تقدیم به تمامی کارگران و زحمتکشان مبارزکرد ستان
بحث مساله قومی و ملی و برخورد طرفداران حقوق کارگران با این مساله همواره از بحثهای بسیار پر حاشیه و با اهمیت بوده است اما متاسفانه به نظر میرسد که در برخی موارد سوءاستفادهها و تصفیه حسابهای فرقهای و شخصی را بر خی در این مساله وارد میکنند.
این امر که یک نیروی مبارز و یا یک تشکیلات سیاسی تا چه میزان باید به مساله ملیت و قومیت بپردازد و تا چه میزان به مساله هم بستگی با ملیتها و اقوام دیگر برای مقابله با استثمار و نظام نابرابر در دوران حاکمیت سرمایهداری مشغول باشد، امری ثابت و فرموله شدهای نیست و در هیچ زمان در دوره حاکمیت سرمایهداری روال ثابت و از پیش تعیینشدهای نداشته است.
هر چند که در دوران جهانیسازی قومیتها و ملیتها در نسبت با قبل از آن کمرنگتر شده است و هر چه بیشتر سرمایهداری خصلت منطقهای و قومی خود را از دست میدهد و به بازار جهانی وابستهتر میشود به همان میزان میتوان مشاهده کرد که وابستگی کارگران و زحمتکشان در سطح جهانی نیز بیشتر میشود اما هنوز تا بیرنگ شدن قومیتها و ملیتها فاصله زیادی مانده است؛ زیرا که توسعه نابرابر جزء ذاتی نظام سرمایهداری است و هنگامی میتوان از رنگ باختن قومیتها و ملیتها سخن به میان آورد که نابرابری نظام سرمایهداری رنگ ببازد و تا آن زمان همواره مساله قومیتها وملیتها و خواستههای آنا ن جزئی جدائیناپذیر مبارزه با نظام سرمایهداری خواهد بود.
یک جریان مبارز که خواستگاه مشخص و معینی در یک قومیت و یا ملیت دارد همواره از یک بنیان روشنی حرکت میکند که بسیاری از مولفههای ابتدائی و انگیزههای مبارزاتی پیوستگان به آن جریان را نا برابریها و ستم قومی و ملی تشکیل میدهد و تا زمانی که این تضادهای قومی و ملی از میان برداشته نشده باشد برای امر مبارزه با نظام نابرابر سرمایهداری انگیزهای مشخص را در پیگیری و ادامه مبارزه خواهد داشت.
مساله قومیت و ملیت در مبارزات طبقاتی به خصوص در منطقه خاورمیانه و ایران سابقهای طولانی دارد و از آنجا که ملیتها و قومیتها در سراسر ایران وجود دارند، همواره بحث میزان ارتباط داخلی این ملیتها و نیز درجه همبستگی با سایر اقوام از بحثهای چالش برانگیز به خصوص در میان مبارزات طبقاتی بوده است.
به طوری که در یکی از موارد مشخص این امر به چالشی تعیینکننده نیز تبدیل شده بود و آن مساله خودمختاری آذربایجان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود. به گونهای روشن دو نظر در آن زمان مطرح بود، حول این امر که حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان اولویت برجستهاش در کدام سو قرار دارد: آیا باید نیروی اصلی خود را در وحدت دو بخش آذربایجان بگذارد و یا مساله اصلی وحدت با مبارزات آزادیخواهانه و مبارزات طبقاتی سایر اقوام در ایران است و این امر به چالش اصلی در آن زمان منجر شده بود؛ به گونهای که طرفداران هر یک از این دو دیدگاه، شکست فرقه دموکرات را به گردن دیگری میانداخت و به گفته برخی منابع، قتل پیشه وری را نیز محصول همین اختلاف نظرها میدانند. در گزارشهایی در مورد کشته شدن پیشهوری چنین آمده است:
“چند روز قبل از مرگ و تصادف مشکوک، پیشهوری در یک ضیافت شام حضور داشت . در آن جلسه باقروف (رهبر حزب کمونیست آذربایجان شوروی ) ضمن صحبت از جریان شکست جنبش دموکراتها، علت شکست نهضت فرقه را در کمتوجهی و عدم تأکید بر وحدت دو آذربایجان دانسته، بعد خطاب به پیشهوری پرسیده بود «بله دگیل؟» (این طور نیست) پیشهوری در مقابل سخن او گفته بود خیر، بر عکس، بیش از حد لزوم روی وحدت وابستگی به آذربایجان شوروی تأکید شد. باقروف در مقابل گستاخی او گفته بود: «اوتورکیشی!» (بنشین مردک)”. (۱)
به نظر بعضی از نویسندگان پیشهوری به واسطه همین گستاخی آن شب، به دست عوامل باقروف و به دستور او کشته شد.
هر چند که نمیتوان مساله آذربایجان را با سایر مناطق به طور جزء به جزء مقایسه کرد و مساله هر منطقه میتواند خصوصیات خاص خود را داشته باشد،اما برخی بدون درک شرائط به الگو برداری های تاریخی بسنده میکنند . امروزه مسائل اشکال پیچیده تری دارد ولی در مساله ملی و قومی برخی مسائل مشترک میتواند مورد بحث قرار گیرد. امروزه نیز این بحث پایان نیافته است و هم چنان میتواند مورد چالش میان مبارزان طبقه کارگر و مبارزات طبقاتی جاری نیز مطرح با شد. اما این امر که آنرا به عنوان خط و خطکشی میان جزیان چپ و راست در جنبش کارگری مطرح میکنند و از آن دستورالعمل مبارزه با رقیب تشکیلاتی را بیرون میآورند و آن را چماقی برای از میدان بیرون کردن حریف میدانند خود امری فرقه گرایانه است و بیشتر به کار پرووکاتورها و نیروهای تفرقه افکن میآید.
واقعیت امر آن است که پس از گذشت این همه سال و اندوختن تجربههای فراوان باید در ک کنیم که در پیشبرد امر مبارزه این دو مسیر از یکدیگر جدا نیستند و متناسب با شرائط پیش آمده میتواند یکی بر دیگری در یک مقطع اولویت داشته باشد.و با درک صحیح از شرائط موجود یک منطقه میتوان به ارئه راه حل در مقاطع مختلف پرداخت . اما تبدیل کردن این امر به یک دستاویز تفرقهافکنانه همان مسالهای است که تنها به کار تفرقهافکنان میآید.
در سالهای اخیر به دلیل تعطیلی فعالیتهای عمرانی و به هم ریختن اقتصادی در سایر مناطق ایران خیل عظیم کارگران کرد از سراسر ایران راه کوچ به مناطق کردستان عراق را در پیش گرفتهاند زیرا فعالیتهای اقتصادی در آن مناطق رونق بیشتری دارد. این امر تاثیر به سزائی در تقویت نزدیکی بیشتر مردم کرد دو سوی مرز داشته است و به طور طبیعی زمینههای هماهنگی بیشتر میان کارگران دو سوی مرز را فراهم میکند. این را تنها کسانی میفهمند که پای در زمین دارند و تنها به فرمولهای از پیش تعیین شده و دادههای ذهنی بیارتباط با واقعیت نچسبیدهاند. امر مبارزه، با گرایشات ذهنی عدهای جدا از وا قعیات زمینی، ارتباط چندانی ندارد بلکه یک امری واقعی در بستر زندگی روزانه است که تنها کسانی آن را به درستی درک میکنند که در صحنه حضور دارند و بازتاب گرایشات تودهها را درزندگی روزمره شاهد هستند و نمیخواهند ذهنیات خود را بر واقعیت تحمیل کنند. اگر قرار بر این باشد که وحدت مبارزات کارگران و زحمتکشان پذیرفته شود این امر نمیتواند دستوری و از پیش تعیین شده باشد بلکه باید از طریق پیوند مبارزات واقعی صورت پذیرد که در بستر اجتماعی وجود دارد. این همان امری است که مبارزان در صحنه آن را درک میکنند و متناسب با شرائط موجود حرکت میکنند. وحدت میان مبارزات کارگران و زحمتکشان هیچگاه امری دستوری نبوده است بلکه متناسب با شرائط واقعی و پیشرفت امر مبارزه صورت میگیرد از همین رو است که نمیتوان در ذهنیت گفت که کدام و حدت ضروریتر است بلکه باید آن را در عمل و نفسالامر جستجو کرد. وحدت و هماهنگی میان مبارزات کارگران اقوام و ملیتهای مختلف همواره از درون وحدت مبارزات کارگران در یک منطقه یا ملیت و قومیت معین به وجود میآید و زمینههای عینی و واقعی آن باید فراهم باشد. از همین رو است که مبارزان طبقه کارگر ،متناسب با شرائط هماهنگی مبارزات قومی و ملی را با مبارزات ضد سر مایه داری برنامهریزی میکنند و این برنامه باید شرائط عینی موجود را در نظر داشته باشد و شرائط ذهنی را بر واقعیت تحمیل کردن، به کار متفکران نظام سرمایهداری میآید .
اگر در آذربایجان دوره فرقه دموکرات به دلایل مختلف بین المللی و منطقه ای میتوانست درک مبارزان آن دوره از شرائط به گونه ای دیگر باشد امروزه با تغییر شرائط ومسائل منطقه میتواند او لویت ها تغییر کند و هیچ فرمول از پیش تعیین شده ای در این مورد وجود ندارد.
راست و چپ در این جا مفهومی دیگر می یابد . زیرا آن برنامه ای چپ و رادیکال است که همبستگی کارگران و زحمتکشان را در برابر نظام سر مایه داری مستحکم تر کند و پس از هر حرکتی انسجام بیشتری در صفوف طبقه کارگر ایجاد کند ونه آنکه تنها شعاری برای خوش آیند رو شنفکران جدا از واقعیت مبارزه باشد.
حرف اصلی این نوشته آن است که وحدت دو بخش آذربایجان و یا مناطق دیگری که بحث قومیتها ملیتها مطرح است، نباید جدا از و حدت با مبارزات سایر خلقها در نظر گرفته شود و این دو در کنار هم هستند، هر چند متناسب با شرائط یکی میتواند درمقایسه با دیگری در شرائط معین بیشتر مورد نظر قرار گیرد.
در مساله فعلی وحدت مبارزات خلقهای ایران نیز، نمیتواند این دو امر به صورتی مجزا در نظر گرفته شود، امری که به نظر من مبارزان کردستان به خوبی آن را درک میکنند و افرادی جدا از عینیت مبارزه آن را به درستی درک نمیکنند و بعضا از آن چماقی برای تخریب مبارزات کارگران کردستان میسازند.
این امر که بخواهیم در درون جنبش کارگری تاکید بر یک بخش از وحدت را چپ بنامیم و تاکید بیشتر بر بخش دیگر وحدت را راست بنامیم تنها ناشی از آن است که معنی چپ و راست را در جنبش کارگری نمیدانیم. چپ و راست در جنبش کارگری تنها در بر خورد با کل نظام سرمایهداری مفهوم دارد و در مساله قومیتها امری دیگر است . در این زمینه، راستها کسانی هستند که هیچ پیوندی با مبارزات واقعی کارگران وزحمتکشان از هیچ نوعش را ندارند و تنها با طرح مسائل عجیب و غریب آب به آسیاب نظام سرمایهداری میریزند. مساله بیکاری در قومیتها در ایران بیداد میکند. پدیده کولبری و سوختبری در مرزها بیانگر همین امر است که مساله کار و جان در این مناطق بهم گره خورده است بسیاری از دختران کرد در سلیمانیه و اربیل به تن فروشی مشغولند و این امر بیانگر همین است که مساله نان و اشتغال در این مناطق چقدر اهمیت دارد و این امری نیست که کسانی که از دور دستی بر قضایا دارند آن را درک کنند. راست و چپ آنجا مفهوم مییابد که برنامهای مدون برای مقابله با این مسائل را داشته باشیم و این برنامه در جهت انسجام هر چه بیشتر مبارزات کارگران و زحمتکشان باشد. در غیر این صورت سنگاندازی در برابر مبارزات کارگران خواهد بود. برنامه ای میتواند ادعای چپ رادیکال را داشته باشد که هر روزه در جهت انسجام بیشتر صفوف کارگران در برابر نظام سر مایه داری گام بر دارد ونه انکه موجب تشتت در صفوف کارگران شود.
برنامه ای چپ و رادیکال است که در هر مرحله از مبارزه بتواند نظام سر مایه داری را بیشتر افشا کرده و به کارگران و زحمتکشان بفهماند که سر مایه داران اقوام مختلف در یک صف قرار دارند ودر برابر کارگران و زحمتکشان اقوام و ملیت های مختلف بایستی مبارزات خود را علیه نظام سر مایه داری منسجم تر کنند و این امری است که مبارزان کرد در سالهای اخیر همواره بر ان تا کید داشته اند و در این زمینه موفقیت زیادی کسب کرده اند و همواره یاد و نام مبارزانی که در این راه جان باخته اند در خاطره ها خواهد ماند.
منابع:
۱-http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=37636
جناب ثقفی .این مقاله و دیدگاه شما در مقطع زمانی کنونی ، کاملا بنفع دشمن مشترک یعنی جمهوری اسلامی است .اولا موضوع خانواده اقوام ساکن ایران ، مثل تعیین نوع نظام آینده ( پس از جمهوری اسلامی )، از اولویت ومشکلات فعلی مردم و کشورنیست .زیرا رسیدگی به حقوق اقوام ، درحوزه قدرت و اختیار حکومت اراده ملی است .هم اکنون باید ضمن حفظ مواضع و هویت سازمانها و شخصیتهای متعدد ، پیرامون منافع و امنیت ملی ایران ، باید به اتحاد ملی برای حذف مانع بزرگ ( جمهوری اسلامی ) طرحریزی و عمل نمود .ثانیا دردیدگاه شما یک انحراف بزرگ ضدملی وجوددارد انهم
“اندیشیدن به وحدت دوبخش آذربایجان ” است .متاسفانه شما طرفدار جدایی آذربایجان ایران و پیوستن به حکومت کاگ ب زاده علیف ها هستید و حق را به باقروف می دهید .اما خود سیدجعفرپیشه وری که رهبرفرقه دموکرات آذربایجان بود و خود شرایط را بهتراز شما درک کرده بود ، علت شکست فرقه را درعدم اتحاد با اقوام داخل ایران اعلام کرد .او دریافته بود که قدرت های خارجی پیرو منافع خودشان هستند و براحتی شمارا دور میزنند و قربانی تان میکنند .برای تان بسیار متاسفم که استراتژی ستارخان را در ایراندوستی و تقویت پیوند با ملت ایران را کنار گذاشته اید و راه ضدملی باقروف ها و الهام علیف ها را تایید می کنید .برای مکن ایرانی بسیار مایه شرمساری است .یقین بدانید اکثریت نزدیک به مطلق هموطنان آذربایجانی ما ، سعادت شان را درتقویت ایران و اتحاد با ایران می دانند .پاشاسین ایران جان .یاشاسین آذربایجان یاشاسین ستارخان و باقرخان