سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

در آستانه سحر (رمان تاریخی «بایرام؛ سرباز انقلاب»، یک رمان آموزشی برای کارگران و زحمتکشان) – خسرو باقری

  

تاریخ داستانی است که بوده است و داستان، تاریخی است که می‌تواند باشد و داستان تاریخی، هردوی آن­هاست.
احسان طبری، فرهاد چهارم

   رمان تاریخی و آموزشی «بایرام؛ سرباز انقلاب» در ژانر کارگری، اثر مهدی حسین (۱۹۰۹ـ۱۹۶۵/۱۲۸۸ـ۱۳۴۴)، نویسنده، منتقد و شخصیت ادبی جمهوری آذربایجانِ اتحاد شوروی، با ترجمه درخشان ودود مردی، در شهریور ۱۴۰۲ در بیش از ۷۰۰ صفحه توسط انتشارات نگاه با چاپی پاکیزه و تقریباً بدون غلط تایپی یا ویرایشی، منتشر شد.

پیشینه تاریخی رمان

روسیه:

   در اواخر سده نوزدهم میلادی/نیمه ­­دوم سده سیزدهم خورشیدی، روسیه ­تزاری با گام‌های بلند از نظام ارباب ­و رعیتی به نظام سرمایه‌داری در حال گذار بود. در آستانه سده بیستم، با رشد صنایع ­ملی، بیش از ده میلیون نفر در بخش‌های صنعتی و کشاورزی این کشور کار می‌کردند. با رشد و گسترش طبقه کارگر، حزب سوسیال‌دمکرات روسیه، حزب طبقه کارگر این کشور، پای در راه مبارزه نهاد و در سال ۱۸۹۶/۱۲۷۵، در آخرین سال پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، نخستین کنگره خود را برگزار کرد. با سرکوب جنبش کارگری در سال ۱۹۰۵/۱۲۸۴، مبارزه حزب سوسیال‌دمکرات روسیه وارد مرحله بسیار دشوار و سرنوشت ­سازی شد.

ایران:

   طبقه کارگر ایران هم در سال‌های میانی سده سیزدهم خورشیدی/ سال‌های پایانی سده نوزدهم و سال‌های آغازین سده بیستم میلادی، پا به پای زوال تدریجی و دردناک مناسبات پوسیده اما جان‌سخت ارباب­ و رعیتی و آغاز رویش کُند مناسبات سرمایه‌داری، پا به عرصه هستی نهاد. نظام سرمایه‌داری، تازه در ایران پا می‌گرفت که این مناسبات در اروپای غربی، آمریکا و ژاپن وارد عصر امپریالیسم شد. امپریالیسم با ویژگی‌های خود یعنی انباشت سرمایه و تمرکز تولید، شکل‌گیری انحصارها در جهان، آمیزش سرمایه صنعتی و سرمایه بانکی، و پیدایش گروه‌بندی‌های انحصاری مالی، و در نتیجه حاکمیت گروه کوچک بانکداران بزرگ بر اقتصاد جهان، صدور کالا و صدور سرمایه و سرانجام سیاست‌های استعماری، بر مناسبات در حال گذار ایران از نظام ارباب ­و ­رعیتی به سرمایه‌داری تأثیری دوجانبه باقی گذاشت. از طرفی مناسبات سرمایه‌داری را در ایران تسریع و از طرف دیگر مسیر رشد طبیعی و عادی سرمایه‌داری ملی ایران را با سدها و موانع خردکننده‌ای روبه‌رو کرد.

آغاز سوسیال‌دموکراسی در ایران

   نخستین تجربه سوسیالیستی بشر که کمون پاریس (۱۸۷۱/۱۲۵۰) خوانده می‌شود، همزمان شد با کشف نخستین چاه نفت باکو. باید در نظر داشت که نخستین چاه نفت ایران ۳۷ سال بعد (۱۲۸۷/۱۹۰۸) در مسجد سلیمان کشف شد. چاه‌های نفت باکو به‌زودی گسترش یافت و در فاصله ۳۰ سال به ۱۷۰۰ حلقه رسید. در این زمان باکو شهری مهم با ۱۱۲هزار ­نفر جمعیت بود. در نتیجه، دهقانان و کارگران فقیر ایران از سراسر نوار مرزی، به‌ویژه آذربایجان ایران روانه باکو می­شدند تا نان خود را از چاه‌های سیاه نفت و دیگر مراکز کشاورزی و صنعتی قفقاز به دست آورند. شرایط کار، وحشتناک بود و کنسولگری ایران هم که از ورود و خروج غیرقانونی کارگران و دهقانان درمانده، آگاه بود، آن‌ها را بی‌رحمانه می‌دوشید. با این وجود دهقانان و کارگران ایران دسته‌دسته به سوی قفقاز، به‌ویژه باکو روانه بودند. کار به آنجا کشید که سالانه هزاران نفر از نقاط مختلف ایران (گیلان، آذربایجان و خراسان) راهی روسیه می‌شدند. کارگران ارزان‌قیمت ایرانی پنج درصد مجموع کارگران صنایع ماورا­ءقفقاز و پنجاه ­درصد کارگران نفت باکو را تشکیل می‌دادند. (عبدالصمد کامبخش. ص ۱۴) در فاصله سال‌های بین ۱۹۰۱ـ۱۹۰۴/۱۲۸۰ـ۱۲۸۳ حزب سوسیال­ دمکرات روسیه رهبری اعتصاب‌های متعدد کارگری در باکو، تفلیس و باتومی را به عهده داشت. ده­ ها­هزار ایرانی که در ماوراء­قفقاز و آسیای میانه، در دشوار­ترین واحدهای صنایع، حمل و نقل و کشاورزی مورد بهره ­کشی بی‌رحمانه قرار داشتند، نه‌تنها شاهد زنده رشد جنبش کارگری و آزادی‌بخش توده­ های زحمتکش روسیه، بلکه از شرکت‌کنندگان فعال این جنبش ­ها بودند. به عنوان نمونه، در تابستان سال ۱۹۱۴/۱۲۹۳ کارگران ایران به کارگران باکو پیوستند که اعتصابی ۴۲ روزه را پیش می ­بردند. بیشتر شرکت ­کنندگان و تقریباً نیمی از رهبران اعتصاب ­های پی‌درپی کارگران صنایع استخراج نفت را در جزیره چلکن در دریای خزر در سال­ های ۱۹۱۳ـ۱۹۱۵/۱۲۹۲ـ۱۲۹۴، ایرانیان تشکیل می­ دادند. (سولماز رستمووا. ص ۱۲) به این ترتیب کارگران ایرانی با شرکت در این اعتصاب‌ها، نخستین تجربه‌های مبارزاتی خود را کسب می ­کردند. در نتیجه این مبارزات، از میان کارگران ایران، سازمان‌دهندگان برجسته ­ای برخاستند که در آینده نقش مهمی در جنبش کارگری و سوسیال­ دمکراسی ایران ایفا کردند که از میان آن‌ها می‌توان از اسدالله غفارزاده و علی کربلایی معروف به علی مسیو (۱۲۵۸ـ۱۲۸۹) نام برد.

