شعرهایم را با آتشِ یادِ تو روشن می کنم،
پُک می زنم به مطلعِ آن ها!
من قافیه را به سرمایِ واژه های تو باخته ام،
برفِ حروفِ تو می نشیند بر موها و بر مژه هام،
آبدیده می شوم!
شعر سپید می گویم!
آتش زبانِ هماره ی هر دفترِ من است،
و دود بر می خیزد از بند بندِ سروده هام.
می سپارم این دود و آتش را به تو،
با باد بدرود می گویم!
اِسن – ابتدای زمستان ۱٣۹۴
۵
۱
رای
امتیاز بدهید!