دیدی که یار رسم، دگر کرد
ما را خبر نکرد و سفر کرد؟
با وعده دادنی دل ما را
دیدی چگونه دست به سر کرد؟
آیا ندید گریهی عاشق
یا دید و روی سوی دگر کرد؟
پاییز بود، بلبل ما هم
از آشیانه رفت و خطر کرد
آن مهربان نه اهل ستم بود
پس ناگزیر کرد اگر کرد
تنها نخواست عاشق خود را
تا رفت درد و داغ خبر کرد
دنبال او زمانه زمین را
آنقدر گریه کرد که تر کرد
ای شب نگاه کن که چگونه
از تو گذار مرغ سحر کرد؟
شد درد مشترک که بدانیم
شب را شکست و کار قمر کرد
لطفی نداشت بودن بی دوست
دیدارجوی جامه به بر کرد
شیدا و عارفانه ز دنیا
دامن کشید تند گذر کرد
هر کس به کار خویش بکوشد
او با صدای خویش هنر کرد
“تنها صدای ماست که مانَد”
آری صدا به مرگ ظفر کرد
۱۸/۷/۹۹ – کرج