   نویسنده کتاب، مهدی حسین، در ۲۲ ماه مارس سال ۱۹۰۹/ ۱۲۸۸در روستای شیخلی در ناحیه قازاخ در خانواده­ای روشنفکر به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۹/۱۳۰۸، در رشته علوم اجتماعی از دانشگاه دولتی آذربایجان فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۹۳۸/۱۳۱۷ دوره فیلم­نامه ­نویسی را هم در انستیتو فیلم­نامه ­نویسی مسکو با درجه عالی به پایان بُرد. مهدی حسین از سال ۱۹۵۸/۱۳۳۷تا سال ۱۹۶۵/۱۳۴۴، سال درگذشت بسیار زودهنگام خود، دبیر اول اتحادیه نویسندگان آذربایجان و دبیر اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی بود. در­عین ­حال مهدی حسین نماینده شورای عالی اتحاد شوروی و عضو مجلس آذربایجان هم بود. او از سال ۱۹۵۸ تا پایان زندگی پربار و پرتلاش خویش، افتخار عضویت در کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان را داشت. مهدی حسین، رمان، داستان و نمایش‌نامه ­های بسیاری را بر قلم آورده است که رمان درخشان سحر (که در زبان فارسی با عنوان «بایرام؛ سرباز انقلاب» منتشر شده است.) یکی از مهم­ترین آثار نویسنده است که در سال ۱۹۵۳/۱۳۳۲ منتشر شده است. نگارنده بر آن باور است که همان عنوان سحر برای این رمان درست­ تر بود، زیرا مضمون این اثر به تحولاتی می­پردازد که در آستانه سحر تاریخ بشریت، یعنی انقلاب کبیر اکتبر، در باکو به وقوع می­ پیوندد. اصولاً در رئالیسم سوسیالیستی که این اثر در این مکتب تعریف می­ شود، قهرمانانی چون بایرام، مسیر تاریخ را تعیین نمی ­کنند، گرچه مؤثرند و می­ توانند جریان تاریخ را کُند یا تُند یا برای دوره­ ای محدود، منحرف یا مسدود کنند.

   آثار مهدی حسین در ژانر ادبیات کارگری جای دارد. او در آثارش (آبشرون، سنگ ­های سیاه و سحر)، به زندگی و پیکار طبقه کارگر آذربایجان به‌ویژه نفتگران قهرمان باکو می­پردازد. زنده نام صمد بهرنگی درباره آثار مهدی حسین می­نویسد: داستان‌های مهدی حسین را می‌توان اوج واقعیت ­گرایی اجتماعی (رئالیسم سوسیالیستی) ادبیات آذربایجان دانست. لویی آراگون، شاعر بزرگ فرانسه، هم معتقد است که: مهدی حسین نه‌تنها کوشنده و مشتاق حل مشکلات خلق­ های قفقاز بود، بلکه، آثار او بخشی جدایی‌ناپذیر از ادبیات خلق‌های جهان است.

   نمی­توان از نویسنده کتاب سخن گفت و از کار بسیار پرارزش مترجم این رمان بزرگ، قدردانی نکرد. خوانندگان این رمان، از قلم مترجمی این اثر را مطالعه می ­کنند که موفق شده است برگردان خود را به تألیف بسیار نزدیک کند. بزرگان ترجمه ادبی بارها یادآوری کرده ­اند که بهترین ترجمه آن‌ست که با تألیف اشتباه گرفته شود. مترجم ارجمند کتاب، ودود مردی، با شناخت ژرف از دو زبان آذربایجانی و فارسی، با تسلط بر زبان نوشتار و گفتار فارسی، برابریابی ­های عالی از ضرب‌المثل ­های زبان آذربایجانی در زبان فارسی و شیوایی در بیان، ترجمه این اثر را به تألیف فارسی بسیار نزدیک کرده است. ودود مردی (۱۳۴۴ـ اردبیل)، از همکاران مجله چیستا به سردبیری استاد پرویز شهریاری و از مترجمان کوشنده ­ای است که ترجمه آثاری چون دژ تسخیرناپذیر، بر بال­ های توفان، بهادر و سونا و قاچاق نبی را در کارنامه فرهنگی خود دارد. کوشش مترجم برای یافتن برابر در زبان فارسی، به‌ویژه درباره اشیاء یا پوشش ­ها بسیار ارزنده و شایان تحسین است اما به نظر نگارنده بعضی برابرها به خاطر ناآشنا­بودن و گاه خوش‌آوا ­نبودن در کار ترجمه ادبی خلل وارد می‌کنند. خواننده اثر ادبی نباید در هنگام مطالعه رمان که مهم­ترین کارکرد آن اثرگذاری است، به دنبال معنای واژگان بگردد. از نمونه این واژگان می‌توان از سُکید از جمله در (ص ۵۶)، هناسه (ص ۶۳)، سود (ص ۹۹)، لُندید (ص ۱۰۲) تمجمج (ص ۳۸۶)، دست‌باد (ص ۵۵)، تپوک (ص ۳۹۴) و رموک (ص ۴۷۲) نام بُرد. کاربرد این واژگان در یک مقاله توصیفی یا تحلیلی نه‌تنها ایرادی ندارد، بلکه کوشش سزاواری برای افزودن یا رونق بخشیدن به واژگان ناآشنا یا مهجور زبان فارسی است اما در یک اثر ادبی، عاطفه مخاطب را پریشان می­کند و از اثر رمان می ­کاهد. (ن.ک. علی خزایی ­فر. ترجمه متون ادبی. انتشارات سمت. چاپ نخست. ۱۳۸۲)

