پیگیری یک پروژه مبتنی بر مطالبهگریِ هدفمند مستلزم رعایت بایدها و نبایدهایی است که نشان میدهد همواره خشم برای به نتیجه رساندن مجموعهای از مطالبات، کافی نیست! و باید ضمن نزدیک شدن به نیازهای واقعی ذینفعان و استفاده از تمام راهکارهای نتیجهبخش؛ تعادلی میان زمان مذاکره ، سازش ، زمان اعتراض و اعمال فشار حداکثری بر تصمیمگیران برقرار کرد
جستاری پیرامون شیوههای کنشگری صنفی معلمان
به فاصله چندساعت از برگزاری تجمع صنفی معلمان در سومین روز از مهرماه ۱۴۰۰ که به دعوت شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان و پی عدم اجرای مطالباتی چون رتبهبندی معلمان شاغل و همسانسازی حقوق بازنشستگان برگزار شده بود، بحثی در شبکه اجتماعی کلابهاوس و در اتاق «اتحاد معلمان» آغاز شد که از چندگانگی و گاه تقابل و تعارض رویکردها و استراتژیها برای پیگیری مطالبات صنفی، حکایت داشت. برخلاف جلسات مشابهی که پیش از این در نقد رویکردها و آسیبشناسی وضعیت فعالیت صنفی برگزار شده بود و مونولوگگویی و بیانیهخوانی در آن بر دیالوگ و مباحثه غلبه داشت؛ این جلسه که توسط اعضای مستقل تشکلهای صنفی و شورای هماهنگی ترتیب داده شده بود به محلی برای شنیده شدن صداهای مختلف تبدیل شد. نکته اینجاست که به رغم تکاپوی فعالان صنفی برای ارتباطگیری با بدنه معلمان و ایجاد زمینهای برای آسیبشناسی وضع موجود ( به خصوص در بستر شبکههای اجتماعی همچون کلاب هاوس) ؛ همچنان تعارض رویکردها و گفتمانها اثر سوء خود را بر انتخاب مناسبترین استراتژیها برای پیشبرد مطالبات صنفی معلمان میگذارد.
این تقابل گفتمانی با یک سابقه تاریخی در محافل روشنفکری ایران؛ بیش از آنکه به دنبال حل مسئله یا بحران به وجود آمده باشد، تلاش میکند تا با غالب کردن راهکار خود به عنوان نسخه رهاییبخش؛ امکان اندیشیدن به این گزاره را که دستیابی به موفقیت در یک پروژه صنفی یا اجتماعی در یک تقابل دیالکتیکی از میان دیدگاههای رایج ممکن خواهد بود، از مخاطب( بدنه معلمان یا غیرمعلمان) سلب کند.
جستار پیش رو، پس از آشنایی با این رویکردهای مجادله برانگیز در پی آن است تا با جمعبندی دیدگاه مخاطبان این گفتگوی مجازی به تبیین ضرورت همکاری و مشارکت همه افراد با توانمندیها و سلائق متفاوت ، به ضرورت کنشگری هوشمندانه و استفاده از تمام ظرفیتها در مسیر پیشبرد مطالبات صنفی بپردازد.
با این توضیح؛ رویکردهای مورد مجادله را میتوان در چارچوب دو گفتمان اصلی صورتبندی کرد؛
۱- گفتمان مبتنی بر مبارزه صنفی از طریق بسیج نیروها و حضور در میدان
۲- گفتمان مبتنی بر مذاکره و لابیگری از طریق رایزنی و تعامل با سیاستگذاران
فعالان صنفی مستقل معلمان که مدافعان گفتمان نخست هستند، به نتیجه رسیدن مطالبات معلمان را در نتیجه خیزشهای اعتراضی از جمله تجمع، تحصن صنفی و همچنین پیوند تشکیلاتی با سایر مزدبگیران ممکن میبینند. حامیان این رویکرد معتقدند افزایش قدرت چانهزنی معلمان و بهبود وضعیت صنفی و معیشتی ، تنها به پشتوانه بسیج حداکثری معلمان و با مبارزات صنفی و استفاده از راهبردهایی چون تجمع، تحصن یا اعتصاب امکان پذیر است. فعالانی از کانونهای صنفی معلمان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی، ترویجدهندگان این گفتمان هستند که از قضا هزینههای زیادی را در راستای فعالیت صنفی در سالهای گذشته متحمل شدهاند. هزینههایی که کماکان با سلطه نگرشهای پادگانی و امنیتی حکومت به قدرتیابی تشکلهای مستقل و تداوم پروندهسازی و بازداشت دهها فعال صنفی به قوت خود باقیست، اما نتوانسته در شیوه کنشگری این گروه از معلمان تغییری ایجاد کند.
