پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

امپریالیسم متفوّق – در بارۀ کتاب «محمود توکلی سیمایی ناشناخته در”نهضت ملی ایران”» – انوش صالحی

«تحلیلی بر خط مشی حزب توده» در همان زمان به  طور محدود منتشر شد. مصطفی شعاعیان که با محمود توکلی همانند بسیاری از شخصیت‌ های سیاسی و ادبی دهه چهل مراوده داشت این کتاب را به همراۀ آثارش به منظور ...

توکلی به درستی تشخیص داده بود که فشار بر حکومت شاه برای اصلاحات عمیق و گسترده‌تر چاره کار است ولی نیرویی قابل اعتماد و قدرتمند برای اجرایی کردن باورهایش سراغ نداشت. اهمیت آرای توکلی در آن است که در بی‌برنامه‌گی و سردرگمی رهبران جبهۀ ملی دوم و خلای یک تشکیلات قدرتمند چپ همانند حزب توده در سال‌های قبل از کودتا به هر رو صاحب اندیشه‌ای برای برون رفت از آن بحران بود

اخبارروزتاریخ معاصر ایران از نیمه‌ی ده‌ی ۳۰ تا نیمه‌ی دهه ۴۰ تکاپوهای سیاسی مختلفی را شاهد بوده است. در این دوره در میان روشنفکران و فعالان سیاسی نحله های مختلف اجتماعی – ناسیونالیست ها، مذهبی ها و چپ ها-  تلاش هایی برای بازاندیشی و نظریه پردازی دیده می‌شود. شاه، قوام، علی امینی، مصدق، خلیل ملکی و جریان معروف به نیروی سوم، حزب توده ی ایران و…کانون چالش آرا و نظرات مطرح این دوره هستند. این جریانات و آکتورهای آنها متناسب با میزان نفوذ، قدرت و امکانات، بر روند رویدادها و شکل گیری گفتمان غالب زمانه تاثیر گذاشته اند. برخی از این نیروها، از جمله آنهایی که با اتکا بر آموزه ی سوسیالیسم در پی تحول بنیادی جامعه تلاش کرده اند، نقش و ردپای  عمیق تری بر سپهر اندیشه و سیاست در ایران از خود برجای گذاشته اند. دراین میان نقش و عملکرد حزب توده ی ایران و طیف نیروهای چپ، هم از درون آن و هم از سوی منتقد و مخالفان چپ پیوسته موضوع کنکاش نظری و سیاسی است. کنکاش در باره ی آنهایی که همچنان به راه حزب توده ایران رفتند، نیروهایی که در پی بازسازی یا جایگزینی آن بودند، افراد و گروه هایی که با هدف یافتن راه تازه اقدام کردند. محمود توکلی دارستانی از این آکتورها است و کتابی که مجید رُهبانی در باره ی آرا و عمل وی نوشته و مقالاتی که در بررسی و نقد همین کتاب نوشته می شوند را می توان در راستای کنکاش دوستان، منتقدان  و مخالفان چپ ارزیابی کرد. تشخیص عیار این چنین کنکاشی با خواننده است. مقاله ای را که می خوانید، انوش صالحی از پژوهشگران تاریخ چپ برای انتشار در اختیار اخبارروز گذاشته است.

در بارۀ کتاب «محمود توکلی سیمایی ناشناخته در”نهضت ملی ایران”» اثر مجید رُهبانی

   در اوایل دهه چهل و در فضایِ نسبتا آزادی که در کشور پدید آمده بود نیروهای باقی مانده از تشکیلات حزب توده یا در پیرامون جبهۀ ملی دوم به فعالیت پراختند و یا در محافل و گروه‌هایی مستقل گرد هم  آمدند. یکی از این محافل، جمع کوچکی بود که توسط محمود توکلی و تنی چند با نام”گروه مارکسیست‌ها” از مدتی قبل شکل گرفته بود.   