بایرام؛ سرباز انقلاب

   رمان بایرام؛ سرباز انقلاب، در بستر شرایط زمانی مهم، پیچیده و مشخص روسیه و ایران، به مبارزه طبقه کارگر باکو و دهقانان و عصیان گران (قاچاق ­ها) این منطقه در یک دهه پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷/۱۲۹۶ می ­پردازد. داستان کتاب از اعتصابات کارگری اواخر سال ۱۹۰۶/۱۲۸۵ آغاز می ­شود که به‌تدریج سراسر مراکز نفتی باکو را در برمی­گیرد. این تحولات برای درک انقلاب بزرگی که سراسر روسیه را در­هم نوردید و آذربایجان و دیگر کشورهای حوزه قفقاز را در برگرفت، به خودی خود، حائز اهمیت فراوان است. اما آنچه بر اهمیت این تحولات به‌ویژه برای ما ایرانیان، می ­افزاید، این‌است که در این دوران، سال­ هاست که صدها هزار ایرانی تهیدست، به‌ویژه از آذربایجان، گیلان و خراسان، برای گذران زندگی راهی باکو شده­ اند و در مراکز نفتی آنجا به کار مشغول هستند. این کارگران در تماس با کارگران باکو، به‌ویژه کارگرانی که به جنبش عظیم سوسیال‌‎دمکراسی روسیه پیوند خورده‌اند، به‌تدریج به آگاهی طبقاتی دست می­ یابند و نه‌تنها در مبارزه طبقه کارگر باکو نقش مهمی برعهده می ­گیرند، بلکه کمک ­های عظیمی به پیدایش و رشد سوسیال­ دمکراسی (اجتماعیون ـ عامیون) در ایران می­ کنند.

   رمان، از سال ۱۹۰۶ آغاز می ­شود. از اعتصاب­ های کارگری باکو یک هفته­ ای ­است که می­ گذرد. تداوم این اعتصاب‌ها نشان می ­دهند که علی‌رغم شکست انقلاب ۱۹۰۵، جنبش کارگری روسیه از جمله در باکو همچنان فعال و پرتوان است. رهبری حزب سوسیال‌دمکرات روسیه، برخی از کادرهای کارکشته را به رهبری سازمان سوسیال‌دمکراسی باکو افزوده است تا بتواند در صنعت بسیار مهم نفت، مبارزات کارگری را رهبری کند. رهبران سازمان باکوی حزب سوسیال‌دمکرات روسیه که بسیاری از آن ­ها، بعدها به چهره­ ها و جان‌باختگان سرشناس جنبش کارگری روسیه تبدیل شدند، عبارتند از: خانلار صفرعلی­یف (۱۸۸۵ـ۱۹۰۷)، گریگوری اورجونیکیدزه (۱۸۸۶ـ۱۹۳۸)، استپان شائومیان (۱۸۷۸ـ۱۹۱۸)، گریگوری ساولیویچ اسمیرنوف، یوری پاولویچ سوه‌تایف، واسیلی اورلُف و مشهدی­ بیگ عزیز­بیگوف (۱۸۷۶ـ۱۹۱۸). بسیاری از رهبران سازمان سوسیال‌دمکرات روسیه در باکو، از جمله عزیز­بیگوف در ۲۰ دسامبر  ۱۹۱۸/۱۲۹۷ به دست تجاوزگران انگلیسی و با کمک ضدانقلابیون داخلی تیرباران شدند که در تاریخ معاصر به قتل‌عام ۲۶ کمیسر کمون باکو مشهور است.

