خانم وزیر! سرمان شلوغ بود. وقت سرخاراندن نداشتیم! آنقدر سرگرم انقلاب بودیم و آنقدر درگیر موضوعهای مهمتر که فرصت نکردیم قتل محکوم کنیم! آنهم قتل شمارا. در تاریخ ۲۷ بهمن سال ۵۸ دستگیر میشوید. دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست محمدیگیلانی نیمهشب ۱۶ اردیبهشت سال ۵۹ حکم اعدام شما را صادر میکند. رئیس جمهور وقت بنیصدر، تلاش میکند با اختیارات قانونیاش دستِ کم حکم اعدام را به ابد تبدیل کند تا بلکه فرجی حاصل شود. موافقت بیت و خمینی را هم کسب میکند. رئیس جمهور در نامهای به دادستان وقت قدوسی به او یادآور میشود: «دیشب مطلع شدم فرخ رو پارسا محکوم به اعدام شده است و با توجه اینکه محکوم کسی را نکشته است و در سالروز تولد حضرت فاطمه که روز زن اعلام شده است، اعدام ضرورت ندارد. پس از صحبت با بیت امام اینطور قرار میشود که در صورتی که محکوم کسی را نکشته باشد، مشمول یک درجه تخفیف بگردد.» (۱) «آقا» اما خدعه میکند. بهسان مورد اعدام هویدا و سر کار گذاشتن بازرگان. «آقا» دودوزه بازی میکند و خلخالی همانکاری میکند که در مورد هویدا مرتکب شد. آنجا به اعتراف خودش پریز تلفن را میکشد و آنرا داخل یخچال میگذارد و اینجا تمام کانالهای ارتباطی را قطع میکنند تا کسی پیغام پسغام نیاورد. نیمهشب ۱۸ اردیبهشت شما را در اوین به دار میکشند. بعد میگویند: دیر تشریف آوردید. اعداماش کردیم. مفسد بود. فرخرو پارسا قربانیی توطئهی کثیف بهشتی و باهنر و قدوسی میشود. بهشتی و باهنر و دیگرانی که در نظام پیشین حقوقبگیران وزارت آموزش پرورش بودند. بهشتی بهعنوان ریاست مرکز اسلامی هامبورگ از وزارت آموزش و پرورش وقت بودجه دریافت میکرد و محمدجواد باهنر بهعنوان یکی از مؤلفان کتب دینیی دانشآموزان در ردهی حقوقبگیران این وزارتخانه بود. بهشتی در رأس قوهی قضائیه با اعدام فرخرو پارسا رد خود و باهنر و دیگر مزدبگیران را پاک کرد. در برگهی گواهی فوتتان توسط شهرداری تهران و بهشت زهرا آمده است:
نوع بیماری: اصابت گلوله
پزشک معالج: دادسرای تهران (۲)
امروز در چهلمین سالروز اعدام خانم فرخرو پارسا، چشم گرداندم در مواضع گروههای سیاسی و در رأس آنها سازمان فداییان خلق که جوانی به ناز این سازمان دادم. دبه نکنیم! هنوز اقلیت و اکثریتی در کار نبود. دریغ از یک خط خبر. حتا خبر اعدام را در نشریه درج نکردند. ما بهشمول در مقابل حرکت تودهای که بهذات تخریبگر بود، سر خم کردیم. ما با تودهی ماهزده که رگ گردن برافروخت و «اعدام باید گردد» سر داد، همصدایی و شومآوایی کردیم. ما در مقابل نظامی که بهذات بهانهساز است، سکوت مرتکب شدیم. نظامی که نخست بهانه میسازد، بعد میزند و له میکند. حکومت اسلامی نظامی است همهکُش و در این میان زن و مرد برایش تفاوت چندانی ندارد. اعدام خانم فرخرو پارسا اما در روز تولد «حضرت فاطمه» و روز زن اسلامی حاویی پیامی مهم برای جریانات سیاسی و زنان مبارز و روشنفکر ایرانی بود. زنان شجاعی که در اولین تظاهرات علیه حجاب اجباری به خیابان ریختند نیز در مورد این اعدام سکوت اختیار کردند. انگار اعدام خانم پارسا حقاش بوده و حکمی معوقه که باید زودتر اجرا میشده است. درست است که ما هوراکش آن اعدام نشدیم، اما با سکوتمان اعدام را مشروعیت بخشیدیم. اعدام یک زن روشنفکر و وزیر پیشین، پیام حکومت جدید به جامعهای بود که باید کنترل میشد. خمینی از تمام کتابِ مقدس دو واژه و عبارت را تا سرحد عشق و جنون میپرستید: قتلو (بکشید) والنصربالرعب (پیروزی در ترساندن است). و تباهی آنجا رقم خورد که جنبش سیاسیی وقت با سکوتاش به بازیگر نمایش بدل شد.
۱- نگاه کنید به نامهی بنیصدر به علی قدوسی هفدهم اردیبهشت ۵۹
۲- نگاه کنید به وصیتنامهی خانم فرخرو پارسا. نوزدهم اردیبهشت ۵۹
آقای اصلانی
ممنون از یاد آوری و نیشتر برحق. نباید فراموش کنیم که سکوت در برابر آن فجایع آغازی بود بر وضعیت امروزمان.
اما سوال: در بخشی از مقاله آمده که اعدام فرخ رو پارسا توطئه بهشتی و باهنر بود برای پاک کردن رد پایشان در آموزش و پرورش بود.
آیا در این مورد مستنداتی هست؟ چه رد پایی ؟ روابط ایندو با آموزش و پرورش امر پنهانی نبود و خودشان هم منکر نبودند.
با خوندن جوابها فرهنگ انتقامجویانه و مذهبی به اصطلاح روشنفکران چپ ما رو میشه به راحتی دید. “اشکالی نداره که طرف رو کشتن، مگه وقتی رفقای ما رو میکشتن جیکش در آمد؟ پس بکشینش تا انتقام خون شهیدان ما گرفته بشه!” یکی نیست بگه مگه نه اینکه توی روشنفکر میخواهی جامعه ای متفاوت بسازی؟ پس فرق تو با اون خانوم که سکوت کرد چیه؟ یکی رو کشتن، ایشون سکوت کرد. اگر سکوتش بد بود، تو چرا ساکت موندی وقتی کشتنش؟ تو چرا همون کار اشتباهی رو که ایشون کرد رو تکرار کردی؟ این اگه طرز تفکر ارتجاعی و وحشیانه مذهبی نیست چیه؟ انسان طراز نوینی که در عمل همونجوری رفتار میکنه که مورد انتقاد خودشه!
جناب آرمان
نه بیدادگاه های دادرسی ارتش بعداز ۲۸ مرداد ۳۲ بریاست تیمسار آزموده جلاد و نه ۲۵ سال بیدادگاه های بعدی به رهبری تیمسار فرسیوها و نه بیدادگاه های موسوم به «دادگاه انقلاب اسلامی » خلخالی ها و لاجوردی های آدمخوار هیچ کدام به هیچ دلیل قابل توجیه نیستند . حتی با توجه به اینکه ما تا سالها پیش هنوز به بلوغ سیاسی و تقاضای منع اعدام نرسیده بودیم.
مهم نیست که در بیدادگاههای حکومت شاهنشاهی مخالفان مختلف خود را کشتند و در «دادگاه های انقلاب اسلامی » هر کس را خواستند کشتند ؛اعم از سران حکومت گذشته و حتی از همدستان خود چون قطب زاده ِ آیت الله لاهوتی و…. البته هزاران هزار محصل و دانشجو و دگر اندیش مذهبی و غیر مذهبی.
تقاضای دادگاههای صلاحیت دار هرگز نباید از لیست خواسته های ما حذف شود و تمام احکام بیدادگاه های یاد شده در بالا مردود ست. اصلا هیچکدام حق نداشته اند کسی را بخاطر عقایدش محاکمه و به مرگ محکوم کنند.
حتی کسانی که مرتکب جنایت و جنایت بشری شده بودند می بایست مطابق موازین حوقی و قضائی محاکمه می شدند.
نه ! احساساتی برخورد نکنیم.
در
سعید در پاسخ به نظرات من نوشت: ؛جناب آرمان گرامی ، کسی که دستش به خون آغشته نشده است ، نباید تیرباران شود ، حتی اگر به رژیم شاه و یا رژیم خمینی وابسته باشد .؛
مگر دست گلسرخی و دانشیان و صدها مخالف دیگر رژیم ساواک به خون کسی آغشته بود که در سنین جوانی اعدام شدند؟ این زن وزیر و بقیه جان نثاران دیکتاتور چرا یک کلمه در مخالفت با اعدام آنها حرفی نزدند؟ مگر پرویز ثابتی دستش به خون مخالفین آغشته بود؟ نه جلادانی داشتند که اعدام می کردند اما هم او و هم این اولین وزیر جانثار و هویدا و بقیه حکومت فاسد شاه مستبد دستشان به خون آغشته بود اگرچه غیر مستقیم و با بودن عضوی از ماشین جنایتکار رژیم پهلوی. لیبرال شرمگین وقتی به این موارد می رسد خفه خون می گیرد اما وقتی اراذلی که مسولیت بالا در رژیم های سرمایه داری داشتند و پلیدترین اعمال را انجام داده اند به خواسته مردم قربانی سیاست های سرکوب گرانه آنها مجازات می شوند ناله شان بلند می شود. اعدام کسانی که در سرکوب مردم عدالت خواه شریک بودند کاملا صحیح و درست می باشد و دلیلی وجود ندارد این اهریمنان را از مجازات خلاصی داد.
جناب آرمان گرامی ، کسی که دستش به خون آغشته نشده است ، نباید تیرباران شود ، حتی اگر به رژیم شاه و یا رژیم خمینی وابسته باشد . و این دلیلی بر لیبرال بودن نیست . این چرخه ی اعدام و کشتن را در ذهن خودت نابود کن و از بین ببر . انتقام کار بدی است . با احترام . سعید
این زن وزیر رژیم استبدادی و جنایتکاری بود که تعداد زیادی از فعالین سیاسی را شکنجه و اعدام کرده بود و اگر چه در جنایت و فساد به پای این رژیم تبهکار نمی رسد اما دست کمی هم از این جانیان نداشت. ساواک پیشکسوت آدمکشان این رژیم است و این وزیر زن نیز بخشی از دستگاه فاسد و ضد مردمی رژیم شاه بود که توسط مردم انقلابی ایران به دلیل تبهکاری ها و تباه ثروت های انسانی و مالی مردم ایران سرنگون نشد و او به دلیل اینکه بخشی از آن رژیم مستبد بود مجازات شد و عموم مردم ایران از مجازات این دزدان تبهکار حمایت کردند. چند سال قبل تر گلسرخی و یار او کرامت دانشیان را به صرف مطالعه چند کتاب به قتل رساندند و کمترین اعتراضی از امثال این وزیر سر سپرده و جانثار در نیامد و آنچه آن بادی که آنها کاشتند طوفانی شد که به سراغ خود این مزدوران رژیم آمد. زمانی فاشیست های هیتلر و موسلینی نیز در اروپا به جنایت مشغول بودند و بعد مردم اروپا آنها را به جزای اعمال پلیدشان رساندند و موسلینی را دار زدند و هنوز هم عموم مردم ایتالیا تردیدی در درستی این عمل ندارند اما عده ای از رفقای سابق اکنون از پاپ هم پاپ تر شده اند و موعضه های لیبرالی برای مردم ایران می خوانند و از نادرستی مجازات مجرمان و تبهکاران رژیم پهلوی ناله می کنند. تبهکاران این رژیم فاسد ملایان شیاد آینده تیره تری در انتظارشان هست و تمام این موعظه های یک من یک غاز مردم ایران را از حق شان برای مجازات آنها محروم نخواهد کرد. مردم ایران شعار مرگ بر شاه دادند و مجریان سیاست های آن رژیم فاسد را به حق به مرگ محکوم کردند و همان سرنوشت در انتظار جانیان رژیم شیادان دین فروش است.
آقای اصلانیِ عزیز!
شما در سالهای گذشته، برای افشای برخی از جنایتهای حکومتِ اسلامی به سهمِ خود کوشش کردهاید؛ و این، البتّه حوب است.
۱- در موردِ موضوعِ اِعدامِ خانمِ فرّخرو پارسا، دو نکته هست که میخواستم یادآوری کنم:
پُرسش از همهی وجدانهایی که مدّعیِ بیداربودن هستند، ولی گاهی بهدلایلی، به ناگزیر، در دیدنِ نقضهای حقوقِ انسانی در جامعه ناتوان میشوند- یا بهگفتهی شما- “سکوت” میکنند، تنها محدود به آنکسانی نمیشود که خود مستقیماً دچارِ آن نیستند، بلکه این پُرسشِ بهجا، شاملِ آن انسان یا انسانهایی هم میشود که قربانیِ این نقضها هستند؛ بهویژه آنگاه که این قربانیان، روزی خود در شمارِ یا در کنارِ قربانیکنندهگان بودند.
شما بهتر بود که میتوانستید پُرسشِ درستِتان را، همزمان، در برابرِ روحِ خانمِ ف. پارسا هم میگذاشتید – البتّه بهفرضِ محال که روح میتواند باقی بمانَد- که آنزمان، که او وزیر بود، و دولت و حکومتِ متبوعِاش، دست به نقضِ حقوقِ انسانها در جامعه میزد، آیا او کجا و چهگونه به آنها اعتراض کرد؟
این انتظار که افراد و نهادها، همان اندازه نسبت به نقضِ حقوقِ سیاستمداران حسّاس باشند که نسبت به نقضِ حقوقِ مَردُمِ غیرِ سیاستمدار، انتظاری واقعی نیست.
گذاشتنِ دو عکس و مدرکِ متأثّرکننده از این خانم، و متّهمساختنِ جمعیّتی به نامِ “ما” به “سکوت”، هرگز گِرِهِ آن مسئلهی غامضی را که به نظر می رسد شما هم مانندِ بسیاری از انسانهای دیگر، در صددِ پاسخگویی به آن و حلِّ آن هستید، نخواهد گشود. کدام مسئله؟ این مسئله، که چهگونه میتوان کاری کرد که وجدانِ آدمیان- بهمثابهِ افراد- و وجدانِ نهادهای اجتماعی، نسبت به هرگونه، باری بدونِ استثاء هرگونه نقضِ حقوقِ انسانی برانگیخته شود؟
این مسئله، نمی تواند فقط در چارچوبِ مباحثی مانندِ حقوقِ بشر و حقوقِ مَدَنی، و سفارش و درخواست از افراد و نهادهای جامعه به رعایتِ آن حقوق حل شود. باید پا را از این چهارچوبها بیرون نهاد و به حوزههای دیگر هم رفت.
۲- کاربُردِ کلمهی مبهم و نیشدارِ “تودهی ماهزده” کارِ شایستهای نیست. و ناشایستتر از آن، متّهمکردنِ گروهی با نامِ “ما” به سَر خَم کردن در برابرِ این “توده” است. این یک “توده”ی جعلی و یک اتّهامِ جعلی است.
این کارها هرگز در چارچوبِ مبارزه با خرافات نیست. بلکه باور به آنها، خود، نمونهای از پرستشِ خُرافه است. کدام خُرافه؟ ۱- این خُرافه که گویا “تودهی ماه زده” واقعیت دارد، و ۲- این خرافه که گروهی با نامِ “ما” در برابرِ این “تودهی ماهزده” سر خَم کرده بود.
ریشههای معایب در جاهای دیگر است آقای اصلانی.
مرگ بر رژیم ضد انسانی جمهوری اسلامی ایران
ننگ و نفرت بر این قاتلین باد.
جناب اصلانی گرامی ، ممنونم که در مورد خانم فرخ رو پارسا نوشتی و یاد آوری کردی .من هم ، هم چون شما اعدام این وزیر شریف فرهنگ ، که چه خدمت ها که نکرد ، احساس مسئولیت می کنم و هم چون شما غمگینم .
همان ها که سکوت کردند و می توانستند با اعتراض از این اعدام جلوگیری کنند ، اما نکردند . و طولی نکشید که چوبه ی دار برای خود آن ها هم مهیا شد .
و همه می دانیم برای خمینی نه محمد پیامبرش و نه فاطمه و نه حسین … هیچ کدام اهمیتی نداشتند ، او فقط « قدرت » می خواست و گرفت .و متاسفانه روشنفکر کوتاه بین به دام « ملایی » بی سواد افتاد و رو دست خورد .
و اما من جوانی ام را به هیچ سازمان سیاسی ندادم ، اما ای کاش انقلاب نشده بود و سرنوشت ملت ما طور دیگری رقم می خورد . ای کاش .
ممنونم . موفق باشید.
روزی برادر اعدام شده ام در تابستان سال ۱۳۵۸ به نام فرزین راجی منزل من بود، تلویزیون روشن بود، رییس ساواک زمان شاه را خلق الاه دستگیر کرده و او را کتک کاری و زخمی در صفحه تلویزیون دیدیم که خلق الاه به صورتش تف می کردند و کتک می زدند.
بعد از این تاتر تلویزیونی، فرزین گفت:
این را باید به من بدهند، اینها نمی دانند چکار باید کرد! با ناراحتی پرسیدم:
فرزین جان، تو چکار می کردی؟
او گفت: اینها انسانند، اینها زندانی سیاسی هستنند و باید جانشان و شرافتشان حفاظت شود، اینان حق دارند وکیل بگیرند و از خود دفاع کنند، انچه دیدیم، وحشی گری است.
فرزین بیش از دو سال زمان شاه زندانی سیاسی بود و با انقلاب مردم که دزدیده شد، ازاد شد.
فرزین در سال ۱۳۶۰ دستگیر و بعد از حدود دو ماه، بدون داشتن وکیل و هیچگونه حقوقی که خود به ان باور داشت، اعدام شد.
رژیم منحوس اسلامی، در تابستان سال ۱۳۶۰ قبل از فرزین، شوهر خواهرم یوسف یوسفی و برادر کوچکترم فرشید راجی را اعدام کرده بود.
رژیم ارتجاعی ، فاشیستی اسلامی، بر اساس بزرگترین دروغ تاریخ بشریت استوار است، همانا:
; خداوندشان; .
این رژیم برای ماندن و حفظ حکومتش دست به هر فتنه یی می زند، دروغ و بقول اقا، خدعه می کند.
در مورد این رژیم جنایتکار و مرتجع هرچه بگوئیم کم ست.
اما یک نکته را نباید هرگز فراموش کنیم و آن اینست : «گذشته چراغ را آینده ست»
فاجعه ی کشور ما از ۲۲ بهمن شروع نشدِ ِ
فاجعه ی ایران ما ریشه در تاریخ دارد ِ
مردم ما با انقلاب مشروطه خواستند قدرت نامحدود شاه و شیخ را مشروط کنندِ
نمی دانم ِ واقعا نمی دانم چقدر توطئه صورت گرفت که شاه و روحانیون همه کاره باشند ِ
مجلس را به توپ بستند ِ مشروطه خواهان را دار زدند ِ
کودتا کردند ِ آذربایجان ِ گیلان و خراسان را غرقه خون کردندِ
در تمام این ماجرا ها روسیه و انگلیس فتنه کردندِ
سر و کله ی آلمان و رایش سوم هم پیدا شد ِ
متفقین سرزمین ما را اشغال کردندِ
البته در دو جنگ جهانی اول و دوم ایران ما می توانست سرنوشت وحشتناک تری داشته باشد.
ولی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تمام دستاورد های شریف بعداز مشروطه را نابود کرد.
در آن روز ننگین بود که سرگرد سخائی «برادر منوچهر سخاپی هنرمند فقید» رئیس شهربانی کرمان توسط
اراذل و اوباش و بی مخ این شهر بخاطر علاقمندی او به جنبش قانون ملی شدن نفت و دکتر محمد مصدق او را در دور شهر
گرداندند و لینچ کردند.
ایرانی که نخست وزیرش در دیوان لاهه از حق حاکمیت ملی مردم ایران دفاع کرده بود و شایستگی خود را به جامعه بین المللی نشان داده بود. مرتکب چنان جنایت های ننگین گردید و ۲۵ سال ادامه یافت.
تمام شواهد و قرائن نشان میدهد که انتقال قدرت از نهاد دربار به روحانیون برای ادامه ی
سرکوب خونین نیروهای چپ و دموکرات و ملی بود که ۲۵ سال با سکوت داخلی و خارجی صورت گرفته بود.
کاش شعار « زندانی سیاسی آزاد باید گردد ! » در قبل از انقلاب ِ علیه در وغگوئی های حکومت و در راس آن شاه ِ که می گفت: در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد. ادامه پیدا میکرد.
ما باید بدون توجه به سکوت جامعه در ۲۵ سال حکومت بعداز کودتا ِ نسبت به زندانیان سیاسی و اعدامها
از همان فردای انقلاب علیه زندان کردن دگر اندیشان و اعدام آنها تلاش میکردیم قبل از اینکه نوبت خودمان شود.
متاسفانه در روز ۲۲ بهمن جو چند گانه ای در جامعه حاکم بود.
اکثریت مردم خوشحال از سرنگونی حکومت پادشاهی و بی خبر از حکومت تازه به قدرت رسیده.
اقلیت الیت ِ نخبه و مدعی ولی متشتت از همراهان خمینی و حکومت ناشناخته اش تا مخالفان سرسخت خمینی و نیروهای مذهبی که دیدیم بر ما چه رفت.
حالا بعداز ۴۰ سال همزمان با بجران ویروس کرونا وضع در داخل و خارج از کشور چندان رضایتبخش که نیست بماند .
از این همه افت و خیز ها چه آموخته ایم؟
بازهم میخواهیم شعار های مرگ بر این .. مرگ بر آن …. اعدام باید گردد .. اخراج باید گردد …. را بشنویم ؟
نتیجه:
شاه هیچ کس را تحمل نکرد تا سقوط کرد
خمینی و خامنه ای هم هیچ کس را تحمل نکردد و نمی کند و صد البته سقوط خواهد کرد.
چه کسانی در آینده ی ایران حق حیات و برخورداری از آزادی و رفاه اجتماعی خواهند داشت؟
به این سئوال باید امروز پاسخ دهیم و به توافق برسیم قبل از اینکه جامعه در هرج و مرج واژگونی حکومت تبهکار کشتار غرق شود. حامیان این حکومت فاسد باید هم اکنون بدانند که ایران آینده با آنها چه خواهد کرد.
با احترام
اصغر الهیاری