آقای بهزاد کریمی به عنوان سخنگوی چپ های سابق ذوب شده در غرب، اخیرا به بهانه نقد دوسایت برون مرزی در نوشتاری مغشوش به دفاعی شرمگینانه ـ ولی تمام قد – از امپریالیسم پرداخته است.
ایشان نوشته خود را اینگونه می آغازد:
“نقد حاضر به بازنمایی نگاه و نوع سیاستی اختصاص دارد که معدود و محدودهای از محافل و سایتهای منتسب به طیف چپ، سخت دلبسته و دلمشغول آنند.”
اما بلافاصله چنین ادامه می دهند:
” موضوع نقد، کیستی این تیپ فکری نیست؛ بلکه و فقط چیستی طرز نگرش و رفتار عملی آن را بر میرسد.”
به این ترتیب ایشان اذعان می کند که، مشکل اصلی ایشان نه با دو سایت مزبور، بلکه چنانکه در بخش بعدی مشخص می شود، با حاملان اندیشه ای است که مخالف سلطه گری امپریالیزم و به قول ایشان “غرب ستیزی” است. قاعتا ایشان باید بداند که مهد اصلی چپ استقلال طلب در ایران قرار دارد و نه در یکی دو سایت خارج از کشور. به عبارت دیگر اگر نوشته ایشان صرفا بر مدار دشمنی با دو سایت مزبور، و جنگ های زرگری پاره ای افراد و سایت های برون مرزی می چرخید، نیازی نبود تا زحمت پاسخگویی بدان داده شود. اساسا سراسر نوشته دراز دامان ایشان نه بر مبنای خطای تحلیلی نوشته مورد نقد ایشان در مورد ایران، بلکه در ضدیت با استقلال خواهی چپ و مردم ایران است.
نکته دوم مورد مناقشه، از کلمه “منتسب به چپ” بر می خیزد، این عبارت به طور ضمنی این مفهوم را تداعی می کند، که ایشان مدعی چپ بودن هستند. حال چگونه ممکن است هم چپ بود و هم مدافع امپریالیسم، رازی است نامکشوف.
تبار نامه چپ ایران از زمان حیدرعمو اوغلو و علی موسیو تا ارانی و مرتضی کیوان و تا جزنی و ضیاء ظریفی و صدها به خون خفته در جای جای ایران، و تا سربداران خفته در خاوران، معین و مشخص است. سرتاسر دستاوردهای استقلال خواهانه و تمدنی و آزادیخواهی در ایران مهر و نشان این ستاره های پرفروغ آسمان میهن ما را دارد. آقای کریمی خود را ادامه دهنده راه کدام یک از این بزرگان ایران می داند؟ اساسا چپ ایشان که زاده شده در اروپا است، هرچه که هست، چپ ایرانی نیست و ارتباطی هم با ما ایرانیان ندارد.
پس از انقلاب انبوهی از جوانان میهن رو به سازمان فدائیان خلق نهادند. دو عامل اصلی این گرایش دو خصلت صداقت و شجاعت بود.آقای کریمی به ما بگوید، که کدام یک از دو خصلت نامبرده را از پیشینیان خود به ارث برده است؟ چگونه ممکن در نوشته ای چنین عریض و طویل که تقریبا همه چیز را در بر می گیرد، نویسنده کلمه ای در باره اروپا و تبه ورزی های آن سخن نگوید؟ لازمه صداقت صراحت است، چرا آقای کریمی به جای حمله به دیگران ـ درست یا نادرست – صریحا نظر خود در مورد امپریالیسم آمریکایی و اروپایی را بیان نمی کند.
نکته دیگر، نیز نشاندن واژه غرب ستیزی به جای مبارزه با امپریالیسم است.
چرا آقای آقای کریمی واژه ها را تغییر می دهد؟
کاربرد واژه “غرب ستیزی” به جای “مبارزه با امپریالیسم” رفتار مورد علاقه نولیبرال هاست. آنان که واژه ها را چنین دگرگون می سازند، می کوشند، تا چنین بنمایانند که گویا همه چپ استقلال طلب ایران، با همه مظاهر تمدن، که بخش بزرگی از آن دستاورد سرمایه داری – که در آغاز پیدایی آن مترقی بود ـ است، سر ستیز دارند. و ذوب شدگان در امپریالیسم، مدرن و ترقی خواه هستند.
ایشان نگاه حاملان این اندیشه را چنین توصیف می کنند:
“جهان امروز در مسیر شتابندهی «چند قطبی» و با سمتگیری به زیرکشیدن امپریالیسم غرب از مقام سرکردگی پیش میرود و محوریت اصلی در این کشاکش را هم قطب چین و روسیه دارد. این دو قدرت، یکی نوظهور و دیگری دوباره سر بر آورده، یار و یاور کشورهایی هستند زیر سلطه و یا تحت فشار در مبارزه با «امپریالیسم غرب» و لذا به لحاظ عینی نقش ترقیخواهانه و رهگشایانه ایفاء میکنند. هم از اینرو، هر جریان «استقلال»طلب در جهان، میباید سنگ بنای سیاست خارجی و جهات سیاست داخلیاش را در پیوند با این قطب تنظیم کند و راهبرد کاربردی خود را بر همین پایه بسازد.”
ایشان به طور ضمنی این تفکر را که:
“هر جریان «استقلال»طلب در جهان، میباید سنگ بنای سیاست خارجی و جهات سیاست داخلیاش را در پیوند با این قطب تنظیم کند.” را مورد شماتت قرار می دهد، ولی از بیان این که “جریان استقلال طلب”چگونه باید در مقابله با امپریالیسم مقابله کند و در راه دستیابی به استقلال روی کدام متحدین موقت و یا غیرموقت می تواند حساب باز کند، به عمد خودداری می کند.
چرا؟
در سرتاسر نوشته مزبور، اما دم خروس هویداست و نشان از آن دارد که ایشان اساسا اعتقادی به “استقلال” ندارد.
واقعیت این است که، دو مقوله “استقلال” و “ضدیت با امپریالیسم” به عنوان دو روی یک سکه هستند. علت گریز ایشان از ورود عمقی به مساله و برخوردی صریح به آن نیز همین است.
به عبارت دیگر هیچ کس عاشق مبارزه با امپریالیسم نیست، بلکه این امپریالیسم است که با مداخلات نابجای و زورگویانه خود ملت ها را به مبارزه با خود بر می انگیزد و در بسیاری از موارد، چاره ای به جز در دست گرفتن سلاح برای آنان باقی نمی گذارد. بهترین دلیل آن هم رفتار چین و ویتنام است، که پس از تسلیم شدن امپریالیسم، هردوی این کشورها، به برقرای روابط دیپلماتیک با آمریکا و دیگر تجاوز گران پرداخته اند. کوبای قهرمان نیز همواره خواستار برقرای روابط با آمریکا در چارچوب همزیستی مسالمت آمیز بوده است. این امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و دیگر دنباله روان اروپایی و غیراروپایی آنند، که افروزنده اصلی جنگ ها هستند.
خوی تجاوزگر وسلطه طلب سرمایه داری که در مرحله امپریالیسم به اوج خود می رسد، در بسیاری از موارد، راه هرگونه همزیستی مسالمت آمیز را می بندد.
برداشتن انگشت اشاره از سوی نیروهایی که پس از جنگ جهانی دوم دنیا را به خاک و خون کشانده اند، جرمی است، غیر قابل بخشایش. چنین کسانی حق ندارند، نام چپ را مصادره کنند وبه این ترتیب هزاران سربدار و به خون خفته خلق ما را بدنام کنند.
ایشان که جرات و شهامت دفاع صریح از این عملکردهای امپریالیسم را ندارد، جابجا از در پشتی وارد شده و با حمله به مدافعان استقلال می کوشد، تا نظام موردعلاقه خود را که همانا جهان زیر سلطه امپریالیسم است، را از زیر امواج رو به گسترشش خارج کند.
یکی از این ترفند ها پیوند زدن بین ضدیت با امپریالیسم و استقلال خواهی با عملکردهای جمهوری اسلامی است. ایشان می کوشد تا هرگونه جریان استقلال خواهی را در پیوند و یا این همانی با جمهوری اسلامی بنمایاند.
ایشان به عمد، این نکته را فراموش می کند که، تاکنون هیچ یک از مقامات جمهوری اسلامی واژه امپریالیسم را در بیانات رسمی خود بیان نکرده اند و به جای آن از واژه هایی چون “استکبار” و “سلطه طلبی” استفاده می کنند. واژه هایی که فقط بخشی از ماهیت “امپریالسم را نمایندگی می کنند.
واژه هایی که از همان فرهنگ لغتی استخراج می شوند، که اصطلاح مورد علاقه آقای کریمی و دیگر نولیبرال های ایرانی یعنی “غرب ستیزی” بیرون آمده است.
چرا اقای کریمی که می کوشد اندیشه خود را صرفا در ستیز با جمهوری اسلامی (افزون بر چین ستیزی و روس ستیزی) تعریف کند – در ضدیت خود با چپ ایران – این چنین در کنار چنین گرایش هایی در درون و پیرامون آن قرار می گیرد و از یک فرهنگ گفتاری مشترک با آنان تغذیه می کند؟
برای این که “امپریالیسم پرستی” ایشان را بهتر فاش کنیم بهتر است به این جملات که، ایشان کوشیده است در لابلای نوشته خود پنهان کند توجه کنیم:
” این طرز نگاه اما، برعکس دنیای فعلی را جدال بین خیر و شر میبیند و نمیخواهد هم آن را جز در تقابل اقطاب نیک سرشت و بدسرشت به تصور برآید؛ او را توان رهایی از تصور شیطان – فرشته نیست”
در دنیای ما شاید نتوان از فرشته سخن گفت، اما بی گمان می توان چهره شیطان را به عیان دید. همان شیطانی که صرفنظر از گذشته اش، دستکم از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون با به خون کشیدن جهان، آن را به زیر سلطه خود درآورده است. همان شیطانی که با مسلح کردن نژادپرستان صهیونیست در نسل کشی غزه شرکت کرد. همان شیطانی که چشم در چشم کشور نلسون ماندلا دوخت و علیه اقدام آن در شکایت علیه نسل کشی تمام قد ایستاد و در عمل این نسل کشی را تایید کرد و بر همه ادعاهای پیشین خود مبنی بر دفاع از حقوق بشر خط بطلان کشید و چهره واقعی خود را از پس این ماسک دروغین عیان کرد. آری نسل کشی آشکار فلسطینیان به معیار بین انسانیت و بربریت تبدیل شده است. برای شناخت بهتر این امپریالیسم خوش خط و خال به نظرات رییس جمهور نامیبیا توجه شود:
“دفتر هاگ گیونگوب رییس جمهور نامیببیا در بیانیه ای گفت: «آلمان از نظر اخلاقی نمی تواند تعهد خود را به کنوانسیون سازمان ملل متحد علیه نسل کشی، از جمله نسل کشی در نامیبیا اثبات کند، آنهم در حالی که از معادل هولوکاست و نسل کشی در غزه حمایت می کند.»