 محمود توکلی در سال ۱۳۰۶ در روستای لارستان از توابع شهرستان رودبار گیلان به دنیا آمد. دوران دبستان را در رودبار گذراند و پس از پایان دورۀ متوسطه به دبیرستان نظام کرمانشاه راه پیدا کرد و سپس در دانشکده افسری پذیرفته شد. محمود توکلی در همین سال‌ها به حزب تودۀ ایران پیوست.او  پس از اعلام خودمختاری فرقۀ دموکرات آذربایجان در حالی که هنوز دانشجوی رستۀ پیاده دانشکده افسری بود به منظور پیوستن به نیروهای نظامی فرقه دموکرات، راهی آذربایجان شد. با شکست فرقه دموکرات، توکلی به همراه تعدادی از افسران به مخالفان دولت مرکزی، در کردستان ایران می‌پیوندند ولی با تغییر اوضاع در کردستان به سمت عراق رانده شده و سر از زندان‌های عراق درمی‌آورند. در نهایت، پس از سه سال اسارت به دولت ایران تحویل داده می‌شوند و او به دلیل آنکه دانشجوی دانشکده افسری و غیرنظامی محسوب می‌شد بر اساس حکم دادگاه نظامی پس از حبسی کوتاه آزاد می‌شود. توکلی  پس از دورۀ زندان  فعالیت‌های سیاسی خود را در تشکیلات غیرنظامی حزب پی می‌گیرد ولی در سال ۱۳۳۰ رهبران حزب توده به دنبال ارائۀ دیدگاه‌هایی توسط او که با مواضع رسمی حزب در تضاد بود رای به اخراجش از تشکیلات حزب می‌دهند. پس از کودتا، رابطۀ محفلی توکلی و تنی چند از ناراضیان اخراجی از حزب توده ادامه می‌یابد تا این که در فضای سیاسی اوایل دهه چهل موقعیت را برای بیان دیدگاه‌های خود مناسب می‌بیند. او که در دانشگاه تهران، ادبیات و فلسفه خوانده بود با سمت تندنویس مجلس شورای ملی مشغول به کار می‌شود و همزمان در هنرسرای عالی تهران به تدریس روانشناسی اجتماعی می‌پردازد.

توکلی از اواخر دهه سی  علاوه بر حضور در”گروه مارکسیست‌ها ” به نگارش آثاری در باب موضوعات تاریخی و سیاسی مشغول می‌شود. از او چند نوشته به صورت کتاب و مقاله به جا مانده است که عنوان برخی از آنها عبارت است از«تحلیلی بر خط مشی حزب تودۀ ایران»،«چه بایدکرد؟»،«پیشگفتارچه باید کرد»،« این رفع تکلیف است نه رهبری یک جنبش»،«چند سوال از سران جبهۀ ملی»،« فهرستی از بعضی از دردهای درونی نهضت ملی ایران(نامه به دکتر محمد مصدق)»،«بحث در بارۀ مشی سیاسی حزب تودۀ ایران: حزب توده و مسائل ملی» و«با سیمای جدید سوسیالیست‌ها آشنا شوید». برخی از این آثار از جمله «تحلیلی بر خط مشی حزب توده» در همان زمان به  طورمحدود منتشر شد. مصطفی شعاعیان که با محمود توکلی همانند بسیاری از شخصیت‌ های سیاسی و ادبی دهه چهل مراوده داشت این کتاب را به همراۀ آثارش به منظور انتشار در خارج از کشور به خسرو شاکری سپرد و شاکری آن را بدون ذکر نام نویسنده در جلد پنجم”اسناد جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران” منتشر کرد. حال مجید رُهبانی در اثری با نام «محمود توکلی سیمایی ناشناخته در”نهضت ملی ایران”» با سعی و تلاشی وافر به بازخوانی آرا و عقاید توکلی در حوزۀ مباحث سیاسیِ دو دهه سی و چهل پرداخته است. رُهبانی در این اثر با  تمرکز بر نوشته‌های توکلی تلاش کرده است تا مهم‌ترین نقطه نظرات او را در باره تاریخ حزب توده و فضای سیاسی دو دهه سی و چهل مورد بررسی قرار دهد. اهمیت کتاب علاوه بر بازتاب  آرا و عقاید محمود توکلی در  مباحث تاریخ معاصر ایران در این نکته نهفته است که رُهبانی   فقط در صدد بازخوانی آرا و عقاید توکلی و یا دفاع از آن باورها بر نیامده است بلکه نظریات و باورهایش را با  سیر رخدادهای تاریخی، آرای دیگران و حتی جنبه‌های دیگری از نوشته‌های خودش تطبیق داده و به  تناقض و تضاد آن باورها اشاره کرده است.   

