سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

راز چهل و پنچ سال تداوم رژیم ضدمردمی – اردشیر قلندری

در این نوشتار قصد برشمردن علل رخداد انقلاب ۵۷ نیست، امروز با افشای بسیاری از اسناد و مطالب، انقلاب ۵۷ ضرورتی بود اجتناب ناپذیر که در جهان دو قطبی آن بازه به خواست و کشمکش هر دو قطب رخ داد.

نقش گوادلوپ و خواست سران کشورهای غربی در بردن شاه، امروزه بدون بررسی اسناد بازه ۵۷ نیز مانند قسم حضرت عباس در زیر عبای مجسمه آزادی نیویورگ پیداست!

از این سو شوروی نیز از اینکه شاه را می برند، خوشحالی را بر نگرانی عواقب ان ترجیح داد، رادیو مسکو دانسته یا نادانسته از دست های پشت پرده، شکوه و عظمتی بر ۵۷ افزود.

از ۵۷ تا به امروز دگرگونی های بسیاری در تمدن بشریت رخ داده است. از فروریزی شوروی تا بروز فضای مجازی، گستردگی ارتباطات توسط موبایل ها، تا هوش مصنوعی، ماشینهای برقی، ورود تقریبی رباتهای “آدم واره” به بازار خدمات، تهدید نابودی بسیاری از فرصت های شغلی برای انسانها و جایگزینی ان با ربات ها مساله ای هستند که اخبارشان عمومی شده، ما روزانه با آن سروکار داریم.

قدر مسلم پیشرفت دستاوردهای علمی به نفع بازار کار و اقتصاد گشته، اشخاص “مبتکر” در یک بازه کمی بیش از ده سال، ثروت کشوری را در حساب های بانکی خود انباشته کرده اند. به جرات می توان گفت که ثروت و دارایی های شرکت اپل و مایکروسافت اگر بیش از ثروت کشور ایران نباشد، کمتر نیست!

به نظر می رسد، با بروز شدن و پیشنهاد روزانه دستاوردهای علمی، فرهنگ و مهمتر از آن شیوه حکومت داری نیز بایست به همان قدر متحول می گشت، احترام به حقوق انسان ها، مهار جنگ و جنگ افروزی، امحای تولید تسلیحات و کاربرد سلاح های نظامی، تعریف تازه ای از آزادی، عدم دخالت در امور سایر دولت ها، توسط دولت های قدرتمند…. جهانی می شد، یا به دیگر سخن، همانطور که مرزها در فضای مجازی جابجا گردید، در این فضا نیز تحولاتی صورت می گرفت.

پارادوکس تمدن ما زمانی برجسته می شود، که در زمینه های دستاوردهای علمی نسبت به بازه زمانی، به نوک چکاد رسیده ایم، شکل حکومت و رفتار حکومتیان نسبت به جایگاه مردمان عادی در همان بازه برده داری میخ شده، دولت ها به شهروندان به چشم برده نگاه می کنند.

برای نمونه در امریکا الیگارشی حاکم بایدن را که در نگاه به رفتارش ارتباطی با جهان “موازی” دارد، برپایه “رقابت” دو حزب و “رای مردم” به کاخ سفید می برد. در روسیه و کشورهای پسا شوروی، برپایه فرهنگ تزاری با این تفاوت که حاکم تزار خوانده نمی شود، بل رئیس جمهور است، کشور اداره می شود. در چین رئیس جمهور ( دبیر کل حزب کمونیست) مادالعمر می شود. در ایران خامنه ای با در دست داشتن قدرت مطلق عملا کشور را اداره می کند، مابقی “تدارکچی” هستند. در اروپا معمولا “رقابت” مابین چند حزب موجود است، حزب های ثالث عملا شانسی برای رسیدن به نهاد تصمیم گیری ندارند. کوتاه سخن، جهان توسط عده ای ذینفع اداره می شود، کلیه “ابتکارات حکومت مدارانه” در راستای منافع همان ذینفعان و برده نگهداشتن جمعیت هشت میلیاردی است.

واقعیت دیگری که در این راستا، می توان بیان داشت، شیوه حکومت کردن، متناسب با فرهنگ جامعه متفاوت است. در امریکا و اروپا، به سبک چین یا روسیه یا ایران، پایه دولت ها را نمی توان استوار کرد. در امریکا و اروپا، زمینه های فرهنگی بنای دیکتاتوری به سبک حکومت های فوق ممکن نیست، جامعه چنین چیزی را بر نمی تابد، بنای آن مخارج هنگفتی را می تواند بر ذینفعان تحمیل کند، بنابر این ترجیحا شکل “دمکراسی” با رویکرد دمکراسی این چنینی تفاوتی بسیار دارد.

در ایران خامنه ای قدرتی مطلق است، هیچ نهادی توان مواخذه وی را ندارد، همزمان یک پله پائین تر از جایگاه وی، همه را می توان به باد انتقاد گرفت، اما، انتقاد فوق نباید موجب نابسامانی و یا فروپاشی ساختار گردد، یعنی انتقاد واجب است، بشرطی که سیخ و کباب سالم از تنور بیرون آیند. کلیه رویکردهای انتقادی در ایران بر پایه حفظ رژیم است.

از زمانی که سیاستمداران قدرتمند، تصمیم به برداشتن تاج از سر محمد رضا پهلوی گرفتند، شکلی از جنگ زرگری، دال بر تقابل رژیم اسلامی، با غرب و دستاوردهای فرهنگی غرب در برابر حفظ سنت های اصیل اسلامی در راستای فریب مردم رسمیت یافته است. این وانمو د نمایی موجب شد برخی از نیروهای چپ رژیمی که خمینی بنا کرد را ضد امپریالیستی و دمکرات بیابند.

از روز نخست، زدو بندهای پشت پرده، با وانمودهای ظاهری تفاوتی ژرف داشت، ظاهر و باطن حکومت با مردم یکی نبود. رویکرد فوق، چنان ژرف شد که مردم از جایگاه بلند خود، به جایگاه رعیت فروافتادند، بسان شاهان قاجار، رعیت توده ای از باشندگان جامعه هستند که منت دار ارباب باشد، نه بیشتر!.

پندار فوق، سبب شد که حکومت، از تخصیص منابع میان خودی ها، اختلاس ها و دزدی های میلیاردی به رعیت گزارشی ندهد، همه مساله در داخل دستگاه، قلدُرمنشانه توسط “رهبر” با در نظر گرفتن منافع دستگاه حل و فصل شود، شکلی از حکومت خانوادگی، که البته چنین رویکردی در دوره حکومت پهلوی ها نیز وجود داشت و اینک در میان “اپوزیسیون” طرفدار سلطنت نیز قابل رویت است، فعال شدن شخصیت اهریمنی مانند پرویز ثابتی در فرایند اوجگیری جنبش مهسا همزمان جهت ترساندن مردم از آینده بدون رژیم اسلامی، قدرتگیری چنین چهره های اهریمنی، تائیدی براین نظر است. بنابراین، با تغییر حکومت پادشاهی با “جمهوریت اسلامی”، چارچوب ها تغییر کرده، اشراف زادگان پهلوی جای خود را به حاشیه نشینان به قدرت رسیده دادند، بوی عطر گران بها، جای خود را به عرق زیر بغل داده است.

     با همه وجه مشترک دو حکومت،”جمهوریت اسلامی” و پادشاهی پهلوی، تمایزاتی نیز وجود دارد. برای مثال، که هدف نهایی مقاله نیز هست، رویکرد حاکمان ولایی، نسبت به مخالفان خود است.

در دوه سلطنت پهلوی از آغاز تا به انتها، شکل مبارزه با آن ساختار، مطابق استاندارهای جهانی بود. مبارز، به غیر از سودای سرنگونی، به هیچ وجه به مماشات و حتی سازش های تاکتیکی نیز نمی اندیشید. چه حزب کمونیست ایران و چه پس از آن حزب توده ایران، سازمان چریکهای فدایی، سایر جریانات… هرگونه برخورد نرم را سازش نامیده، جریان و خط فکری موجود را از خود دور می راندند. مبارزه با چنین رویکردی، از بسیاری جهات قابل درک و قابل پیش بینی است. یا اینور جوب، یا انور جوب!. مبارزه تعریفی مشخص داشت، مبارز نیز می دانست که در صورت اسیر شدن، چه چیزی در انتظار وی است. جامعه نیز بدون در نظر گرفتن درستی یا نادرستی سیاست اعمال شده، مبارز و  مبارزات وی را ارج می گذاشت، حمایت عمومی از اندیشه براندازی رژیم پادشاهی، پیوستن به صفوف حزب ها و سازمان های سیاسی پس از پیروزی ۵۷ بهترین دلیل بر این ادعاست!.  