نیروهای استعماری آلمان بیش از ۷۰ هزار نفر از مردم هررو و ناما را بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۸ در آنچه که آن زمان آلمان جنوب غربی آفریقا نامیده می شد، قتل عام کردند. این کشتارها در پاسخ به سلسله قیام هایی علیه حاکمیت آلمان صورت گرفت و توسط سازمان ملل به عنوان اولین نسل کشی قرن بیستم شناخته می شود.
رئیس جمهور هاگ گیونگوب از تصمیم تکان دهنده آلمان برای حمایت و دفاع اسرائیل در دادگاه بینالمللی ابراز نگرانی عمیق می کند. و گفت «دولت آلمان هنوز برای نسل کشی که در خاک نامیبیا انجام داده است، توبه نکرده است».
ودر ادامه «بنابراین، دولت آلمان هنوز به طور کامل تاوان نسل کشیی را که در خاک نامیبیا مرتکب شده است، پرداخت نکرده است.”
اقای کریمی سپس ادامه می دهند که:
“اوباما این هوشمندی امپریالیستی را نمایندگی کرد که چون آن ممه را لولو برده است، مدیریت ینگه دنیایی دیگر نمیتواند از جهان قدرت سهمی فراتر از حد خویش ببرد. همین واقعیت هم بود که کاخ سفید را واداشت رنجر آمریکایی از عراق بیرون بکشد و در سیاست خارجیاش خاورمیانه تدریجاً از آن جایگاه محوری سابق بیفتد.”
به این ترتیب ایشان می کوشد، تا چنین بنمایاند که آقای “اوبامای امپریالیست” و “هوشمند”، امپریالیسم جدیدی را نمایندگی می کند که:
” دیگر نمیتواند از جهان قدرت سهمی فراتر از حد خویش ببرد.”
حال این چگونه امپریالیستی است؟ آقای کریمی از بیان آن یا عاجز است ویا به عمد پاسخ نمی دهد.
ایشان در ادامه می فرمایند:
به عبارت دیگر خروج رنجرهای امریکایی از عراق نه در نتیجه شکست ایشان از مبارزان استقلال طلب بلکه به علت هوشمندی آقای اوباما صورت گرفت و پس از آن هم دیگر امپریالیسمی در کار نیست. چرا که آمریکا دیگر فهمیده است که:
“دیگر نمیتواند از جهان قدرت سهمی فراتر از حد خویش ببرد.”
ایشان حتی فرارآمریکایی ها از افغانستان را به همین حساب می گذارند.
آقای کریمی بازهم در این مورد، خود را به فراموشی می زند، که این امپریالیسم عاقل شده ایشان همین چندی پیش با پل هوایی برای رژیم “فوندامنتالیست یهودی و نژاد پرست اسراییل، جهت نسل کشی در غزه مهمات لازم را ارسال کرد. بازهم فراموش می کند که همین امپریالیسم عاقل شده در تمامی اطراف ایران پایگاه نظامی دارد و در سرتاسر جهان بیش از ۸۰۰ پایگاه نظامی و سیزده ناو هواپیما بر و …دارد.
ایشان فراموش می کند که همان سازمان جهنمی که ویتنام و کامبوج و لائوس و عراق و لیبی و سوریه و…را به خاک و خون کشید هنوز برقرار است. ایشان نمی خواهند به یاد بیاورند که همان نظامی که رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی و اسراییل را به قدرت رساند و مسلح کرد، همچنان در قدرت است. همان سازمان تجارت جهانی، همان بانک جهانی، همان صندوق بین المللی پول و همان…
آقای کریمی همچنین در هیچ جای نوشته خود نمی گوید که سهم آمریکا از جهان چه مقدار است و اساسا این سهم بر اساس کدام سند به او تعلق دارد؟
ایشان در هیچ کجای نوشته خود – که در آن جابجا از چین و روسیه سخن می گوید و گهگاه نظری هم به آمریکا دارد – از امپریالیسم اروپا و از همراهی هایش با جنایات آمریکا و عضویتشان در ناتو سخن نمی گوید، آیا این نشانه آلزایمر سیاسی است و یا ذوب شدن در میهن جدید اروپایی. ایشان بازهم فراموش می کند که آلمان دومین کشور صادر کننده سلاح به اسراییل است.
چرا آقای کریمی به صراحت از نقش اروپا کلامی بر لب نمی راند.
آیا خوانندگان نوشته ایشان حق ندارند، به چنین پنهانکاری ای مشکوک شوند؟
آیا این همه فراموشی شک برانگیز نیست؟
ایشان و همفکرانشان همانند روستازاده ای که برای اولین بار به شهر آمده و ذوق زده به نئون پرزرق و برق شهر می نگرد، مفتون رنگ و لعاب های امپریالیسم اروپایی شده است، و دروغ و فریب و خشونت پنهان و کلاشی در پشت سر شهر را نمی بیند، اما از آن جایی که از سرزنش هم ولایتی های زخم شهر خورده می هراسد، به جای نشان دادن، این ذوق زدگی، به نکوهش هم ولایتی هایش می پردازد.
رفتار و گفتار ایشان آدمی رابه یاد بیماران، “سندرم استکهلم” می اندازد که شکنجه شده عاشق شکنجه گر می شود. به این ترتیب ایشان هم عاشق کسانی شده اند که در کشور ما کودتا کردند و جهان را به خاک و خون کشاندند.
فرانتس فانون از سیاه پوستانی در مستعمرات سخن می گوید که شیفته اربابان سفید خود می شوند.
ایشان درجایی دیگر از سیاست “هم شرقی هم غربی” سخن می گوید. یک بار دیگر ایشان فراموش می کند، که یکی از دلایل مهمی که جمهوری اسلامی اعتمادی ـ به قول ایشان غرب – ندارد، این است که هربار، که دولتمردان آن کوشیدند، تا در مقابل “غربی ها” عشوه گری کنند، با خنجری از پشت مواجه شدند. آخرین نمونه آن، پس از امضای برجام و گذاشتتن همه تخم مرغ های درشت قراردادهای نفتی و غیرنفتی در سبد “غربی ها” بود، که به نارضایتی شدید چینی ها و روس ها منجر شد. حاصل چنین طنازی ای چیزی نبود جز خروج آمریکا از برجام و ترک کردن و نیمه کاره گذاشتن همه قراردادها و تعهدات از سوی اروپایی ها.
سیاست هم شرقی و هم غربی بی گمان سیاست درستی است، اما لازمه آن وجود شرایطی یکسان در عرصه جهانی و پیرامون آن دارد. شرایط یکسان در عرصه نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و…
آقای کریمی به ما بگوید که توازن نیروهای بیگانه و پایگاه های نظامی و نیروهای دریایی آنان در اطراف ایران به نفع کدام کشور است. سلطه اقتصادی و کالایی در ایران تاکنون به نفع کدام کشورها بوده است. ارزهای رایج در بازار ایران از آن کدام کشورهاست. سنگینی وزن رسانه های برون مرزی به نفع کیست. زبان خارجی ای که در آموزش و پرورش و دانشگاه های ما تدریس می شود، چیست و از آن کدام کشور و یا کشورهاست. آیا زبان چینی و روسی است؟ آیا نباید برای ایجاد موازنه نظامی، همکاری بیشتری با کشورهایی که در اطراف ما پایگاه نظامی ندارد، بر قرار کرد؟ آیا نباید برای گریز از زیر سلطه رسانه های غربی و ایجاد موازنه در سیاست “هم شرقی و هم غربی” به تقویت رابطه با “غیرغربی ها” پرداخت. آیا وضعیت زیاده خواهی امپریالیست ها – یا به قول آقای کریمی سهمشان از جهان – باعث نشده است که کشورهایی چون عربستان و ترکیه هم برای ایجاد اندکی توازن به دور شدن از “غرب” و نزدیکی به “شرق”روی آورند. آیا ضرورت گسترش بریکس و شانگهای، حاصل زیاده خواهی امپریالیسم نبوده است؟ وضعیت ساختار اقتصادی و سیاسی جهان چگونه است؟ بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و… زیر سلطه کدام کشورها هستند؟ در شورای امنیت سازمان ملل، توازن حق وتو به نفع کدام کشورهاست؟ و سرانجام سیاست “هم شرقی، هم غربی” در چنین شرایطی چگونه باید باشد؟
نه آقای کریمی!
ما را به خیر شما امیدی نیست.
ما هم ضد امپریالیست می مانیم و هم بر آزادی و برابری پای می فشاریم و هم پرچم سکولاریسم را بر می افرازیم. با هیچ کس در شرق و غرب هم خصومتی نداریم و به همه کسانی هم که در هر نقطه دنیا در صدند تغییر این نظم کهن به هر شیوه ای که صلاح می دانند و هر امکانی که در دسترس دارند، اقدام می کنند، درود می فرستیم و آنان را ستایش می کنیم. ما به امپریالیست های اروپایی و آمریکایی می گوییم، ما خواهان صلحیم، به همین جهت مصرانه می خواهیم که همه نیروهای خود را از جای جای جهان بیرون بکشند. ما منطقه خود را امن می خواهیم، لذا خواهان خلع سلاح اتمی اسراییل هستیم و با دادن اسلحه به این رژیم مخالفیم. ما با هر رژیم فوندامنتالیست مذهبی مخالفیم چه در شکل یهودی، چه در شکل مسیحی و چه اسلامی آن. اما برای هر فرد و سازمان و حزب و ملت و کشور، صرفنظر از رنگ و نژاد مذهب و مرام و مسلکشان، حق مبارزه برای استقلال و آزادی قائلیم. ما خواهان انحلال سازمان جهنمی ناتو هستیم. ما ناتو را ارگانی امپریالیستی که قصدش سلطه بر جهان است می دانیم. ما به رشد مبارزات ضدامپریالیستی در سراسر جهان باور داریم. من به جبهه های آزموده می روم. جبهه را دگر مکن
و پایان سخن این که:
بیداری زمان را
با من بخوان به فریاد
ور مرد خواب و خفتی
رو سر بنه به بالین
تنها مرا رها کن
برایتان در وطن جدید آرزوی رویاهای خوشی می کنیم!
بیش از چهار نسل ایرانی چپگرا که به اردوگاه شرق مثل قبله نگاه میکرد به شکل فیزیکی توسط همان حکومتهاقلع و قمع شدند. در عاقبت پروژه مفلوک و شکست خورده کشور شوراها نه تنها هیچ چپگرای ایرانی را نپذیرفت بلکه خود نیز به دست مردمش سرنگون شد. همه شواهد و قرائن کامنتهای پایین نشان میدهد آنهایی که هنوز به آن قبله دخیل میبندند و دیگران را چپهای ذوب شده در غرب مینامند خود چپ های منجمد در گذشته تاریک زندگی هستند. هیچگاه از خود پرسیدهاید چرا پس از سقوط اردوگاه و حتی پیش از آن این غرب بود که به شما اجازه ادامه حیات و آزادی داد و نه شرق؟ گرایش روز افزون و سرسام آور نسلهای جوان ایرانی به غرب و فرهنگش چپهای منجمد را به پستوی تاریخ فرستاده است.
در یک آزادی و دمکراسی که هدف ایرانیان مبارز است وجود نگرشی تحت عنوان چپ از ضروریات جامعه است اگر در جامعه ای نگرش چپی وجود نداشته باشد جامعه پویایی خود را نخواهد داشت و تحقق عدالت اجتماعی پایدار که هدف آزادی خواهی و دمکراسی خواهی است با مشکل مواجهه خواهد شد.
اما هر نگرش چپی باعث پویایی جامعه ایران خواهد بود؟
جواب واضح است جواب خیر است!
چپی که در نگرشش دنبال رو چپ های سایر کشورهای دیگر است و گاهی آنها را مرجع می پندارند این چپ سد کننده پویایی جامعه ایران خواهد بود و حتی سد کننده آزادی و دمکراسی!
این چپ با نگرشش گاهی مامور دیگران می شوند وحتی منافع ملی کشورش را فدای ترقی کشور های دیگر می کند
از بهم ریختگی افکار و تحریف دیدگاهها و نظرات منسجم چپ راستین و مقاوم توسط آقای بهزاد کریمی چنین استنباط میشود که ایشان همزمان با افول هژمونی غرب و آشکار شدن هرچه بیشتر چهره ضدبشری آن، دچار انفعال و سردرگمی گردیده اند !
آقای سیامک طاهری و ضدامپریالیسمش (قسمت دوم ): سه / آقای بهزاد کریمی، فرصتی یافت تا با درک داده های این ۱۰۷ سال، اندیشه ورزی کند. کریمی می داند که بیش از ۱۲۰ سال است که مردم ایران برای رسیدن به « آزادی »، « قانون » و « عدالت »فقط خون داده اند و همواره مغبون شده اند. کریمی صدای مردم ایران را شنیده است که در خیابان ها فریاد می زنند : « دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست ». کریمی می فهمد که خامنه ای است که در حال کشتار مردم است و نه بایدن. با آقای سیامک طاهری در مورد امپریالیسم آمریکا موافقم. آمپریالیسم آمریکا، سه خصلت نظامی و سیاسی و اقتصادی دارد. امپریالیم روسیه خصلت نظامی دارد. امپریالیسم چین هم فقط خصلن اقتصادی دارد. آقای طاهری خود شما وابسته به امپریالسم روسیه هستید. بلشویک است راه نجات/ بر محمد و آل او صلوات.
دوستانی که با نمرات منفی نظرات واقع ببنانه را
قضاوت میکنند،شایسته است که،نظرات خودرا با
شواهد تاریخی واستدلال در همین بخش بنویسند
والا،نمره منفی،بدون استدلال نشانه چیست؟
این روش،ازکسانی ساخته است که نوشته روی پیشانی-«جانم فدای رهبر»دارد،وشعارش،جنگ
جنگ تارفع فتنه از عالم،ویا،تاانقلاب مهدی نهضت
ادامه دارد.- چون نظرات آقایان با این شعارها همخوانی دارد، با ادبیات عاریتی از چپ،
آقای سیامک طاهری و ضد امپریالیسمش (قسمت اول )
یک/ از ۱۹۱۷ تا امسال، ۱۰۷ سال گذشته است. در این بیش از یک سده، دنیا تغییرات عظیمی کرده است. شرایط عینی و ذهنی در جهان، دچار دگرگونی هایی شده است . علوم در عرصه های مختلف طبیعی، اجتماعی، انسانی، اقتصادی، سیاسی، و و در زمینه های فلسفی، فرهنگی، هنری ،اخلاقی، رشد روزافزونی کرده استتکنیک و تکنولوژی، جهش هایی در زندگی بشر صورت داده است.هر کس این تغییزات عظیم را در نگاه و اندیشه و تحلیل خود نگنجاند، در همان ۱۹۱۷ منجمد شده است. دو/ آقای بهزاد کریمی، نوجوان و جوان آرمامخواه سال ۱۳۵۹ نیست، که تنها منبع تغذیه فکری او، آثار دست چندم بوروکرات های حزبی شوروی سابق بوده باشد که در توجیه یک سیستم « سرمایه داری دولتی » تزهای انحرافی « راه رشد غیر سرمایه داری» و « گذار مسالمت آمیز » و « همزیستی مسالمت آمیز » را تبلیغ می کردند.
بلی احتمالا این تصورات در مورد تغییر و تحول در رفتار و ماهیت ضدانسانی نظام مسلط سرمایه داری و امپریالیسم همان دیدگاههایی بودند که امثال آقای کریمی تلاش داشتند در اذهان جااندازی نمایند، ولی دید واقع بین میخواهد که واقعیتهای حاضر درصحنه را ببیند !
