شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

کارگران ایران و راه نو – جمشید طاهری پور

 این امید و نویدی رهائی آفرین است؛ وقتی می بینیم؛ هنوز هم برغم چهل سال تجربۀ تباهی و انحطاط ایران در نظام اسلامی، برای بسیار کسان، درک این عبرت دشوار است که هر مبارزه علیه استعمار، هر مبارزه علیه امپریالیسم، یک مبارزۀ ترقیخواهانه نیست، بلکه می‌تواند مبارزه‌ای باشد برای بازداشتن...

 این امید و نویدی رهائی آفرین است؛ وقتی می بینیم؛ هنوز هم برغم چهل سال تجربۀ تباهی و انحطاط ایران در نظام اسلامی، برای بسیار کسان، درک این عبرت دشوار است که هر مبارزه علیه استعمار، هر مبارزه علیه امپریالیسم، یک مبارزۀ ترقیخواهانه نیست، بلکه می‌تواند مبارزه‌ای باشد برای بازداشتن حرکت تاریخ از پیشروی، جنانکه ما در طلب استقلال و آزادی؛ در لوای رهبری آیت الله به جمهوری اسلامی رسیدیم

هر قدیم، پدیده جدیدی را آبستن است و هر جدیدی، اولی هائی دارد و پشت در پشت می‌رسد به آنجائی که جایش را باید به جدیدی نو و اولی های تازه ای بدهد. این منطق زندگی است و مقولۀ مشهور هستی و زمان، معطوف به همین منطق است.

 این روایت صراحت دارد که در سازمان چریک ها، خود را جنبش نوین چپ توصیف می کردیم. اساس این توصیف را تبرّی، تفاوت و داوری تلخ و خشم‌آگین از حزب توده ایران تشکیل می داد. در کریدور سرد و نیمه تاریک بند ۳ زندان قصر، جزنی که به من سپرد  تو رابط تشکیلات با حکمت جو و خاوری باش، زودتر از دیگران فهمیدم که آن داوری تلخ، اساس و بنیاد محکم ندارد و ماه های نزدیک به آمدن حقوق بشری های کارتر به ایران، کتاب‌ها و از جمله یک دو کتاب لنین که محض حفظ آبروی شاه، گذاشتند برسد بدستمان در زندان اوین، زودتر از دیگر فدائیانی که با هم بودیم، صاف و ساده فهمیدم مبارزۀ مسلحانه اشتباه است.

 من و ما؛ خوانده و ناخوانده در بنیادهای اعتقادی خود، به لنین باور داشتیم و هم از این رو نیز وقتی تحول اوضاع، ما را  نه «سازمان چریک ها»، بلکه به حیث یک هویت سیاسی؛ «سازمان اکثریت»  شناخت و طلبید، هیچ انگارۀ مستقل و چاره‌ای خودبنیاد، نتوانستیم بیابیم، جز این که خود را در وحدت و یگانگی با حزب توده ایران تعریف کنیم! حزبی که می گفت؛ حزب تراز نوین طبقۀ کارگر ایران است!

  شاید جالب باشد که بدانید بر وفق همان مبانی لنینی که باور درونی ما بود، در حالی که خود را بیگانه و متفاوت با حزب می دانستیم،  از آنجا که کنار مردم، مستقیم و همپا با آنان در نبرد بودیم، بر پایه تجربه مستقیم خود، احساس و درک ما این بود که با پیروان خمینی در یک سمت و سیاست هستیم، آخر پیر و جوان، زن و مرد؛ همه جا طرف خمینی بودند. بله! یگانگی و وحدت سیاسی با حزب، نانوشته و ناگفته، در عمل اتفاق افتاد! آنچه که  یک دو سال بعد با سر و صدا اعلان شد، یک عبارت پردازی و تعریف و تصدیق آن اتفاق بود!

 در سازمان چریک ها یک اعتقاد راسخ به طبقۀ کارگر وجود داشت. تا آنجا که سنتی در سازمان چریک ها جا افتاده بود، که اعضاء را مکلف می‌کرد؛ چندصباحی کارگری کنند تا با کارگران محشور شده و از آنان اخلاق و استواری پرولتری بیآموزند! آیا این سنت و روحیه در گرایش به وحدت با حزب دخالت داشت؟ مشکل بتوان این را نشان داد، اما به گمان من در سمت گیری اجتماعی بسود کارگران و زحمتکشان، و در مردم خواهی های ما، یک عامل تأثیرگزار بود.

در روند تحول از سازمان چریک ها به سازمان اکثریت، رویکرد کارگری صورت تکامل یافته ای یافت و به تشکیل شعبه مرکزی کارگری در جنب دستگاه رهبری انجامید، که مقرر شد دبیر مسئول آن باشم! وظیفه این شعبه، گسترش فعالیت‌های کارگری سازمان و طراحی سیاست ناظر بر آن به نفع منافع و خواست های جامعه کارگری ایران و از همه مهمتر، مشارکت در امر سازمانیابی کارگران بود.

 فرض این بود که انجام و پیشبرد این وظیفه؛ فعالیتی در کادر سیاست‌های سازمان است و در عمل نیز همین بود. اما خط مشی پشتیبانی از «خط امام»، در موارد متعددی، با خواست ها و نیازهای واقعی کارگران در تضاد و تعارض قرارداشت! برای مثال وقتی که خط امام، برای مقابله و ازمیان برداشتن و بقول خودشان؛ برای منسی کردن اسم سندیکا و هرگونه تشکّل سندیکائی، پای شوراهای اسلامی را به میان کشید، برای خیلی از رهبران، سیاست درست؛ مسکوت گزاردن حرف و حدیث سندیکا بود! این البته پارادوکس بود امّا متأسفانه درک این پارادوکس، در آن زمان بسیار دشوار می نمود، بویژه آنکه اکثریت بزرگ کارگران ایران، دربست مدافع  خمینی و تحت رهبری اسلامگرا های پیرو او – خانه کارگر – قرار داشتند.

  در حزب توده ایران و شعبه مرکزی کارگری جنب رهبری آن هم، همین پارادوکس, بعینه و بسیار قوی تر از سازمان اکثریت برقرار بود و من شاهد بودم؛ به وفور فرصت عمل و خودنمائی می یافت!

 و این در حالی بود که دهها تن از صدیق ترین  و آگاه‌ترین کادرها و اعضای سازمان و حزب، به جان در راه سازمانیابی کارگران می کوشیدند و بیشترین شان هم در پایداری بر سر پیمان خویش با کارگران و زحمتکشان ایران، بر سر دار شدند!

***

شاید زیر تأثیر همین تجربه است که من در یادداشت چهارگانه پیرامون بازیابی نوین طبقۀ کارگر ایران، تمرکز موضوع را از جمله روی درک و پذیرشِ اهمیت و ضرورت تشکیل حزب مستقل کارگری در ایران گذاشتم. اما اگر دقیق‌تر و موشکافاته تر نگاه کنیم؛ فقدان جایگاه و منزلت برای کارگران در رهبری سازمان و حزب توده و دیگر سازمان های چپ ایران، علاوه بر ترکیب اجتماعی و یک رشته علایق فرهنگی و جزم های ایدئولوژیک، از سطح نازل تکامل اجتماعی و نیز استبداد سیاسی مسلط بر جامعه ایران متأثر بود.

 طبقه کارگر در سطح نازلی از رشد خود قرار داشت، تشکل های کارگری پراکنده، و عمدتن دولتی بودند، تا آنجا که کارگران دارای هیچ سندیکای مستقل از خود نبودند، معدود کارگران پیشکسوتی که  برای حفظ و برپاداشتن سندیکای مستقل، برغم دشواری های بسیار، فعالیت می کردند، از دستشان کاری ساخته نبود، علی الخصوص که متأسفانه از جانب رهبری سازمان و حزب هم پشتیبانی نمی شدند! 