  کتاب دربرگیرنده دو جنبه از فعالیت‌های فکری توکلی است. نخست تاریخچه وعملکرد حزب توده از بدو تشکیل تا سال‌های پس از کودتا مورد بررسی قرار می‌گیرد و سپس به   رخدادهای سیاسی اوایل دهه چهل و نقش گروه‌های مختلف از جمله جبهۀ ملی دوم و جامعه سوسیالیست‌ها پرداخته می‌شود.

 به منظور بررسی تاریخ و عملکرد حزب توده دو اثر توکلی (تحلیلی بر خط مشی حزب تودۀ ایران و حزب توده و مسائل ملی) مورد توجه قرار می‌گیرد و با استناد به این دو نوشته  در ابتدا  به پیشینۀ تاریخی چپ در ایران از جنبش مشروطه تا ده بیست از منظر توکلی پرداخته می‌شود، منظری که در پرتو آن، برآمدن جنبش مشروطیت و سپس حرکت‌های اعتراضی و شورش‌هایی مانند مخالفت با قرارداد۱۹۱۹، نهضت جنگل، ماجرای کلنل پسیان، قیام لاهوتی را نشانه‌هایی از ورود ایران به عصر” انقلاب ملی-دموکراتیک” ارزیابی می‌شود. تلاشی که به نظر می‌رسد برای تحلیل تحولات تاریخی ایران در چارچوب  تحلیل تاریخیِ مارکسیستی و سود بردن از تعبیرات واصطلاحات آن ایدئولوژی و یا گنجاندن شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در چارچوب جنبه‌های تئوریک آن صورت پذیرفته است و در راستای همین همانند سازی است که توکلی نیز همچون اغلب مارکسیست‌های هم‌دوره‌اش، جامعه ایران را”نیمه مستعمره-نیمه فئودال” ارزیابی می‌کند و همین ارزیابی به نتیجه‌گیرهایی می‌انجامد که با واقعیت‌های موجودِ تاریخی همخوانی ندارد تا جایی که به نظر رُهبانی، تاریخ مشروطیت در مواردی بنا به سلیقه و خواست توکلی تعبیر و تفسیر می‌شود.(ص۵۱) پس از این دوره تاریخی حاکمیت بیست ساله رضاشاه، تشکیل گروه ارانی، شهریور بیست و بالاخره تشکیل حزب توده در کتاب مورد توجه قرار می‌گیرد و به نقل از توکلی خاستگاه طبقاتی حزب توده«طبقه فئودال و ملاکان بزرگ»و«قشربالای خرده‌بورژوازی»دانسته می‌شود که بنا به نظرش، اکثریت‌شان حتی واجد حداقل فهم مارکسیستی هم نبودند و از این رو حزب توده در زمان تاسیس، حداکثر می‌توانست یک«حزب دموکراتیک خرده بورژوایی باشد». توکلی استقبال زیاد اقشار مختلف مردم از حزب توده را امری غیر ارادی و خودبخودی می‌خواند و تعبیری که از آن به دست می‌دهد یادآور توضیح بسیاری از اعضا و رهبران حزب از آن  دوره است:« سپاهی نامنظم و انبوهی که چون هیچ گزینه دیگری نداشتند به حزب روی آورده بودند» تا«حزب توده ایران را تدریجا به انبار کاملی از قوای ناراضی و عصبی و ماجراجو و فرصت‌طلب و همچنین افراد آزاده و با حسن نیت و مترقی تبدیل نمایند» توکلی در تحلیل نهایی حزب توده را نه حزب تراز نوین طبقه کارگر به مفهوم لنینی آن، بلکه حزبی خرده بورژوایی می‌داند که نه تنها مخالفتی با مالکیت خصوصی ندارد بلکه خواستار توسعه آن است.