با وجود تضعیف فعالیت تشکیلاتی کانونها و عدم برگزاری مجامع عمومی در سالهای اخیر که به نوعی منجر به فاصله گرفتن بخشهایی از بدنه معلمان از این تشکلها شده؛ گرایش به کنشهای نسبتا رادیکال، در میان حامیان این گفتمان گرایشی قدرتمند است. این در حالیست که به نظر میرسد تداوم محدودیتهای ایجاد شده توسط نهادهای امنیتی و عدم نیازسنجی و شناخت ظرفیتهای واقعا موجودِ جامعه هدف توسط تشکلهای مستقل، نتیجهای جز مشارکت اندک معلمان در کنشگریهای میدانی نداشته است. گواه این ادعا، حضور کم تعداد معلمان سراسر کشور در تجمعات صنفی اخیر است که به دعوت شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان برگزار شده بود.
در عین حال گرچه حامیان این گفتمان ، تلاش میکنند با استفاده حداکثری از ظرفیت شبکههای اجتماعی برای گسترش موج اعتراضی و ایجاد ائتلاف با سایر جریانهای اجتماعی از جمله کارگران ، دانشجویان ، زنان و غیره؛ جنبش مطالبهگری معلمان را پیشرو و پویا نگه دارند؛ اما گاهی تحت تاثیر فراروایتهایی – که کنشگری در فضای مجازی به آن دامن میزند- قرار میگیرند. تاثیرپذیری از این فراروایتها از یک سو به دیده نشدن ظرفیتهای واقعا موجود مطالبهگری در میان معلمان دامن میزند و از سوی دیگر ظرفیت تحمل دیدگاههای متفاوت یا مخالف را به شدت پایین میآورد.
مجموع این عوامل در کنار تهدیدها و فرصتهای پیش روی احیای تشکلیابی مستقل (در این جستار به جزییات آن پرداخته نمیشود) نشان میدهد که فعالان صنفی مستقل برای پیشبرد مطالبات صنفی نیاز به دگردیسی در سازوکار تشکیلاتی، نیازسنجی و استفاده از راهکارهای جایگزین یا مکمل در کنار راهبردهای اثربخشی چون تجمع ، تحصن و حضور در میدان دارند تا بسیج حداکثری برای اعمال فشار بر سیاستگذاران و تغییر سیاستها محقق شود. چنانکه در نقطه مقابل این گروه از معلمان، گروهی دیگر قرار دارند که ادعا میکنند از تحمل بار هزینههای امنیتی فعالیت صنفی خستهاند و میخواهند از راه گفتگو و مذاکره با سیاستگذاران، مطالبات صنفی معلمان را به نتیجه مطلوب برسانند.
این گروه از فعالان صنفی عمدتا با گرایشهای اصلاحطلبانه، حامیان گفتمان دوم هستند که به استناد راهاندازی چندین و چند گروه و کانال مجازی با دهها هزار عضو ( واقعی یا غیرواقعی بودن اعضاء نیاز به بررسی دارد) میگویند؛ نمایندگی بخشی از بدنه معلمان را بر عهده دارند و با بیاعتنایی به مقولات مهمی چون پیوند استراتژیک با سایر جریانهای اجتماعی ادعا میکنند میتوان با عبور از به زعم آنان رادیکالیسم رایج در میان فعالان صنفی مستقل؛ پیگیری مطالبات را از طریق چانهزنی با اصحاب قدرت به نتیجه رساند.
گرچه دستاوردهای تلاش این گروه از فعالان صنفی همچنان نامشخص است، اما این گروه که خود را “نماینده معلمان” میدانند؛ به رسمیت شناخته شدن توسط نهادهای سیاستگذار و تصمیمگیر در سالهای اخیر و ایجاد کارگروهایی از میان خود را نقطه قوت و از امتیازات چنین گفتمانی ارزیابی میکنند.
به طور کلی با وجود اینکه مشخص نیست این گروه چه تعداد از معلمان را نمایندگی میکنند و ارتباط آنها با معلمان به لحاظ شناخت نیازها و میزان پشتیبانی بدنه از چنین گفتمانی تا چه اندازه قوی است، اما این گفتمان عمدتا از سوی فعالان مستقل صنفی همچون شورای هماهنگی، به نخبهگرایی و تلاش برای به بیراهه کشیدن مطالبات معلمان از طریق بازی در زمین سیاستگذاران متهم میشوند. اتهامی که البته حامیان گفتمان دوم به نحوی آن را رد میکند. این گروه با تاکید بر دو عامل هزینه-فایده حرکتهای اعتراضی صنفی و همچنین تقدم مذاکره و لابیگری بر اعتراض و تجمع صنفی به عنوان راهبرد تشکیلاتی؛ در درجه اول با اشاره به مشارکت کم معلمان در حرکتهای اعتراضی، این عدم مشارکت را دلیلی بر شکست استراتژی تقابلی تشکلهای مستقل و عدم درک ظرفیتهای واقعا موجود توسط آنها میدانند و در درجه دوم شأن معلم را متفاوت از سایر گروههای اجتماعی و به خصوص مزدبگیران ارزیابی میکنند. به نحوی که معتقدند باید ضمن پرهیز از کنشگریهای خیابانی یا استفاده از آن به عنوان آخرین راهکار پیگیری مطالبات صنفی، جایگاه و شیوه کنشگری معلمان را تا حد ممکن از سایر مزدبگیران متمایز کرد.