 تا زمان اصلاحات ارضی سال ۴۲، شیوه تولیدی مسلط هنوز نظام ارباب رعیتی بود، هر چند دیگر از رمق افتاده بود و در آستانۀ انقراض و الغاء قرار داشت. در همین رابطه می‌توان گفت که طبقه کارگر ایران چندان جثه ای نداشت. با اینکه انقلاب مشروطیت و نوسازی های کابینه های پهلوی اول، زمینه‌های مساعدی برای رشد سرمایه داری در ایران بوجود آورده بود، هنوز طبقه کارگر ایران آنچنان کمیت و کیفیتی نبود که برآمدی مستقل در زندگی اقتصادی و در حیات سیاسی کشور داشته باشد.

  با الغای نظام ارباب رعیتی و پیشروی کشور در مسیر صنعت، و تولید و مبادلۀ مدرن، و در یک کلام با گسترش مناسبات سرمایه داری و تحکیم نظام کالائی تولید و مبادلۀ، به شیوۀ سرمایه داری در مقیاس تمامیت جامعه ایران، یک تحولی در موجودیت و حیات طبقه کارگر ایران آغاز شد.

نهضت ملی شدن نفت، و کودتای ۲۸ مرداد، پول هنگفت  فروش نفت را در دامن رژیم شاه ریخت، که با فراز و فرود هائی در یک دهه بعد، برای مدرنیزاسیون جامعه و ارتش ایران، و سیاست درهای باز پهلوی دوم بکار آمد. بر اثر مساعی دولت های پهلوی دوّم؛ اقتصاد و زیر ساخت های کشور، بر محور صنعت نفت و صنایع مدرن: تولید لوازم خانگی، کفش و پوشاک – پترو شیمی، خودرو و تراکتور سازی … گسترش یافت، مناسبات دوستی با جهان غرب و بوِیژه آمریکا بسط پیدا کرد و ایران با رویکرد دوستی با شوروی، در احداث کارخانه ذوب آهن توفیق یافت و توانست بر مانع تراشی ها و سیاست دفع الوقت غرب فایق آید.؛ محمد رضا شاه موفق شد دروازه های جهان معاصر را به روی ایران بگشاید.

 عام ترین نتیجۀ این روند در کشور؛ گسترش مناسبات سرمایه داری و  نظام کالائی تولید و مبادله،  پیدائی و گسترش نوین طبقه متوسط؛ یعنی طبقه عمومی نوپای ایران بود، که افزایش چشمگیر جمعیّت جوانان دانشجو، – که سازمان چریک ها عمدتن از آن تغذیه می‌کرد – سویۀ دیگری از آن است. اما روند یاد شده، جنبه های متناقضی در متن خود داشت.

 از یک سو؛ طبقۀ کارگر ایران نیرومندتر گردید، بازار ها؛ کم و بیش انباشته از کالاهای نوظهور شد و مغازه ها؛ ظاهر امروزین و زیور غربی بخود گرفت. به جمعیت شهرهای بزرگ و متوسط ایران بسی افزوده شد، و در حالی که  فضاهای شهری، بیش از پیش درحیطۀ شیوۀ زندگی امروزین و سلوک عرفی مسلکان طبقۀ متوسط در می آمد، در حواشی شهرهای بزرگ، انبوه فرودستان و خانه بدوشان در حلبی آبادها و زاغۀ گودها، مسکن گزیدند، که از روستا رانده و به امید کار و زندگی، به شهرها هجوم آورده بودند، اما در مسکنت، در خانه بدوشی و زاغه نشینی عمر می گذراندند!

در این میان، در نتیجۀ مدرنیزاسیون شتابندۀ پهلوی دوم، مؤمنین و مردمی که به معتقدات سنتی، به هنجارها و شعائر اسلامی پایبندی داشتند، خود را تحت فشار و بی حرمتی،  و حتا  در خطر از دست دادن کرامت  انسانی شان احساس می کردند!، پس؛ زمینه  برای نضج و تقویت مشروعه طلبی آیت الله خمینی، که ستیزنده تر از پیش به مخالفت با شاه برخاسته بود و التجاء جماعات گسترده‌تری از اقشار سنتی جامعه و از جمله تجار و بازاریان سرشناس، به مواعید اسلام پناه او فراهم آمد. خمینی به نفرت و خشم فروخوردۀ ملیون ها حاشیه نشینان از روستا رانده و در شهر مانده، وقوف و آگاهی داشت، از این رو جانبداری از «کوخ نشینان»  و دفاع از خواست ها و نیاز های «مستضعفان» را در کانون مواعید خود قرار داد!

 متناظر با این پدیده، گرایش به اسلام سیاسی در صفوف دانشجویان جوان و لایه هائی از روشنفکران کشور راه گشود و روز به روز نفوذ و اشاعه گسترده‌تری یافت. مجموعه این نیروها، بمثابۀ یک مخلوط نامناسب قدیم و جدید، موجودیت تودۀ مجوف در حال انبساط را داشت که هر لحظه می‌توانست از درون؛ ترکشی انفجارآمیز داشته باشد. این انفجار صورت وقوع پیدا کرد.

 آن توده مجوف در حال انبساط ، آن مخلوط نامناسب قدیم و جدید؛ با پدیدارها و عناصر متضادی که در خود داشت، زیر علم آیت الله،انقلاب ۵۷ را آفرید و در پیلۀ آفریدۀ خود آرامشی یافت که موّقت و دروغین، یعنی آرامش قبل از توفان بود! آن تضاد ها و تعارض ها، آن خواست ها و نیازها، آن امید و نویدها که در خود و با خود داشت، در واکنش به تکرار و تراکم پاسخ نایافتن های مکرر، بزودی به جنبش ها و خیزش هائی علیه سمت و سیاست‌های حکومتگران اسلامی، فرا روئید و موجد شکاف ها و گسل هائی در نظام اسلامی گردید.

نارضایتی و رویگردانی از حکومت اسلامی دامن گسترد و روز به روز وسعت بزرگتری از مردم را در بر گرفت! اما این یک وجه و یک ضلع آن هستانی است، وجه و ضلع دیگری هم موجودیت داشت و واقعیت دارد، که دیدن و شناخت آن می‌تواند به آگاهی منجر شود که راه پیشرفت اجتماعی ایران و سعادت مردم را نمایان می کند: 

  نظام اسلامی، که خود یک برون داد مرتبط با آن مخلوط نامناسب قدیم و جدید بود، در کنار فجایع و مصائبی که نصیب ایران و مردم آن کرد، عامل و محرک یک جهش تاریخی در گسترش  نظام سرمایه داری و رونق مناسبات کالائی در کل ایران از کار در آمد. این یک پتانسیل و استعداد درونی در بافت اجتماعی و ترکیب طبقاتی آن مخلوط نامناسب و پایگاه اجتماعی رژیمی بود که بجای رژیم شاه نشست.

سرمایه داری انگلی و دلالی بازار، تجار سرشناس، برخی مالکان و کارفرمایان بزرگ که قسمن ریشه در اشرافیت بزرگ مالکی و بورژوازی کلان سنت باور ایران داشتند، در شمار پایگاه اجتماعی آیات و نهاد رهبری تشیع به حساب می آمدند و در کنار اینان؛ برخی از صاحبان صنایع دستی و  سنتی؛ و گسترده‌تر، بورژوازی کوچک، صاحبان سرمایۀ خرد، و کسب و کار در شهرهای ایران، پشتیبان و منبع مالی رشد و گسترش نهضت خمینی بودند.

 مخلص کلام اینکه؛ گرایش به گسترش مناسبات سرمایه داری و تحکیم نظام کالائی، در بافت اجتماعی آن مخلوط نامناسب و در ترکیب طبقاتی آن توده مجوف، موجود بود و نمایندگان آن در طیف گسترده و سطوح متفاوت، دارای موقعیت و نفوذ مؤثری در حکومت اسلامی بوده اند و بر زمینۀ تغییر و تحول شرایط، که جنگ و استمرار بحران ها با اهمیت‌ترین عامل آنست، این توفیق را می یافتند تا ترکیب و صورتمندی های تازه به تازه‌ای یافته و بر نقش و نفوذ خود بیآفزایند.