  در باره ماهیت سیاسی حزب توده ذکر این نکته لازم است که  بنیان‌گذاران حزب با توجه به شرایط وقت ایران ادعایی مبنی بر این‌که حزب توده یک حزب کمونیستی است نداشتند تا این‌که در اردیبهشت ۱۳۲۷ در کنگرۀ دوم حزب  که پس از انشعاب گروهی از منتقدان اصلاح‌طلب و تصفیۀ شماری دیگر برگزارشد به طور رسمی خود را مارکسیست- لنینست و حزب طبقه کارگر ایران خواندند ولی توکلی چنین روندی را قبول ندارد و معتقد است که«جنبه مترقی حزب توده تنها  در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ الی ۱۳۲۵وجود داشته است و پس از آن، به ویژه پس از کنگره دوم و”تصفیۀ عناصر مترقی”،از یک حزب”دموکرات خرده بورژوایی- مترقی”به یک حزب” خرده بورژوایی اپورتونیستی- ارتجاعی” تبدیل شد و جنبۀ مترقی نخستین خود را از دست داده است»(ص۶۶) و در جای دیگری حزب توده را متهم می‌سازد که«به بهانۀ استفاده وسیع از نیروی مردم، درها را به روی قشرها و طبقات مختلف اجتماعی وحتی عقب افتاده‌ترین آنها گشود، خطوط تمایزی حزب کارگری با سایر احزاب را زیر پا گذاشت و اساس حزب را بر پایه‌هایی مبهم، متزلزل و پر تناقض استوار ساخت.»(ص۶۷)

 در باره عملکرد حزب توده از بدو تاسیس تا مرداد ۱۳۳۲ توکلی یکی از نشانه‌های مهم انحراف رهبری حزب توده را شرکت در دولت ائتلافی قوام می‌داند. از دیدگاه توکلی، قوام دارای پایگاه «فئودال- زمین‌دار و وابسته به استعمار [انگلستان]» بود. او رهبران حزب توده را «جاه‌طلب و احمق» می‌خواند، چرا که درنیافتند قوام و هیئت حاکمۀ ایران بنا به مقتضیات زمان (حضور ارتش سرخ در خاک ایران) «چند صباحی برای اغفال» آنان به ایشان روی خوش نشان می‌دهد. توکلی این تحلیل رایج را تکرار می‌کند که قوام با جلب اعتماد  اتحاد شوروی زمامداران آن کشور را هم مثل سران حزب توده فریب داد و او را از این بابت «هنرمند» می‌‌خواند. حتی در این «فریب» نقش حزب توده را برجسته می‌داند که قوام را رجلی «ملی و آزادی‌خواه» معرفی کرده بود. ادعایی که معتقد است با شواهد تاریخی چندان خوانایی ندارد. توکلی می‌نویسد که حزب توده قوام را«ابن‌الوقت» و «خرده بورژوا»یی متزلزل و «بی‌ثبات در میان دو قدرت اساسی روز» معرفی می‌کرده، در حالی که او «یک فئودال سرسخت و سرسپردۀ استعمار» بود.(ص۹۱) توکلی در باره دورۀ نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد اشتباه مهلک رهبری حزب توده را در این می‌داند که به جای«رهبری نهضت ضدامپریالیستی ما، یا اقلا تقویت و پشتیبانی از آن این نهضت را هدف ضربات سنگین خود قرار داد و با ایجاد تفرقه میان نیروهای ضداستعماری، مقدمات شکست نهضت را فراهم ساخت.»(ص۷۳)دنباله‌روی منفعلانه از جنبش‌های خوبخودی توده‌های مردم ایراد دیگری است که بر حزب وارد می‌شود. تا جایی‌که « حزب به جای رهبری آگاهانه  و طبق نقشۀ جنبش خودبخودی در دنبال آن به راه می‌افتد[و] نام این دنباله‌روی را نیز” توجه به واقعیات” و” ایمان به توده‌ها” می‌گذارد و آن را تا حد یک تئوری بالا می‌برد».(ص۷۵) او به  موقعیت سیاسی و تشکیلاتی حزب توده در روزهای پس از کودتا نیز می‌پردازد و سیاست‌های تشکیلاتی حزب در شرایط بگیر و ببند پس از کودتا را بسیار اسفبار و نابخردانه ارزیابی کرده و می‌نویسد:« دستگاه رهبری حزب به جای پوشش لازم و آگاهانه در راه تامین شرایط تدافعی و حفظ  کادرهای انقلابی و با ارزش حزب، آن‌ها را طبق روش معمول همچنان ملزم به حفظ روابط سابق تشکیلاتی می‌ساخت. یعنی عناصر انقلابی حزب طبق تعلیم و دستور دستگاه رهبری همچنان موظف به جمع‌آوری رفقای وامانده و مرعوب و بدبین و مشکوک خود بودند. چنان‌که می‌دانیم حزب به موازات ضرباتی که پی‌درپی به آن وارد می‌شد افراد خود را از دست می‌داد…» (ص۱۰۲) توکلی رهبری حزب را متهم می‌کند که به جای آن‌که از پیش با شناسایی «افراد انقلابی حزب» آنان را از «افراد غیرانقلابی» مجزا سازد، برعکس این افراد را به سراغ آن دستۀ «غیرانقلابی» می‌فرستاد تا آنان را با «نصیحت و تشویق و تهدید» به حزب برگردانند. دستگاه رهبری کماکان و با لجاجت خواستار حفظ تشکیلات با همان وسعت و«کمیت سابقش» بود. درحالی که واداشتن اعضای وفادار به برقراری ارتباط با «افراد حزبی مرعوب و مشکوک» باعث یأس و ناامیدی و شناسایی شدن و به اسارت افتادن آن‌ها می‌شد.(ص۱۰۲)