  فصل نخست کتاب با عنوان شهر ناآرام، با گفتاوردی از پوشکین: «روزگاری نو فراخواهد رسید»، به تحولات عظیم شهر کارگری باکو می ­پردازد. شخصیت اصلی این فصل مشهدی­ب یگ عزیزبیگوف است که با آغاز رمان از پترزبورگ وارد باکو می ­شود. او از نخستین مارکسیست­ های آذربایجان است که در سال ۱۸۹۸ به حزب سوسیال‌دمکرات روسیه پیوسته است. دانش‌آموخته انستیتو پلی‌تکنیک پترزبورگ است و در سال ۱۹۰۲، دو بار به علت فعالیت ­های انقلابی در پترزبورگ دستگیر شده است. او از رهبران و بنیان‌گذاران گروه همت است که در سال ۱۹۰۴ در باکو بنیان گذاشته شد و وظیفه اصلی آن کار در میان کارگران مسلمان بود تا بکوشند «منفعل‌های آنان را هرچه زودتر به درجه پرولتر باشعور ارتقا دهند.» (ص ۵۶) عزیزبیگوف در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شرکت داشته و از تجربه فراوانی برخوردار است و اینک در سی سالگی با کوله‌باری از دانش علمی و سیاسی و تجربه مبارزاتی برای رهبری مبارزات کارگری باکو، وارد شهر اجدادی خود شده است. فصل نخست کتاب که در حدود ۳۰۰ صفحه است، به‌راستی یک کتاب آموزشی برای کارگران و زحمتکشان است تا مبارزه صنفی و سیاسی و تلفیق آن دو را بیاموزند. طبقه سرمایه ­دار را در چهره‌هایی چون، رحیم‌بیگ، تقی‌یف و مختاروف بشناسند و با ترفندهای مردم‌فریب آنان آشنا شوند و در برابر با مبارزه حزب سوسیال‌دمکرات روسیه و رهبران آن‌ها از جمله عزیزبیگوف، اسمیرنوف، خانلار و سوه‌تایف آشنا شوند و از آنان، فداکاری تا پای جان و وفاداری و صداقت را بیاموزند. سرمایه­ داران که از فریب کارگران، سوءاستفاده از باورهای دینی آنان، آتش زدن معادن و آن را به کارگران به‌اصطلاح اغتشاش‌گر نسبت­ دادن و انواع دیگر فریب ­ها، نتیجه نمی ­گیرند، دست به سرکوب و ترور کارگران می ­زنند. کارگران می ­آموزند که در سرکوب حقوق آن­ها، پلیس و ارتش و ابزارهای سرکوب در خدمت سرمایه­ داران قرار دارند. در یکی از این توطئه ­ها، کارگر جوان و پرشور انقلابی، خانلار صفرعلی‌یف به قتل می­ رسد، اما با هدایت سازمان­ های سیاسی و صنفی کارگری، این قتل نه‌تنها تخم­ زهرآگین یأس را در میان کارگران نمی­ پاشد، بلکه به اتحاد طبقه کارگر، فارغ از دین و ملیت، و اعتصاب و راهپیمایی عظیم آن­ ها منجر می­شود، زیرا همان‌طور که سوه‌تایف، یکی از رهبران سوسیال‌دمکراسی باکو در جمع کارگران گفته بود: «برای پیروزی به اتحاد همه کارگران فارغ از ملیت و دین نیازمندیم. ما باید سدهای ملی را در هم بشکنیم.» (ص ۵۶) این فصل با راهپیمایی و اعتراض هزاران نفری کارگران در بزرگداشت خانلار به پایان می­رسد: «جمعیت هردقیقه و هردم درهم فشرده می­ شد و نیرو می‌گرفت. توده­ های کارگر دوش­ به ­دوش چاپاریدزه، شائومیان و عزیزبیگوف سرود را با صدای نیرومندتری دم می ­گرفتند و از سیمای آنان جلوه ­ای از قاطعیت، نیرو و غرور خوانده می ­شد. اصلان می­ پنداشت که معنای طنین گام­ های پرصلابتی که به ­مانند ضربه محکمی به سنگ­ های کوچه برمی ­خورد و صدای سحرانگیزی که هنوز هم به‌درستی معنای آن را درک نمی­ کرد، اتحاد خلل‌ناپذیر است.» (ص ۲۹۲) سخنرانی شائومیان حس انتقام توده ­ها را شعله ­ور می­کند: «رفیق عزیز ما، خانلار را جیره ­خواران منفور سرمایه کُشتند. گلول ه­ای که آن­ها به سوی خانلار شلیک کردند به کارگران پیشاهنگی که می­خواهند کارگاه، کارخانه و معدن را به میدان آزادی بدل کنند، شلیک شده است. مسئول این جنایت، تزار ملعون است. ما تأکید می­ کنیم در روسیه امکان ندارد از راه ­های مسالمت ­آمیز، خلق را رهایی بخشید. یگانه راه آزادی، مبارزه و قیام همه‌خلقی علیه حاکمیت تزاری است.» (ص ۲۹۴) تحت رهبری حزب، اتحاد طبقه کارگر، سازماندهی کارگران و روحیه رزمندگی و شجاعت و فداکاری آن­ها تأمین می­شود. این­ ها شرط ضرور موفقیت و پیروزی طبقه کارگر است.

   در زمینه این مبارزات است که کارگران جوانی چون اصلان و به‌ویژه بایرام رشد می ­کنند و پای در میدان مبارزه می­‌گذارند. اگر چهره تابناک فصل اول، سازمان سوسیال‌دمکرات باکو و عزیزبیگوف است، در فصل دوم این بایرام و جنبش­ دهقانی و عصیان‌گران مسلح هستند که در مرکز رمان قرار می­ گیرند.

