شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

بعد از انتخابات – ف. تابان

اگر قرار بود مطابق معیارهای حقوق بشری، چند نفر از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران محروم و «رد صلاحیت» شوند، یکی از آن ها، محمود احمدی نژاد بود که متهم به قتل مستقیم مخالفین سیاسی حکومت است. دیگرانی هم بودند. همان ها که دستور قتل مخالفین سیاسی را صادر کردند. دو تن از این ها به مرحله ی دوم انتخابات رسیدند و حالا محمود احمدی نژاد به جای نشستن بر صندلی محاکمه، رئیس جمهوری اسلامی ایران است.
از همین امروز، جستجوی دلایل بروز این «فاجعه» آغاز می شود. برای گروهی از کنشگران سیاسی، آسان ترین کار، انداختن تقصیرها به گردن دیگران است. این فرافکنی متاسفانه در جامعه ی سیاسی ما به صورت یک سنت درآمده است و بزرگ ترین حامل آن نیز اصلاح طلبان هستند که هیچ گاه نخواسته اند ریشه ی شکست ها را در عملکردهای خود نیز جستجو کنند. سرزنش «تحریمیان خیال پرداز» و در هم کشیدن چهره از «مردم عامی و نفهم و جاهل»، که به «نماینده فاشیسم» رای دادند؛ دلایلی خواهد خواهد بود که گروهی خود را با آن تسلی دهند و از نگرش انتقادی به خط مشی خود شانه خالی کنند. نیروهای دموکرات و جمهوری خواه ایران اما، اگر می خواهند از این انتخابات درسی برای فعالیت های آینده ی خود بگیرند، باید از این فرافکنی ها با وسواس پرهیز کنند.

• ارزیابی از مشارکت
انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری اسلامی ایران، بیش از هر چیز واقعیت سیستم انتخاباتی ایران را برملا ساخت. نادیده گرفتن این واقعیت و امید بستن به آن که از دل چنین انتخابات ضد دموکرات، فرمایشی و هدایت شده ای بتوان به آزادی و اصلاحات بیشتر دست یافت، از خطاهای برجسته ای بود که صورت گرفت. بزرگترین غایب این انتخابات، نیروی واقعی دموکراسی خواه در ایران بود. عدم حضور این نیرو، و در مقیاس وسیع تر، «اپوزیسیون» در یک رقابت آزادانه، به حکومت امکان داد فضای انتخاباتی را در اختیار بگیرد و آن را با تقلب و عوامفریبی به سوی مقاصد خود ببرد. اصلاح طلبان نه تنها نتوانستند نقش محافظت از اصول دموکراسی و رقابت سالم در این انتخابات را بر عهده بگیرند، بلکه در بسیاری مواقع خود توجیه گر انتخابات ضد دموکراتیک شده و در عوام فریبی ها فعالانه مشارکت کردند. آن ها مدعی نمایندگی نیروهای دموکراتیک در این انتخابات شدند، اما با باقی ماندن در چارچوب های حکومت استبداد، هرگز نتوانستند بیانگر واقعی خواست ها دموکراتیک بخش های مهمی از جامعه ی ما باشند و به جای آن، با «من بمیرم، تو بمیری» و تلاش برای ایجاد ترس و وحشت در جامعه، کوشیدند بخشی از نیروهای هوادار دموکراسی را که در موضع نفی این انتخابات و تحریم آن قرار داشتند، به پای صندوق های رای بکشند که قابل پیش بینی بود به موفقیت زیادی نینجامد. اما اثرات هراسی که آن ها در بخش هایی از جامعه پراکندند، زمانی به طول خواهد کشید، تا از میان برود.
خطا از آن جا آغاز شد که بخشی از نیروی دموکرات، تحول طلب و اصلاح گرا، با نادیده انگاشتن این حقیقت که از انتخابات کنترل شده و فرمایشی دموکراسی زاده نمی شود، مبارزه برای تحمیل انتخابات آزاد به حکومت را رها ساخته و وارد میدانی شد که برای پیروزی در آن حداقل لوازم ضرور را نیز در اختیار نداشت. این سیاست میان آزادی خواهان ایران شکاف بزرگی پدید آورد. امروزه روشن است که حکومت اسلامی تا چه میزان به «انتخابات» و «مشروعیت» ناشی از آن، نیازمند است. این حقیقت متاسفانه به خوبی دیده نشد و در شرایطی که آزادی خواهان می توانستند نیاز حکومت به کسب مشروعیت را عامل فشاری برای تامین هر چه بیشتر شرایط یک انتخابات آزاد قرار دهند، شتابزده وارد میدانی شدند که نتیجه اش به پیروزی احمدی نژاد ختم شد. در طول انتخابات نهم، دو فرصت طلایی برای ایجاد فشار حداکثری به حکومت، جهت آزاد ساختن انتخابات از قید کنترل و نظارت شورای نگهبان فراهم آمد که در زمان رد صلاحیت معین و حکم حکومتی مربوط به آن و به خصوص بعد از انتخابات بیست و هفت خرداد بود که تقلب های گسترده مشروعیت آن را به طور کلی مورد سوال قرار داد. جبهه ی اصلاح طلبان به جای استفاده از این فرصت طلایی که می توانست نیروی دموکراسی خواه ایران را برای اعمال فشار به حکومت برای برگزاری یک انتخابات آزاد متحد سازد، با شتاب سوال برانگیزی به سوی حمایت از هاشمی رفسنجانی روی آورد و از آزادی خواهان ایران خواست تا به زیر پرچم یکی از بنیان گذاران استبداد مذهبی در ایران گرد آیند و «بد» را انتخاب کنند! برخلاف تبلیعات گسترده ای که در یک هفته ی از بیست و هفت خرداد تا سوم تیر صورت گرفت، انتخاب میان «بد» و «بدتر» تنها گزینه نبود. پافشاری همه ی نیروهای ضداستبداد بر مردود دانستن نتیجه انتخابات بیست و هفت خرداد و تقاضای تجدید آن زیر نظر نهادهای صالح ملی و بین المللی، یک گزینه ی «خوب» بود که زمینه گسترده ای برای جلب حمایت جامعه داشت. اما اصلاح طلبان هرگز به افکار عمومی فرصت تفکر در این زمینه ندادند و با چنان شتابی در جبهه ی حمایت از رفسنجانی قرار گرفتند و بخش هایی از مردم را نیز با خود به گرداب انتخاب میان رفسنجانی و احمدی نژاد کشیدند. باید از اصلاح طلبان خواست، دلیل این اقدام شتاب زده و توطئه گرانه ی خود را برای هوادارانشان و افکار عمومی توضیح دهند. هر چه بود، حمایت از هاشمی رفسنجانی بزرگترین خطایی بود که جبهه ی اصلاح طلبان دولتی در سراسر عمر هشت ساله ی خود مرتکب آن شد. اصرار به شرکت در انتخابات به هر قیمت، فرصت ها را برای رو در رو قرار دادن نیروی دموکراسی در ایران با استبداد حاکم برای برگزاری انتخابات آزاد در کشور سوزاند و نیروها را پراکنده کرد.

• ارزیابی از تحریم
همه ی آن گروه هایی که فکر می کردند، قادرند تحریم گسترده ی انتخابات را به اجرا گذارده و رژیم را در این انتخابات به یک اقلیت کوچک تبدیل کنند، نیز در هدف خود شکست خوردند. باید این واقعیت را پذیرفت در میدانی که سازماندهی، رسانه ها، کنترل، هدایت و همه ی امکانات ضرور در اختیار حکومت است، مخالفین نمی توانند حکومت را چنان منزوی کنند، که پیروزی جبهه ی تحریم مسلم شود. حکومت از تهدید تا ارعاب تا تمهید تا فریب و وعده، امکانات وسیعی دارد که توده های مردم را به پای صندوق های رای بکشاند و اپوزیسیون و مخالفین در حکومت استبدادی از همه ی این امکانات محروم هستند. نباید فقط با انگشت گذاشتن بر تقلب ها و تخلف هایی که صورت گرفته و دامنه ی آن به درستی روشن نیست، از کنار این واقعیت گذشت. سیاست تحریم از این زاویه به موفقیت قابل اتکایی دست نیافت.
اما «جبهه ی تحریم» توانست به همان میزان که سیاست هایش در جامعه مورد قبول قرار گرفت، به عنوان نیروی سیاسی که راه حلی خارج از این حکومت برای دموکراسی در ایران می جوید، مطرح شود و به قوت هم مطرح شود. بزرگترین چالش این انتخابات تا قبل از برگزاری مرحله ی اول آن، مبارزه بر سر تحریم یا شرکت در انتخابات بود. در جریان انتخابات نهم، روشن تر و آشکارتر از هر زمان دیگر، نیرویی ظهور یافت که قوانین این حکومت و انتخابات ضددموکراتیکش را نمی پذیرد و خواهان انتخابات آزاد و بدون نظارت حکومتی است. برای اولین بار نیروی مخالف توانست از این طریق، به صورتی فعال در روند انتخاباتی مشارکت داشته باشد و تحت تاثیر این نیرو، کاندیداها مجبور به طرح وعده ها و خواسته هایی شدند که در افزایش سطح انتظارات جامعه تاثیر خود را بر جای گذاشته است. این جبهه ی گسترده ای که اکنون گشوده شده است، چنان چه اپوزیسیون بتواند به پراکندگی سیاسی خود پایان دهد، می تواند زمینه ی فعالیت آینده دموکرات ها در جامعه ما شود و جبهه دموکراسی خواه بر اساس آن شکل گیرد.
آن ها که جبهه ی تحریم را با این سوال خطاب قرار می دهند که: حالا چه؟ غالبا همان ها هستند که معتقدند اصلاحات «یک شبه» به جایی نمی رسد و برای تحقق اصلاحات مورد نیازشان زمانی دراز و نامعلوم طلب می کنند، اما در مقابل مخالفین، بسیاری بی صبری از خود نشان می دهند. خطاب به آن ها می توان گفت: حالا همه در برابر وضعیت اتفاق افتاده ای قرار گرفته ایم. اما اگر کمی درایت داشتیم، می توانستیم کمی زودتر، به کمک یکدیگر، مبارزه ی متحدی را برای انتخابات آزاد رو در روی نمایش انتخاباتی حکومت قرار دهیم و انتخابات او را بی اعتبار اعلام کنیم و از دل این مبارزه، گام هایی به سوی جبهه ای که نیاز جامعه ی ماست تشکیل دهیم. کمترین نتیجه برای ما این بود که حکومت علیرغم این اعتراض ها موفق می شد انتخابات خود را برگزار کند و آقای احمدی نژاد را به ریاست جمهوری برساند. اما آن گاه نه هیچ کدام از ما آزادی خواهان در این پروسه شرکت داشتیم و نه حکومت می توانست به خود ببالد که مشارکت حداکثری را تامین کرده است. حالا هر چند این اتفاق نیفتاده است، اما جبهه تحریم یک گام دیگر در جهت برآمد سیاسی خود به جلو برداشته است و مخالفت با انتخابات فرمایشی و دفاع از انتخابات آزاد، در برابر سیاست های جناح های حکومتی، از اعتبار نسبتا خوبی برخوردار شده است.
نسبت به آینده البته نمی توان تنها بر عوامل امیدواز کننده تاکید کرد. اگر اپوزیسیون جمهوری خواه و دموکرات بتواند شکافی را که از دوم خرداد به بعد در میان آزادی خواهان ایران به وجود آمد و در جریان انتخابات اخیر تشدید شد رفع کرده و بر پراکندگی خود غلبه کند و سیاست واحد و روشنی را، رها از افسون اصلاح طلبی دولتی، برای آینده جامعه ی ما اتخاذ کند، چند میلیون نیروی اجتماعی «جبهه تحریم» و چند میلیون کسانی که از سر ناچاری به معین و سپس رفسنجانی رای دادند، می توانند به یک نیروی سیاسی تحول طلب و دارای هویت روشن سیاسی در جامعه ی ما تبدیل شود. چنانچه اپوزیسیون به این موفقیت دست نیابد، طبیعی است که این نیروها نیز پراکنده و غیرمتشکل باقی مانده، از ایجاد تحولات در جامعه ما سرخورده شوند و دو سال دیگر و چهار سال دیگر باز در برابر پرسش آزار دهنده ی انتخاب بین بد و بدتر و یا تحریم قرار گیرند.
در برابر پرسش «حالا چه»؟ ای که در برابر دموکراسی خواهان ایران قرار گرفته است، تنها یک پاسخ می توان داد. اتحاد و نزدیکی هر چه بیشتر نیروهای دموکرات و افزایش تلاش ها و تعهدها برای تشکیل جبهه ی دموکراسی خواهی در برابر همه ی آلترناتیوهای موجود از جمله جبهه ی حقوق بشری متعهد به قانون اساسی و از جمله جبهه ی اعتدال اسلامی و سایر پیشنهادهای مشابه. چنین جبهه ای را دیگر نمی توان به قوانین حکومت و امید به اصلاح آن مشروط کرد. این جبهه فقط می تواند به دموکراسی و حقوق بشر مشروط شود و همه ی نیروهای تحول خواه را که خواهان دموکراسی و یک حکومت لائیک هستند در برگیرد. بعد از انتخابات اخیر، تعداد فعالینی از اصلاحات حکومت اسلامی ناامید شده اند، باز هم بیشتر خواهد شد و تشکیل یک جبهه ی آلترناتیو از زمینه های مساعدتری برخوردار خواهد گردید. حالا حتی بعد از همین انتخابات، می توان گفت چنین جبهه ای زمینه ی آن را دارد که به بزرگترین نیروی سیاسی کشور تبدیل شود.
این راه آسان نیست، اما وضعیت آن طور که اصلاح طلبان تصویر می کنند ناامید کننده هم نیست. اصلاح حکومت، یک راه بود. این راه به پایان رسیده است. مبارزه اما ادامه خواهد یافت. برای جنبش تحول خواهانه که اساس فعالیت خود را بر اعمال فشار ملی و بین المللی برای برکناری جمهوری اسلامی قرار داده است، رئیس جمهور شدن این یا آن فرد در ساختار نظام کنونی، از اهمیت تعیین کننده برخوردار نیست.
جامعه ی ایران بعد از انتخابات نهم، وارد دوران تازه ای می شود. در یک سو تشدید سخت گیری ها و فشارهای بیشتر بر فعالین سیاسی – فرهنگی و روشنفکری کشور در چشم انداز است. اما در سوی دیگر، حکومت اسلامی نیز دوران آسانی را در برابر نخواهد داشت. حفاظ حکومت از میان رفته است و جمهوری اسلامی، همان طور که هست، در برابر افکار عمومی داخلی و بین المللی قرار می گیرد. این وضعیت فشارها بر حکومت را هم تشدید خواهد کرد.

• هشدار باش، قبل از همه به «چپ»!
انتخابات نهم ریاست جمهوری، نیروی تازه ای را وارد معادلات سیاسی جامعه ی ما کرد. توده های عامی مردم! همان ها که در هشت سال گذشته هیچ گاه بلندگویی نداشته اند. همان ها که تمام سهمشان از «دموکراسی» فقر و فقر بیشتر بوده است. در حالی که اصلاح طلبان ایران مردم را به حلقه زدن حول هاشمی رفسنجانی – نماد استبداد و چپاول و غارت – دعوت می کردند، احمدی نژاد هوشمندانه در جایگاه سخنگوی این توده ی زحمت کش نشست.
فرهنگ اصلاح طلبانه ی دولتی و میدان داری لیبرالیسم در طول هشت ساله گذشته، جنبش ترقی خواهانه ی ایران و فعالین دموکراسی خواه جامعه را از توجه به نیازهای واقعی عدالت خواهانه توده ی مردم به کلی دور ساخت و شکاف عظیمی میان جنبش دموکراسی خواهانه ی در اساس روشنفکری و خواست های عدالت طلبانه و معیشتی توده های مردم به وجود آورد. این فرهنگ چنان در تاروپود جامعه ی سیاسی ایران رسوخ کرد که حتی بخشی از نیروهای چپ را – که تاریخا در موضع دفاع از خواست های عدالت خواهانه ی توده مردم قرار داشتند – به این مسایل بی توجه ساخت و دفاع از خواست های زحمتکشان را گاه به به امری مذموم و «عقب افتاده» تبدیل نمود. همگان فقط گفتند، که محافظه کاران عوامفریبانه بر خواست های معیشتی توده ی مردم تاکید می کنند تا جنبش اصلاحات را سرکوب کنند، اما قدمی برای جلوگیری از این عوامفریبی برنداشتند. محافظه کاران در شرایط اشتباه فاجعه بار اصلاح طلبان در حمایت از هاشمی، موفق شدند انتخابات دور دوم را به یک «انتخاب طبقاتی» تبدیل کنند و بخش وسیعی از توده ی مردم را به سوی خود بکشانند.
نیروهای پیشرو جامعه، دانشجویان، فعالین سیاسی و فرهنگی، به جای آن که دماغشان را بگیرند و از کنار این توده «نفهم» عبور کرده و به تحقیر آن ها ادامه دهند، اگر واقعا از چشم انداز فاشیسم در جامعه ی ما بیمناک هستند، باید بی تفاوتی نسبت به خواست های اجتماعی – طبقاتی و معیشتی توده های وسیع جامعه را کنار بگذارند. جنبش دموکراسی خواه باید عدالت طلب شود تا بتواند جنبش عدالت جویانه ی کشور ما را به یک جنبش طالب دموکراسی تبدیل کند. در این میان به خصوص نیروی چپ باید از خواب برخیزد، خود را از زیر آوار سنگین فرهنگ هشت ساله مسلط بیرون بکشد و عدالت خواهی را بار دیگر در کنار دموکراسی خواهی بنشاند.
نباید تردید کرد، که نارضایتی در اعماق جامعه ی ما موج می زند. بگذار خامنه ای و هم دستانش به شرکت شصت درصدی مردم در این انتخابات ببالند. اما حقیقت این است که هاشمی رفسنجانی برای این شکست خورد که در جامعه به عنوان سمبل حکومت اسلامی شناخته می شود. بسیاری به خاطر نفرت از حکومت و شخص رفسنجانی به رقیب او که فردی ناشناخته در این حکومت بود رای دادند تا کسی که سمبل فساد، غارت، دزدی و اختلاس در ایران است دو باره بر صندلی ریاست جمهوری تکیه نزند. مردم به کسی رای دادند که با شعار عدالت اجتماعی آن ها را فریفت. هرچند احمدی نژاد در آن چه می گفت صادق نبود، اما بسیاری از آن ها که به او رای دادند، در خواست عدالت طلبانه خود، در پایان دادن به فقر، گرانی و فساد کاملا صادق هستند.
از انبوه رایی که به احمدی نژاد داده شد، فقط نباید احساس وحشت کرد. بخش مهمی از این رای دهندگان عدالت و زندگی بهتر می خواهند. دموکراسی خواهان ایران باید موفق شوند نمایندگی این خواست مبرم مردم ایران را نیز بر عهده گیرند و به شکاف بین جنبش دموکراسی خواهی و عدالت طلبی توده های وسیع مردم پایان دهند و نمایندگی هر دو مطالبه ی اساسی جامعه ی ما را یک جا به عهده بگیرند.
ابرهای سیاهی که امروز آسمان میهن ما را فرا گرفته است، به درایت نیروهای دموکراسی خواه کشور و استفاده صحیح از همه ی امکانات ملی و بین المللی می تواند پراکنده شود. جمهوری اسلامی بدون حفاظ شده است، همانگونه که هست، برهنه در برابر جامعه ی ایرانی و جهانی قرار گرفته و چه مردم ایران و چه مردم جهان، بیشتر متقاعد خواهند شد که چنین حکومتی شایسته سرزمین ما نیست. دز وظیفه ی مقدمی که در برابر دموکرات های ایرانی قرار گرفته، تغییری حاصل نشده است. همچنان، گرد آوری نیرو برای پایان دادن به این حکومت استبدادی. اگر فشارها بیشتر می شود، اما در برابر نیروهایی نیز که به این راه اعتقاد می آورند و دل از راه حل های خیالی و غیرممکن می کنند، هم افزایش یافته است. اکنون زمان آن است که نیروهای جبهه گسترده تحول خواهی و مخالف استبداد دینی، دست به دست هم دهند، نظام سیاسی حاکم را بی رحمانه و عادلانه مورد نقد قرار دهند، افشاگری کنند، آگاهی بیشتری به درون جامعه ببرند و سازماندهی کنند.

https://akhbar-rooz.com/?p=9073 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x