای انضباطی عمل میکند. این نهادها شامل: زندان، کارخانه، آسایشگاه، بیمارستان، دانشگاه، مدرسه و نهادهای مشابه اند. اینها درواقع خرد اجتماعی بوجود می آورند.

دوم:  جامعه کنترولی (پسامدرن) جامعه ایست که درآن سازوکارهای سلطه در حوزه اجتماعی بسیار ً دموکراتیک تر ً و درون بودی ترعمل میکند. قدرت از طریق ماشینهائی اعمال میشود که مستقیما مغزها ( در سیستم ارتباطی، شبکه های اطلاعاتی و غیره) و بدن (در سیستم های رفاه، فعالیتهای نظارت شده) را به سوی یک وضعیت بیگانگی خود بخودی از معنای زندگی و میل به خلاقیت هدایت میکند.

نگری و هارت نتیجه گیری میکنند که: تولید زیستی سیاسی یعنی تولید خود زندگی اجتماعی که در آن امر سیاسی، امرفرهنگی و امراقتصادی بطور فرایند همدیگر را دربر و همپوشانی میکنند. مبارزات از آن جهت که همزمان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اند، مبارزاتی زیستی سیاسی هستند، مبارزاتی برای شکل زندگی. آنها مبارزاتی بنیانگذار هستند که فضای عمومی جدید و صورتهای جدید اجتماع را خلق میکنند.

نگری و هارت به زیست قدرت به معنای چند صدائی از قدرت نام میبرند و میگویند قدرت دیگر تک صدائی به شیوه ای که یک دولت یکپارچه برمردم سرکوب شده تحمیل میگردد نیست. آنها بر این باورند که قدرت در جامعه پخش و از پائین به بالا میرود.

نگری و هارت در توضیح تولید زیستی سیاسی به موضوع حق تصاحت اشاره میکنند و مینویسند: ً از نظر دیدگاه سوسیالیستی، کمونیستی اعمال کنترول و دراختیارگرفتن آزادانه ماشین ها و موادی را که برای تولید کردن استفاده میشود توسط پرولتاریا رو مثبت ارزیابی میکردند. اما در بستر تولید غیر مادی و زیستی ـ سیاسی تصاحب به معنای دسترسی آزاد به دانش، اطلاعات و عواطف و کنترول آنهاست، زیرا اینها برخی از ابزارهای تولید زیستی ـ سیاسی اند ً.

انبوه خلق

 نگری و هارت بر این باورند که مفاهیم توده و مردم از تکینگی (یگانگی) تشکیل نشده اند. آنها سوژه اجتماعی نیستند. توده یا مردم اساسا منفعل هستند و به کسی نیاز دارند که آنها را رهبری کند، آنها خودشان عمل نمیکنند. نگری و هارت مفهوم انبوه خلق را از اسپینوزا به عاریت گرفته اند.

انبوه خلق یک مفهوم طبقاتی است، یک مفهوم طبقاتی فراگیر و نه انحصاری ، تداعی جمعی از انبوه خلق از سوژه های اجتماعی منحصر به فرد که نه براساس شباهت یا همگونی، بلکه یک جمع گرائی ناهمگن ست که در آن مبارزه عامل اتحاد است. مقاومت در برابرامپراتوری و قدرت زیستی آن هدف مشترک انبوه خلق، امر مشترک است.

هارت و نگری از انبوه خلق به عنوان موضوع جدید مبارزه طبقاتی همه افرادی که در امپراتوری استثمار می شوند در نظر می گیرند، بی خانمانها، بیکاران، کارگران صنعتی، پرستاران، دانش آموزان، مدیران میانی که بر اساس شرایط خود متحد می شوند تا مقاومتی یکپارچه اما نا همگون در برابر امپراتوری ایجاد کنند.