با تشکر از آقای سیامک طاهری که با الفاظ و جملات ساده و قاطع، واقعیتهای آشکار و از پرده افتاده را دربارهُ چپ نمایانی که با شتاب سراشیبی سقوط به راست را می پیمایند، بیان کرده اند. هرچند باعث تکّدرِ خاطر و پرخاشگریهایی از جانبِ همقطارانِ آقای گریمی شده باشند !
کاربران گرامی که نسبت به مطلب فوق مخالفت می کنند متوجه چند نکته نیستند. اول اینکه بهزاد کریمی بحثی را دامن زده است و با استناد به مطلبی از یک سایت حامی جمهوری اسلامی آن را دیدگاه جریانی از چپ معرفی کرده است. سایت مذکور مشکوک و نماینده جریان چپ نیستند.
دوم اینکه رفقای ایشان در سازمان فدایی و حزب چپ دلبستگی های به جناح هایی از داخل رژیم دارند. جناحی که شرق ستیز است و طرفدار غرب. بهتر نبود به جای دیدگاه سایت حامی جمهوری اسلامی، دیدگاه های رفقای خود را مورد بررسی قرار می داد.
سوم اینکه هم اکنون صف بندی های جدیدی را در عرصه جهانی شاهد هستیم. شایسته می بود بهزاد کریمی نظراتش را نیز در این باره تبیین می کرد
برداشت من از مطلب اقای طاهری این نیست که ایشان از پوتین ، چین و یا گردش به شرق حمایت می کنند. بحث اصلی این است که بهزاد کریمی در رابطه با نولیبرالیسم، امپریالیسم، پیمان ناتو و دیگر تحولات منطقه ای و جهانی سکوت می کند و سیاست شرق گرایی را متصل به چپ قلمداد می کنند و با آن مخالفت می کند.
درابن نوشته استدلالهای آقای سیامک طاهری فاقد ارزش تطبیقی درعلوم اجتماعی،علوم سیاسی واقتصاد است.ریشه چنین تفکراتی ازعملکرد حزب کمونیست حاکم برشوروی و حزب کمونیست فعلی روسیه ریشه میگیرد،چرا؟انقلاب اکتبررویداد دوران
سازی بودکه موفق به برپائی اتحادجماهیرشوروی شد وحزب کمونیست شوروی حاکمیت مطلق کشور را برعهده داشت این حزب درپشت جانفشانی های زحمتکشان وبرپاکنندگان جامعه نوین پنهان شده بود
واکنون نیزحزب کمونیست روسیه کاریکاتوری از حزبی است که بازمانده آن محسوب میشود نتیجه هفتادسال حکومت مطلق آنهاسرمایه داری کج ومعوج دولتی ودرنهایت فروپاشی بود و بس،آنها با
غرب ستیزی کورکورانه کشور راواردجنگ سردکردندو
در برابراصلاحات گورباچف برعلیه او کودتا وبااین اقدام شوروی فروپاشید.حزب کمونیست شوروی و
روسیه به گواه شواهد تاریخی حزبی خطاکارومنحرف
محسوب میشودکه باپافشاری برتئوریهای من درآوردی صدمه جبران ناپذیری به جامعه بشری تحمیل کردند.مقاله آقای طاهری ازهمان جنسی است،که مرتضی محیط،راه توده،ده مهرو رژیم
تکرار می
در جوامع غربی سرمایه داری، با تمام سوابق وحشتناک استعماری و استثماری، همیشه نیروهای مترقی، صلح جو، بشردوست و… هم وجود داشته ست که همیشه دولت ها و سیاستمداران را به چالش کشیده و با انتقاد و روشنگری مردم را آگاه نموده اند. همسوئی با این نیروها در جوامع غربی درست ست و بهیچ وجه “غرب ستیزی” محسوب نمیشود.
به نظر میرسد هدف اصلی آقای کریمی از نگارش مقاله ۳ بخشی .گذشته از طرح مسله و انتقاد از گروه کوچک و بی اهمیت ۱۰ مهر, در واقع طرح, تبلیغ, ترویج و تزریق انگارها و راهکارهای مبتنی بر اندیشه های غربی است که در این ایام سخت بی اعتباری خویش را به نمایش گذاشته اند و از سوی دیگر ایشان در تلاشی است به منظور تغیر گفتمان غالب از قتل عام در غزه به گفتگوی حاشیه ای.
در چند هفته ای اخیر چند فرد سعی و تلاش در تغیر گفتمان کشتار جمعی را داشته اند که به شدت نادیده گرفته شده اند و به سکوت این افراد منتهی گشت ولی متآسفانه آقای کریمی از هوشیاری کافی کم بهره اند و در ضمن عطش ایشان برای تغیر گفتمان بی حد و اعتقادشان به انگارها و راهکارهای مبتنی بر اصول غربی, در نبود درکی نوین بر اساس شرایط کشور, بسیار برجسته بوده و طبیعتأ تهی از هر گونه نوگرایی و عملی گرایی.
با عرض تأسف نیروهای عدالت خواه بعد از گذشت افزون بر ۴۰ سال از ج.ا هنوز قادر به تدوین و تشریح برنامه ای مدون و عملی نشده اند و هنوز درگیر حاشیه اند.
دریاچه ارومیه خشک شد ، کوهرنگ خشک خواهد شد، به مرور همه جا نابود میشود
زنان و جوانان شجاع ومبارز ایران ، روزانه شکنجه، سرکوب ،اعدام و کشته میشوند !
حکومت اسلامی با تولید سلاح های کشتار جمعی ،هزینه های نجومی برای تبلیغات مذهبی ، هزینه مزدوران برای سرکوب و کشتار و….. تمام منابع عمومی را به چپاول میبرند !
بهره کشی حداکثری از نیرو کار ایران توسط سرمایه داران اسلامی گستردهتر میشود . ایران به کشوری مبدل شده که کارگران و زحمتکشان برای پرداخت هزینه لقمه ای نان و اجاره مسکن ، مجبور به بردگی میشوند!
و گروهی راست افراطی، زیر پرچم «چپ» ، جهت توجیه انغعال خود ، به انگیزه واهی « امریکا ستیزی ، ضد امپریالیستی !» ، به حمایت از از الیگارشی روس وپوتین ، ناسیونالیسم، میلیتاریسم ،جنگ و فاشیسم اسلامی می پردازند !
آقای طاهری چرا در این نوشته اشاره نشده که شما و همراهانتان از حضور نظامی رژیم ایران در سوریه، از حوثی های یمن، از حمله پوتین به اوکراین، از روی کار آمدن راستهای افراطی دوست پوتین در کشورهای مختلف جهان دفاع می کنید و همه اینها را به نفع مبارزه ضد امپریالیستی و جهان چند قطبی تان می خوانید. آقای طاهری متاسفانه نه تنها از دفاع تمام قدتان از امام خمینی کوتاه نمی آیید که حتی نمی خواهید به خاطر بیاورید که آنانی که در خاوران خفته اند به دست همین رژیم ضد امپریالیست تان به قتل رسیدند.
بادرود
با بررسی هزینه ها و منفعتهای این چهل و چند ساله درگیری با آمریکا و کشورهای غربی و منطقه برای مردم ایران میشود
فهمید و درک درستی از مبارزه”ضد امپریالیستی” آقای سیامک طاهری یا “غرب ستیزی” آقای بهزاد کریمی بدست آورد .
در این مبارزه ، هزینه ها بر دوش مردم و منفعتها برای حاکمان که با یک دست بر شیپور استحمار برای مبارزه با شیطان بزرگ و به قول ما” امپریالیست” می دمند و با دست دیگر در حال استثمار مردم و پر کردن جیبشون .آیا کسانی که اولویت اصلی خود را مبارزه بر علیه” امپریالیسم ” می دانند و در سنفونی حاکمیت همنوازی می کنند ، درکی درست از مشکلات کودکان بی شناسنامه بلوچ که باید کیلومترها برای رفتن و بر گشتن از مدرسه وقت بگذارد یا کولبران یا پدران و مادرانی که از دادن پول تو جیبی به فرزندانشون شرمگین هستندو……… دارند؟
باز همخزعبلات راه تودهای …..تهوع اور است که به اسم مبارزه با امپریالیسم دیده به روی عملکرد جمهوری اسلامی بسته و به طور « شرمگینانه» رویکرد ضد « استقلال» تماما پابسته به روسیه و چین را توجیه نمایید. تهوع اور تر انکه این جبههتماما ارتجاعی مذهبی نیابتی ها را بهنام مبارزه با امپریالیسم پا اندازی نمایید. ارامستان خاوران در خلا زاده نشد. نترسید بگویید کهچه شد که انگلزار به خون عزیزان گلگون شد. …. استقلال بدون آزادی چه معنایی دارد؟ عدالت اجتماعی چه شد؟ پیامد جنبش زینا چه ؟ سکوت؟!؟! …چه « شرم گینانه »……
آقای کریمی نمونه تکامل یافته و به روز شده جزنی و ادامه دهنده راه اوست. مگر جزنی تلاش ننمود با اتکا به اخبار مهندسی شده توسط امپریالیستها به همه نشان دهد که بورژوازی کمپرادور صنعتی، مالی، تجاری و بخشی از بوروکراتیک هم بر علیه شاه بودند و آن شاه بود که سراسر نکبت بود و آنچنان بدخیم که حتی امپریالیسم و عوامل داخلی آن هم از کارکردهای او متنفر بودند. حتی مدعی بود که بخشی از بورژوازی کمپرادور گر چه ضد خلقی بل در مبارزه خلق بر علیه شاه (که به زعم جزنی سمبل همه زشتیها شمرده می شد) در کنار و جبهه خلقند(اشرف دهقانی هم همین نظرات جزنی را باور داشت به مصاحبه سال ۵۸ رجوع کنید). مگر جزنی شاه مفلوک را مسئول بگیر و ببندها نمی دانست و صفحات را سیاه نکرده بود تا از دیکتاتوری شاه و مبارزه با آن تحلیلی دست دهد و نه امپریالیسم! مگر باورش نشد که کندی و کارتر به شاه فشار می آوردند تا حقوق بشر را رعایت کند.
آقای کریمی هم به نوبه خود، ولی فقیه مفلوک را مقصر می داند و نه امپریالیسم را و اوباما را معقول!
نکتهکلیدیبحثطولانیفوق
استقلالچپهایتعیینکنندهداخلی
کهپکیجیازتودهایها،اکثریتیها،چپهایجدید،
ماندهمجاهدیندیدگاهچپپیداکردن
بطورکلیجبههمتحدچپداخل
هستندکهتاریخجدیدچپرارقممیزنند
نهچپهایخارجنشین.
با درود
باز هم هیچ حرف تازهای ندارد. نگاه دوگانهگرای متن بالا به غرب و امپریالیسم به معنی قادر متعال دانستن امریکا و دیگر دولتهای غربی است و در نتیجه به معنی دشمنی با دستآوردهای تاریخی و مدنی کارگران و مردم آن کشورهاست. قبلاً در یادداشتهای آسیبشناسی چپ به این امور پرداختهام.
پروپاگاند جانانه و صد البته، خشمگینانه نویسنده در دفاع از محورمقاومتی ها و تکرار توجیهات کیانوری در دفاع از امامش خمینی، نشانه این است که در مکان مناسبی ریخته شده( منظور لانه مورچگان است). مشکل توجیهات ایشان همچون اسلافشان، غیرطبقاتی و موهوم بودن شان است. غیر طبقاتی از این جهت که معلوم نیست امپریالیسم، استقلال و آزادی مورد نظر ایشان چه ویژگی هایی دارد. و موهوم است زیرا زمین بازی ایشان مشخص نیست. عجولانه سرتاسر گیتی را به شهادت می طلبد تا ثابت کند امپریالیسم جهانی جایتکار است و غارتگر است. بی شک چنین است اما چند سطر عدتر دم خروس بیرون می افتد. ایشان ناراحتی اش از این است که چرا همه تخم مرغها در سبد غرب؟ حکایت همان امتیاز نفت شما و توده ای نفتی است! البته نویسنده ذوق زدگی های خاصّ خود را هم دارد، مورد اردوغان، بن سلمان و بریکس با گرایش به شرق شان! چنان کیفر است که گویی در مورد چگوارا و هوشی مین و کومکون حرف می زند. بقیه دارد
از همان ابتدا برخورد به شیوه “تربچههای پوک” با بهزاد کریمی و او را مدافع امپریالیسم خواندن ودر ضدیت با استقلال خواهی چپ و مردم ایران. نویسنده به شکلی کودکانه از بهزاد کریمی انتظار دارد در قرن بیست و یکم ادامه دهنده حیدر عمو اوغلی و علی موسیو باشد!!! از آن هم بدتر ایشان چپ ایران را که تیشه به ریشه خود زد و از آن چیزی باقی نمانده به چپ اروپا که این قاره را به مهد سوسیال دموکراسی تبدیل کرد ترجیح میدهد. پراکنده گویی آنچنان است که از میان تجزیه و تحلیل امپریالیسم ایشان مدعی است بهزاد کریمی هیچ صداقت و شجاعتی از پیشینیان خود به ارث نبرده است!! جالبتر تعریف جعلی دو مقوله استقلال و ضدیت با امپریالیسم است. بدین ترتیب تمام کشورهایی که بعد از سقوط اردوگاه ورشو در همکاری و مساعدت با غرب و آمریکا به رفاه اقتصادی رسیدهاند مستقل نیستند. آن چپ ایرانی که شما مدعییاش هستید فقط توسط انگشت شماری از ۸۰ سالههای معطوف به گذشته غمبار و شکست خورده نمایندگی میشود.
دو سوال از نویسنده : آیا اصولا ارتجاع میتواند در مقابل امپریالیسم قرار گیرد ؟ اگر نه ،پس رژیم آرژانتین که با امپریالیسم انگلیس بر سر جزایر فالکلند جنگ میکرد چه ماهیتی داشت
سوال دوم چه مزیتی دارد که جهان چند قطبی شود؟ مگر دو جنگ جهانی مولود جهان چند قطبی نبودند ؟
سیامک طاهری ظاهرا تنها استقلال می فهمد و امپریالیسم. نوشته اش فاقد «آزادی و دموکراسی» و «عدالت اجتماعی است» و به همین دلیل بیرون از مبارزات روزمرهٔ مردم می ماند. بهزاد کریمی وجه آزادی را عمده می کند. هر دو هم در نوشته شان نگاه طبقاتی مارکسیستی را کنار گذاشته اند. نقد بهزاد کریمی به تحلیل سایت ده مهر، که سیامک طاهری به دفاع از آن پرداخته، وجه مهمی دارد که سیامک طاهری عامدا نادیده اش گرفته. ده مهر، راه توده، برخی محافلی که ایشان بهتر از من می داند و نشریه ای که ایشان و همفکرانش – نام نمی برم – آن را به خاک سیاه یک نشریهٔ حکومتی با ظاهر چپ کشانده اند، همه به نام دفاع از جبههٔ شرقی علیه امپریالیسم، در یک چیز مشترک اند: همراهی با حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی. ده مهر رسما در کارپایه اش ولی فقیه موجود را در جبههٔ ضد امپریالیستی اش گذاشته و به این امر اعتراف کرده. آیا سیامک طاهری با دفاع از آن کارپایه همانجا نایستاده ای؟
مبارزه علیه امپریالیسم، جدا از مبارزه با ارتجاع داخلی بی معناست.
غرب ستیزی درباره ی امثال شما درست است زیرا اگر شما با سرمایه داری مخالف هستید چرا فقط با سرمایه داری غرب مخالف اید مگر روسیه و چین و هند و ژاپن سرمایه داری نیستند ؟ اگر باامپریالیسم مخالف هستید چرا روسیه را که به بهانه های خنده اور به کشور دیگری یورش برده و اکنون بیش از۲۰/ درصد خاک ان رادر اشغال دارد امپریالیست نمی دانید یا چین که در غارت افریقا و صدور سرمایه از رقبای سرمایه دارش پیش افتاده ؟ از دید امثال شما سرمایه اری و امپریالیسم خو ب وبد داریم و هر که با غرب مورد تپنظر شما دشمن باشد صرف نظر از ماهیتش دوست ماست . درباره سیاست ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی چه می فرمایید ؟