 عناوین روزآمد اصول گرا – اصلاح طلب، که از قاموس فرهنگ‌ سیاسی مدرن به عاریت گرفته شده، نقش پرده ای روی موجودیت همین نیرو ها و گرایش آنان به گسترش سرمایه داری و تحکیم نظام کالائی است. نکتۀ داری اهمیت تحلیلی بزرگ عبارت از این است که چنین گرایشی با ظرفیت و استعدادی که به طور مشروط و نسبی برای «همزمانی» دارد، عنصر بنیادین تضادمند درون زی، برای اصلاحات حکومتی، استمرار و بقاء جمهوری اسلامی بوده و هست.

اکنون پرسش کلیدی عبارت از این است که آیا ترکیب حکومتگران موجود، – تو بخوان گروهبندی هیأت حاکمه کنونی، تحت ولایت مطلقۀ خامنه ای -، پوسته حال حاضر حکومتی، با ساختار و روبنای  حقوقی – سیاسی آن، آیا کماکان تحمّل و توان پذیرش گرایش نامبرده و کارکرد آنرا در خود دارد یا می‌توان گفت که چنین ظرفیتی را به پایان آورده است؟ آیا شناخت شهودی عامۀ مردم جور دیدۀ ایران که در خیزش های اعتراضی خود خروشیدند؛ «اصلاح طلب – اصول گرا؛ دیگر تمامه ماجرا»، پاسخ پرسشی است که در میان آورده ام؟

ظاهر قضیه این است که سیر و سرنوشت این گرایش اکنون در گروی موقعیت دست بالا و فائقه ایست که فرماندهان سپاه و مدیران تراز اول نهادهای امنیتی، در اقتصاد و سیاست کشور، بدان دست یافته اند. بنظر من این بسیار با اهمیت است! اما عامل تعیین کننده برای آیندۀ ایران نیست! عامل تعیین کننده را، باید در تغییرات ژرفی جست که بر اثر جهش تاریخی یاد شده، در ترکیب و نقش و اثر طبقات و نیروهای اجتماعی بزرگ، در جامعه امروز ایران پدید آمده است!

  تابلوی اجمالی این تغییرات به قرار زیر است:

-* تکوین و تشکیل یک بورژوازی رانتی – فقاهتی سپاه محور، با اقتصاد سیاسی مبتنی بر استثمار برده دارانۀ  نیروی کار و انباشت بدوی سرمایه، غارت و چپاول منابع و ثروت های ملی و تخریب محیط زیست و …! خصیصه بارز این بورژوازی، عظمت طلبی اسلامی، تمامیت خواهی، انحصارطلبی و سرکوب قهرآمیز مخالفان و منقدان نظام اسلامی است، مداخله در امور کشورهای اسلامی با هدف صدور انقلاب اسلامی و گسترش نفوذ خود، ترویج بنیادگرائی و سازمانیابی گروه‌های مسلح اسلامی و راه اندازی و تجهیز جنگ‌های نیابتی از دیگر مظاهر آن است.

-* بازیابی نوین طبقه کارگر ایران، همچون نیروی مولده اصلی نظام سرمایه داری مسلط و بزرگترین طبقه اجتماعی در کشور.

-*موجودیت گستردۀ طبقه متوسط جدید در جامعه. نیروی محرکۀ حقوق شهروندی و حقوق مدنی مبتنی بر اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و  بیانیۀ جهانی حقوق مدنی در جامعه امروز ایران.

-*شکلگیری و ظهور بلوک تاریخی طبقاتی ترقیخواهانه در ایران. جنبش اعتراضی و اعتصابات سراسری نفتگران و کارگران، جنبش زنان، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان، ملیت های ساکن کشور، دهقانان و دامداران از هستی ساقط شده… و انواع جنبش شهروندی و حقوق مدنی، با مشارکت طیف گستردۀ مزد و حقوق بگیران و کارمندان کشور، و نیز دگر اندیشان و محذوفین، و بعلاوه جمعیبت بزرگ روشنفکران و دانش آموختگان فقیر، برآمدهائی نوظهور از بلوک تاریخی طبقاتی ترقیخواهانه در ایران است.

این بلوک مترقی تاریخی – طبقاتی، که بنیاد و ظهور آن به تاریخ معاصر ایران بر می گردد، نیروی محرکۀ سوق کشور در مسیر دستیابی به آزادی، دمکراسی، ترقی و پیشرفت، و عدالت است و برای پایان دادن به نظام اسلامی در کشور و دستیابی به حاکمیت ملت کثیرالملۀ ایران در یک دموکراسی سکولار، مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه حقوق شهروندی و پیوست های آن، گام در راه دارد.

تولّدی دیگر: آگاهی‌های جدید

در زمین بارور جنبش و خیزش اعتصاب و اعتراض کارگران و معلمان و … ایران، نهال آگاهی‌های تازه‌، اکنون سبزینه درختی است، در جنگل انسان؛ پر از شکوفه و جوانه!

در هم شکستن سد استبداد دینی، مسلکی و حزبی، برای جنبش کارگری – چپ و جنبش ترقیخواه ایران، هویتی مستقل، خویشکار و خودبنیاد آفریده و می آفریند. این  اتفاق در اثر تحول ژرف  اجتماعی و تغیرات عمیق در ترکیب طبقاتی جامعه ایران و بعنوان موألفه ای از آن صورت وقوع پیدا کرده است. و از نتایج قابل انتظار اینکه در شعاع دگرگونی های ژرف زمان و با تراکم یک رشته تجارب عمیق در مقیاس ملی و جهانی، مایه و اساس یک تحول نظری و عملی مدرن و دگرگون ساز را در آگاهی و پیکار کارگران، زنان و مردان نیروی کار در کشور بوجود آورده است:

     «اگر در دوره های پیشین و حتی تا انقلاب ۵۷، طبقه کارگر ایران به لحاظ محتوای فکری و مطالبات سیاسی اقتصادی و افق و سویه هایش متاثر از مبارزات و اندیشه استعمارستیزی، غرب ستیزی، امپریالیزم ستیزی، احزاب سیاسی موازی با اندیشه و معادلات جهان دو قطبی، راه رشد غیرسرمایه داری، استقلال خواهی، قطع وابستگی، به زیر کشیدن بورژوازی کمپرادور و شکل دهی به صنعتی سازی ملی بود امروز دیگر این طبقه بدون چنین محتوای فکری و محتوای مطالبات سیاسی اقتصادی، به مثابه یک طبقه اصلی و بزرگ اجتماعی مستقیما و معطوف به عمیق ترین و سر راست ترین شکلی از تامین منافع طبقاتی خویش، با ساختار سیاسی اقتصادی سرمایه داری حاکم بر ایران رو در رو قرار گرفته است.»

( نقدی بر یک شیوه نقد؛ جعفر عظیم زاده دبیر هیأت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران – اخبار روز- ۳۱ شهریور ۱۴۰۰)

 این امید آفرین و نویدبخش است که بهترین سخنگویان جنبش نوین طبقه کارگر ایران، منادی پایان  ناهمزمانی هائی هستند که ایران را در غرقاب توسعه نایافتگی به عمق فاجعه باری رانده است.

 این امید و نویدی رهائی آفرین است؛ وقتی می بینیم؛ هنوز هم برغم چهل سال تجربۀ تباهی و انحطاط ایران در نظام اسلامی، برای بسیار کسان، درک این عبرت دشوار است که هر مبارزه علیه استعمار، هر مبارزه علیه امپریالیسم، یک مبارزۀ ترقیخواهانه نیست، بلکه می‌تواند مبارزه‌ای باشد برای بازداشتن حرکت تاریخ از پیشروی، جنانکه ما در طلب استقلال و آزادی؛ در لوای رهبری آیت الله به جمهوری اسلامی رسیدیم.

اکنون این عبرت چراغی است برای رفتن بسوی آینده ای در توافق با روح زمان و زمانه ای که در آن زندگی می کنیم، آینده‌ای در آزادی و دموکراسی، پیشرفت و ترقی اجتماعی، بهسازی محیط زیست، همبستگی جهانی، صلح و عدالت برای همگان!