در “جمهوریت اسلامی” رویکرد مبارزاتی فوق، به شدت مبتذل گشته است!. مبارزانی که کمر همت به نابودی رژیم بسته اند، در صورت مرگ خویشاوندان، جهت تقسیم میراث، بالا نکشیدن ان توسط سایر اعضای خانواده، مبارز مهاجر که برپایه قوانین بین المللی تا زمان حاکمیت دولت دیکتاتور جهت حفظ جان خود و تشکیلات مطبوع نمی تواند به ان دولت برگردد، پس از گذارندن فرایند دریافت پاسپورت یکی از کشورهای دوملیتی اروپا، با امنیت کامل و تضمینی به ایران بر می گردد، به مساله شخصی خود می پردازند.

چرا چنین فرایندی ممکن گشته است؟ آیا رژیم ولایی، دارای یک ساختار کاملا دمکراتیک است؟ آیا در رژیم ولایی احترام به آرا و دیدگاه رقیب به بالاترین جایگاه ممکن رسیده است؟

در دنیای سیاسی و غیر سیاسی کسی نیست که از سرنوشت جولین آسانژ بی اطلاع باشد، که چگونه از سالهای ۲۰۱۰ به این سو آواره و تحت تعقیب برخی دولت ها ست! سرنوشت آسانژ، سرنوشت یک مبارز است که پرده از اسرار برداشته، این چنین بی رحمانه درد تازیانه را برجان خریده است.

در رژیم ولایی، “مبارزان” اندیشه چپ تا راست، در رفت و امد به ایران هستند، به ظاهر  هیچ اتفاقی هم نمی افتد! اما این همه ی واقعیت نیست، رژیم ولایی، که تقریبا هر روز یک ایرانی را به دار می کشد، زنان بی حجاب و مردم زحمتکش را در خیابانها به کتک می گیرد، در اعتراضات خیابانی به سر و قلب معترض شلیک می کند، با ساچمه به صورت تظاهر کننده در خیابان میزند، تا چشم وی را تخلیه کنند، در زندان از تجاوز جنسی به مرد و زن، شکنجه های تواما  خوداری نمی کند، …. نمی تواند دمکراتیک باشد، که جای خود حتی بویی از دمکراسی نبرده است. اما در عین حال با خویشاوند مبارز ی که در بالاترین نهاد رهبری یک حزب اپوزیسیون نشسته است، اینک به میل خود وارد خاک ایران آنهم از طریق فرودگاه بین المللی تهران شده است، کاری ندارد!.

تغییر در کجاست، در ساختار رژیم ولایی، برشمردیم که چنین نیست!. تعییر  در رویکرد سیاست ان جریان سیاسی است، کافیست سری به سایت رسمی ان بزنید. مبارزه با قاطعیت تمام ادامه دارد. کجای کار می لنگد؟

از سال ۸۸ ایران یک لحظه در مبارزه با رژیم حاکم ارامش نداشته است، چندین هزار تن طی این مدت در خیابانها جان خود را از دست داده، چه تعداد به عناوین مختلف با شیوه های متفاوت ترور دولتی جان خود را از دست داده اند، نگارنده، اماری جهت ارائه ندارد. اما، بااینهمه تلاش تواما مردم در خیابان و …، تا به امروز پیروز میدان رژیم بوده است و هرگاه اعتراضات شکل سرتاسری گرفته است، اپوزیسیون نیز از آستین خود کارتی را بنفع رژیم ببرون  کشیده است. برای نمونه، بازی با کارت اصلاحات، رونمایی از کلید، مبارزه با مثلث جیم، کارزار وکالت در اعتراضات سراسری جنبش مهسا، که مشخصا خارج از چارچوب درون ساختار برای نخستین بار رویت گردید. یعنی نشان داد، که اگر تا دیروز می شد، با کارتها و مهره های درونی، بهره مند بود، در جنبش مهسا، که در شیوه و کاربرد خود از ویژگی کاملا انقلابی برخوردار بود، هیچ راهی برای رژیم جهت برونرفت نمی گذاشت، طرح وکالت مد گشت، اهداف اصلی مسیر دیگری به کمک نیروهای “اپوزیسیون” از خارج را پیمود، در مدتی کوتاه کل جنبش مضمحل گردید. اینجاست که رفت و آمد آزاد خویشاوندان رهبران مخالف رژیم ولایی توضیح قابل درکی می یابد، نقش ها و مفهوم “مخالف” روشن تر می شود.

طبیعی است که، همه این مساله را نمی توان به رفت و آمد خویشاوندان فعالین اپوزیسیون به جمهوری اسلامی مرتبط دانست، شکست جنبش ها را به پای انها گذاشت. اما ذینفع بودن اپوزیسیون در راستای حفظ پرده اسرار، ترس از پیروزی مردم بر  رژیم دیکتاتوری حاکم را نمی توان ندیده گرفت.

در سی سال گذشته، نفوذ دولت های دیکتاتوری در اپوزیسیون یکی از عمده فعالیت های سازمان امنیت آن دولت ها در اپوزیسیون بوده است. این امر در ایران و روسیه، شکلی افشار گسیخته بخود گرفته است، از چنان گستردگی برخوردار است که حزب کمونیست روسیه، در انتخاب ریاست جمهوری ماه مارس، خریتونف ۷۵ ساله در برابر پوتین ۷۳ ساله، قرار می گیرد. (یاداوری، ماشین تبلیغات دستگاه حاکم از تفاوت بسیار اندک در سن بیشترین استفاده تبلیعاتی را خواهد داشت) نامزدی که در بیست سال پیش در رقابت انتخاباتی مفتضحانه به پوتین باخت را در برابر چهره های کریزمایی مانند پاول گرودی نین و نیکلای باندارینکو که حقیقتا می توانستند تا مرز ۴۰% آرا را از پوتین بگیرند، شرایط یک رقابت سالم را ایجاد کنند، تقویت روحیه تحول طلبی در کشور شوند، یگانه بودگی پوتین را بشکنند، کاندید می کند. پرواضع است که حزب کمونیست روسیه، یکی از نوازدگان کنسرت پوتین برای ریاست تا سال ۲۰۳۱ است، قصد گذر از رژیم امپریالیستی فاسد، جنگ طلب که برپایه سیاستهای عصر فئودالی کشور گشایی استوار است، را در حد توانایی خود حفظ کند!. نگارنده چنین رویکردی را نفوذ عوامل الیگارشی حاکم را این حزب می داند، نه اتخاذ سیاست های اصولی “م.ل” حزب کمونیست روسیه!. جهت یاد اوری این هشدار لنین که نوشت، انحصارات مالی این توانایی را خواهند داشت که در پاینده حتی رهبران حزب های کارگری را بخرند (نقل به مضمون) را نقل می کنیم.

واقعیت چنین است، که بخش بسیار بزرگی از اپوزیسیون در حرف و پخش اخبار و نوشتارها اپوزیسیون است، در عمل صیانت از رژیم را برشانه می کشد.

بسیاری از شبکه های پرهزینه تلویزیونی با حمایت مالی مستقیم تهران بر روی آنتن می آیید، همگی در زمان مبادا، در برابر جنبش مردمی قرار می گیرند. حتما دقت کرده اید که هرگاه کنترل اعتراضات از دست رژیم ولایی خارج می شود، شعارهایی مانند، “جاوید شاه” اوج می گیرد،  بی بی سی و دیگر شبکه ها نیز، آن بخش اندک هوار کشان جاوید شاه را در مقیاس گسترده با سیاه نمایی منتشر می نمایند. گذشته از اینکه امروز بخش جوانتر جامعه، نسلی که حکومت پهلوی را به چشم ندیده، برپایه فیلمهای سیا و سفید رنگی شده منابع مالی بزرگ، که باید دست رژیم را در رنگی ساختن آن فیلم ها دید، (بنظر میرسد، رژیم یا مراکز مرتبط با رژیم دو هدف را در این مورد مشخص دنبال کنند: برای داخل و خارج. یک اینکه در حسرت گذشته باشد، قدرت امروز ما چنان است، که دیدن ان برای نسل تو غیر ممکن است، از انچه که ما میدهیم بهرمند باش. برای کسانی که در جارج زندگی میکنند، نیز میتواند این پیام مشخص را داشته باشد، آنچه که هر روز میبینی تاثیری بر روند زندگی تو نخواهد داشت، بنابراین چادر با مینی ژوپ تفاوتی ندارد) برپایه این شاهکار انابیوز عقل، مجذوب چنین شعارهایی نادرستی (نادرست از این دید که جاوید شاه، پایه مادی ندارد، ساختار پادشاهی چهل و پنچ سال پیش برافتاده، آنچه که موجودیت ندارد، جاوید کردنش هدفمندانه صورت میگیرد، حتی رضا پهلوی نیز خود را شاه نمی خواند، که در نهایت بتوان گفت منظور ایشان است. مبتکر شعار بخوبی میداند، که با این شعار میتواند حربه سرکوب را به نیروهای انتظامی بدهد، انها نیز بسان گذشته با خیال راحت مردم را نشانه بروند، از طرفی اگر فردی امروز در یک کشور اروپایی ادعا کنید که عیسی مسیح را دیده است، فرد را دستگیر، روانه زندان می کنند، به این دلیل که ایشان دیوانه است، مدعی چیزی است که خارج از واقعیت میباشد) میگردد، نوعی توهم پیروزی میدهد، همزمان موجب پراکندگی، سرمست پیروزی توهمی میشود، لااقل تا بحال از این شعار چنین بهره برداری شده است.

درواقع، در طرح این شعار که معمولا از دور توسط عده بسیار کمی هدایت می شود، باید دست  رژیم را در آن جویید، چرا که، سود اصلی آن تا به امروز به جیب رژیم رفته است. همزمان از سوی سران طرفدار سلطنت طلبی واکنشی دیده نمیشود و همین بی تفاوتی سران نشان میدهد که میدانند، سرچشمه از کجاست. اما برعکس در سطح بدنه ناآگاه و تاثیر پذیر مورد استقبال قرار میگیرد، در فضای مجازی وسیعا پخش میشود. با سردادن این شعار در اعتراضات، مطابق دقت های تا کنونی، بسیاری از مهره های رژیم در خارج، از بی بی سی تا تلویزیون منو تو …. دائما جولان میدهند، با طرح پیشنهاداتی منحرف، بقای رژیم را تضمین می کنند. شعار “جاوید شاه” را باید حرف رمز آغاز کارزار دفاع از رژیم در سطح داخلی و خارجی، کلید تداوم رژیم دانست.

دولتهای اروپایی نیز هفت بار اندازه می گیرند، تا یکبار ببرند، منافع اروپا و  کسب سود دینفعان اروپایی بر آه از تازیانه فقر و ستم بر مردم ایران ارجحیت دارد و در اولویت مطلق است. دولت آمریکا نیز خود یکی از حامیان سرسخت رژیم ولایی است، برخورد اوباما، در سال ۸۸، ترامپ در اعتراضات بنزین و بایدن در جنبش مهسا را دیده و بیاد داریم.

آنچه که در این میان دست نخورده می ماند، نیروهای حقیقتا مبارز است، که از کمترین امکانات برخوردار بوده، در میان هیاوهوی دفاع از رژیم ولایی، صدای بی صدایست، که گم گرده است. 

با اینهمه، ایران در استانه یک خیزش بمراتب بزرگ تر است. اینبار با اولویت مطالبات اقتصادی-سیاسی، مطالبه تغییرات اجتماعی ژرف، ممکن است در چندین ماه آینده به میدان بیاید. گرچه طیف های مختلف سیاسی راست در خیزش آینده چیزی برای گفتن ندارند، همانند اصلاح طلبان جایگاه خود را در میان مردم از دست داده اند و جامعه متوجه همه مساله هست و نیروهای راست نیز در برابر مطالبات اقتصادی مردم چیزی برای گفتن ندارند، بی تردید کارشکنی ها خواهند کرد، اما کشور به هیچ یک از جریانات فکری موجود نظر مثبتی و تاثیر پذیری نخواهد داشت، به راه خودش خواهد رفت!.

https://akhbar-rooz.com/?p=228135 لينک کوتاه

2 8 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x