   فصل دوم با عنوان بایرام؛ سرباز انقلاب، با این گفتاورد از ماکسیم گورکی آغاز می­شود: «روزی شاهین‌ها به آزادی خواهند رسید.» در این فصل بایرام، کارگر انقلابی در زندان است و از واسیلی اورلُف، بلشویک روس، نه‌تنها خواندن و نوشتن می ­آموزد، بلکه با مبارزه طبقاتی و اتحاد زحمتکشان علیه حاکمیت سرمایه و نماینده آن دستگاه تزاریسم آشنا می­ شود. در بیرون زندان مبارزات صنفی و سیاسی کارگران و زحمتکشان تحت رهبری حزب سوسیال‌دمکرات باکو ادامه دارد. در این میان مبارزه ایدئولوژیک سختی میان سوسیال‌دمکرات­ها از یک طرف و شوونیست­ های ترک به رهبری احمد سائیل افندی از طرف دیگر و منشویک ­ها به رهبری ایلیا سامویلوویچ ترویانف ادامه دارد. احمد سائیل افندی برای فریب کارگران، خطاب به آن‌ها می‌گوید: «شما چرا به اتحاد ملی خلل وارد می ­کنید؟ دارا و ندار، سرمایه‌دار و عمله همه از یک ملت­ اند. عمله ترک و سرمایه ­دارِ ترک همه فرزندان یک مادرند. اگر سرمایه­ دار نیاز مادی برادر روستایی ­اش را رفع می­کند، باید از قدم مبارک او استقبال کرد.» (ص ۳۳۴) اما یکی از کارگران در پاسخ می‌گوید: «بله باید متحد شویم! اما نه آن‌چنان که افندی گفت. او می­ گوید کارگر و کارفرما فرزندان یک مادرند. دروغ است! این ماییم که فرزندان یک مادریم! (کارگر دستش را بر شانه کارگر روس، تیموفی‌یف، که پس از مشهدی عزیزبیگوف سخنرانی و از نظریات او دفاع کرد، می ­زند.) فرزندان یک مادر، زیر یک سقف می­ خوابند و از یک هوا نفس می ­کشند.» (ص ۳۳۵) در نشست دیگری، نماینده منشویک­ ها می‌گوید: «اندیشه اعتصاب ساخته و پرداخته روشنفکران بیگانه از زندگی دشوار طبقه کارگر است. از این اعتصاب چه چیزی عاید ما خواهد شد؟ جز زیان هیچ چیز دیگر. اگر در وضعیت کنونی، طبقه کارگر را به اعتصاب واداریم، او را زیر ضربه ژاندارم ­ها می‌اندازیم… حوادث سال ۱۹۰۴ را به یاد آوریم! آن زمان دوران اعتلای انقلاب بود. در آن زمان حاکمیت تزاری کارگران را مجازات نکرد؟ اما اکنون کاملاً وضعیت متفاوتی حاکم است. اکنون انقلاب عقب‌نشینی کرده است. امروز قطعاً نمی­توان از مبارزه سیاسی صحبت کرد! اکنون سخن گفتن از آرمان سوسیالیستی غیر از خیال­بافی محض چیز دیگری نیست. ازاین‌رو ما با اعتصاب مخالفیم!» (ص ۴۰۴) در پاسخ به منشویک ­ها، کارگر بلشویک، سوه‌تایف، با آرامش و متانت می ­گوید: «ترویانف چندان هم به نیکی از اعتصابات سال ۱۹۰۴ باکو یاد نکرد. بزرگ­ترین اشتباه او هم از همین‌جا نشئت گرفت. او اگر طرفدار استفاده از درس­ های تاریخی است، باید می­ گفت اعتصاب باکو در برخی نقاط قفقاز و روسیه بازتاب عظیمی داشت… اعتصاب باکو با پیروزی بزرگ کارگران به پایان رسید. در آن زمان برای نخستین بار در روسیه بین کارگران و صاحبان صنایع نفت، معاهده دست‌جمعی به امضاء رسید.» (ص ۴۰۵)

   در این فصل، حزب سوسیال‌دمکرات باکو نقشه فرار زندانیان از زندان باکو را به اجرا می ­گذارد و مبارزان از جمله اورلف و بایرام از زندان رهایی می­ یابند و به شبکه مخفی سازمان می­ پیوندند. اعتصاب ­های کارگری بار دیگر اوج می­‌گیرند و بایرام در خانه مخفی، مسئول چاپ نشریات حزبی است. اینک زمان اتحاد طبقه کارگر و دهقانان است. بلشویک‌­های روسیه که در سازمان سوسیال‌دمکرات باکو گرد آمده­ اند، تصمیم می­ گیرند که کارگران آگاه را به روستاها بفرستند تا در جهت افزایش آگاهی طبقاتی دهقانان و در مسیر اتحاد این دو طبقه تولیدکننده، بکوشند. بایرام هم در این مأموریت راهی روستای خود آیی‌باسار می‌شود. عزیزبیگوف مسئول سازمان سوسیال‌دمکرات باکو با این رهنمود، این کار بزرگ را آغاز می‌کند: «سپیده راهی روستا خواهید شد. سفری خوش برایتان آرزومندم و خواهشی از شما دارم. این کتاب­های لنین را به دقت بخوانید. هرکسی روسی نمی ­داند بدهد به معلم روستا یا با­سوادی که نزدیک به ماست، بخواند. مثلاً تو بایرام، می‌توانی بدهی معلم سلیم بخواند. او سوسیال‌دمکرات نیست، اما هوادار خلق است. به روستائیان بگویید که دوست آن­ها ما هستیم. طبقه کارگر است. حزب لنین است. این حزب همیشه پشت سر شما ایستاده. تلاش کنید که توده­ های جدیدی از خلق بیدار شوند، دوستان و دشمنانشان را بشناسند، زیر پرچم حزب گرد هم آیند، به وقتش به‌ پا خیزند و به ستم تزاریسم، بورژوازی و فئودالیسم پایان دهند و به جای آن حاکمیت اصیل خلقی را بنا نهند. به دهقانان بگویید که دوستان آن ­ها مثل لنین و بلشویک ­ها، راه آزادی را به ­درستی و روشنی می­بینند، چون علت ستم را بهتر از همه می­‌دانند. این ستم دیری نخواهد پایید. هیچ نیرویی نمی­تواند راه خلق را سد کند؛ به شرطی که کارگران و دهقانان متحد شوند!» (ص ۴۱۰)