 رویکردی بر این پایه در شرایط امروز ایران و جهان؛ جایگاه طبقه کارگر ایران، نیرو و توان بلوک تاریخی طبقاتی ترقیخواهان کشور را  استحکام می بخشد و به سوق ایران در راستای دستیابی به آزادی، دموکراسی، پیشرفت و ترقی، و عدالت، نیروئی پایا می دهد.

پیدائی این چشم انداز، همان‌طور که پیش تر اشاره کردم؛ یک گام بزرگ و درخشان، در مسیر تاریک روشن راهپوئی و انتخاب آینده است، اگر چه متأسّفانه؛ چراغ رابطه‌ها خاموش و گذرگاه در انتظار اذحام راهپویان، چشم در راه است! که گفته اند:

تو گر اختر خویشتن را کنی گم

مدار از فلک چشم نیک اختری را

    ج – ط

۲۹.۰۹.۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=128255 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

18 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ح _ر
ح _ر
1 سال قبل

خدمت بزرگواران عرض می کنم که در باره ی جنبش چپ و علی‌الخصوص چپ چریکی نباید از منظر شناخت که مسلما در این زمینه بسیار فقیر بودند ،بلکه باید از دیدگاه روانشناختی و اختلالات شخصیتی بررسی و قضاوت کرد .بر خلاف ادعای این دوستان ،عملکردشان نه بیانگر عشق به زندگی و زنده گان بلکه بیانگر ترس از زندگی و تبلور بیداری غریزه ی مرگ در وجودشان بود و ستایش از مرگ .درونشان و پیرامونشان غریو مرگ به گوش می رسید و شهامت شان در رویارویی با مرگ از ترس شان بود در برابر زندگی و هرچه بوی زندگی داشت .دوستان ترسان و خشمگین از زندگی به خدمت سپاه مرگ در آمده بودند و برای خود،خانواده ،دوستان و اطرافیانشان چیزی نداشتند جز مرگ و نابودی ،از مرگ سرودی ساختند نه برای اینکه عاشق ترین زندگان بودند ،چون از زندگی هراسان بودن

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

پرسشی بوده و هست:
چرا باید یک سرگردانی و چه کنم چه کنم بین نیروهایی که خواهان ایرانی آباد و آزاد هستند وجود داشته باشد!؟
شاید آقای طاهری پور با تجربه عملی در مبارزات می خواهد بصورت تئوریک علت یابی کند؛ تا چه حد موفق است خودش نیز پرسشی است
اما هرچه است کار ایشان نیکو است .
می توان گفت
آقای طاهری پور در نوشتارهای اخیرش در پی این بوده که بگونه ای بیان کند که برای تحقق آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی باید تاریخچه مبارزاتی و تحولخواهی ایران را با پتانسیل ها خودش و اقدامات انجام شده در خودش شناخت و حرکات لازم را پی گرفت
.
ایشان بدرستی روی این موضوع متمرکز شده است که می گوید بخشی از مبارزان گذشته و حال قبل از شناخت لازم از شرایط کشور شان ،اقدامات خودشان را روی محقق کردن تئوری های اجتماعی کردند که دیگران می خواستند آن تئوری های را در کشورخودشان پیاده کنند
که نهایت کار این نوع مبارزان ، وارد کردن دو صدمه به روند تحولخواهی کشور بوده و هست:
– یکی از صدمه ها این بود: این مبارزان مسیر غیر واقعی را برای روند تحولخواهی نشان می دادند و می دهند.
– دیگرصدمه هم این بود: که تعداد بسیارانی که ذهنیت مبارزه پیدا می کردند، به خودشان جذب می کردند و توان مبارزاتی این نیرو ها را در جای غیر اصلی صرف می کردند که نهایت اقداماتاشان هرز بردن توان مبارزاتی بود و هست و حتی ناخواسته از بین برنده این نیروهای مبارز بود و هست.
که در نهایت در مورد ایران خانم باید گفت:
این ایران خانم برای اینکه خوشگل می شد دو لباس برازنده تنش بود
یکی لباس مشروطه و دیگری اهداف مبارزات زنده یاد مصدق در ۲۸ مرداد که منجر به کودتایی علیه اش شد و…

فريبرز
فريبرز
2 سال قبل

واقعیت این است که خواندن چنین متن هایی از هم گسیخته، بدون فاکت های تاریخی و حتی پذیرفته شده از شرایط سیاسی و اقتصادی ایران از انقلاب مشروطه به این سو که تعداد زیادی اثار پژوهشی در این زمینه تا کنون منتشر شده و به چاپ های بالایی هم رسیده اند بسیار سخت و دستور است. به ویژه که نویسنده محترم تا بارها رشته کلام را از دست داده و مثل بیت علمی که در پایان آورده نشان دهنده این گسیختگی است اما به یک هدف مهم دست یافته و آن هم خط بطلان کشیدن بر آموزه های مارکس از مانیفست کمونیست تا نقد برنامه گویا و گوهر و بن مایه مارکسیسم یعنی آگاهی طبقاتی و تشکل یابی و نقش حزب سیاسی طبقه کارگر در سرنگونی حکومت بورژوازی است.
من فکر می کنم آقای طاهری دیگر زمانی برای مرور آثار مارکس و سایر کلاسیک های مارکسیستی ندارد، بازخوانی این آثار برای ایشان لزومی هم ندارد، فقط کاش معنی مطلبی را که دوبار یکی در لید مطلب و دیگری در پایان مطلب تکرار شده را بفرمایند:
“این امید و نویدی رهائی آفرین است؛ وقتی می بینیم؛ هنوز هم برغم چهل سال تجربۀ تباهی و انحطاط ایران در نظام اسلامی، برای بسیار کسان، درک این عبرت دشوار است که هر مبارزه علیه استعمار، هر مبارزه علیه امپریالیسم، یک مبارزۀ ترقیخواهانه نیست…”

باران اذر مینا
باران اذر مینا
2 سال قبل

جناب طاهری پور
ان چه در نوشته ی شما تکان دهنده بود این است که سازمان چریکها در دارازای ۵ سال عوامل رژیم شاه را ترور کرد و بمب گذاشت کشت و کشته شد وهموندانش در زندان های شاه شکنحه شدند و سپس چند کتاب از لنین به زندان رسید ورهبران زندانی فهمیدند راه شان درست نبوده است یعنی رهبران و هموندان این سازمان لنین را نخوانده بودند و می خواستند سوسیالیسم بسازند دوم این که به جای واکاوی مسایل جامعه ی ایران مانند بسیاری از چپ ها ی دیگر توان اراءه ی تئوری ای سازگار با جامعه ی ایران نداشتند و ناچا ر چشم بدهان تئوریسین های مسکو و پکن و تیرانا و هاوانا بودند. از دبد من چپ ایران هم باید از نظر تئوری های کلاسیک مارکسیستی اموزش ببیند وهم ایران و تاریخ ایران رابشناسد وهم دگرگونی های سد سال گذشته و امروز جهان رابر رسد تا راه گشوده شود ( یکی از چپ های ان زمان می گفت ما دعوای استاین با تروتسکی را بهتر از دعوای مشروطه و مشروعه می شماختیم)
لغزش سازمان فدایی به دام حزب توده و مغاک خمینیسم و وپشتیبانی ان از دژخینان اینده ی خود دلیل دیگری جز نا اگاهی عدم شناخت و اپورتونیسم ندارد

