چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

 آوای صادق بوقی، آوایی ساده اسیر امیال حاکمیت – خانلر کوشکی

پیرمردی در بازار ماهی فروش های شهری شمالی در حرکتی خودجوش به رقص در می اید و چون می خواست هیچ خطری نکند آوای تکراری “او آو ” را با رقص خود همراه کرد. محتوای این رقص و آواز و انگیزه آن یک شادی ساده و معمولی بود. نه پیام خاصی داشت و نه مخاطب خاصی را نشانه گرفته بود و نه نشانی ازاعتراض در آن بود.

حافظان امنیت نظام که ذاتا” مخالف هر نوع شادی و خوشحالی هستند به مقابله بر خاستند و صفحه اینستا گرام او را بستند و احضارش کردند.

جوانان فعال در فضای مجازی که مترصد فرصتی برای خالی کردن بغض خود از این نظام هستند به سرعت واکنش نشان دادند و به نشر و تقلید این رقص وآواز در شکل های مختلف دست زدند. فضای مجازی پر شد از تکرار آن به صورت های فردی و گروهی.

بحث این رقص و آواز و مقابله حاکمیت با آن به روزنامه های داخلی کشیده شد و مقامات مختلف در باره آن اظهار نظر کردند. بعضی از این نظرات مخالف مقابله با این شادی ساده بودند.  

کارشناسان هنری و روانشناسان امنیتی نظام خیلی زود پی به اشتباه خود بردند. چرا از این حرکت بی خطر و این آوای بدون معنی و پیام جلوگیری کردند. عاقلان و مصلحت اندیشان کشف کردند که چه خوب می توانند از آن استفاده کنند و آن را در مقابل هنر اعتراضی قرار دهند. از این پس خود نیز به تبلیغ و ترویج آن پرداختند.

قصد نقد این حرکت خود جوش و حمایت های اولیه مردم نیست. صادق بوقی خود از دردمندان جامعه است و هیچ ادعای اعتراضی هم ندارد. در حد فهم و درک خود ابتکاری برای شاد کردن مردم از خود نشان داد.  

موضوع حمایت زیرکانه و نیت شوم جمهوری اسلامی از آن و چرایی این حمایت است.

نظام با خواننده ها و ترانه های اعتراضی برخوردی خذفی می کند. خواننده ترانه “برای”، ترانه ی که وجه ملی و جهانی پیدا کرد را دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار می دهد. ترانه ماندگار و ملی “برای” محتوا دارد، پیام دارد، بازگو کننده مجموعه ای از مشکلات و خواست های جامعه است، از دل جنبش زن-زندگی-آزادی بیرون آمده و تجلی شعور این جنبش است.

در همین شرایط ماموران امنیتی پس از اندکی تاخیر و تردید و با سیاست شکست خورده جهت انحراف ذوق و سلیقه مردم، رقص و آواز “او او” را پذیرا می شوند. پیرمرد آواز خوان “او او” را به یک چهره و سلبریتی هنری تبدیل می کنند و برایش امکانات کنسرت های مشترک با دیگر خوانندگان تدارک می بینند. 

***  

نیروهای امنیتی و مهندسی رواشناسی جامعه کارشان را خوب می دانند. می دانند که چگونه با ارزش ها و باورهای مردم از هر گروهی بازی کنند. آنجا که می توانند باورهای خود را نفوذ و گسترش می دهند و آنجا که نمی توانند دست به تخریب و انحراف ارزش های دیگران می زنند. بودجه عظیم تلویزیون، گسترش سریال های مذهبی و بسیج لشکر مفت خورهای مداحان سیاست های نوع اول را دنبال می کند و  استقبال از آوای “او او” از نوع دوم است.  

باید منتظر بود که فردا این پیر مرد “او آو” خوان را در فستیوال زجر مفتخر به دریافت  تندیس  بلورین هنر مردمی کنند. او را در مقابل شروین ها قراردهند و بگویند شما چه کار به “درخت های فرسوده” و “حجاب زن” و “کودک زباله گرد دارید” چرا مانند این مرد محبوب “او آو” نمی کنید. حال اگر “او او” نشد چیزی دیگر. تازه همین “او او” درش نوعی پرخاش است که ما  برای دل خوشی شما از آن گذشتیم. شما می توانید آوایی آرام تر و سرسپرده و مطیع تر سر دهید مثلا” “بع بع”.  کاری که نمایندگان ما در مجلس هر دوره بهتر از دوره قبل انجام می دهند.  

هنر مورد پسند ما هنر مطیع و مشوق ماتم است؛ مانند سیاست ما که ذوب شدن در ولایت فقیه و سرسپردگی محض است. نگاه کنید به این دولت مردان، فقهای خبرگان و شورای نگهبان و امامان جمعه و فرماندهان سپاه و … درس بندگی را از این بزرگان یاد بگیرید.

