دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

خاطرات تبعیدی سرکش؛ مروری بر کتاب «نشخوار رؤیاها» آریل دورفمن

آریل دورفمن نویسنده، نمایشنامه نویس، فعال حقوق بشر و روزنامه نگار هفت شهر جهان را گشته و تبعید را به عمر خود زیسته است. پدرش اوکراینی، مادرش از از یهودیان رومانی-مولداوی و خودش زاده ی آرژانتین است. سپتامبر ۱۹۷۳، آریل دورفمن متحد جوان و چپگرای رئیس جمهور آلنده برای سومین بار در زندگی اش موطنش را از دست، داد گروه مقاومت گفته بود برای زنده ماندن و اسیر نشدن در سیاه چاله های ژنرال پینوشه شیلی را ترک کند. نشخوار رؤیاها با صداقتی مثال زدنی مسیر پرتلاطم دوام آوردن یک مخالف سیاسی را بیرون از مرزهای موطنش روایت می کند.

دورفمان در ۶ مه ۱۹۴۲ در بوینس‌آیرس چشم به جهان گشود. پدرش از اهالی اودسا در اوکراین بود و در دانشگاه اقتصاد تدریس می‌کرد و مادرش فنی زلوکوویچ از یهودیان رومانی-مولداوی بود. کمی پس از تولد، خانواده‌اش به آمریکا نقل مکان کردند و او ده سال از دوران کودکی خود را در ایالات متحده گذراند. او و خانواده در سال ۱۹۵۴ به شیلی رفتند. آریل دورفمان پس از حضور در دانشگاه شیلی در سال ۱۹۶۶ با آنگلیکا مالیناریچ ازدواج کرد و در سال ۱۹۶۷ به شهروندی شیلی درآمد به همین خاطر او بیشتر به عنوان یک نویسنده شیلیایی معروف است. در سال‌های ۱۹۶۸ تا ۱۹۶۹ برای تحصیلات تکمیلی به دانشگاه کالیفرنیا، برکلی رفت و سپس به شیلی بازگشت.
دورفمان بعد از روی کار آمدن سالوادور آلنده در شمار مشاوران فرهنگی او جای گرفت. در شب کودتای پینوشه مقرر بود که او به عنوان شیفت شب در کاخ ریاست جمهوری حضور داشته باشد، اما دورفمان شیفت کاریش را با همکارش جابجا کرد و به این ترتیب از مهلکه جان سالم به در برد. پس از کودتای ۱۹۷۳ چندین ماه به صورت مخفیانه زندگی کرد تا در یک فرصت مناسب توانست به اروپا فرار کند و پس از مدتی اقامت در آمستردام و پاریس به آمریکا رفت. او از سال ۱۹۸۵ در دانشگاه دوک تدریس می‌کند.

دورفمان زندگی ادبی خود را با انتشار کتاب «تخیل و خشونت» در سال ۱۹۶۸ آغاز کرد. این کتاب که در آمریکا منتشر شد مجموعه مقالاتی است دربارهٔ ادبیات آمریکای لاتین در قرن بیستم و نقش آن به عنوان ابزار مقاومت در برابر انواع ارعاب فشارهایی که ملت‌های آمریکای لاتین تجربه می‌کنند.

دورفمان را کنار گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و میگل آنخل آستوریاس از سرشناس‌ترین نویسندگان آمریکای لاتین می‌شناسند. مروری بر کتاب «نشخوار رؤیاها» آریل دورفمن را به قلم پانیذ زرتابی به نقل از شرق می خوانید:

 «سه بار موطنم را از دست دادم. تلاش برای خودکاوی که ذاتا با ماهیت وجودی انسان قرین است، برای من باید با پاره‌هایی از رسیدن‌ها و بازگشتن‌ها و عزیمت‌ها قد می‌کشید و می‌بالید و ماهیت ذاتی بغرنجی را پیچیده‌تر می‌کرد که تک‌تک به خاطر آوردن‌ها، تک‌تک خاطره‌ها با آن مواجه‌اند. شاید زندگی برای جسم و برای اداراتی که رخدادها و اوراقی مثل تولدها، ازدواج‌ها، مرگ‌ها، گذرنامه‌ها، برگه‌های مالیاتی، اخراج‌ها و شناسنامه‌ها را ثبت و ضبط می‌کنند، روندی خطی داشته باشد؛ اما خاطره به این بازی تن نمی‌دهد و همواره میل به نظم را به زانو درمی‌آورد‌». خاطرات آریل دورفمن نویسنده و فعال سیاسی که در ایران شاید بیش از همه با «دوشیزه و مرگ» و «شکستن طلسم وحشت» شناخته می‌شود، با این جملات آغاز می‌شود. دورفمن خاطرات پراکنده خود را با نقل‌قولی از آیسخولوس آغاز می‌کند که عنوان کتاب نیز از آن برگرفته شده است: «و من آگاهم که مردمانی در تبعید، با نشخوار رؤیاهایشان روزگار می‌گذرانند‌». دورفمن در این خاطرات، تبعید و خانه‌به‌دوشی خود را روایت می‌کند و چنان‌که در پیشگفتار خاطراتش می‌نویسد، نشخوار رؤیاها از روزی نامعلوم در سال ۲۰۰۶ به کلماتی بدل شد که خاطرات یک تبعیدی سرکش بود. از دیدِ او ما در دورانی به سر می‌بریم که همگی به‌ طرز پیچیده‌ای «تبعیدی» محسوب می‌شویم، دوره‌ای که «اگر پناه انسانیت مشترک را درک و تحسین نکنیم، کاری که باور دارم خود در دهه‌های گم‌گشتگی و رستگاری انجام داد‌ه‌ام، به‌ سوی نابودی خواهیم رفت‌». دفتر خاطرات این تبعیدی سرکش از ۲۱ جولای ۱۹۹۰ آغاز می‌شود؛ از رؤیای بازگشت به شیلی که همیشه همراه دورفمن بود: «تنها چیزی که می‌خواستم، بازگشت به خانه بود. فقط همین را می‌خواستم. روز، شب و ساعت به ساعت، سال از پی سال، تنها عقده حریصانه‌ام بازگشت به شیلی بود‌» و این دقیقه‌ها از همان دسامبر ۱۹۷۳ که وادار به تبعید شد، از لحظه کودتا علیه آلنده، از آن زمان که بمب‌ها بر کاخ ریاست‌جمهوری افتاد و دروفمن جان سالم به در برد، آغاز شده بود: «از همان لحظه‌ای که گریزم از مرگ پیش‌درآمدی شد بر فرارم از سرزمینی که مرگ ناگهان حکم‌فرمایش شده بود‌». دورفمن در خاطراش با به‌یاد‌آوری گذشته، تاریخ سرزمینی را احضار می‌کند که شیفته‌اش بود، اما ناگزیر مانند بسیاری دیگر از نویسندگان سیاسی در روزگار پرآشوب از آن عزیمت کرده بود؛ عزیمتی که به قول خودش تلاشی برای آزادی بود، «برای آزادسازی زندگی و ادبیاتم از قید‌و‌بندهای سخت ملیت‌». او در تمام اوراق دفتر خاطراتش از شیلی سخن می‌گوید؛ از کشوری که پیش‌بینی‌پذیری، ملال، تکرار و یکنواختی زمان را درهم می‌شکند و ساعت‌ها و زنگ درها را چنان خرد می‌کند که مجبور می‌شویم زندگی را به‌گونه‌ای دیکر تصور کنیم. «شیلی‌ای که به ما هشدار می‌دهد از شتاب برای رسیدن به ماهیتی بی‌شگفتی، محافظه‌کار و آمریکاوار اجتناب کنیم، شیلیِ سرکشی که زیر ملات مصرف‌گرایی نوظهور و آسمان‌خراش‌ها و سوپرمارکت‌ها دسیسه می‌چیند که دریچه سد واقعیت را باز کند، تو را در چاله‌ای بیندازد و بلرزاند و هر یقینی را در وجودت بشکند‌».

دورفمن نوشتن خاطراتش را نوعی «مصالحه» می‌خواند که مانند هر مصالحه‌ای لحظات سخت خودش را دارد. او از روزگار سختِ ایام گذشته به قصد درمان خویش می‌نویسد: «نوشتن این کتاب شاید درمان من باشد، آخرین کلمات من درباره آن گونه‌ای که زندگی‌ام رقم خورد. شاید این صفحات تلاش من برای نگاه به عقب باشد تا بتوانم دست از این نگاه‌کردن به گذشته بردارم، بالاخره در مدفنی از کلمات، در گذشته‌ای که به خاکسپاری شایسته‌ای نیاز دارد، آرام بگیرم؛ تا اندوهی در من آرام بگیرد. و همین‌طور زبان‌هایم آرام بگیرند و با من و با هم به صلح برسند‌». تبدیل‌شدن به «جهان‌وطنی ریشه‌دار» که به بیش از یک زبان سخن می‌گفت، تنها راهی بود که بازگشت به وطن را برای نویسنده تبعیدی ممکن می‌‌کرد، در دنیایی که «آلنده مرده بود و کسی مانند ریگان دو بار به ریاست‌جمهوی ایالات متحده انتخاب می‌شد…». دورفمن، خاطره‌نویسی را تلاش برای بخشیدن خود نیز می‌خواند، برای پذیرش گذشته و مسیری که طی شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=230242 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x