تورج آرامش
تورج آرامش
2 سال قبل

وقتی آقای طاهری یور می نویسد : «این روایت صراحت دارد که در سازمان چریک ها، خود را جنبش نوین چپ توصیف می کردیم. اساس این توصیف را تبرّی، تفاوت و داوری تلخ و خشم‌آگین از حزب توده ایران تشکیل می داد. در کریدور سرد و نیمه تاریک بند ۳ زندان قصر، جزنی که به من سپرد تو رابط تشکیلات با حکمت جو و خاوری باش،..»
بر می گردد به قبل از ۱۳۵۲.
چون در بهار ۵۲ ما در اوین خبردار شدیم که حکومت جو و هوشنگ تیزابی در زیر شکنجه جان باختند.
در آن سال ها ، برای حکومت شکنجه فرق نمی کرد که زندانی توده ای باشد یا فدائی ، مجاهد یا طلبه …..سعید سلطانپور هم از سالن نمایش «چهره های سیمون ماشار » با همکارانش آنجا بود، ناصر زرافشان هم بخاطر ترجمه ی کناب آن جا بود.اگر خواستی لیستی از آدمهائی که آنجا بودند با مشاغل و سن و سال آنها تا آنجا که حافظه ام قد می دهد برایت بنویسم.
ما فدائیان برای رسیدن به جامعه ای دموکراتیک مبارزه می کردیم و با حزب توده و اردوگاه سوسیالیستی مرزبندی داشتیم.
حتی جریانات سیاسی دیگری هم بودند که یا از حرب توده جدا شده بودند و یا گرایش های دیگری به انواع قطب های سیاسی جهان داشتند.
حالا در آن شرائط که ادبیات و فرهنگ و هنر در زیر تیغ سانسور و شلاق نفس نفس می زد و براهنی ها ، ساعدی ها و…مترجمین ، نویسندگان ، شاعران ، محققان حق نداشتند در باره ی حوزه ی کار خود آزادانه فعالیت کنند شما از «لابد» باد ی در غبغب انداختی و نوشتی :«…یعنی رهبران و هموندان این سازمان لنین را نخوانده بودند و می خواستند سوسیالیسم بسازند..»
شما می توانید از «روایت» آقای طاهری پور هرجور دوست داری نتیجه گیری و داستان سرائی کنی .
ولی اگر حکومت کودتای ۲۸ مرداد هم صورت نمی گرفت که باعث تمام خسارات گردید و خودش را نیز به گورستان تاریخ فرستاد.

همان طور که خلیل ملکی ها از حزب توده جداشدند و بعد ها نیز در جهان و ایران اشکال مختلفی برای گذار به دموکراسی تجربه شد .
حتی داریوش همایون سومکائی و چماقدار ، داماد ژنرال کودتای ۲۸ مرداد نیز بعداز انقلاب مشروطه خواه» شد.
بدیهی ست که آرمان خواهان واقعی هر وقت که دریچه ای برای پاسخ به سئولات آنها باز گردید به بازبنی و انتقاد از خود پرداختند.
حالا معلوم نیست این قُر قُر های همیشگی ضد چپ و ضد دگر اندیش جنابعالی چه دردی را دوا می کند.

می نویسید:
 «از دبد من چپ ایران هم باید از نظر تئوری های کلاسیک مارکسیستی اموزش ببیند وهم ایران و تاریخ ایران رابشناسد وهم دگرگونی های سد سال گذشته و امروز جهان رابر رسد تا راه گشوده شود »

پاسخ : بجای «باید » و «نباید» شما هم اول، چپ را بشناسید و در مورد پیشنهاد خود با آنها مستقیم برخورد کنید تا از فیض رهنمود های شما برخوردارگردند.

می نویسید :
«لغزش سازمان فدایی به دام حزب توده و مغاک خمینیسم و وپشتیبانی ان از دژخینان اینده ی خود دلیل دیگری جز نا اگاهی عدم شناخت و اپورتونیسم ندارد»

پاسخ : فقط سازمان فدائیان اکثریت به حرب توده نزدیک شد و می خواستند از نظر تشکیلاتی یکی شوند که بعداز سرکوب سال ۶۱ متوقف شد.
از غائله ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا امروز علاوه بر نیروهای مذهبی ، بعضی از نیروهای مختلف غیر مذهبی ملی ، دموکرات ، لیبرال ، چپ و…. به اشکال فردی ، محفلی و گروهی از خمینی و روحانیون با توجیهات اتحاد علیه استبداد و استعمار پشتیبانی کردند.

ولی بعداز به قدرت رسیدن حکومت دینی ولایت فقیه در سال ۵۷ بر خلاف منفی بافی های جنابعالی وقتی ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی خمینی و همفکرانش از پشت دروغ ها و حقه بازی هایشان بیرون ریخت از نزدیک ترین یارانش مهندس مهدی بازرگان که از سال ۱۳۴۱ علیه حق رای زنان با خمینی همراه شد تا دکتر بنی صدر و بقیه نیروهای ملی و مذهبی که از حکومت مشروعه فاصله گرفتند بتدریج مردم کوچه و بازار نیز فهمیدند که حکومت دینی یعنی چه ؟
این تجربه ای بود که بقیمت ۴۳ سال جنایت و خیانت تمام شد.
حالا اگر شما تمام این ماجرا ها را در سال ۵۷ می دانستید ولی کسی نه حرف دکتر مصطفی رحیمی را گوش کرد و نه کسی شما را می شناخت ولی مردم با آزمون و خطا می خواهند طومار این حکومت را لوله کنند و به زباله دان تاریخ بفرستند.
حالا شما بیا اینجا در مورد حزب توده ، مجاهدین ، جبهه ملی ببنی صدری ها ، و فدائیان که بعداز اشغال سفارت آمریکا از خمینی حمایت کردند نق بزن …
۴۰ سال گذشت مشکل شما چیست ؟
حسابتان را با کسانی که امروز از حکومت کشتار حمایت می کنند روشن کنید .

باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 سال قبل

اقای ارامش
نیروهای سیاسی چپ و دمکراتیک ایران نیازمند نقد گذشته خود بدور از فراافکنی و توجیه اند
شما چرا نقد را نق زدن می نامید؟
می فرمایید سانسور زمان شاه جلوی دسترسی به متون مارکسستی را میگرفت کاملن درست است و اگر نام مارکس در کتابی دیده می شد سانسور می کردند و مترجمان می نوشتند بنیاد گذار فلسفه علمی!!!
اما مجموعه ی اثار لنین وبرخی از کتاب های مارکس دهه ها پیش در اروپا چاپ و پخش شده بود و سازمانهای ضد رژیم وچپ ها امکان خواندن انها را داشتند در ایران هم برخی ار انها بشکل پنهانی رد وبدل می شد نمونه اش این که ان را بزندان برای اقای طاهری پور فرستادند گذشته از این سازمان فدایی که می توانست اسلحه و مواد منفجره بدست اورد می توانست این کتابها را در دست داشته باشداما مسیله این بود که احمد راده درکتاب خود نوشت عصر عمل فرا رسیده مارکس ولنین وما؟و همه ی مسایل را طرح و حل کرده اند و باید پیکار مسلحانه راپیش برد
در باره ی خمینی و اسلامیست ها همین است؟ او یکبار در شورش ۱۵ خرداد ۴۲ موضع خود را روشن کرد کتاب حکومت اسلامی او بارها در خارج از کشور چاپ شد اما موضوع این بود که چپ و نیروهای دمکرات اماده بودندباهر نیرویی که با شاه دشمنی می ورزید کنار بیایند یا دستکم سکوت کنند
حتا امروز بیشتر نیروهاو سازمانهای چپ از نقد اسلام و اعلام مواضع ماتریالیستی و خداناباورانه ی خود می پرهیزند
من هم مانند شما امیدوارم این رژیم هرچه زودتر برچیده شودو ما به ازادی ودمکراسی دست بیابیم لوله کردن را نمی دانم
سربلند باشید

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
2 سال قبل

ای با با !! آقای طاهری نوشته : « ماه های نزدیک به آمدن حقوق بشری های کارتر به ایران، کتاب‌ها و از جمله یک دو کتاب لنین که محض حفظ آبروی شاه، گذاشتند برسد بدستمان در زندان اوین، زودتر از دیگر فدائیانی که با هم بودیم، صاف و ساده فهمیدم مبارزۀ مسلحانه اشتباه است. »
این یعنی که بعداز اینکه جیمی کارتر در سال ۱۹۷۶ در انتخابات برنده شد و در زانویه ۱۹۷۷ ( دیماه ۵۵ ) به مقام ریاست جمهوری رسید و وارد کاخ سفید شد و کابینه تشکیل داد هیئت حقوق بشری به ایران رفت که میشود اواخر ۵۵ یا سال ۵۶ که کاخهای پادشاهی تکان شدید تکان خورده بود. ده شب کانون نویسندگان هم در مهر ۵۶ برگزار شد . این ها که ملاک و نماد حکومت تمامیت خواه نبود.شما میدانید که تا سال ۵۵ در ایران چه خبربود و رسانه ها در چه وضعی بودند. حالا شدید وکیل مدافع ساواک ، پرویز ثابتی و حکومت ها شدید که مجرمین اصلی ومسئول خود خواسته کشور بعداز کودتای ۲۸ مرداد بودند و هستند ؟
در مورد چپ و مبانی تئوریک آن چه در قرن بیستم ، چه بعداز اینترنت ، چه در ایران و کشور های دیکتاتوری و چه در اروپا و آمریکا صد ها شاخه و گروه وجود داشته و دارد که فقط مشکل ما ایرانیان نیست.اگر خواستی مطالعه ای در مورد چپ های کلمبیا ، نپال ، هندوستان ، یونان ، سوئد ، نروژ ، آلمان ، ایتالیا و…. بنمائید تا تنوع را ببینید . من ازاین همه تنوع دفاع نمی کنم ولی حکمی هم علیه چپ ایرانی و دیگران صادر نمی کنم.فقط می بینم که حکومت های ایران وحشی ترین و عقب مانده ترین حکومت های جهان بودند که هر کس با آنها نبوده را با هر مرام و مسلک نابود کرده اند.
حالا شما آمده اید این وسط یقه ی قربانیان را گرفته اید.
بار اول نیست. این عادت ناپسند شماست.
مخالفان سیاسی در ایران نه در حکومت پادشاهی نه در این حکومت حق و حقوق نداشته اند و حکومت ها مجکواند و باید در مقابل جنبش دادخواهی مردم ایران و توسط دادگاههای صلاحیت دار مانند دادگاه حمید نوری در سوئد پاسخگو باشند.

باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 سال قبل

اقای هوشنگ گویا فرهنگ چپ استالینی هنوز دست از سر شما برنداشته و تحمل نقد وانتقاد را ندارید ومرا مدافع ساواک و ثابتی می خوانید چون نخواستم گذشته ی چپ ایران را به هر بهایی،توجیه کنم. این چه شیوه ی الوده ای است که با تهمت وتوهین دهان منتقدرا بندند ان وقت حتمن در حرف،هم مدافع ازادی و مخالف دیکتاتوری هستید!!!!! بحث را شخصی نکنید چپ ایران خدمات ارزنده ای به جنبش ارادیخواهی مردم ایران کرده است اما خطاهای بسیارهم مرتکب شده و به همین جنبش صربه زده است مانند مصدق ستیزی حزب،توده وخمبنی شیدایی؟این حزب و برخی دیگر از جپ ها. حالا اگرجنابعالی می،خواهید مانند کبک سر زیر برف فرو برید و از دیدن واقعیت؟هابگیریزید و؟به منتقدان انگ بزنید مسیله ی دیگری است

هوشنگ فرخجسته
هوشنگ فرخجسته
2 سال قبل

مخالفان سیاسی در ایران ـ شمول چپ ها ـ نه در حکومت پادشاهی نه در این حکومت حق و حقوق نداشته اند و حکومت ها محکو مند و باید در مقابل جنبش دادخواهی مردم ایران و توسط دادگاههای صلاحیت دار مانند دادگاه حمید نوری در سوئد پاسخگو باشند. موضوع این ست !!!

شما هم بروید شکایت های خود را علیه چپ هائی که دل خوشی از آن ها ندارید دنبال کنید. در باره ی کم و کاست و اشکالات چپ ها ، آنها بیش از همه ی نیروها تغییر کرده اند . اگر می خواهید ان ها را نادیده بگیرید اشکالی ندارد. ولی کامنت های تکراری ضد چپ شما بی پاسخ نمی ماند.

peerooz
peerooz
2 سال قبل

وسواس جناب طاهری پور دبیر مسئول سابق شعبه مرکزی کارگری سازمان اکثریت، در پرداختن به مسائل کارگری, و آموختن از تجربه گذشته به منزله چراغ راه آینده, امری قابل درک است. سوال اینست که آیا انقلاب ۵۷ واقعا نتیجه عمل “همه ی نیروهای سیاسی” و “کارگر” بود و یا خیل عظیمی که دو میلیون آنها خمینی را از فرودگاه تا بهشت زهرا همراهی کردند؟ امروز ظاهرا حتی از آن “همه نیروهای سیاسی” هم اثری نیست و آنچه هست انبوه “شاغلین و غیر شاغلین” و کودکان و زنان و اقلیت هاست که مانند دو میلیون جمعیت گذشته گمان ندارم چیز زیادی در باره مارکس و انگلس و لنین و گرامشی بدانند. سوال اینست که بحث امروز باید بر سر چه موضوعی باشد؟ 

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

دوست عزیز، آقای پرویز صدری! پرسش های شما کلیدی و متآسفانه هنوز هم پرسش های روز-اند و این خود گواهی می دهد، که چپ و راست و میانه اپوزسیون، توفیقی در پاسخ به آنها نداشته -اند و نتوانستند به اشتراک نظری پیرامون پاسخ به انها دست پیدا کنند.

پرسیده اپد؛ «چرا همه ی نیروهای سیاسی علیرغم نارضایتی ، اعتراض و انتقاد به شاه و حکومت دیکتاتوری نتوانستند برای تشکیل حکومتی دموکراتیک و مشتمل از تمام نیروها که توسط حکومت بعداز کودتای ۲۸ مرداد کنار گذاشته شده بودند به توافق و تفاهم برسند . ..». برای توافق و تفاهم چند چیز لازم است که هیچیک از آن نیرو ها که شما یاد کردید، دارندۀ آن نبودند. این کمبود امروز هم به شکلی و در ابعادی موجود است و این تفرقه ها و پراکندگی امروز، محصول فقدان همان چیزهاست! برای توافق و تفاهم باید فرهنگ برسمیت شناختن متفاوت و فرهنگ گفتگو وجود داشته باشد و نیز یک روحیۀ اعتماد و همدلی و فهم متقابل در پایبندی به هدف ها و علایق مشترک لازم است. همین امروز هم این پیش شرط های توافق و تفاهم در صفوف متنوع نیروهای اپوزسیون ایران موجود نیست!.

پرسیده اید؛ «چرا نیروهای سیاسی بخصوص بخشی از نیروهای چپ از انتقال غیر دموکراتیک قدرت به نیروهای مذهبی به رهبری خمینی از همان قبل از انقلاب از او حمایت کردند؟». قبل از هرسخنی باید یادآوری کنم که خود من از شمار همان بخشی از نیروهای چپ که نوشتید یودم .من این ضایعه در عمر سیاسیم را همواره با تأسف عمیق بیاد آورده ام و همین روحیه در من، محرکۀ زایل ناشدنی آفریده و می آفریند تا بطور مستمر برای فهم علل و عوامل آن لغزش سیاسی بکوشم . متأسفانه کامنت جای به تفصیل نوشتن نیست، همین قدر باید بگویم تا این زمان به شناخت و شناسائی چند دسته عوامل توفیق یافته – ام که بسیار دخیل و مشوقم بوده اند در شکل گیری اشتباهات سیاسی من در فاصله سال های ۶۱ – ۵۹؛، اول؛مبانی لنینیستی که بدان اعتقاد داشتم؛ دوم؛ اساس انسان شناختی داشت، من و هیچ یک از انقلابیون دهه چهل، در مقیاس انسانیت حقوق بشری و شهروندی نه بودیم و نه می اندیشیدیم! سوم؛ نادانی پایه ای در باره ایران و تاریخ آن که بویژه گسست نسل من از اهداف دموکراتیک انقلاب مشروطیت ایران و تاریخ آن، شایستۀ یاداوری و نکوهش بسیار و بنیادین است. از میوه های تلخ و زهرآگین این گسست، بی اطلاعی و جهالت در باره شخصییت خمینی و سمت و سیاست ارتجاعی وی بود. جهالت و ندانی در این باره که؛ آیت الله خمینی، در موضع پاسداری از مشروعه خواهی و در سمت نمایندگی میراث شیخ فضل اللۀ نوری، در دشمنی و ستیز ومخالفت با اهداف دموکراتیک و ترقیخواهانه انقلاب مشروطیت ایران قرار دارد… و ایضن بی اطلاعی از نظریه او در باره برپائی حکومت اسلامی در ایران!… این اجمال را نوشتم که تأمل در باره آنها خود روی سمت و سیاست امروز و آینده ما، و درک وظایف و ضرورت های انقلاب دموکراتیک پیشارو ، پرتو روشنی می اندازد. برای شما شادی و توفیق روز افزون آرزو می کنم – جمشید؛ ۰۹.۱۰.۲۰۲۱

پرویز صدری
پرویز صدری
2 سال قبل

آقای طاهری پور،
از پاسخ شما بینهایت سپاسگزارم.
پیش از اینکه منظورم را از یادداشت اول بیشتر شرح دهم .
وظیفه خود می دانم که بنویسم بنده از فعالان فدائیان خلق بودم و موضع سازمان در قبال همه پرسی دولت موقت برای «جمهوری اسلامی آری یا نه ؟» را درست می دانستم و مثل شما بین چپ روی ها و راست روی ها گیر کرده بودم. ولی هیچوقت تا بعداز اشغال سفارت آمریکا، ۱۳ آبان ۵۸ و تغییر موضع سازمان که « مواضع ضد امپریالیستی خمینی را مترقی اعلام کرد» ( نقل به مضمون) و بتدریج به مواضع حزب توده ـ از قبل دربست از خمینی حمایت کرده بود ـ نزدیک شد که آغاز پروسه ی انشعابات گردید. خود را جزو حامیان حکومت ولایت فقیه نمی شناختم و شما را نیز رادیکال می شناختم از جمله در مناظره با زنده یاد دکتر بنی صدر بعداز فاجعه ی گنبد !!!

اما نکته محوری با دید و شعور امروزی ام از جامعه دموکراتیک آن نیست که قبل از انقلاب ، نیمه ی دهه ۴۰ و در سال ۵۱ در زندان شاه ، با خلق و ضد خلق تبیین می کردیم.
آن نیست که بعضی از نیروهای چپ برای پرهیز از شکست انقلاب دموکراتیک به رهبری خرده بورژازی ، بر رهبری طبقه کارگر تاکید می کردند.
در بحث های امروز هم خیلی کلی گفته میشود : نه به تمامیت خواهی پادشاهی و نه به تمامیت خواهی ولایت فقیه آری به راه سوم و مردم سالاری… ولی روشن نیست. چگونه؟

یا انواع شعار های رادیکال دیگر مثل زنده باد « آزادی ، دموکراسی و سوسیالیسم » یا «زنده باد آزادی و سوسیالیسم» و انواع شعار های انقلابی دیگر….

اما، ما و کسانی که خواهان انقلاب دموکراتیک بوده و هستیم . باید چارچوب جامعه دموکراتیک را برای جامعه امروز ایران و ۸۰ میلیون مردم آن مسئولانه تر نشان دهیم.
مگر به غیر از اقلیتی که در حکومت تمامیت خواه پادشاهی و بخصوص در حکومت کنونی دینی ولایت فقیه باعث بحران ، انسداد ، جنایت ، سرکوب ، تباهی و سیاهروزی و…… شدند بقیه مردم باید تاوان پس بدهند؟

تردیدی نیست که بازسازی حکومت دیکتاتوری پادشاهی و حمایت از ادامه ی حکومت ارتجاعی ولایت فقیه قابل قبول نیست.

ولی در جامعه سنتی و عقب نگهداشته شده ی ایران تکلیف مردم عامی طرفدار شاهان و امامان چه می شود؟

اگر بناست گذار از جمهوری کشتار اسلامی به مردم سالاری یا حکومت دموکراتیک فرا روید باید مردم بدانند که آنها با هر عقیده و باوری حق رای دادن و انتخاب شدن دارند.

فقظ متهمان به جنایت و خیانت و هر شائبه ی دیگری تا تعیین تکلیف توسط دادگا ه های صلاحیت دار حق انتخاب شدن و گرفتن مسئولیت در امور نخواهند داشت.

اگر چنین شود در ایران ما نیز مثل قبل از ۲۸ مرداد ۳۲ همه ی نیروهای ملی ، مذهبی ، چپ ، دموکرات ، لیبرال ، شاهدوست و……. می توانند حکومت پارلمانی و دموکراتیک را سامان دهند.

منتهی شما می بینید و بدرستی نوشتید که مشکلات فرهنگی در تمام نحله های فکری جا خشک کرده ست و هواداران پادشاهی خواه یا اسلامیخواه و جمهوریخواه به زمینه سازی برای همکاری همه مردم در ایجاد یک حکومت دموکراتیک بهائی نمی دهند و برخورد حذفی غالب ست. حتی راه سومی ها !!

برای این که رفقایم آزادانه تر به موضع من انتقاد کنند عرض می کنم تا جامعه ای دموکراتیک در ایران پانگیرد تحقق سوسیالیسم در آینده نیز محال ست.

به امید بازنگری فعالان و تاثیر گزاران سیاسی برای جنبش گذار به جامعه ای دموکراتیک

با احترام
پرویز صدری

پرویز صدری
پرویز صدری
2 سال قبل

آقای طاهری پور،
همه نیروهای سیاسی ایران حتی بخشی از دستگاه حکومت بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در احزاب دولتی به خودکامگی حاکمیت پادشاهی اعتراض داشتند.
شما بهتر می دانید که اعلام تشکیل حزب رستاخیز در اواخر سال ۱۳۵۳ ، برگبار بستن بیژن جزنی و ۸ فدائی و مجاهد در تپه های اوین ، درگیری های حکومت با قدرتهای بزرگ بخاطر قیمت نفت ناشی از یک عقب ماندگی سیاسی بود که غلیرغم غوغا ها و هوچی گری ها موقعیت حکومت در داخل و خارج را بشدت تضعیف کرده بود که دیگر نتوانست جبران شود و به فروپاشی انجامید.
ولی با وجود این که حکومت کودتا موجب بحران سیاسی داخل و خارجی گردید باید ما مخالفان هم بسهم خود به این سوالات پاسخ دهیم :
چرا همه ی نیروهای سیاسی علیرغم نارضایتی ، اعتراض و انتقاد به شاه و حکومت دیکتاتوری نتوانستند برای تشکیل حکومتی دموکراتیک و مشتمل از تمام نیروها که توسط حکومت بعداز کودتای ۲۸ مرداد کنار گذاشته شده بودند به توافق و تفاهم برسند . برعکس به انشقاقات متعدد منجر شد..
چرا نیروهای سیاسی بخصوص بخشی از نیروهای چپ از انتقال غیر دموکراتیک قدرت به نیروهای مذهبی به رهبری خمینی از همان قبل از انقلاب از او حمایت کردند؟
وظیفه ی نیروهای سیاسی بخصوص نیروهای چپ اعم از میزان سازمان یافتگی و استقلال طبقه کارگر و دیگر اقشار اجتماعی در قبال گذار از حکومت دیکتاتوری پادشاهی به حکومت اسلامی ولایت فقیه چه بوده ست؟
وظائف و ضرورت های انقلاب دموکراتیک کدامین بوده ست؟
با احترام
پرویز صدری

محمد
محمد
2 سال قبل

برای درک نظران آقای طاهری باید به لغت نامه رجوع کرد. چون به راحتی برای مردم فهم نوشته های ایشان مشکل است . بهرحال:
مجوف یعنی درون تهی یا توخالی و توده مجوف=مردم درون تهی وشاید منظور آقای طاهری پورمردمی که ذهن خالی و بی دانشی در عرصه سیاست، اقتصاد و یا مبارزه سیاسی دارند باشد .«توده مجوف در حال انبساط» هم احتمالا معنایش اینست که این مردم درون تهی و توخالی مثل فنر جمع شده در حال بازشدن بودند چون بنا به نقل قول قبلی ایشان در «مدرنیزاسیون شتابنده »ی شاه این لایه های فقیر و حاشیه نشین ایجاد شدند و خمینی هم از آنها با شعار حمایت از کوخ نشینان و ..به انبساط آن کمک کرد!خب تا اینجای کار ما توده ی مجوف در حال انبساط داریم که گویا با پاراگراف قبلی که ایشان تحریر کرده است به کلی بیگانه است وزندگی و حیاتبخش های روشنفکری و مبارزاز کارگران و نویسندگان و شاعران و وکلا و الیت جامعه هیچ تاثیری بر مناسیات اجتماعی و سیاسی آن نداشته است ویا تخت تاثیرات دیالک تیکی در زندکی کلی جامعه، آن توده؛ مجوف گردیده است . یعنی برخورد قدیم و جدید سنتزش به درون تهی شدن توده مردم انجامیده است شاید نوعی افت درتکامل!!! چرا باید ترکیب نو و کهنه (که خودش کلی گویی بی هدفی است )سیر نزولی طی کند و به خالی شدن ذهن مردم انجامد؟ از مقولاتی است که ایشان باید توضیح دهد و آن پاراگراف می گوید :«از یک سو؛ طبقۀ کارگر ایران نیرومندتر گردید، بازار ها؛ کم و بیش انباشته از کالاهای نوظهور شد و مغازه ها؛ ظاهر امروزین و زیور غربی بخود گرفت. به جمعیت شهرهای بزرگ و متوسط ایران بسی افزوده شد، و در حالی که فضاهای شهری، بیش از پیش درحیطۀ شیوۀ زندگی امروزین و سلوک عرفی مسلکان طبقۀ متوسط در می آمد، در حواشی شهرهای بزرگ، انبوه فرودستان و خانه بدوشان در حلبی آبادها و زاغۀ گودها، مسکن گزیدند، که از روستا رانده و به امید کار و زندگی، به شهرها هجوم آورده بودند، اما در مسکنت، در خانه بدوشی و زاغه نشینی عمر می گذراندند!» چه رابطه ای با درون تهی شدن فکر و اندیشه ی توده ها دارد ؟ یادآوری این نکته هم ضروری است که آقای طاهری پور در نوشته هایش ضمن غامض گویی اصلا نیازی به داده های آماری ترکیب و تنوع جمعیتی نمی بیند . آقای طاهری پور حتی از چرایی این که سال ها این توده مجوف را خلق قهرمان خوانده است و رفتارهایش را ستوده است نمی گوید . چه تناسبی بین آن توده مجوف و روشنفکرانی چون ایشان وجود داشته است که چنین سرسری و بی هیچ بیان موثقی با آن تاریخ وهستی یافتنش در ادبیات سیاسی ایشان پنهان می ماند وحالا و به یکباره پدیداری آن توده مجوف منبسط دچار پوپولیسم تا این حد تاثیر گذاردر چهار دهه؛ تغییر ماهیت می دهد و این اواخر به یکباره تابلو ی تغییراتی برایش برپا میدارد و نام دوره نوین جنبش کارگری در ذهن ایشان پیدایی و به قول خودشان «هستایی» یافته است ؟

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

دوست عزیز آقای ara ! بسیار ممنون از تصحیح بیت و همچنین طرح ابهام و پرسشی که التجاء من به ناصر خسرو در شما انگیخت . در تحریر های من، آنجا که با خاطره هایم مشروط و مربوط می شود، قلم از اختیارم می گریزد و زیر فرمان سیالیت ذهنم می رود، اسباب و علتش، تأسف غم افزای درونی شدۀ منست از افکار و ایده ها و داوری هائی که، شمائی از آن در کامنت مستقلی آمده است، برای مثال زیر کامنت شما! اصلن شخص و مورد و مصداق در ذهنم نیست، نفس فکر و داوری های آکنده از نا درستی و نادانی، مرا برمی انگیزد…! اما چرا بیت ناصر خسرو را مغلوط نوشتم، علت العلل همان سیالیت ذهنم است!، در نوجوانی و جوانی هایم ناصر خسرو بسیار مورد علاقه ام بود. مضامین شعرهایش را می پسندیدم و مایه فکر کردن هایم بود . به عینۀ شعرهای نیما یا فروغ … حالا – در این حدود ۷۵ سالگی – اصل مضامین شعر ها را سالم تر از وزن و آهنگ شعر ها بخاط می آورم. این است که بجای این که بنویسم: چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را ، مغلوط، اما حدودن با همان مضمون، با وزنی که در ذهنم جا خوش کرده، می نویسم؛ تو گر اختر خویشتن را کنی گم مدار از فلک چشم نیک اختری را! بهر حال ممنون از اصلاح شما و معذرت از غلط نوشتن بیت از سوی من. جمشید

ara
ara
2 سال قبل

در ضمن مناسبتی برای آوردن این بیت در انتهای مقاله پیدا نکردم.

ara
ara
2 سال قبل

چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را ناصر خسرو

ساسان
ساسان
2 سال قبل

مشکل آقای جمشید طاهر پور متاسفانه آنست که دیروز(پیش از انقلاب) نفهمید که جایگاه طبقه کارگر در مبارزه رهایی بخش متاثر از چه چیز دچار پاادوکس شد و خیال می کند که طبقه کارگرو سایر مردم تحت ستم آگاهانه بدور خمینی حلقه زدند آنطور که می گوید :«امّا متأسفانه درک این پارادوکس، در آن زمان بسیار دشوار می نمود، بویژه آنکه اکثریت بزرگ کارگران ایران، دربست مدافع خمینی و تحت رهبری اسلامگرا های پیرو او – خانه کارگر – قرار داشتند.» و نه متاسفانه الان درک درستی از مبارزات طبقاتی دارد بنا به نفل قولی که می آوردکه:«…. امروز دیگر این طبقه بدون چنین محتوای فکری و محتوای مطالبات سیاسی اقتصادی، به مثابه یک طبقه اصلی و بزرگ اجتماعی مستقیما و معطوف به عمیق ترین و سر راست ترین شکلی از تامین منافع طبقاتی خویش، با ساختار سیاسی اقتصادی سرمایه داری حاکم بر ایران رو در رو قرار گرفته است.»چرا که امروز نیز طبقه ی کارگر در دومیدان سرمایه داری جمهوری اسلامی وسردمداری امپریالیسم رودر رو هست . آنروز کمپرادرویسم به درستی هرگونه استثمار و ستم را برمردم روا می داشت و امروز نیز هم سرمایه داری داخلی و هم امپریالیسم برای حفظ منافع خود از طرق گوناگون و اتفاقا براساس معادلات منطقه ای منفعت طلبانه خود ستم دوگانه را به طبقه کارگر ،طبقه متوسط ، و بر سایر خلق ها تحمیل می کنند . آقای جمشید طاهر پور نمی تواند به روشنی بگوید تضاد طبقه کار با سرمایه در جریان است چون در آنصورت نمی تواند از طبقه متوسط ، از حقوق بشر وسابر مولفه هایی که نام برد دفاع کند و نه می تواند طبقه ی کارگر را صرفامدافع منافع عمیق و سر راست تامین بداند چرا که آنوقت تکلیف حقوق بشر و سکولاریسم را کجای این مبارزه می گذارد ؟ مشکل آقای طاهر پور این است که باید با خودش تعیین تکلیف کندو اثبات نوین بودن طبقه کارگرهیچ رابطه ای را تغییر نمی دهد چون نفس مبارزه طبقاتی امروزه مطالبات وسیع تری از خواسته های اقتصادی را در دستور کار طبقه کارگر قرار می دهد. مطالباتی که از محیط کار شروع میشود و محیط زیست را در بر می گیرد و از مبارزه علیه تمامی مظاهرستم سرمایه که از ابعاد ملی با ویژگی های منحصر به خودشتا مبارزه علیه سرمایه بین المللی (به دلیل دخالت های آشکاری که برای حقظ منافع خود در منطقه و تکالیفی که جهانی شدن برعهده اش گذاشته است) .

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x