هنر اعتراضی مورد نظر ما مشخص است، ما خود سر دمدار هنر اعتراضی هستیم . سال هاست که علم (بیرق) و کتل آن را بدوش می کشیم ، جامه سیاه می پوشیم، برای مردن کفن سفید به تن می کنیم  و گلوی دگر اندیشان را می دریم.

ما دل خوشی از شادی و خوشحالی نداریم، همین نوروز و سیزده بدر و چهار شنبه سوری شده بلای جان و آسایش ما و نمی دانیم چگونه از آن خلاص شویم.

***

رقص و آواز “او آو”  گر چه ساده بود و در ابتدا با نوعی شادی خود را در مقابل فرهنگ غم غصه و اندوه  تخدیر کننده حاکمیت  نشان داد ولی اکنون امنیتی های ارشاد تلاش می کنند آن را در مقابل آواز و هنر مردمی و اعتراضی قرار دهند.

این نظام حتی یک دف نوازی تنها و بدون آواز را در متروی تهران تحمل نمی کند، چرا که دف خود پیام خاصی ا ز قوم خاصی دارد. قومی که هر روز جوانانش را بالای دار می برند و تک تیراندازان سپاه به شکار کول بر آن گرسنه آن دیار مسابقه می دهند.

درد و رنج جوانان کشته شده جنبش “مهسا” و چشمان کور شده دختران و پسران زیبا و بی گناه از روح و روان جامعه هرگز از بین نمی رود. این شادی های پوچ حکومتی توهینی است به پدران و مادران درد کشیده و عزادار. خانواده این عزیزان از دست رفته حتی اجازه گریه و زاری بر مزار عزیزان خود ندارند. با کوچکترین اعتراض و دادخواهی آن ها را به زندان می برند.

اکنون دوران انتقام گیری حاکمیت از همه فعالان جنبش های اعتراضی است. آرام آرام و با صبر و حوصله کینه فرو برده خود را که در زمان اعتراضات نمی توانست عیان کند هر روز و در هر گوشه ای به شکلی نشان می دهد. 

 پرونده فعالان زندانی را به جریان انداخته اند و هر روز تعدادی را به زندان طولانی و اعدام محکوم می کنند. هم اکنون سایه‌ی شوم اعدام بر سر تعدادی جوان و خانواده های آن ها سنگینی می‌کند. در این شرایط پر درد و رنج جایی برای شادی و آوایی عامیانه که اکنون به ابزاری در دست امنییتی های آدم کش حکومت تبدیل شده نیست.

 کارگران دربدترین شرایط معیشتی هستند و با اینکه سرکوب می شوند و رهبرانش را به اسارت می برند؛ هنوز فریاد می زنند و برای خواست های حداقلی خود به خیابان می آیند. فریاد معلمان و باز نشستگان بلند است “منزلت معیشت حق مسلم ماست”.

فضای زندگی مردم هر روز آلوده تر می شود ، نفس کشیدن را برای مردم سخت کرده اند و اعتراضات زیست محیطی در حال شکل گیری و گسترش است. کشاورزان روستای قره قشلاق را که نگران زمین های کشاورزی خود هستند و به احداث کارخانه ای که کشت و زندگی آنها را تهدید می کند دست به  اعتراض زده اند بازداشت می کنند.    

در این شرایط جامعه نیاز به آوازی فریادگونه به نشانه این همه درد و رنج و سرکوب و اعدام دارد. فریادی  که در آن “نه به اعدام” و “نه به دروغ و فساد و بی عدالتی” بلند باشد. فریادی  که نامشروع بودن و ضدمردمی بودن رژیم را حتی در گوش های بسته و کر شده سرسپردگانش فرو برد.

 قصد توضیح هنر مردمی و اعتراضی نیست که کار بزرگان حوزه هنر است؛ روح حساس و بیدار نسل جوان ایران نیز هوشیار است و آوای موهوم و عامیانه را از آوای همدلی بخوبی تشخیص می دهد. هنر مردمی از بطن نیازهای جامعه بر می خیزد و هدف آن بیان این نیازها است. موجودی زنده است، از جامعه حیات می گیرد، نبض آن با نبض جامعه می تپد، با شادی آن شاد می شود، با فریاد آن فریاد می زند و با غم آن غمگین ولی هرگز نا امید نمی شود و در خموشی نیز هنر مبتذل و دستوری را به شرم وا می دارد.

آوای تکراری و کوتاه درمیان ماهیگیران جنوب و یا در میان روستاییان در فصل درو و خرمن کوبی و غربال گندم قبل از ماشینی شدن کاشت و برداشت گندم رواج داشت. آوازی متین با حرکاتی موزون که کار گروهی را نظم می داد. کار جمعی و یگانه با انسان و نه بیگانه از او؛ آوایی بر آمده از دل زحمتکشان. 

