شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

روایتی از غزه: فریاد می‌کشیم، گرسنگی می‌کشیم و تنها می‌میریم – محمود ماش‌طاها، ترجمه سیاوش شهابی

«همه از خانه خارج شدیم، اما بعد از چند متر، حمدان ایستاد و گفت: «باید برگردم تا برای دخترم از خانه شیر بیارم، چون دیگر شیر در بازار موجود نیست.» «او به خانه بازگشت و ما از آن زمان او را دیگر ندیدیم.» دو ماه بعد پس از عقب نشينی ارتش «جسد حمدان را در وسط خیابان پیدا کردیم. یک تانک اسرائیلی از روی بدنش رد شده بود و حتی استخوان هایش را از گوشتش جدا کرده بود.»

محمود ماش‌طاها روزنامه نگار و نویسنده این گزارش، هم اکنون در غزه است و از نزدیک شاهد و راوی درد و رنج مردم غزه می باشد. این گزارش در ۱۶ مارس/۲۶ اسفند نشریه پلاس۹۷۲ منتشر شده است.

زندگی در خرابه های شجاعیه

بیش از پنج ماه پس از آنکه اسرائیل دستور داد تمامی فلسطینیان در شمال نوار غزه به سمت جنوب تخلیه شوند، حدود سیصد هزار نفر باقی ماندند که اکثریت آنها در یک محله زندگی می کنند: شجاعیه.

شجاعیه که در شرق شهر غزه قرار دارد، پناهگاهی برای برخی از ساکنان خود و بسیاری دیگر از فلسطینی‌هایی بوده است که در نتیجه بمباران هوایی و حمله زمینی ارتش اشغالگر اسرائیل از مناطق دیگر شمالی آواره شده‌اند. تا دسامبر/آذر، این تنها محله در شمال غزه بود که نیروهای اسرائیلی هنوز به آن حمله نکرده بودند. در طول آن ماه، شجاعیه شاهد برخی از وحشیانه ترین حملات ارتش اشغالگر اسرائیل بود که در هر نقطه از نوار غزه دیده شده بود.

آن تهاجم، که در اواسط آذر آغاز شد و در اوایل دی به پایان رسید، تلفات ویرانگری را بر محله وارد کرد و تقریباً هیچ گونه نشانه ای از زندگی در آن باقی نگذاشت. شجاعیه امروز صحنه ویرانیهای گسترده است، خانه ها و خیابان های که بطور کامل ویران شده اند. زیرساخت های اساسی – از جمله تمام خطوط آب محله – از کار افتاده و ساکنان را در ناامیدی بیشتر فرو برده است.

ارتش اشغالگر اسرائیل به طور کامل از شهر غزه عقب نشینی نکرده است: خودروهای نظامی همچنان در اطراف شهر دیده می شوند و همچنین در ایست بازرسی نتزاریم که نوار غزه را در امتداد وادی غزه به دو نیم می کند، مستقر هستند. به این ترتیب، شهر غزه اساساً در محاصره و قطع ارتباط با بقیه نوار باقی مانده، در حالی که نیروهای اسرائیلی ورود کمک های بشردوستانه اندکی را نیز به دشت کنترل می کنند.

نادر جرادا، ۳۳ ساله، با ناامیدی محسوسی به +۹۷۲ می گوید: «نمی توانم وضعیتی را که اکنون در آن هستیم توصیف کنم. ما از گرسنگی خسته شده ایم. می خواهم فریاد بزنم که غذا نداریم. من شش فرزند دارم: شش شکم گرسنه. دیروز دخترم از گرسنگی گریه می کرد. من می خواهم با شنیدن گریه او خودم را بکشم. قبل از جنگ، من به همه کمک می‌کردم و به همه غذا می‌دادم، اما حالا به ما نگاه کن: ما گندم و جو خام می‌خوریم، حتی دانه های غذای پرندگان که مانند هر چیز دیگری در بازار رو به اتمام است. قیمت یک کیلوی آن تقریبا ۱۰ دلار است!

به دلیل کمبود آرد در شمال، و حملات مکرر ارتش اشغالگر اسرائیل به انبوه فلسطینی‌هایی که برای دریافت کمک‌های بشردوستانه تجمع می کنند، بسیاری از ساکنان مانند جرادا مجبور شده‌اند به آسیاب کردن غذای حیوانات – که اغلب مملو از حشرات کوچک است – به عنوان جایگزین متوسل شوند. او گفت: “طعم وحشتناکی دارد و برای خوراک مناسب نیست، اما ما چاره دیگری نداریم.” او ادامه می دهد “فردا به جای اینکه با بچه هایم در شمال بدون غذا بمیرم، به جنوب خواهم رفت.”

سعید سویرکی، ساکن شجاعیه، ۲۲ ساله، می گوید: «ما به دلیل جنگ تمام آبروی خود را از دست داده ایم. ما شبیه حیوانات شده ایم. زندگی ما معنایی ندارد و هیچ کس به ما در غزه اهمیتی نمی دهد یا برای ما ارزش قائل نیست. ما فریاد می زنیم، گرسنگی می کشیم و تنها می میریم. آیا دنیا می دانید که ما غذای حیوانات را می خوریم؟ ما بدون نیازهای اولیه زندگی زندگی می کنیم: بدون برق، بدون آب، بدون سوخت. ساعت ها از خیابان ها و خانه های ویران هیزم جمع آوری می کنیم. ما به عصر حجر برگشته ایم!»

سویرکی ادامه می دهد: “ما هر روز صبح برای جستجوی آب از خواب بیدار می شویم.” «همه در محله ظروف خالی حمل می‌کنند و ساعت‌ها به اطراف نگاه می‌کنند تا مکان‌هایی برای پیدا کردن آب و پر کردن آن‌ها پیدا کنند. پس از آن، ما به دنبال جایی هستیم که ممکن است کمکی وجود داشته باشد یا جایی که کمی برنج با قیمت مناسب در دسترس باشد.»

«بدترین چیز، جنگ نیست. متاسفانه ما به جنگ عادت کرده ایم.» و ادامه میدهد: «بدترین چیز کسانی هستند که از این شرایط برای به دست آوردن پول سوء استفاده می کنند. آنهایی که عاطفه و انسانیت ندارند و برای پول دست به هر کاری می زنند. دیروز رفتم پیش مردی که از چاه خصوصی اش آب می فروشد. در صف ایستادم و بعد شروع کرد به فریاد زدن: «آب گران شده است، یک گالن می شود حدود ۱.۵ دلار. در حالی که قبلاً نیمی از این هم نبود. تنها آرزوی من ترک این سرزمین ظالم است.»

چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است

در اواسط آبان، ارتش اشغالگر اسرائیل شهر غزه را به طور کامل محاصره کرد و این آغاز تهاجم شدید به آن بود. طی دو ماه بعد، نیروهای اسرائیلی خانه به خانه پیشروی کردند، صدها مرد را بازداشت کردند، علیه غیرنظامیان قتل عام راه انداختند و هر کجا که رفتند، ردپایی از ویرانی به جا گذاشتند. فلسطینی‌ها به دلیل بیرون آمدن از خانه‌های خود، حتی در هنگام تلاش برای فرار از شهر، هدف گلوله قرار گرفتند. اما یک ماه نگذشته بود که تانک ها وارد شجاعیه شدند.

در اوایل آذر، ابوخلیل حبیب به همراه بسیاری از اعضای خانواده بزرگ خود در خانه بود که نیروهای اسرائیلی تحت پوشش گلوله باران سنگین توپخانه به محله آنها یورش بردند. در میان بیش از ۹۰ نفر از بستگانی که نزد او پناه گرفته بودند، خانواده برادرش، حمدان، که از محله الشعف آواره شده بود هم حضور داشتند.

حبیب گفت: «همه از خانه خارج شدیم، اما بعد از چند متر، حمدان ایستاد و به من گفت: «باید برگردم تا برای دخترم از خانه شیر بیارم، چون دیگر شیر در بازار موجود نیست.» به طرز غم انگیزی، این تصمیم کشنده بود: «او به خانه بازگشت و ما از آن زمان او را دیگر ندیدیم.»

در میان هرج و مرج تهاجم ارتش اشغالگر به شجاعیه، بقیه اعضای خانواده به حرکت خود ادامه دادند. «ما به پیاده روی ادامه دادیم تا به پناهگاه های الریمال [محله دیگری در غزه] رسیدیم.» حبیب ادامه میدهد: «ساعت‌ها منتظر ماندیم، اما حمدان نیامد. ما سعی کردیم با او تماس بگیریم، اما هیچ سرویس تلفنی دیگر فعال نیست. تصور ما این بود که اتفاق بدی برای او افتاده است.»

خانواده دو ماه در بی خبری کامل و دردناک، غیبت حمدان را تحمل کردند تا پس از عقب نشینی ارتش به خانه بازگشتند. حبیب در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده است به یاد می آورد: «جسد حمدان را در وسط خیابان پیدا کردیم که له شده بود. یک تانک اسرائیلی از روی بدنش رد شده بود و حتی استخوان هایش را از گوشتش جدا کرده بود.»

حبیب که هنوز هم سنگینی اندوه را تحمل می کند، می ترسد که با ادامه عملیات نیروهای اسرائیلی در محله مجاور زیتون، دوباره مجبور به فرار از شجاعیه شوند. او گفت: «دیروز به دلیل صدای شلیک گلوله و موشک باران اسرائیل نتوانستیم بخوابیم. آنها اکنون کمتر از یک کیلومتر با ما فاصله دارند.» ما از ترس نزدیک شدن ارتش و تانک هایی که ما را محاصره کرده اند، اندک لوازم خود را برای تخلیه فوری همیشه آماده نگه میداریم. ما نمی‌خواهیم به سرنوشت حمدان دچار شویم.»

خانواده دیگری که در هرج و مرج ورود ارتش اشغالگر اسرائیل به شجاعیه گرفتار شد، خانواده هبه سلیم الشرفه، ۴۴ ساله بود که پیش از این در جنگ با خانواده اش از محله شیخ رضوان آواره شده بود. او به +۹۷۲ گفت: «در اواسط آذر، مرگ را با چشمان خود دیدم و تا به حال، نمی‌دانم چگونه زنده مانده‌ام. ناگهان در سپیده دم صدای گلوله باران و تیراندازی شروع شد که حتی برای یک ثانیه هم قطع نشد. پنجره ها می لرزیدند و شیشه‌ها بر سرمان شکستند و خانه به شدت می لرزید. انگار آخرین لحظات زندگیمان بود.»

او ادامه داد: «با روشن شدن روز، محله پر از آوارگانی شد که از خانه های خود فرار می کردند، اما هیچ کس نمی دانست کجا می توان رفت. صحنه وحشتناکی بود. مردم فریاد می‌زدند تانک‌ها در تقاطع ها هستند و اگر الان اینجا را ترک نکنید، شما را محاصره می‌کنند. آن وقت یا می‌کشند یا دستگیر می‌کنند».

الشرفه توضیح داد که با شنیدن این حرفها، همه بدون لحظه ای تردید و حتی بدون اینکه وقت داشته باشند تا محل اختفای یکدیگر را بررسی کنند، از خانه ای به خانه دیگر فرار می کردند. پس از چند متر پیاده روی در جاده، ناگهان متوجه شد که شوهرش در کنار آنها نیست و از آن روز، او را دیگر ندیده است. الشرفه با ناراحتی می گوید: «شوهرم هنوز مفقود است. من نمی دانم چه اتفاقی برای او افتاده است و اکنون کجاست. ای کاش دستگیر شده باشد یا حتی کشته شده باشد. حداقل آن وقت می‌توانم او را در قبر مناسبی دفن کنم تا به او احترام گذاشته باشم و جایی داشته باشیم تا برای عزاداری آنجا برویم.»

الشرفه قبل از اینکه با حمله دوباره ارتش اشغالگر اسرائیل به شجاعیه بیایند، با بقیه اعضای خانواده اش به محله الریمال گریخته بود. اکنون، الشرفه قول می دهد که بدون توجه به شرایط، به جای دیگری فرار نخواهد کرد: «حتی اگر آنها دوباره به شجاعیه برسند، من اینجا را ترک نخواهم کرد. چیزی برای از دست دادن یا غصه خوردن برای من باقی نمانده است.»

انگار در یک جنگل گم شده ایم

اگرچه نبرد در شجاعیه از اواخر دی ماه کاهش یافته است، اما ارتش اشغالگر اسرائیل به طور دوره‌ای وارد این محله ها می‌شود و هر بار ساکنان را مجبور می‌کند از یک منطقه به منطقه دیگر بروند. تعداد تلفات و مفقودان تهاجم اسرائیل هنوز به طور کامل مشخص نیست. با توجه به اینکه نیروهای اسرائیلی همچنان محله ها را محاصره کرده اند، هیچ تیم پزشکی نتوانسته است برای تخلیه مجروحان یا مداوای آنها وارد عمل شود. با این حال، آنچه پس از عقب نشینی نیروهای اسرائیلی در اواخر بهمن برای اندک ساکنان جان بدر برده واضح است، میزان تخریب محله‌ها بود.

ناصر بیطار، ساکن ۳۱ ساله، خانه و کارگاه نجاری خود را در شجاعیه در نتیجه حملات اسرائیل از دست داد. او به +۹۷۲ گفت: «یک منطقه به طور کامل از بین رفته است. خانه من، کارگاه من، ۱۲ خانه دیگر و یک مسجد، همه به تلی از آوار تبدیل شدند. وقتی پس از عقب‌نشینی ارتش برگشتیم، نمی‌توانستم تشخیص دهم خانه‌ام کجا بوده است.»

بیطار درست یک سال قبل از تهاجم ارتش اشغالگر اسرائیل کارگاه خود را افتتاح کرده بود و رویای شروع پروژه های بزرگتری را در سر می پروراند. او گفت: «کاش فقط خانه ام را از دست داده بودم. حداقل پس از جنگ می‌توانستم در کارگاه کار کنم اما حالا باید دوباره یک کارگاه جدید بسازم.»

بیطار ادامه میدهد: «پنج ماه است که هیچ درآمدی نداشتم. کار به طور کامل متوقف شده است و من تمام پس‌اندازم را در ماه‌های اول جنگ خرج کردم. من نمی دانم چه کنم یا چگونه به فرزندانم بگویم که پول و غذا ندارم. قیمت ها بسیار بالاست و بازار امکان عرضه محدودی دارد. برخی از سازمان های بین المللی ادعا می کنند که در شمال برای کمک به ما فعالیت می کنند، اما من، از ابتدای جنگ، هیچ کمکی دریافت نکرده ام. من نمی دانم چرا کمک ها به خوبی توزیع نمی شود.»

در هفته‌های اخیر، قطره‌ای از کمک‌های بشردوستانه به برخی از فلسطینی‌هایی که در شمال غزه محاصره شده‌اند، هم از طریق هواپیماها و هم از طریق کاروان‌های کامیون‌ها رسیده است. برخی ساکنان  به امید اینکه چیزی برای خانواده های خود به خانه بیاورند، تمام شب را در نقطه ای که قرار است کمک ها برسد منتظر می مانند. با این حال، این تجمعات می تواند بسیار خطرناک باشد، زیرا نیروهای ارتش اشغالگر اسرائیل در موارد متعددی به روی جمعیت شلیک می کنند و باندهای محلی هم شروع به دخالت در توزیع کمکها می کنند.

امجد بصام، ۱۹ ساله، یکی از خوش شانس ها است. در اواخر بهمن، او موفق شد دو کیسه آرد را از یک کاروان کمکی که به شمال رسیده بود بدست آورد و به خانه ببرد. او گفت: «من نمی توانم این صحنه را برای شما توصیف کنم. هزاران نفر منتظر آرد بودند. همه در غزه گرسنه هستند. با وجود نزدیکی ما به تانک‌های اسرائیلی، مردم به سمت کامیون‌های کمک‌رسانی می‌دویدند و هر چه می‌توانستند، می گرفتند.» او گفت که آرد گرفتن برای خانواده اش «بهترین لحظه زندگی در طول جنگ بود.»

بشیر اشتیوی ۶۰ ساله اما چنین شانسی نداشت. او می‌گوید: «از انتظار در آفتاب در خیابان صلاح‌الدین تا تحمل شب‌های یخبندان در خیابان رشید، حتی یک بار هم نتوانستم آرد تهیه کنم.» این مرد مسن دو پسرش را در قتل عامهای ارتش اشغالگر از دست داده است. هر دو در حمله هوایی اسرائیل کشته شدند. در نتیجه مسئولیت مراقبت از نوه هایش را بر هم اکنون بر عهده دارد. اما در میان هزاران نفر از مردم ناامید و گرسنه، شانس کمی برای او وجود دارد که چیزی بدست بیاورد.

اشتیوی گفت: «قوی ها ضعیف ها را می خورند. کسانی که سلاح دارند، توزیع آرد را کنترل می کنند. باندها در توزیع کمک ها دخالت می کنند، بدون اینکه شاهد یک سیستم مناسب باشیم. در یک مورد، من موفق شدم کیسه ای آرد را با نوه ام حمل کنم. چند متری راه رفتم، گروهی از اراذل و اوباش جلوی من را گرفتند و چاقو به دست آرد را از من گرفتند.» او ادامه داد: «من یک پیرمرد هستم، من قدرت مقابله با کسی را ندارم.»

نوه اشتیوی افزود: «تیراندازی از تانک‌های اسرائیلی، باندهایی که سلاح به دست دارند، سرما و ترس. ما همه اینها را فقط برای یک کیسه آرد تحمل می‌کنیم. وضعیت ما در غزه به جایی رسیده است که احساس می کنیم در یک جنگل گم شده ایم.»

منبع اصلی: https://www.972mag.com/shujaiya-northern-gaza-ruins/

https://akhbar-rooz.com/?p=236418 لينک کوتاه

3.4 5 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x