   در آیی‌باسار، فقر، شکاف طبقاتی، جهل و عقب­ ماندگی، ارتجاع، ستم ژاندارم ­ها و کار اجباری برای ارتش تزار، بیداد می‌کرد. نویسنده فقر را در خانواده بایرام، مادرش ننه‌پری، همسرش گوزل و پسرش بهادر؛ شکاف طبقاتی را شخصیت‌های دامداری چون ایبیش‌اوغلو و همت و کاسب حریصی چون عثمان و همسرش طیبه، جهل و عقب‌ماندگی را در روابط طیبه و گوزل و ننه‌پری، ارتجاع را در سیمای حاجی افندی متولی زیارتگاه روستا و میرزا هلال و ستم ژاندارم‌ها و کار اجباری را در ستمگری طاقت‌فرسای فرمانده نظامی تزاری، فرماندار و کدخدا نسبت به انسان شریفی چون اسکندر، عموی بایرام، به تصویر می­ کشد. اما در کنار این نیروی ستم و جهل، نیروی دیگری در آیی‌باسار در جریان است: عشق محمود، پسر عثمان و مناره، خواهر بایرام، مقاومت الهام­ بخش و تا پای جان اسکندر، آگاهی ­بخشی معلم سلیم و مهربانی و شجاعت انسان ­هایی چون نسیب و یعقوب.

   عزیزبیگوف در سخنان خود از متحد دیگر کارگران و دهقانان در مبارزه با تزاریسم و سرمایه‌داری و بازمانده­ های فئودالیسم و برای برقراری سوسیالیسم نام می‌برد: روشفکران خلقی، که مصداق آن ­ها در روستای بایرام، آموزگاری به نام سلیم است: «سلیم کامالُف دانش‌آموخته رشته آموزگاری دانشسرای عالی قوری بود. او در بالای تختش تصویر اوشینسکی، بانی آموزش علمی روسیه، را آویزان کرده بود. هر صبح که به این تصویر می ­نگریست، نیروی تازه­ ای می­ گرفت. او جمله ز اخگر شعله خیزد را شعار کل زندگی­ اش کرده بود. به نظر او مدرسه دایرشده در وسط روستای آیی‌باسار، عظیم­ ترین منبع سعادت مردم بود. سلیم می ­پنداشت هر اخگری که در اینجا می ­سوزد، هر کودکی که پشت صندلی کلاس درس می­ن شیند، مثل مشعل فروزانی خلق عقب‌مانده را از تاریکی جهالت به دنیای روشنایی هدایت می‌کند. این امید رفته‌رفته در قلبش ریشه عمیق­تری می­ دواند، زیرا چند تن از شاگردان او دانشسرای ­عالی قوری را به پایان رسانده و به روستاهایی شبیه به آیی‌باسار مشعلی فروزان برده بودند.» (ص ۴۶۰)

   متحد دیگر طبقه کارگر و دهقانان در روستاهای آذربایجان، قاچاق ­ها بودند. قاچاق­ ها عصیانگرانی روستایی بودند که در مبارزه با مالکان و خرده ­مالکان و دستگاه­ های حکومتی تزاری، و در فقدان سازمان­ های سیاسی آگاه، سر به عصیان بر می­داشتند، به کوه‌ها پناه می­بردند و هرازگاهی با حمله به ارباب ­ها و نظامیان هوادار آن­ ها، به مبارزه­ ای نافرجام علیه نظام حاکم می‌پرداختند. مترجم ارجمند، پیش‌تر درباره زندگی و مبارزات قاچاق ­ها رمان پر­ارزشی را ترجمه کرده است. (قاچاق نبی. جلال برگشاد. ترجمه ودود مردی. انتشارات نگاه. ۱۴۰۱) در رمان بایرام؛ سرباز انقلاب، مبارزات قاچاق­ ها در شخصیت آلو بازتاب یافته است. آلو پس از جنگ و گریزهای فراوان، به خانه دوست ارمنی خود تیگران و همسرش سیرانوش پناه می‌برد. آن‌ها چنان از آلوی مسلمان پرستاری می­ کنند که آلو در تمجید از آنان رو به بایرام می­ گوید: «به خدا قسم، برادر و خواهر هم به من این‌طور احترام نمی ­کردند که این ­ها کردند.» (ص ۶۶۷) نویسنده درعین­ حال با دقتی واقع ­گرایانه روشن می ­کند که بحث ارمنی یا مسلمان­ بودن در میان نیست. آنچه میان انسان‌ها تضاد واقعی و نه دروغین ایجاد می ­کند، نه رنگ و نژاد و دین، بلکه فاصله طبقاتی است. اگر در میان مسلمانان، اسکندر جان­باخته و ایبیش‌اوغلوی غارتگر هست، در میان ارمنی­ ها هم، تنها تیگران ­ها و سیرانوش­ ها نیستند که به یاری مبارزان می ­آیند، بلکه هامبارسوم ­ها هم هستند که: «اگر باخبر می­شد که جنایتکار خطرناکی مثل آلو در اینجا مخفی شده است، در مطلع کردن نظامیان تزاری، بی‌گمان از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.» (ص ۶۶۲)

   بایرام در جهت هدف بزرگ اتحاد کارگران و دهقانان، با آلو نکاتی را مطرح می‌کند تا او هم با دیگر قاچاق­ ها در میان بگذارد و این دهقانان عصیان‌زده را در مسیر درست مبارزه قرار دهد: «اگر قاچاق ­ها از حکومت ناراضی­ اند، اگر هدفشان رهایی مردم از پنجه ستمگران است، آن وقت ما هم نباید از هیچ کمکی دریغ کنیم… اما باید ابتدا برای آن ­ها روشن کرد که یک دست صدا ندارد! اگر قدرت دهقانان و کارگران یکی نشود، هیچ نتیجه ­ای عاید نخواهد شد. اگر من هم با قاچاق ­ها ملاقات کردم اولین خواسته ­ام این خواهد بود که مدام با افراد فرماندار نظامی و فرمانده رودررو نشوند و نیرویشان را تحلیل نبرند. هرچه می­ توانند کم­تر قربانی بدهند و با احتیاط حرکت کنند. آخر الان وضعیت چنان است که مأموران تزار همه‌جا انقلابی­ ها را می ­گیرند، به زندان می ­اندازند، به تبعید می­ فرستند و از چوبه ­دار می ­آویزند. به همین دلیل ما هم باید نیرویمان را گرد آوریم و به انتظار فرصت بمانیم. اگر قاچاق ­ها غم مردم دارند، باید آن ­ها هم برای مردم تهیدست روشن کنند که در هر آبادی برای خود هوادار جمع کنند، وقتش که رسید، نه مثل حالا مشتی مسلح، بلکه صدها و هزاران دلاور مسلح، به­ پا خیزند و با کارگران متحد شوند و دشمن را نابود کنند.» (ص ۶۶۸)

   رمان بایرام سرباز انقلاب، در فصل روستای بیدار شده که با گفتاوردی از هاینه، شاعر آلمانی «هنوز نبردهای نوینی پیش روی ماست» آغاز می‌شود، با سه رویداد مهم که بیانگر بیداری کُندپو اما بنیادین دهقانان است، پایان می‌یابد: ننه‌پری از مرز سهمناک باورهای ساخته و پرداخته امثال میرزا هلال عبور می­ کند و در مراسم سوگند به کتاب مقدس، جانب بایرام و جنبش انقلابی را می ­گیرد و علی‌رغم آنکه می ­داند بایرام در آیی‌باسار مخفی شده است اما سوگند می­‌خورد که: «من، پری، دختر منصور، دست روی این قران می­گذارم و قسم می­ خورم که فرزندم بایرام، پسر کریم، در آیی‌باسار مخفی نشده است.» (ص ۶۹۸) در رویداد رهایی‌بخش دیگر، محمود پسر عثمان، کاسب­کار حریص روستا، و مناره خواهر بایرام و زنی که از شوهر ناخواسته پیشینش جدا شده است، علی‌رغم فاصله طبقاتی و علی‌رغم سنت­ های کهن اما پوسیده، شبانگاه سوار بر اسب قهوه‌ای از ده می ­گریزند، و زندگی عاشقانه خود را آغاز می ­کنند. (ص ۷۰۰) و در آخرین و مهم­ترین رویداد، بایرام که به شدت تحت تعقیب است، مجبور می ­شود که آیی‌باسار را ترک کند و راهی باکو شود، اما یعقوب و معلم سلیم راه او و درواقع راه سوسیال‌دمکراسی را دنبال می‌کنند و جای خالی او را پر می ­کنند. این‌است که این سخنان لنین از زبان سلیم معلم، به گوش دهقانان می ­رسد: «ازاین ­رو کارگران سوسیال‌دمکرات می­ گویند یگانه راه پایا ن­دادن به فقر و فاقه مردم، دگرگونی کامل قوانین اجتماعی و برپایی سوسیالیسم است. یعنی مصادره همه املاک زمین­داران، کارخانه­ ها، بانک­ ها، لغو مالکیت ­خصوصی و در اختیارگذاشتن همه این­ ها در تملک خلق زحمتکش. (ص ۶۲۵)      

   آخرین فصل رمان «در آستانه بهار» اما در باکو اتفاق می‌افتد. مبارزات حزب سوسیال‌دمکرات روسیه در باکو به بار نشسته است. کارگران علی‌رغم فشار فزاینده پلیس و کارخانه ­داران و صاحبان معادن برای جشن اول ماه مه، روز جهانی کارگران به خیابان ­ها می ­آیند. قهرمانان کتاب، آن‌هایی که چون سوه‌تایف در زندان نیستند، همه در خیابانند: از اسمیرنف تا عزیزبیگوف، از اورلف تا حسینقلی و از بایرام تا شاگردش اصلان: «بایرام در نردبان بلندی که کارگران با دست نگه داشته بودند، شاگرد پیشینش، اصلان را دید. به نردبان تکیه داد و کاغذها را به دو قسمت تقسیم کرد. ابتدا یکی و سپس دیگری را به آسمان پاشاند. ورق­ ها مثل کبوترهای سپید در هوا بال زدند و روی جمعیت ریختند. این ­ها اعلامیه هایی بودند که به زبان روسی، ارمنی و آذربایجانی به مناسبت اول ماه مه منتشر شده بودند.» (ص ۷۰۸)

   مطابق معمول، سواره‌نظام قزاق به سوی کارگران و زحمتکشان یورش می­ آورد اما این بار رویدادی شگفت به وقوع می ­پیوندد که بیانگر تغییر کامل شرایط است. کارگران به یورش پلیس با یورش پاسخ می­دهند: «جمعیتی که کمی پیش به سویی خمیده بود، ناگاه باز شد. سنگ­ و ­کلوخ مثل تگرگ از آسمان باریدن گرفت… کارگران جوان حامل پرچم سرخ و دوستانی که آن­ ها را احاطه کرده بودند، پرچم ­ها را در جای مرتفعی بر زمین فرو کوفته بودند. باد ملایمی که از سوی دریا می­ وزید، آن­ها را به اهتزاز درمی­ آورد. گویی جمعیت آرام نگرفته بود و می­ خواست به پیش هجوم آورد. در یکی از این پرچم ­ها، بر زمینه سفید، حروف سرخ زنده باد سوسیالیسم مثل آتش شعله­ ور می­ شد.» (ص ۷۱۰)

