
از همسایه ام میگویم
که به زبان ما حرف میزند
و امروز ،
با لکنت میگوید
خانهاش را زدند.
در همین روزها…
اندوهش گسترهی
عظیم همدلی را
به خود میخواند
شاید غفلت، بیمایگی را
همهگیر کرده بود
که عمود مقاومت شکست
و کاکل همسایه، کابل
به زور و جبر
به چنگ بربر افتاد.
خانهاش…
همسایه ام…
و حالا از درهی پنجشیر
صدای پنجهی شیر را میشنوم
که میخراشد
سینهی عریان خیال را
برای هرات و تاکستانش
قندهار و انارستانش
مزار و دشتهایش
و بامیان و بودایش
تا باد موافق
اهتزاز پرچم افغانستان را
به یاد بیاورد
و رنگین کمانی زیبا
آسمان کابل را
بیاراید،
پس از باران کوبندهی
تیربارها.
یقینا همسایه
دوباره
به ماه نگاه خواهد کرد
و باور را
بر زمین مهتابی.
شیارهای تن زخمیاش
از هجوم ددان
پاک خواهد شد
و طلوع، دوباره
به خورشید
نگاه خواهد کرد.
۱۴۰۰/۶/۱۸
آذر کیانی
خبرها، گزارش ها و تصاویر بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند!