جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

رابطه‌ی آزادی بیان و واکسن کرونا – علی کاکاوند

بدون آزادی و آزادی بیان، فکر و خیال اسیر است. بدون تخیل و رویا پردازی هرگز هیچ چیز در علم -فیزیک، ریاضی، شیمی، مهندسی، پزشکی- کشف نخواهد شد. سانسور خلاقیت را حذف می‌کند. البته تولید را متوقف نمی‌کند. تو چاه نفت داری. مهندس و کارگر از کشوری که در آن آزادی هست استخدام می‌کنی. نفت را بیرون می‌کشند. چند دانشجو که کتاب‌های آنها را خوانده‌اند و مدرک تحصیلی گرفته‌اند، حالا کنار دست آنها، یاد می‌گیرند چگونه از چاه، نفت بیرون بکشند. آنها را اخراج می‌کنی و جشن ملی شدن و مال خودمان شدن می‌گیری برای چاه نفتت. تو صاحب چاهی. نفت بیرون می‌کشی به آنها می‌فروشی. به همین روش به آنها مس و آهن هم می‌فروشی. یعنی خاک و کوه را می‌فروشی. آنها با تخیلی آزاد و رویا پردازی، به دور از ترس و استرس فکر می‌کنند تحقیق می‌کنند؛ از نفت و مس و آهنِ تو، کامپیوتر و موبایل و تجهیزات صنعتی، نظامی و پزشکی می‌سازند و به چند صد برابر قیمت به تو می‌فروشند. اینها را هم در یک کشور با کارگر ارزان می‌سازند. حالا این بار تو می‌روی روی همین‌ها مطالعه می‌کنی و با مهندسی معکوس سعی در شکافتن معماهای علمی و فنی دستگاه‌ها داری، موفق هم می‌شوی. این کار خارق العاده‌ای نیست، تو مثل همه‌ی موجوداتی که در طبیعت هستند، با سعی و خطا موفق می‌شوی شبیه آنها را بسازی. فقط کافی ست با خط فارسی روی آن بنویسی ساخت خودم وطنم پاره‌ی تنم این منم … اما تو هرگز چیزی را کشف نمی‌کنی. هرگز برای اولین بار و از نقطه‌ی صفر هیچ چیز را نمی‌سازی. چون فضای سانسور فضای ترس و استرس است و در چنین فضایی دانشمند ساخته نمی‌شود فقط محصل و مقلدهایی با تولید انبوه ساخته می‌شوند. شیر و ببرهای وحشی داخل مغز تو در فضای قفسیِ وحشت و سانسور قادر به جفت گیری و تولید مثل نیستند، پس تفکر رو به انقراض می گذارد.

تو کشوری هستی که پزشک و مهندس باسواد زیاد داری اما هیچ کدام مولف و کاشف نیستند. هر کسی را با هر توانی پای این کتاب‌ها و آزمایشگاه‌ها بکاری از دلش یک آدم باسواد بیرون می‌آید. از خودت بپرس چرا همین مردم وقتی به کشوری آزاد می‌روند شکوفا می‌شوند؟ همه‌اش امکانات نیست، موضوع آزادی بیان است. تخیل و رویاپردازی فقط منحصر به هنر و ادبیات نیست. بدون آزادی بیان هرگز بشر قادر به کشف چیزی نخواهد بود. اختراع بی معناست. ما نوع بشر چیزی را اختراع نمی کنیم. هر چه هست قوانین موجود در طبیعت است ما فقط می‌توانیم حس کنیم، بفهمیم، فکر کنیم و کشف کنیم.

دو موضوع مهم؛ موضوع اول: ادبیات یا شعر و هنر یکی از فوایدش از میان هزاران فایده، این است که تخیل را قوی می‌کند. رویاپردازی را تقویت می‌کند و موجب می‌شود در زمینه‌ی علمی نیز پیشرفت کنیم. کودکانی که با هنر و ادبیات بزرگ می‌‌شوند بهتر می‌توانند به هر چیز ناشدنی فکر کنند. هنر و دانش هر دو با تخیل رابطه‌ی مستقیم دارند و اینکه عده ای تعجب می کنند چطور یک مهندس یا پزشک به ادبیات و هنر مدرن علاقه دارد و حتی در این زمینه نوآوری می کند، تعجبی بی جاست. اینکه بگویند دانش در حوزه ی منطق است و هنر به احساسات بر می گردد یا نیمکره چپ و راست مغز را برای تفکیک علم از هنر مطرح کنند بی معناست. انسان بدون تخیل می میرد.

موضوع دوم: آزادی  و آزادی بیان موضوعی حیاتی ست، تا بشر نتواند از قیدها رها شود نمی تواند پیشرفت کند. مثالی می زنم، یکی از مهم ترین کشف های بشر، آهنربا یا همان مغناطیس است. اگر می خواهید این شگفتی طبیعت را که موجب کشف و ساخت تلفن، الکتریسیته، کامپیوتر، موبایل و ماهواره شده است به یک دانش آموز یاد بدهید کافی ست دو تکه اهنربا در دستانش بگذارید تا رو به روی هم بگیرد به هم نزدیک کند به او بگویید چه چیزی بین اینها حس می کند این انرژی خالی و سنگین از کجا می آید که این دو را جذب یا دفع می کند. این بهترین توضیح است برای «نیرو/انرژی چیست» حال از خود بپرسیم آیا در دوره ی فردوسی یا حافظ آهنربا نبوده است، امواج الکترو مغناطیسی در فضا وجود نداشته است؟ البته که بوده اما اینگونه کشف نشده است. حتی بعید نیست بسیاری از جادوها و شعبده‌های دنیای باستان بر اساس همین نیروی اولیه و ساده‌ی آهنربایی انجام گرفته باشد. بشر امروز نسبت به آن دوره آزادتر است و با ذهنی آزاد و رها توانسته است علاوه بر نیروی عجیب آهنربایی، امواج را هم کشف کند و به کاربردشان پی ببرد. تفاوت من و فردوسی در همین است. او هم می‌توانست به راحتی از تلویزیون و موبایل استفاده کند. بعید می‌دانم تفاوتی بین شکل جمجمه و مغز ما باشد، دوره‌ی هزار ساله در برابر عمر بشر متمدن زمان زیادی نیست. در ضمن من به عباراتی مثل بهره هوشی، آی کیو و صفت «با هوش» هیچ اعتقادی ندارم. معتقدم کسانی که به چنین چیزی باور دارند، بر اساس همین دستگاه‌ها، خود از هوشی متوسط برخوردارند و البته این را برای نقض فرضیه‌شان می‌گویم. دقت کنید که ما به کسی مثل اینشتین یا شکسپیر، خیام یا ابن سینا نمی‌گوییم باهوش. به یک فوتبالیست یا تاجر یا سیاستمدار که لحظاتی «برنده» شده است می‌گوییم باهوش.(در عوض به «ذهن فعال» باور دارم، ذهن نیز مثل بدن می‌تواند تنبل یا ورزیده باشد)

همه‌ی انسان ها به صِرف انسان بودن دارای هوش هستند. تلاش و علاقه‌ی آنها، وضعیت دوران کودکی، تروما، اتفاقات زندگی و تجریباتشان و البته مهم تر از همه، وضعیت آموزش و آزادی در جامعه‌ای که در آن رشد کرده‌اند تعیین می‌کند که آنها چه میزان پیشرو و دارای ذهنی آزاد هستند و چه میزان گرفتار خرافات، سنت، رسوم گذشته و تقلید و تکرار هستند. تصورم این است جامعه‌ی ایرانی از سال پنجاه و هفت تا حالا هیچ چیز کشف نکرده است و تنها با ثروت برآمده از فروش نفت، تکنولوژی و تجهیزات خریده است و این پیشرفت وابسته به دانش غرب است. مدتی با اساتید برق دانشگاه‌های شریف و امیرکبیر در شرکتی همکار بودم و شاهد بودم که هر آنچه تولید می‌کردند متاسفانه تقلیدی دست دوم از کالاهای الکترونیکی خارجی بود. در زمینه‌ی تجهیزات تخصصی پزشکی نیز سال هاست کار می‌کنم و شاهد هستم که همچنان کشور ما هیچ کشفی نداشته است. کشف یعنی برای اولین بار بی هیچ وابستگی به خارج، چیزی را بسازی، آزمایش و تولید کنی.

حال باید پرسید آیا این تبلیغات برای ساخت واکسن کرونا راه به جایی می‌برد، این واکسن قابل اعتماد است؟ قطعاً قصد تحقیر ایران و ایرانی را ندارم، بسیار خوشحال می‌شوم که ایران یا ایرانی در هر جا بتواند واکسن کرونا یا هر دارویی برای درمان یک بیماری کشف کند. جان انسان‌ها در نظر من فراتر از ملیت و نژاد، ارزشمند است و امید به پایان این غم‌های کشنده دارم. حتی اگر زیر سایه‌ی ستم و سانسور همین حکومت، یک واکسن تماماً ایرانی و البته مطمئن ساخته شود، قطعاً بسیار خوشحال خواهم شد. اهمیت آزادی بیان و سانسور را هرگز نباید دست کم گرفت. هر روز باید به این دو موضوع مهم فکر کرد. چون زندگی، نان و جان ما وابسته به بودن یکی و نبودن دیگری است.

علی کاکاوند ۶دی۱۳۹۹

https://akhbar-rooz.com/?p=98728 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x