   بر چنین زمینه ای است که اسمیرنوف، از رهبران سوسیال‌دمکرات­ های باکو فریاد برمی­ آورد: «با استعدادترین بخش مردم، زحمت کش­ ترین بخش آن، دنیا را خوراک می‌دهند، لباس می‌پوشانند و به زندگی غنا می ­بخشند؛ کارخانه ­ها و کارگاه ­ها را به حرکت وامی ­دارند و به خاک جان می‌بخشند. تا حقوق میلیون­ ها مردم لگدمال می­ شود، تا از میهن محبوبمان گرسنگی، فقر و نیاز برچیده نشود، تا تاج و تخت تزاریسم ملعون از روی زمین رخت برنبندد، ما از مبارزات خود عقب نخواهیم نشست.» (ص ۷۱۱)

   به این ترتیب با اتحاد کارگران و دهقانان در باکو و البته در سراسر روسیه، زمینه ­های انقلاب اکتبر فراهم شد. با شعله ­ور­شدن جنگ امپریالیستی جهانی اول در سال ۱۹۱۴، و شعار تاریخ‌ساز حزب بلشویک به رهبری لنین، مبنی بر برقراری صلح و سوسیالیسم، اتحاد کارگران، دهقانان و سربازان، علیه تزاریسم و سرمایه‌داری روسیه و پایان بخشیدن به جنگ خانمان سوز، به برنامه اصلی کمونیست­ ها تبدیل شد. برنامه ­ای که در انقلاب کبیر اکتبر۱۹۱۷ به واقعیت پیوست.

   پیروزی انقلاب کبیر اکتبر، پایانی تاریخی بر نظرگاه ابدی­ بودن جهان سرمایه‌داری بود و به خلق­ های زیر ستم در جهان نشان داد که جهانی دیگر ممکن است. پیروزی انقلاب اکتبر بر این اندیشه کارل مارکس جامه حقیقت پوشاند که می ­گفت: فلاسفه تا کنون جهان را توصیف می­کردند ولی اینک باید دست به تغییر آن زد. با انقلاب اکتبر، بشر دوره ­ای نو را آغاز کرد و به سمت نقطه پایان نهادن بر جبر اجتماعی گامی بلند به پیش برداشت. انقلاب اکتبر انقلابی ملی و محلی نبود، بلکه رویدادی عظیم همراه با تأثیری جهانی و بسیار فراگیر بود. از مهم‌ترین دستاوردهای انقلاب اکتبر و زاده آن اتحاد شوروی، برقراری توازن نیروها در پهنه جهان به سود صلح و پیشرفت اجتماعی بود. لنین ماهیت انقلاب اکتبر را خلاصی انسانیت از یوغ سرمایه و جنگ­ های امپریالیستی نامید. با پیروزی انقلاب اکتبر دوران نوینی در تاریخ بشریت گشوده شد: دوران گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم.

   درعین­ حال، انقلاب اکتبر تقسیم مستعمراتی جهان را به‌طور بنیادی درهم شکست و زمینه‌های دستیابی به آزادی، استقلال و پیشرفت واقعی را برای خلق ­های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین فراهم آورد. در سال ۱۹۱۹، یعنی دو سال پس از پیروزی انقلاب اکتبر، ۶۵.۶ در­صد مناطق مسکونی کره ­زمین، همراه با ۶۷.۷ درصد ساکنان آن، در وضعیت مستعمره و نیمه ­مستعمره بودند. با تحکیم دستاوردهای انقلاب اکتبر و پس از شکست فاشیسم به­ وسیله اتحاد شوروی، رقم این آمار به ۱.۴ درصد تنزل یافت. آزادی بیش از یک­ میلیارد و ­نیم میلیون نفر از ساکنان کره زمین از ستم استعمار، نتیجه مستقیم دستاوردهای انقلاب اکتبر بود که در تاریخ بشر و با افتخار تمام به نام زاده اکتبر کبیر ثبت شده است.

   با پیروزی انقلاب اکتبر، میهن ما، ایران، هم از خطر تجزیه و مستعمره ­شدن و در نتیجه اضمحلال حاکمیت ملی و از دست ­دادن استقلال رهایی یافت و مردم ایران در وجود اکتبر بهترین پشتیبان و مدافع استقلال و آزادی خود را مشاهده کردند. دولت شوراها، بلافاصله پس از اکتبر ۱۹۱۷، قرارداد اسارت‌بار ۱۹۰۷/۱۲۸۶ مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ انگلستان و روسیه تزاری را بی‌اعتبار اعلام کرد. دولت انقلابی شوراها، در اعلامیه‌ای که در ۲۶ ژوئن ۱۹۱۹ (۵ تیرماه ۱۲۹۸) منتشر کرد، همه حقوق، مطالبه ­های مالی و امتیازهای استعماری دولت و اتباع روسیه تزاری در ایران را نیز بی‌اعتبار اعلام کرد.

   به این ترتیب، انقلاب اکتبر به نقش کارگران و زحمتکشان ایران، که با شایستگی در پیروزی آن نقش به‌سزایی داشتند، ارج نهاد.

سرچشمه ­ها:

  1. عبدالصمد کامبخش. نظری به جنبش کارگری و کمونیستی ایران. استکهلم. ۱۳۵۴.
  2. سولماز رستمووا. مطبوعات کمونیستی ایران در مهاجرت (در سال ­های ۱۹۱۷ـ۱۹۳۲/ ۱۲۹۶ـ۱۳۱۱).
  3. نشریه آذربایجان. ۱۹۸۵/۱۳۶۴.
  4. مهدی حسین. بایرام؛ سرباز انقلاب. ترجمه ودود مردی. انتشارات نگاه. چاپ اول. شهریور ۱۴۰۲.

https://akhbar-rooz.com/?p=233672 لينک کوتاه

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
علی
2 ماه قبل

رمان آموزشی برای کارگران و زحمتکشان؟
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading