چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

انتقاد به کم و کاستی های مقاومت یا تبدیل آن به یک ابتذال سیاسی؟! – تقی روزبه

چرا این گونه رویکرد با مقاومت داخل کشورسترون و ناهم افزا و نادرست است؟

گفتگوی یکی از رفقا در مورد بیانیه جسورانه ۱۴تن از کنشگران داخل کشورعلیه هیولای استبداد، و کوک کردن کردن آن اساسا با افشاگری، آنهم درست در زمانی که زیرضرب رژیم جبارو دستگاه های امنیتی آن قراردارند به گمانم قبل از هرچیز برخورد نامنصفانه و غیرمسولانه با خودجنبش مقاومت است. سخن یک نفس با دستمایه قراردادن استعاره های چون چهارده معصوم شروع شده و تا اخرهم بازنمی ایستد. روح حاکم بر گفتگو نه نگاه و نقد آن از منظرگوشه ای و بخشی از مقاومت جاری در داخل کشور علیه سیستم حاکم بلکه آشکارا به عنوان رقیب کج قامت و مهمانان ناخوانده است. مجری و گفتگو پا به پای هم با هزاران اشاره و متلک و طنز چه به تلویح و چه به تصریح آن ها را به تمسخرمی گیرند و به ریش رژیم وصل می کنند و عملا کل مقاومت جسورانه این کنشگران داخل کشور با هراشکال و ایرادی که دارد را به هیچ و به سخره می گیرند که جای تأسف دارد. در واقع این مقاومت است که عملا تحت الشعاع طنز و تمسخر قرارگرفته است و در عین حال فقراستدلال را به نمایش گداشته است. حمایت از حق آزادی بیان و حقوق انسانی آن ها هم در چنین جوی عملا به یک امر فرمال و تعارف و کلیشه تبدیل می شود. آن ها را کاریکاتورمی خوانند ولی خوداین رویکرداست که می کوشد آن را کاریکاتورکند. در حالی که در کل گفتگو حتی یک دلیل هم در اثبات واقعی بودن این جوز گمانه زنی ها و تمرکز روی حاشیه ها و شایعات دیده نمی شود و کل گفتگو بر پایه حاشیه ها بناشده است. این نوع برخوردغیراصولی و غیرمسئولانه با مقاومت، این پرسش را مطرح می کند که آیا شرایط سرکوب واقعا نفس گیر داخل کشوراساسا برای افشاکنندگان گرامی ما محلی از اعراب دارد؟ آیا به این واقعیت وقوف دارند که امروزه روز درجامعه ما مرزقهرمان و ضدقهرمان دایما در حال شکسته شدن و تعریف شدن مجدد و بازتولیدشدن است؟ در مورد رویکردی که بخواهد از همین ضعف ها و احیانا ملاحظات یا تمکین های اضطراری و قابل فهم ( و نه البته تطهیرآن ها ) پیراهن عثمان درست کند چه می توان گفت؟. در مورد کسانی که بطورمستقیم خارج از گودداخل کشور قراردارند و به جای آن که از صمیم دل کلاهشان را به افتخارمقاومت و جسارت از سربردارند و شکوفا شوند، درست در همین بزنگاه توپخانه خود را با کالیبرافشاگری علیه آن ها کوک کردن چه معنا می دهد؟ چون که مطابق استنانداردها و قالب های من نوعی نیستند باید دستمایه طنزشان کنیم؟!. بجای تمرکز حول مضمون و معنای این مقاومت در لمحه ( و زمان پرشتاب ) کنونی و قدکشیدن افراد و مردمانی تقریبا عادی و بدون داشتن ادعاهای مرسوم و متعارف نخبه گان و ندیدن آن با همه نقایصش به عنوان حلقه ای از حلقات مبارزه جاری و البته در همین بستر طرح ضعف ها و قوت های آن، بخواهیم برمبنای نیت خوانی و اصالت دادن به برخی ویژگی های فرم کنشگری آن ها، به آن گیرمی دهیم. آن هم در شرایطی که می دانیم رژیم و دستگاه امنتیی با همه توان خود خیزگسترده ای را برای سرکوب مقاومت برداشته و مشخصا در مورد آن ها درحال تدارک و تهیه پروژه ای برای خفه کردن صدایشان هستند و چه بسا همزمان با این افشاگری ها زیرفشارهای سنگین رژیم هم قرارداشته باشند. همانطور که اشاره شد با تبدیل حاشیه ها به متن و در کنارآن طرح کلیشه ای ادعای دفاع از حقوق آن ها و مقاومتشان عملا به یک تعارف و رفتارفرمالیستی تبدیل می شود. آیا واقعا به ۱۴ معصوم خواندن فرم اقدام آن ها و وابسته کردنشان به ایستارهای رژیم می توان در خیابانها فریاددفاع از آن ها و توقف سرکوب و شکنجه را سرداد؟. وقتی مقاومتی صورت می گیرد حول شعارهائی چون سکولاریسم و دموکراسی و آزادی و علیه استبدادحاکم که چپ هم به عنوان بخشی از برنامه های خود آن ها را قبول دارد و یا خواستی چون آپارتایدجنسی توسط تعدادی از زنان شجاع طنین انداز می شود، برمبنای کدام اصول و انصاف باید افشاگری پیرامون آن ها را عمده کرد؟ چنین رویکردی به خصوص با تأسف اگر از سوی چپ ها باشد تاثیرنا مطلوبی بر مقاوت و کنشگران و زندانیان می گذارد و حتی چه بسا موجب بهره برداری جریانهائی که مترصد سوارشدن برموج مقاومت هستند و هل دادنشان بدانسو از یکسو و استفاده دستگاه های امنیتی برای درهم شکستن مقاومت آن ها از سوی دیگر هم بشود و کلا می تواند موجب ایجادذهنیت منفی نسبت به چپ ها در میان مردم و فعالان و بویژه نسل های جوان گردد. کافی است یک لحظه خود را جای زندانیان زیرفشار قراربدهیم و بجای آن که شاهد انتظاربه حق آن ها در محکوم کردن و افشای پروژه اعتراف گیری و سرکوب رژیم باشیم، شاهدچنین برخوردی توسط مدعیان سرنگونی و مبارزه قاطع علیه رژیم باشیم، آنگاه چه احساسی بهمان دست می دهد؟. به گمان من این جوربرخوردها اصلا ربطی به برخورداصولی و انتقادسازنده از کم و کاستی های مقاومت داخل کشور ندارد و بیش از آن از تنگ نظری های فرقه ای و فقراستدلال و آشفتگی در داشتن یک سیاست روشن نسبت به استراتژی مبارزه ضداستبدادی نشأت می گیرد.

هم چنین ادعا می شود که آن ها از جمله چون در یک بیانیه صحبت از انقلاب نکرده اند پس از آن می ترسند و برای مقابله با آن به آغوش رژیم پناه می برند و یا هم چنان اصلاح طلب و تحول خواه وغیره هستند و… و از همین منطر به شکل غیرمنصفانه ای موردمذمت و انتقاد  قرار می گیرند. درحالی که اولا آنها در فضای سرکوب داخل قراردارند و باید محضوراتشان را علیرغم کم و کاستی هایشان دریافت ( این محضورات در حال حاضر و با توجه به جوداخل و توازن قوا به نوعی در مورد همه کنشگران و اعتراضات از جمله کارگران و معلمان و دانشجویان و غیره هم صدق می کند). ثانیا آن ها در فرایندمبارزه ضداستبدادی هم اکنون موجود گامی به جلوهستند و طرح چنین خواست هائی در داخل کشور به شکل یک فراخوان خود گامی است به پیش و در جهت خروج از چهارچوب های سیستم ولو نه بطور کامل و قاطع و چه بسا که درمسیرحرکت خود از خود هم عبورکند. و براساس همین مبدأ و پتانسیل حرکتی نمی توان به آن ها اتهام کانالیزه کردن جنبش به باتلاق سیستم حاکم را وارد کرد. به شکل ناهنجای دن کیشوت خوانده می شوند که گویا نمی فهمند خامنه ای به درخواست آن ها استعفا نخواهد داد و بخودی خود کنار نخواهد رفت و قراتر از آن ادعا می شود که تمرکز روی خامنه ای و کانونی کردن آن نادرست است! در حالی که این واقعیت بدیهی را فراموش می کنیم که در اینجا او فقط یک شخص نیست و نماد و رهبرنظام و محورقدرت و ستون و حلقه اصلی اتصال دهنده عناصرناهمسازسیستم مطرح است. هر دوی این تصور نادرست و سطحی است. چرا که اولا تمرکز روی خامنه ای به عنوان نمادنظام و رهبر و مرکزان یک گام مهم و رو به جلو در فرایند و تکوین جنبش ضداستبدادی است و کانونی کردن مبارزه ضداستبداد سراسری بدون آن ناممکن است و حتی سرنگونی هم بدون آن ناممکن است و خودما چپ ها سالیان سال است که روی آن کار و تبلیغ می کنیم. مثل این که مثلا در انقلاب بهمن تمرکزجنبش روی شاه را که در مرحله ای از تکوین خود بدان دست یافت نادرست بیانگاریم. می دانیم که در حکومت اسلامی بخش اصلی و هسته سفت قدرت همواره دیگران و باصطلاح بخش انتخابی را سپربلاکرده و چندین دهه است که برای فریب جامعه نسبت به کانون قدرت و سرشکن کردن معضلات جامعه به دوش دست نشانده هایش بدون آن که مستقیما پاسخ گو باشد توانسته است خود را در پشت سرآن ها پنها ن کند. اما امروزه با یبداری و افزایش آگاهی عمومی شاهدیم که انگشت اتهام بسوی خود او نشانه می رود و او را از پستوها و سنگرهایش بیرون می کشند و به روی صحنه می آورند. سالها به دنبال نخودسیاه رفتن و مشغول شدن با عروسک های خیمه شب بازی او، مردم را به این آگاهی رسانده است که با خود او به عنوان ستون برپا دارنده ساختارقدرت و رهبر و ولی فقیه نظام تصفیه حساب کرده و و او را نشانه بگیرند. آیا چنین گامی یک جهش به جلوست یا به عقب؟. کانونی کردن رهبر و محور و مرکز و همه کاره نظام به عنوان تاکتیکی در مسیرسرنگونی سیستم نه فقط تناقضی با فروپاشی سیستم ندارد که در خدمت آن است. مسیرپیشروی جنبش ها عموما به همین شکل صورت می گیرند ( نگاه کنید به سودان و تمرکز روی سلطان مستبد و پایین کشیدن و تداوم حرکت ها…در حالی که در آنجا حتی دیکتاتورسرنگون شده به عنوان نماینده ارتش نقش و اقتدارخامنه ای را هم نداشت). ثانیا صادرکنندگان بیانیه در داخل کشور آنقدرها هالو نیستند که ندانند گویا خامنه ای به خواست آن ها تن به استعفا نخواهد داد. آن ها به بهمین دلیل خواهان حمایت مردم و ملت از خواست های خود شده اند. جنبش ها یک شبه بوجود نمی آیند کسانی پیدا می شوند و خواست های جسورانه ای را ولو ناآگاهانه و یا آگاهانه و تاکتیکی مطرح می کنند و برایش هزینه هم می دهند، بعد این خواست ها می تواند پشتوانه مردمی پیداکنند و فراتر بروند. مهم آن است که آن را درکانتکست و زمینه واقعی خود موردارزیابی قراردهیم و به ببنیم که در عینیت خود گامی به جلو هستند یا به عقب؟ بجای آن که آن صرفا با مدل ها و شاخص های ذهنی خود موردقضاوتشان قراربدهیم. برخورد با آن ها فی الواقع محصول ترکیبی از روندعینی و البته آن چه که درست می دانیم و تعیین نسبت آنها با یکدیگراست. اما در موردطرح استعفا هم در جای خود باید ضمن تاکید بر کاستی های آن و بر اهمیت عاملیت جنبش ها و یا انقلاب برای تحقق آن، اما نیمه دیگر لیوان را هم دید که ناظربر معنا و نقش ابژکتیوآن در شرایط مشخص و انتقالی، هم چون حلقه ای از حلقات پیشروی جامعه از سمت درون سیستم به بیرون است. یعنی ضمن حفظ فاصله انتقادی خود با آن، اما این را هم ملحوظ نظرکنیم که بطورابژکتیو گامی است در جهت رادیکالیزه کردن شرایط داخل کشور و آنگاه میزان انتقادخود را با درنظرگرفتن آن ها کوک کنیم. و همانطپر ه اشاره کردم این تصورهم که گویا صادرکنندگان بیانیه براین گمان بوده و هستند که به صرف صدوریک بیانیه و بخودی خود این استعفا صورت خواهد گرفت دقیق نیست و در واقع آن ها خواهان حمایت مردم از این خواست و البته تاکید بر مسالمت آمیزبودن گداراز نظام کرده اند که فی نفسه نادرست نیست (تأکید بر مسالمت آمیزبودن را نباید در برابرانقلاب قراردهیم. این دوگانه سازی در زمانه ما چندان دقیق نیست و با روح تحولات آن نمی خواند. ترکیبی از تأکید برمسالمت آمیزبودن و ساختارشکنی قدرت های مستتقر باهم پیش برده می شود ) خلاصه آن که آن ها چه آگاهانه و چه ناآگاهانه در جهت تقویت رادیکالیسم جنبش و سرنگونی نظام هستند و از همین منظر باید به ضعف ها و کاستی های آن پرداخت. حرف من اینست که باید رفتارها و گفتارهای کنشگران را در فضای سرکوب ترجمه و بازخوانی و فهم کنیم و نه با انتظارات خود در فضای دیگری که در آن قرارداریم و البته بسهم خود در جهت رادیکالیزه کردن و عبوربه مراحل بالاتر بکوشیم. از همین رو به باورمن نحوه برخورد در مورد بیانیه ۱۴امضاء کننده زن هم با توجه به آن که علاوه برسایرخواست ها مشخصا روی آپارتاید جنسی آنگشت گذاشته اند یک گام به جلواست و آن را نباید به صرف حساسیت روی عدد۱۴نادیده بگیریم وغیرمنصفانه موردقضاوت قراردهیم: اولا در همان بیانیه اول ۱۴ نفره دو زن هم امضاء کرده اند. بنابراین ادعاهائی چون دیوارکشی بین زن و مرد مثل حکومت اسلامی محلی از ِاعراب ندارد. و ثانیا واقعیت آن است که آن ها درست یا نادرست از اشکال نمادین ۱۴ نفره استلفاده کرده اند و حتی گفته می شود که تعداد ببشتری بوده اند اما به توافق نرسیده اند و شده اند چهارده نفر که بعد آن را به شکل نمادین مورداستفاده قرارداده اند. بهرحال در موردفلسفه چهارده نفره آن ها نمی دانیم، ولی اساسا دنبال چنین فلسفه ای گشتن و آن را عمده کردن درست نیست و ما را از مشاهده خود جنگل باز می دارد. استفاده از این جورنمادین کردن ها اشکال اصولی ندارد و در جوامع نمادها به هرحال نقش بازی می کنند و حتی اگر اشکالی هم برای آن متصور باشد فرعی است و نباید به کل اقدام و مقاومت جسورانه این زنان لطمه بزند.

بنظرمن چپ بجای گیردادن به این جورعوامل فرعی و سلیقه ای و نمادسازی ها که چه بسا ناخواسته حاصلی جز به ابتدال کشاندن مقاومت پرشکوه ثمری نداشته باشد ( چنان که مثلا گیردادن به اعتراف گیری های سیستم های امنیتی به کارگران و غیرکارکاران و دیگر کنشگران تحت فشار، گرچه از آن ها نباید ارزش هم ساخت اما باید درکشان کرد) به صرف این که مثل ما نمی اندیشند به خودی و غیرخودی کردن و بزرگنمائی کردن ضعف ها و کوچک نمائی کردن مقاومت ها و ندیدن نقاط مثبت می تواند به درک ما از سرشت و روح تحولات مهمی که جریان دارد آسیب بزند.

ما به یک استراتژی عمومی که بتواند این نوع تک جوش های مقاومت را به جنبش های پایه و جنبش ضداستبدادی سراسری پیوند بزند ( بخصوص باتوجه به آن که در میان آنها کارگر و معلم اعم از زن و مرد هم هست و مثلا کانون صنفی معلمان از هاشم خواستا ر و دیگرمعلمان دستگیرشده به عنوان عضوی همواره مبارزدفاع کرده است) نیازداریم و باید بجای دامن زدن به افتراقات و اختلافات روی چگونگی پیوند این تک جوش ها با اعتراضات کارگری، که از قضا نکته جالب آن است که ترکیب و هویت اجتماعی و عناصرتشکیل دهنده این نوع تک جوش ها به لحاظ اجتماعی در قیاس با گذشته با خودجنبش ها تجانس بیشتری پیداکرده اند، بیاندیشیم. و حال آن که این نوع برخوردها بجای ایجاد هم افزائی عناصر مقاومت، موجب ناهم افزائی ها و از قضا در خدمت تقویت گفتمان های راست و ئولیبرال وابسته به قدرت ها و موجب تضعیف صفوف کارگران و چپ می گردد. البته انتقادات مطرح شده در آن گفتگو پیرامون اهداف پاره ای از خارج نشین ها و موج سواری آن ها و نوع حمایتشان از حرکت های داخل و شعارهمه باهم آن ها صرفنظر از نحوه برخورد در کل درست است. آنها بدبنال اسب تروا می گردند و با شعارهمه باهم و لی در همین حوزه هم بنظرم ظرافت کلام مهم است و نباید از شیوه های نخ نماشده ای چون می گم می گم و افشا می کنم و اگرلازم شد اسناد رومی کنم و… که خودجامعه نسبت به این گونه شیوه ها اشباع شده و حساس است استفاده کنیم و این شیوه را وارد صفوف چپ کنیم. 

حکومت اسلامی چنان هیولا و پدیده خطرناکی است که نباید بی محابا و غیرمستولانه با دامن زدن به شکاف های درونی جنبش عمومی ضداستبدادی لااقل به شکل زودرس بویژه بجای تمرکز روی محتوا به فرم و شکل بندکنیم و با خط و نشان کشیدن و به تصفیه حساب پرداختن صفوف آن را متشتت کنیم. چنین شیوه ای اگر که رایج شود می تواند به منافع کل جنبش آسیب بزند. چپ باید در بستر و چهارچوب موازین اصولی خود و به موازات یک جنبش سراسری ضداستبدادی-مذهبی به عنوان حلقه مقدم و مهم پیشروی ( که البته متمایز از همه باهم است) و در متن آن به شکل سازنده به گسترش گفتمان و رویکردخویش همت بگذارد و در این چهارچوب انتقادات اصولی خود را مطرح سازد. هدف این نوشته هم صرفا تصحیح خطا از سوی خودمان و دادن سیمای انسانی تر و مثبت تر از چپ به نسل های جوان و جدید است و امیدوارم که تلخی نهفته در آن توسط دوستان و رفقای عزیز به دل گرفته نشود و به کسی برنخورد.

تکمله:

یکی از دوستان  یادداشتی زیراین مقاله مبنی بر دفاع از حقوق انسانی دستگیرشدگان براساس دفاع از آزادی بی قید و شرط سیاسی، از انتقاداصولی نسبت به آن ها حمایت کرده است. پاسخم به این یادداشت را از آن جا که مکمل بحث بالا است اضافه می کنم:

انتقاداصولی که که حتما لازم است. اما نکته مهم همانطور که اشاره کرده ام داشتن یک سیاست روشن در مورد یک جنبش سراسری برای نفی و سرنگونی استبداددینی و مطلقه است به عنوان مساله همگانی و عاجل جامعه که در جانزند. در این رابطه در کنارگسترش اعتراضات خیابانی و اعتصابات کارگری و معلمان و شکل گیری زیرساخت و خشت پایه های آن… خلا میانجی های سیاسی برای ورودجنبش به فازکیفی و تازه وجود دارد و به همین دلیل (در این مرحله از رشد) ما احتمالا با چنین تک جوش هائی برای پرکردن خلأ مواجه خواهیم شد که ایجاد و یا تقویت پیوند و وجودحلقه ها و افراد متداخل بین جنبش ها و اعتراضات خیابانی که زیرفشارآن به بازتاب دادن مطالبات جنبش ها و سراسری کردن مبارزه علیه استبدادحاکم شکل بدهد از مشخصات آن باشد. این نوع حلقات الزاما آن گونه که معمولا انتظار داریم به شکل خالص کارگری و رادیکال نخواهند بود اما اگر در پیوندبا جنبش ها قراربگیرند چون بدون آن کاری نمی توانند بکنند، و اگر زیرفشاردایمی آن باشند می توانند در خدمت جنبش انقلابی و پیشروی آن که اکنون در جا می زند راه گشا باشند. نمونه گروه و جریان آزادی و تغییر در سودان الگوی خوبی است که چگونه زیرفشارخیابان رادیکالیزه می شود و جنبش اجازه نمی دهد که با سیستم سازش کنند و مقهورفشارنظامیان بشوند… در ایران هم که رژیم استبداد اصلا اجازه شکل گیری طبیعی این نوع میانجی ها را نمی دهد به همین شکل تک جوش هائی که شاهدش هستیم و بعضا قرقاطی اتفاق می افتد و ما نباید با ناب نگری و بی نقشه گی ابتکارعمل را به بورژوازی که با هزاران امکان و هوشیارانه تر از چپ در تلاش برای کنترل همین میانجی هاست میدان بدهیم. این نوع تک جوش ها هم معمولا خالص نیستند و التقاطی هستند و همانطور که نوشته ام در ایران دایما مرزهای قهرمان و ضدقهرمان درهم شکسته می شود و خوب یا بد این واقعیت ماست، قهرمانانمان بسادگی اعتراف هم می کنند و به سادگی ممکن است بلغزند و شاید به سرعت هم ترمیم می شوند… ولی این ها نباید ما را به وادی ناب گری و به ناکجاآباد بکشاند و جنگل را از پشت درختان بنگریم. در یک بستر و پراتیک زنده اجتماعی و آزمون و خطا و نقد وانتقاد .. است که پیشروان کارگری و مردمی و مصمم تر و آبدیده ترو ثابت قدم تر رشد خواهندکرد. فعلا دوغ و دوشاب باهم قاطی است.. در مورد این چهارده نفر که اساسا از داخل هستند بنظرم وجودچند معلم زن و مرد و نیز افرادنسبتا عادی وجود دارند که گامی است به جلو و چه بسا جنبش های ما بتوانند از طریق آن ها در جهت رادیکالیزه کردن لااقل بخشی از تک جوش ها ( چون گفتم تا اطلاع ثانوی یکدستی موردنطر وجود نخواهد داشت ) و دامن زدن به اعتراضات سراسری بهره بگیرند و بخشی از آن ها را بسمت خود بکشند… نباید فراموش کنیم که در ایران آن گفتمانی که بتواند در برافکندن جنبش استبدادی و ولایت مطقه نقش بیشتری داشته باشد، دست بالا را خواهد داشت. گفتمان ها بربسترآن می توانند شکوفا شوند و خود را توده ای کنند….

تقی روزبه  ۳۰.۰۸.۲۰۱۹

 نگاهی به بیانیه های ۱۴ نفره از منظرچپ: 

https://akhbar-rooz.com/?p=1423 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x