آنها انبوه خلق را از طبقه کارگر نیز متمایز میدارند و میگویند مفهوم طبقه کارگر معمولا به منزله مفهومی مستثنا جدا کننده بکار رفته است که نه تنها کارگران را از مالکان بی نیاز از کارگران برای امرار معاش جدا می کند بلکه طبقه کارگر را از دیگرانی که کار میکنند نیز جدا میسازد. مفهوم طبفه کارگر اشاره به کارگران صنعتی و جدا کردن آنها از کارگران کشاورزی، خدمات و بخشهای دیگربکاررفته است. در وسیعترین کاربرد، مفهوم طبقه کارگر به تمام کارگران مزدبگیر اطلاق شده است و آنان را از فقیران، کارگران خانگی بدون مزد و همه کسانی که دستمزد نمی گیرند جدا می سازد.

انبوه خلق یک مفهوم فراگیر و باز است که میخواهد اهمیت تغیراتی را نشان دهد که اخیرا در اقتصاد جهانی رخ داده یعنی از یک سو طبقه کارگرصنعتی دیگردر اقتصاد جهانی نقش هژمونیک ندارد و از سوی دیگر امروز نباید تولید را صرفا از لحاظ اقتصادی مد نظرداشت بلکه باید آن را بطورعام تر به عنوان تولید اجتماعی مورد توجه قراردهیم، نه فقط تولید کالاهای مادی، بلکه همچنین تولید ارتباطات، مناسبات و اشکال زندگی. بنابراین انبوه خلق بطوربالقوه از تمام پیکره های گوناگون تولید اجتماعی تشکیل شده است.

نگری و هارت بر اساس این تفکر ساده اندیشی مدل زیربنا روبنای مارکس را که در آن کار پایه و زیر بنا قرارمی گیرد و ارزشها صرفا جزئی فرعی تصورمی شوند را نمی پذیرد. از نظرآنها این تفکر زیر بنا روبنا را باید عوض کرد و می گویند ارزشها به همان اندازه زیربنای کارند که کار زیربنای ارزشها.

نشانه های گذار به امپراتوری

نگری و هارت نشانه های گذار به امپراتوری را از پایان دهه ۶۰ میدانند و به پنج مورد توجه میکنند.

۱. پایان دوران استعماری:

دو نویسنده پایان دوران استعمار توسط کشورهای اروپائی را اولین نشان گذار کلی از پارادایم حاکمیت مدرن به پارادایم پسامدرن یا امپراتوری میدانند و در این معنا میگویند پسامدرنسیم اساسا پسا ـ اروپا محور است.

۲. ظهور بنیادگرائی ها:

نگری وهارت معتقدند که بنیادگرائی ها با گستره فکری متنوعشان هم از درون و هم از بیرون جریانهای ضد مدرنیستی ای هستند که هویت ها و ارزش های کهن را احیا میکنند.  بنیادگرائی ها جریانهای ارتجائی رو به گذشته اند تاریخی پنداشته شده اند، نوعی مدرنیته زدائی اند. آنها را باید انکار مقتدرانه گذر تاریخی معاصر دانست. حلقه های حمایت مردم از پروژه های بنیادگرا از جبهه ملی در فرانسه و بنیادگرائی مسیحی در ایالات متحده تا اخوان مسلمین درمیان کسانی که بیشتر تحت سلطه بوده و بر اثرتحولات اخیر اقتصاد جهانی دچار محرومیت شده اند و کسانی که براثرتحرک فزاینده سرمایه با تهدیدات زیادی مواجه شده اند، بطور وسیعتری گسترش یافته است. دو نویسنده انقلاب ایران در سال ۷۹ را یک ضد انقلاب ارزیابی می کنند که بدنبال احیای نظمی کهن است و انقلاب ایران را نخسبین انقلاب پسا مدرنیسبی به شمار می آورند.

۳. ایدئولوژی بازار جهانی: که تمایل به:

ـ ازمیان بردن مرزهای دولت ـ ملت است،

ـ شرکتهای بزرگ فراملی از نظرداخلی بسیار متنوع هستند و از نظر فرهنگی سیالیت بالائی دارند. آنها سودآور بودن و چند فرهنگی در شرکتها را تبلیغ می کنند. از طریق حذف ً دیگران ً جنسیتی و یا نژادی عمل نمی کنند.

۴. مهاجرت های انسانی:

مهاجرت های وسیعی از مناطق روستائی به مراکز و کلانشهرها ی درون کشور و سراسر جهان صورت گرفته که بخشی از فرایند مدرنیزاسیون است. تحرک در امتداد مرزها، مهاجرت اجباری بر اثر فقر، اینان به دنبال مکان ثابت برای زندگی و ثبات کافی هستند.

۵. فقر:

فقر مخرج مشترک تمام حیاب و شالوده و اساس اتبوه خلق است. فقر یک پیکره پسامدرن ابدی است. پیکره یک سوژه سراسر جهانی، متفاوت، همه جا حاضر و پویا.

جنبشهای اجتماعی امروزین

نگری و هارت معتقدند که رواج ابزارهای شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک، یوتیوب و تویتر در این شورشها علایم این ساختار سازمانی هستند نه علت آن. این شیوه های بیان مردمانی هوشمند اند که قادرند از ابزارهائی که در اختیار دارند برای سازماندهی مستقل استفاده کنند.

تاملات هارت و نگری در باره ً بهار عربی :

 ً سازماندهی این شورشها شباهت زیادی دارد به آن چه به مدت یک دهه در دیگر نقاط جهان شاهدش بودیم، از سیاتل تا بوئنوس آیرس و جنوآ و کوچا بامبای بولیوی: شبکه ای افقی که هیچ رهبر اصلی و احدی ندارد. نهادهای اپوزیسیون سنتی میتوانند در این شبکه مشارکت کنند اما نمی توانند آن را هدایت و مدیریت کنند. ناظران خارجی از آغاز شورش های مصر کوشیده اند که رهیری این شورشها را مشخص کننذ. آنها می ترسند که اخوان المسلمین یا ارگان دیگری کنترول رویدادها را بدست بگیرند. آنچه درک نمی کنند این است که انبوه خلق می تواند بدون مرکزی ـ که تحمیل یک رهبری یا همکاری یک تشکل سنتی می تواند قدرتش را تضعیف کند ـ خود را سازماندهی کند. ً

از اینجاست که نگری و هارت صحبت از عقل عمومی میکنند و مینویسند:

 ً عقل عمومی هوش اجتماعی و جمعی است که به واسطه انباشت دانش، تکنیک های و دانش فنی به وجود میآیند. بنابراین این ارزش کار از طریق تصاحب و استفاده آزادانه از نیروهای مولد جدید توسط یک نیروی کار مشخص . جهانی جدید محقق می شود. ً (هارت و نگری، امپراتوری ص ۳۶۴). ً

از بحران تا فساد

نگری و هارت در بحث بحران تا فساد میگویند ً حاکمیت امپراتوریائی نه بر حول یک تضاد مرکزی بلکه بر سرتاسر شبکه انعطاف پذیر تضاد خرد سارمان یافته است. اقتصاد امپراتوریائی دقیقا از طریق فساد عمل میکند و نمی تواند چنین نباشد. سنتی وجود دارد که فساد را آشوب ناگهانی و تراژدیک امپراتوری میدانند. اگر ما در دوران مدرنیزم با بحرانهای ادواری سرمایه داری مواجه بودیم در عصر امپراتوریائی این فساد است که بحران ایجاد میکند. امپراتوری فساد تولید میکند.

جنگ

دو نویسنده عنوان میکنند که  ً جنگ به پدیده عام جهانی و پایان ناپذیر تبدیل شده است. منظور آنها اینست که جوامع در سراسر جهان با درگیری های مسلحانه تجزیه میشوند، که یقینا دست کم، در کشورهای پیشرفته چنین نیست، بلکه این ایده که جامعه ای که در حال جنگ، هرچه بیشتر به وسیله ای برای کنترول بر مردم یا آن گونه که هارت و نگری میگویند به  ً ساز و کار محدودیت ً تبدیل می شوند. بطور نمونه آنها اشاره میکنند به جنگ با تروریسم که امر فقر و نابرابری را علت واقعی آنست مستمسکی برای کشورهای بزرگ سرمایه داریست تا دست به خشونت بزنند. نگری و هارت معتقدند که تاریخ جنگ های امپریالیستی، بیناامپریالیستی و ضد امپریالیستی به پایان رسیده است. ناگفته نماند که تروتسکی نظریه مشابه ای قبل از جنگ اول جهانی مطرح کرد که اشتباه بود.

جمع بندی: مشخصه های حاکمیت امپراتوری

 ـ امپراتوری در حال شدن است.

ـ حاکمیت امپراتوری نشان دهنده یک تغییر پارادایمی است.

ـ سلطه سرمایه اینک در سطح جهان اتفاق می افتد، نظمی جهانی وجود دارد، نظم جدید سرمایه داری

ـ سرمایه داری دیگر در محل کار متوقف نمی شود. امپراتوری مرزی ندارد.

ـ قدرت دولت ـ ملت ها در حال زوال است.

ـ غیر مادی بودن کار جایگزین مادی بودن در فرایند تولید شده است. کار مجازی بطور فزاینده ای جایگزین اغلب شکل های کار جسمانی تر شده است.

ـ مشاغل بخش خدماتی اهمیت جدیدی در  ً بر ساخت هستی شناسی  ً پرولتاریا پیدا کرده است.ـ

ـ تقسیمات فضائی جهان اول ـ دوم و سوم از بین رفته است.

ـ  قدرت شبکه ای  ً یعنی شکل جدیدی از حاکمیت در حال ظهور است که مولفه های اصلی یا گره گاههای این شبکه دولت ملتها در کنار نهادهای فراملیتی، شرکتهای بزرگ سرمایه داری فراملی و قدرتهای دیگر است. قدرت شبکه ای مورد نظر هارت و نگری  ً امپراتوریائی ً است نه امپریالیستی.

ـ  همه قدرت شبکه امپرباتوریائی برابر نیستند. رقابتهای اساسی دولتهای اصلی سرمایه داری را از یکدیگر جدا میکند. آمریکا با سه رقیب در دراز مدت یعنی اروپا، روسیه و چین روبروست.

ـ امپراتوری نه تنها تعاملات انسانها را تنظیم میکند بلکه همچنین می خواهد بر طبیعت آدمی حکمفرمائی کند. امپراتوری اعمال قدرت خود را بطور بالقوه به همه وجوه سوبژکتویته ی انسانی گسترش میدهد.

ـ امر مشترک جایگزین امر خصوصی و امر عمومی می شود.

ـ میتوانیم شکل بازار جهانی را بطور مدلی برای حاکمیت امپراتوریائی بکار گیریم. (هارت و نگری، امپراتوری ص ۲۷۳)

ـ در فضای سیال امپراتوری، هیچ مکان قدرتی وجود ندارد ـ امپراتوری همه جا هست و هیچ جا نیست. امپراتوری یک ناکجا آباد، یا در واقع یک نامکان است. (هارت و نگری، امپراتوری ص۲۷۴).

ـ پیکره بندی فضائی  ًدرون ً و  ً بیرون  ً از نظر نگری و هارت یکی از مشخصه های عمومی و اساسی تفکر مدرن است.

ـ در عبور از مدرن به پسامدرن ، از امپرالیسم به امپراتوری، تمایز بسیار اندکی میان درون و بیرون وجود دارد. دیگر  ً بیرونی ً در کار نیست.

ـ قدرت در امپراتوری از پائین صورت میگیرد. ماهیت قدرت تنها از پائین، از نظر گاه انبوه خلق، فقرا، تولید کنندگان امکان پذیر می شود. این نظر با دیدگاه ماکیاولی در کتاب شهریار همخوانی دارد که قدرت را باید از پائین نگریست چرا که قدرت از پائین برساخته میشود.

انتقادات به تئوری امپراتوری

از میان انتقاداتی که منتقدین مختلف به تئوری نگری و هارت   ً امپراتوری  ً کرده اند تنظیم کننده این نوشته به نظرات دو منتقد یعنی دیوید بتس (۷) و سمیر امین (۸) اکتفا می کند.

دیوید بتس در مقاله خود  ً  مجتمع های دانش محور و سیاست رادیکال، کندکاوی انتفادی در آرائ نگری و هارت ً منتشره در سایت نقد اقتصاد سیاسی ـ ترجمه تارا بهروزیان ـ تیر ۱۴۰۰ به چند نکته اشاره میکند:

ـ نگری و هارت استدلالهای اصلی جامعه شناسانه عصر اطلاعات مانوئل کاستلز را بدون هیچ نقدی پذیرا شدند. بتس معتقد است که اهمیت کار مادی آنقدر ها هم به مثابه یک روند تغییر در معرض زوال قرار نگرفته.

ـ بتس معتقد است که در نظریه جهانی شدن هارت و نگری مفروضات ارتدوکسی وجود دارد و استدلال میکند که آنقدر هم عصر ظهور جهانی سازی شکل جدید از منطقه گرائی با مرکزیت آمریکا و اروپا را نباید در نظر گرفت. از سال ۲۰۰۸ ما شاهد تغییر جهت شدید به سمت مرکز جدید قدرت یعنی چین هستیم و نه قرایند ً مرکز زدائی ً .

ـ بتس مینویسد ، دولت ـ ملتها همچنان در حفظ فرایند نظم قانونی و قهرآمیز، که تولید و باز تولید سرمایه داری را ممکن میکند نقش کلیدی دارند.

ـ هارت و نگری درباره ظرفیت دموکراتیک اینترنت و یا نت صحبت میکنند. بتس معتقد است که آنها به راحتی ظرفیت های آرمانشهری شکلهای تکنولوژیک را می پذیرند و می گوید:

در وهله نخست: گوگل و مای اسپیس و تویتر خود شکلهای تکنولوژیک بسیار کالائی شده ای هستند که با نیروی تبلیغات هدایت میشوند و سود در آنها حرف اول و آخر را می زند. به این معنا، اشتباه است اینترنت را فضائی اشتراکی تلقی کنیم که باید از آن در برابر منطق انباشت دفاع کرد، حال آنکه این فضا کاملا در دل همین منطق جای دارد.

دوم: نگرش تویتر و فیسبوک به آزادی بیان در بهترین حالت پر ابهام است. آنها بعنوان یک شرکت، تمایلی به پیوستن به سازمان ابتکار شبکه جهانی (جی ان آی) نداشتند، ابتکاری که دغدغه اش قرار دادن آزادی اینترنت بر زمینه وسیعتری از حقوق بشر است.

سوم: بتس از استفاذه هژمونیک و نادرست دولت ـ ملتها از تکنولوژی رسانه ای سخن می گوید و مثال میاورد که در جنبش سبز ایران در سال ۸۸ سازمان سیا نقشی فعال در  ً ترغیب  ً اپوزیسیون ایرانی ایفا کرد و چگونه بخش زیادی از این  ً  توئیت کردن ها  ً از خارج از ایران انجام می شد. این ترغیب گاه تاثیرات کاملا مخرب بر جنبشهائی داشت که کارگزارها ادعای حمایت از آن ها را داشتند. بتس می گوید: ً  چه کسی میتواند بگوید که دولت دیگر اهمیت خود را از دست داده است.  ً

منتقد دیگر سمیر امین است. سمیر امین به موارد ذیل اشاره میکند:

ـ  اصطلاح انبوه خلق را اولین بار اسپینوزا در قرن ۱۷ از آن استفاده نمود و منظورش  ً مردم عادی ً بود. بعدها پی یر ژوزف پرودون که یک آنارشیست بود در میانه سده نوزدهم از این اصطلاح استفاده نمود. سمیر امین معتقد است که این اصطلاح به شکل خطرناکی گمراه کننده است.

ـ  سمیر امین کمرنگ کردن نقش پرولتاریا در تئوری هارت و نگری را زیر علامت سوال میبرد و رد میکند.

ـ  سمیر امین میگوید سیاست را  ً زیست سیاسی ً نامیدن برای من آزاردهنده نیست. حتی آن زمان که میشل فوکو و بعد تر هارت و نگری چیز جدیدی در آن کی می بینند. اما من متقاعد نشده ام. از نظر من سیاست همواره زیست سیاست بوده است.

ـ  سمیر میگوید تز های هارت و نگری  در مورد امپراتوری بر دو پایه استوارند:

اول: جهانی سازی به مرحله ای رسیده که در آن هر تلاشی برای اجرای هر گونه سیاستی ملی محکوم به شکست است، در نتیجه ، مفاهیم ملت و منافع ملی منسوخ شده اند.

دوم: این واقعیت، تمامی دولتها از جمله قدرت های مسلط ـ و گاهی هژمونیک ـ را تحت تاثیر قرار میدهد و نتیجه اینکه دیگر امپریالیسمی وجود ندارد یا که یک امپراتوری فاقد مرکز در کار است . مراکز تصمیم گیری اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان پراکنده اند و کاری با سیاستهای دولتی ندارد.

سمیر امین میگوید: این دو گزاره کاملا اشتباه اند و تنها ناآگاهی تام و تمام از تاریخ جهانی سازی سرمایه داری، از خاستگاه آن در پنج قرن پیش تا به امروز، میتواند این اشتباه را روشن سازد.

ـ  دیدگاه فراملی سازی هارد و نگری واقعیت دولت و امپریالیسم را کنار زده چیزی که واشنگتن خواهان آن است. من از نظر گاه خود به نتیجه متضادی رسیده ام: فراملی سازی به هیچ وجه یک بورژوازی جهانی را به وجود نیاورده چه برسد به اینکه این بورژوازی جهانی یک دولت جهانی را هم در خدمت خود داشته باشد یا اینکه فعلا به آن دست نیافته باشد.

ـ  سمیر امین دیدگاه نگری و هارت را زیر سوال میبرد و مینویسد: آنها مدعی اند که:

اول: مداخلات سیاسی ـ نظامی واشنگتن و متحدانش هم اکنون آشکارا به شکست انجامیده.

دوم: دولت واشنگتن با درک این موضوع در حال پایان بخشیدن به این مداخلات است.

سمر امین میگوید: اصطلاح  ً شکست خورده  ً شایسته بررسی و کاوشی جدی است. اما مداخلات آمریکا، هم جوامعی را به کلی نابود کرده (افغانستان، عراق، لیبی) و هم در تلاش برای انجام چنین کاری است ( سوریه، ایران، اکراین، روسیه) ، مدیریت (آمریکا) محتمل این جوامع از هم پاشیده از جانب اسلام سیاسی ارتجاعی (اخوان المسلمین یا نئوفاشسیم های اروپای شرقی ) مانع از تحکیم سلطه گروه سه گانه امپریالیستی بر نظام جهانی نمی شود. واشنگتن شکست نخورده (یا دستکم هنوز شکست نخورده) به علاوه واشنگتن این را شکست تلقی نمیکند.

اثر دوجلدی مایکل هارت و آنتونیو نگری امپراتوری و انبوه خلق در واقع یک مانیفست اجتماعی ـ فلسفی برای دمکراسی آینده است ، اما همچنین نقشه ای شناختی از آینده سرمایه داری ـ یعنی زمان پس از آن. کتاب انبوه خلق همچنین یک نوشته متقابل فکری با پتانسیل ناجی عهد جدید برای چپ است که در تاریخ نوستالوژیک ناامیدی خود قرار گرفته است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (1) مایکل هارت زاده ۱۹۶۰ یک فیلسوف سیاسی و نظریه پرداز ادبی اهل ایالات متحده آمریکاست. هارت بیشتر بخاطر کتابش ً امپراتوریً ً که بهمراه آنتونیو نگری نوشته است شناخته می شود.( ویکی پدیا)

 (۲) آنتونیو نگری متولد ۱۹۳۳ استاد علوم سیاسی دز دانشگاههای پادوا و پاریس بود. نگری سال ۱۹۵۸ عضو رسمی حزب چپ ایتالیا شد. پدر نگری از بنیانگذاران حزب بود. نگری از دهه ۷۰ بعنوان یکی از روشنفکران در جنبش چپ خود مختار  atonomia

در ایتالیا فعال بود. در سال ۷۹ به اتهام ارتباط با سازمان بریگارذهای سرخ که در سال ۷۸ نخست وریر ایتالیا آلدو مورو را ربوده و به قتل رسانده بود دستگیر شد، هیچ ارتباطی بین نگری و بریگارذهای سرخ ثابت نشد و پیگرذ قانونی متوقف شد اما بذلیل ًمسولیت اخلاقیً برای اعمال خشونت آمیز علیه دولت به دلیل نوشته های سیاسی خود به ۳۰ سال زندان محکوم شد. نگری به فرانسه گریخت و ۱۴ سال ذر آنجا ماند. در سال ۱۹۹۷ با تعغییرات سیاسی در ایتالیا به ایتالیا رفت و زندانی شد که تا پایان ۲۰۰۳ ذر زندان بود. .( ویکی پدیا)

(۳) مانویل کاستلز زاده ۱۹۴۲ ذر بارسلونا اسگانیا، جامعه شناس و نویسنده سه گانه مهم عصر اطلاعات است. در بین نظریه پرذازان علم ارتباطات، کاستلز نویسنده ای ممتاز است. .( ویکی پدیا)

(۴) باروخ اسپینوزا، زاده ۲۴ نوامبر ۱۶۳۳ ـ درگذشت ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ فیلسوف مشهور هلندی با اصالت یهودی سفاردی پرتقالی بود. وی یکی از بزرگترین خردگرایان و جبرگرایان فلسفه قرن هفدهم و زمینه ساز ظهور نقد مذهبی و همچنین عصر روشنگری در فرن هجدهم بشمار میرود. .( ویکی پدیا)

 (5) میشل فوکو ،  متولد ۱۵ اکتبر ۱۹۳۶ـ درگذشت ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴، او نخستین کسی است که از فرضیه روشنگری در باره عینی بودن شناخت خلع ید کرده است. فوکو عنوان کرد که زبان ، حقیقت جهان را بیان نمی کند بلکه بازتابی از تجربه شخصی فرد است. فوکو بخاطر نظریات عمیق و دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن بیستم محسوب میشود. همچنین فوکو جزو رهبران نظری پساساختارگرائی محسوب میشود.

(۶) ژیل دولوز، زاده ۱۸ ژانویه ۱۹۲۵ ـ درگذشت ۴ نوامبر ۱۹۹۵، فیلسوف فرانسوی بود. دلوز به مدت ۱۰ سال بعنوان استادیار در داتشگاه تدریس میکرد. دلوز جستارهائی را بر اسپینوزا، نیچه، هیوم، فوکو و کانت نوشته است.

(۷) دیوید بتس

(۸) سمیر امین، زاده ۳ سپتامبر ۱۹۳۱ ـ در گذشته ۱۲ اوت ۲۰۱۸، اقتصاد دان مارکسیست مصری ـ فرانسوی و از تظریه پردازان مشهور توسعه به وسژه در حوزه آفریقا بود که در داکار پایتخت سنگال زندگی میکرد. وی برای نخستین بار نظریه اروپا محوری را در ۱۹۸۸ ارائی کرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=226962 لينک کوتاه

2 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نادر
نادر
4 ماه قبل

مقاله جالبى هست بخصوص اگر آقاى عبدى یک روخوانى اساسى میکرد و غلط هاى تایپى (بخصوص در هم نویسى) را تصحیح میکرد تا مقاله خوانا شود. مقاله از آن جهت جالب و مفید هست که براى چپ ایرانى (غیر اروپائى -آمریکاى شمالى) ثابت میکند که الگو بردارى از این نوع چپ تا چه حد زیانبار هست. چرا که جپ هاى غربى بیشتر متوهم و کتابى هستند تا واقعى و برخواسته از جامعه. اول اینکه این ها چون تخصصى در تکنولوژى (بخصوص در زمینه ارتباطات شبکه اى) ندارند بسیار ذهنى و خیالى از جامعه جهانى رسانه اى میگویند که گویا تمامى داده هاى اجتماعى-سیاسى- اقتصادى را دگرگون کرده اند. دوم اینکه بزعم اینها کارگران صنعتى همانا کارگرانى هستند که کالاهاى سخت افزار تولید میکنند. حداقل در فرهنگ انگلوساکسنى، هر بخشى از تولید،بخش صنعتى بحساب میایند حتى کارهاى غیرتولیدى مثلا گردشگرى که صنعت گردشگرى نامیده میشود. سوم آنکه دولت-ملت حتى در کشورهاى غربى نه از پائین به بالا بل تنها و تنها از بالا عمال میشود. مثلا عملکرد بایدن یا مکرون

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x