فارغ از اینکه این تعارض رویکردها در بطن یک ساختار صنفی با مطالبات و چالشهای مشترک تعمیق پیدا کرده؛ جدال بر سر انتخاب یکی از دو رویکردِ تجمع یا مذاکره، آنهم در شرایطی که کنشهای جمعی معلمان با گذشت بیش از یک دهه از اوجگیری آن به دستاوردهای مطلوب نرسیده است، جدالی غیرضروری و بینتیجه به نظر میرسد. پافشاری بر ارجح بودن یکی از این دو گفتمان بر دیگری نشان میدهد که فعالان صنفی، همچنان به جای ارزیابی نقاط ضعف و قوت، بهرهگیری از تجربیات مهم سالیان گذشته و لزوم تعیین استراتژی برای پیشبرد مطالبات صنفی معلمان، بر کشمکشهای درون تشکیلاتی اصرار میورزند. مجادلهای که بازنده آن بدنه معلمان و برنده آن مجموعه حاکمیت و سازوکارهای محدودکننده فعالیت صنفی- تشکیلاتی هستند.
در حالیکه به اذعان بسیاری از کنشگران صنفی که شاهد و ناظر این جدال بینتیجه هستند، میتوان با توافق بر سر اشتراکات از کلیه ابزارها و استراتژیهای در دسترس، برای پیشبرد مطالبات صنفی بهره برد. پیششرط استفاده از این ابزارها، شناخت نیازها و ظرفیتهای واقعی ذینفعانِ اصلی (معلمان)، پرهیز از غلبه اندیشههای سکتاریستی و متصلب و ارجحیت دادن به استفاده از تاکتیکهای مختلف در فعالیتهای صنفی بر تکروی و تکساحتی بودن است.
تجربیات مشابه فعالان صنفی نشان میدهد که یک جریان مطالبهمحور موفق این امکان را به خصوص به فعالان صنفی مستقل میدهد که با هوشمندی، علاوه بر روشهای اعتراضی مرسوم به شکل تجمع و تحصن که ممکن است با توجه به میزان فشارها و محدودیتهای ایجاد شده، در همهی دورهها مؤثر نباشد و گاه به دلیل مشارکت ضعیف به روندی فرسایشی در پیگیری مطالبات تبدیل شود؛ از تاکتیکهای بدیل همچون مذاکره و لابیگری، تقویت سازوکارهای تشکیلاتی، اطلاعرسانی گسترده رسانهای و یا جلب حمایت موثر همه ذینفعان اعم از اصلی(معلمان و کادر آموزشی) و فرعی(دانشآموزان و والدین آنها)، برای تحقق مطالبات خود استفاده کند. همچنان که یک تیم مذاکرهکننده و اهل لابیگری، زمانی که در مذاکرات به نتیجه مطلوب نمیرسد یا وقتی که قدرت مذاکره را به واسطه کمبود پشتیبانی بدنه محدود میبیند، تلاش میکند با تدوین استراتژیهایی؛ ضمن همراه کردن بدنه و جلب مشارکت حداکثری، از ظرفیت اعتراض صنفی و برگزاری تجمعات و تحصن برای فشار بر سیاستگذاران و تغییر سیاستها استفاده کند.
جمع بندی
با در نظر گرفتن موارد فوق باید گفت که پیگیری یک پروژه مبتنی بر مطالبهگریِ هدفمند مستلزم رعایت بایدها و نبایدهایی است که نشان میدهد همواره خشم برای به نتیجه رساندن مجموعهای از مطالبات، کافی نیست! و باید ضمن نزدیک شدن به نیازهای واقعی ذینفعان و استفاده از تمام راهکارهای نتیجهبخش؛ تعادلی میان زمان مذاکره ، سازش ، زمان اعتراض و اعمال فشار حداکثری بر تصمیمگیران برقرار کرد.
واقعیت این است که جنبش صنفی معلمان از جمله جریانسازترین جنبشهای اجتماعی در سالهای اخیر بوده است که توانسته بر سایر جریانهای اجتماعی به خصوص در میان مزدبگیران اثرگذار باشد. امروز نگاه بسیاری از کنشگران صنفی و مدنی به رویکردها و استراتژیهای تعیین شده توسط فعالان صنفی مستقل معلمان و چگونگی مقابله آنها با نقض گسترده حقوق صنفی مزدبگیران است.
به باور بسیاری از دنبالکنندگان این جنبش پیشرو ؛ توافق بر سر اهداف مشترک ، مشارکت حداکثری برای احیای فعالیت تشکیلاتی کانونها و تعیین استراتژی برای پیشبرد مطالبات صنفی مهمترین کارویژه فعالان صنفی معلمان است. چرا که عدم تعیین استراتژی مشخص و راهبردی در نهایت میتواند به انفعال یا دنبالهروی آنان از استراتژیهای تعیین شده توسط دیگران! منجر شود.
منبع: جامعه نو