این نقاشی در سال ۱۸۸۶ بازتولید تصویر از قتل عام های مارکت بود. کشیش متدیست ساموئل فیلدن صحبت می کند، بمب منفجر می شود و شورش به طور همزمان آغاز می شود. فیلدن قبل از انفجار صحبتش را تمام کرده بود – انجمن تاریخی شیکاگو
شیکاگو- در صبح روز ۶ اکتبر ۱۸۸۶، آلبرت پارسونز، اهل آلاباما، که برادرش ژنرال جنگ داخلی بود، در دادگاه شیکاگو به پا خاست تا آخرین سخنرانی زندگی خود را انجام دهد.
او به عنوان یکی از محکومان تحت عناوین «آنارشیست» و «بیگانگان منفور» که در پی انفجاری در میدان هی مارکت شیکاگو در جریان تظاهرات کارگری در ۴ مه توسط پلیس دستگیر شده بود، در آستانه ی مرگ قرار داشت.
پارسونز طولانی و خوب صحبت کرد. او به زندگی خود برگشت و شرح داد چگونه پسری که در کودکی به دنبال تله گذاران تگزاس و بازرگانان بومی آمریکا در صحرا می دوید، بزرگ شد و به رهبر اعتصابات صنعتی و مبارز یک سیستم اجتماعی جدید تبدیل گردید.
او گفت: «از جمله اتهامات این است که ما «خارجی» هستیم، انگار که تولد در کشور دیگری جرم است. اجداد من در تنظیم اعلامیه استقلال نقش داشتند. عموی بزرگ من در نبرد بنکر هیل دست خود را از دست داد» سپس سخنان او جنبه ی تلخی به خود گرفت: اما من فکر میکنم در اینجا هستم تا از حقوق تضمین شده توسط قانون اساسی کشورم برخوردار باشم.
صدای او از چاپخانهای در شیکاگو تریبون و سازماندهنده کارگری پس از روزهای اولیه، تا سقف اتاقی که قرار بود اتاق مرگ او باشد، طنین انداخت:
من یک انترناسیونالیست هستم. میهن پرستی من فراتر از خطوط مرزی یک دولت واحد است. جهان کشور من است و تمام بشریت هموطنان من هستند.
پارسونز علیه نیرویی صحبت می کرد که توطئه ی قتل او را در سر داشت. او این را می دانست اما چرا دولت تصمیم داشت او را از بین ببرد؟
روز ۸ ساعته
تقاضا برای یک روز کاری ۸ ساعته در آن زمان آمریکا را فرا گرفت، زیرا کارگران خواستار رهایی از روزهای ۱۲، ۱۴ یا حتی ۱۶ ساعته ی معمول در ان زمان بودند. در اول ماه مه ۱۸۸۶، صدها هزار کارگر دست به اعتصاب عمومی زدند – اولین اعتصاب در تاریخ ایالات متحده – که در آن تظاهرات در تمام شهرهای بزرگ، بزرگتر از هر اعتصابی بود که آمریکا تا به حال دیده بود.
اما در شیکاگو بود که جنبش به اوج خود رسید. در آنجا، هسته کوچکی از سازمان دهندگان و آژیتاتورهای آگاه طبقاتی به برانگیختن روحیه ستیزه جویی ای کمک کردند که قبلاً دیده نشده بود. 70000 کارگر، کارخانه های آن شهر خروشان را تعطیل کردند. در رأس گروه رهبران، پارسونز خوش زبان و خوش بیان قرار داشت.
این اعتراضات چند روز طول کشید. در ۳ می، یک حمله خونین توسط پلیس علیه اعتصاب کنندگان در کارخانه مک کورمک ریپر رخ داد. شش کارگر از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفتند که حداقل یک نفر کشته شد. یک تظاهرات اعتراضی گسترده در روز بعد در میدان های مارکت برگزار شد.
تظاهرات مسالمت آمیز دیگری در همان شب برگزار شد، پارسونز و دیگر رهبران کارگری در سخنرانی های خود اتفاقات شب قبل را محکوم کردند. با نزدیک شدن به پایان تظاهرات، باران ملایمی شروع به باریدن کرد و اکثر مردم به خانه هایشان بازگشتند. نیرویی متشکل از ۲۰۰ افسر پلیس بدون هیچ اخطاری به میدان حمله کردند. درگیری بین پلیس و جمعیت در گرفت و ناگهان بمبی منفجر شد. در این انفجار تعدادی از افسران پلیس کشته شدند. سپس رگبار گلوله های پلیس در میان تماشاگران وحشت زده و در حال فرار باریدن گرفت و دست کم چهار کارگر را کشت و تعداد زیادی را مجروح کرد.
هیچ کس نمی دانست چه کسی بمب را پرتاب کرده است (و مورخان تا به امروز هرگز این را کشف نکرده اند)، اما این مهم نبود. رسانه های خبری کشور در یک هجوم بی سابقه که که تقریباً هرگز مشابه آن وجود نداشته است، از این طعمه استفاده کردند. رهبران طبقه کارگر و اتحادیه های کارگری در همه جا مورد هجوم قرار گرفتند. استراتژی این بود که جنبش ۸ ساعته را به مهر ترسناک «آنارشیسم بیگانه» آغشته کرده و آن را از بین ببرند. یکی از اقتصاددانان برجسته، این ایده را که کارگران فقط باید هشت ساعت کار کنند «خواسته غیرمسئولانه دیوانگان با هدف نابودی پایه تمدن» اعلام کرد. صحنه برای اقدامات بعدی آماده شد.
پارسونز، همراه با چند تن از سازماندهندگان دیگر، دستگیر و به «اقدام به قتل» متهم شدند. دادستان ها مشتاقانه از توصیه های نیویورک تایمز پیروی کردند که «رهبران را انتخاب کنید و از آنها نمونه ای بسازید که دیگران را به تسلیم وادارد». یک روزنامه شیکاگو حتی صریحتر بود و سردبیرانش نوشتند: «مسئله کارگری به جایی رسیده است که خون ریزی ضروری شده است».
محاکمه، یک پرونده کلاسیک ارعاب، شهادت دروغ و جعل بود. دادستانی به سرعت از هرگونه تلاشی برای اثبات اینکه افراد متهم بمب منفجر کرده اند، دست برداشت. نه، متهمان جرم بسیار بزرگتری داشتند. آنها نظریه تغییر اجتماعی را در بین کارگران تلقین کرده بودند و ایده ترسناک آگاهی طبقاتی را در آمریکا گسترش داده بودند.
محاکمه سوسیالیسم
پارسونز در حالی که به سوی چوبه دار می رفت، به دنیا گفت که فقط او و دیگر متهمان محاکمه نمیشوند، بلکه ایدههای سوسیالیسم و قدرت کارگری هستند که محاکمه می شوند. او خطاب به قاضی اظهار داشت: «سوسیالیسم عدالت ساده ای است، زیرا ثروت یک محصول اجتماعی است نه فردی، و تصاحب آن توسط افراد معدودی از یک جامعه، طبقه ممتازی را ایجاد می کند، طبقه ای که با به بردگی گرفتن جامعه، تمام منافع جامعه را در انحصار خود در می آورد.»
پارسونز که می دانست تاریخ رهبران های مارکت را تبرئه می کند، آخرین سخنان محکم خود را در دادگاه این طور بیان کرد: «آنها در مورد ما دروغ می گویند تا مردم را فریب دهند، اما مردم زمان زیادی فریب نخواهند خورد. نه، این کار را نخواهند کرد.»
هیئت منصفه سرمایه داران با دقت انتخاب شده بودند، آن ها را محکوم و پیشنهادهای ۱۰۰۰۰۰ دلاری را از یک “کمیته شهروندان” متشکل از سرمایه داران بزرگ دریافت کردند. در ۱۱ نوامبر ۱۸۸۶، پارسونز، آگوست اسپیس، آدولف فیشر و جورج انگل (دو نفر آخر حتی در تجمع حضور نداشتند) در زندان کوک کانتی، قربانی یک قتل بی رحمانه شده و به دار آویخته شدند. بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر برای وداع با آن ها به گورستان والدهیم شیکاگو رفتند.
سه سال بعد در سال ۱۸۸۹، هنگامی که انترناسیونال دوم، یک سازمان جهانی از احزاب سوسیالیستی و کارگری، تأسیس شد، اعلام کرد که اول ماه مه به افتخار مبارزه های مارکت برای همیشه به عنوان روز جهانی کارگر شناخته می شود. به این ترتیب اول ماه مه – یک روز جهانی مبارزه و جشن – در اینجا در ایالات متحده متولد شد.
این نسخه ویرایش شده مقاله ای است که در نوامبر ۱۹۳۷توسط Daily Worker منتشر شد و اکنون توسط people’s world بازنشر شده است.