تاریخ جنبش های اعتراضی این سرزمین مملو از آوازهای زیبا و مردمی است. آوازهایی آن چنان غنی از احساس انسانی و شرافت و سر بلندی که روحیه بخش مبارزان در زندان و شکنجه تا پای چوبه دار بود. 

  ترانه های کوچه و بازاری همیشه بخشی از شادی و لذت مردم بوده است. پاسخی عامیانه به اندوهی که بر او تحمیل شده است. این هنر در مواردی نسبت به ناهنجاری های حاکم بر جامعه بی تفاوت نیست و به زبان طنز آن ها را نشان می دهد.  حد نفوذ و گسترش و عمر آن بستگی به غنای موسقیایی، بار کلام ترانه و همبستگی با گروهای مختلف جامعه دارد.  

 آوای “او او” نیز از همین نوع است و از این رو هیچ ایرادی نه بر آن است و نه به جوانانی که از آن استقبال کردند.

مسئله شناخت سیاست های نظام در ترویج  نوعی هنر خاص و انتخاب شده  حتی با چهره ای شاد جهت به بیراهه کشاندن سلایق  مردم است. از این منظر است که باید به اشتیاق دستگاه هنری جمهوری اسلامی از آوای “او آو”  نگاه کرد؛ که  سراغ این عامی گری می رود تا به نفع خود مصادره کند و از آن نان بخورد.

امروزه سلایق هنری و انتظار جوانان  پرُشور و شعوراز غنای شعر و ترانه در چنان سطحی است که حاکمیت هر اندازه تلاش و سرمایه گذاری کند نمی تواند دایره نفوذ و گسترش انتخاب شده های هنری  خود را بیش از قابلیت ذاتی و پذیرش گروهای در خور آن رواج دهد. 

 همین حالا کار جدید شروین “آشغال” در یک روز ۳۰ ملیون بازدید داشت. او در این اثر به هنر پوچ و ستمی که بر او “پسر ایران”  و دیگران رفته است اشاره می کند.  “تو در استیج بودی و من در دادگاه /منو انداختنم سطل اشغال /  ما باهم فرق داریم / ازم نخواه برم از این خاک/ هر جا برم دلم همین جاست “.   

ای پسر ایران جای تو در قلب مردم است و آن آشغال دانی جای کسانی است که از آواز شما وحشت دارند.

توسل به این آوای عامیانه “او او” نشان از شکست سیاست های هنری نظام در گسترش هنر اصیل مورد نظرشان است؛ هنری که جز غم و اندوه پیامی ندارد و اکنون کارایی آن در بین خودشان نیز بشدت ضعیف شده است.  

هنر بنجل حیاتی انگلی دارد، کورونای تولیدی آزمایشکاه هنرهای ضد مردمی دستگاه هنری نظام برای مریض کردن روان جامعه است، این ویروس حکومتی-هنری دوامی ندارد و از بین می رود.   

خرده نگیرید، نه دل تنگ “دایه دایه” هستم و نه ملول از شادی مردم. شادی و شاد بودن حق مردم است. شاد زیستن هنر انسان زنده و پویا است، واکنشی عاطفی و نیازی انسانی علیه افسردگی و انفعال.   

شادی واقعی زمانی است که این حاکمیت شوم، استبداد قرون وسطایی، بی عدالتی , فساد و اعدام از این سرزمین محو شود. زمانی که مردم این سر زمین از هر جنس و قوم و قبیله و باوری دست در دست هم آواز آزادی و رهایی از ظلم سر دهند.

موظب ترفندهای پیچیده نظام باشیم. نظامی که رنگ کردن و تولید جنس تقلبی را درهر زمینه ای به خوبی می داند. بیسواد آدمکشی را به رنگ ریاست جمهور در می آورد و سپاهی و امنیتی و پایداری و حجتیه آدم کش و فاسد را به نمایندگی مردم به مجلس می فرستد. اینبار به سراغ  ماهی فروش ساده دل آمده و می خواهد آوای “او آو” او را وسیله ای برای امیال خود کند.  

 خانلر کوشکی –۲۷ دی ۱۴۰۲ –    Jan. 17 , 2024           

https://akhbar-rooz.com/?p=230602 لينک کوتاه

5 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
3 ماه قبل

جناب کوشکی بر نکته ای اشاره فرمودیدی که متاسفانه میتواند مورد بدفهی بعضی از دوستان واقع شود. رژیم با ایجاد تضاد های سطحی و غیر ساختاری سعی در تغییر و بفراموشی کشاندن آن تضاد های بنیادی دارد و شما به درستی به نمونه آن انگشت گذاشتید. نمونه دیگری که در این زمینه بسیار محسوس است رقصیدن ها در مکان هایی چون کوچه و بازار و بدون مناسبت است که قبل از انقلاب هم رایج نبوده و در کمتر کشوری دیده میشود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x