  توکلی در دو نوشته خود به رقابت‌های داخلی در حزب توده، دلایل ناکام ماندن اصلاح‌طلبان حزبی،سیاست‌های حزب در قبال دولت مصدق،شرایط عضویت و تصفیۀ حزب، عملکرد حزب در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد و سپس نخستین روزها و ماه‌های پس از کودتا به طور مفصل می‌پردازد. او تصمیمات رهبری حزب توده را یکی از  عوامل اصلی پیروزی کودتاگران در روز ۲۸ مرداد می‌داند و از دلایل سیاست‌های اشتباه و مصیبت‌ بار رهبری حزب توده در قبال نهضت ملی کردن نفت و مصدق را ارزیابی نادرست از جایگاه و نقش «بورژوازی ملی» می‌داند. رُهبانی در اثر خود به بنیان‌های نظریۀ توکلی در ارتباط با نقش بورژوازی ملی در کشورهای توسعه نیافته پرداخته و   می‌نویسد:« توکلی مانند بسیاری از کمونیست‌های زمان خود، به نظریه‌ای دل بسته بود که برگرفته از تجربۀ انقلاب چین بود. مائو تسه‌تونگ و حزب کمونیست چین به جایگاه و نقش«بورژوازی ملی» چارچوبی نظری داده بودند که بین مبارزان کشورهای توسعه‌ نیافته و درگیر قیام‌های ضداستعماری طرفداران زیادی یافت. براساس این نظریه، در کشورهایی که «امپریالیسم» بر سیاست، اقتصاد و جامعۀ آن‌ها سلطه دارد «بورژوازی ملی» ضعیف است؛ قشری از «بورژوازی وابسته» (کمپرادور) در حاکمیت سهیم است؛ نظام ارباب و رعیتی (فئودالی!) برقرار است و دهقانان بی‌زمین بخش بزرگی از جامعه را تشکیل می‌دهند؛ طبقۀ «پرولتاریا» بسیار ضعیف است و همچنان با بندهای بسیار به جامعۀ روستایی پیوند دارد؛ و قشرهای متوسط شهری تمایلات گوناگون و متضادی دارند. در نتیجه، شرایط مادی و فرهنگی لازم برای انقلاب کارگری و سوسیالیستی فراهم نیست. معنای دیگر این استدلال این است که تزهای لنین در انقلاب بلشویکی روسیه متناسب با شرایط این قبیل کشورها و عینا قابل اجرا نیست.».(ص ۱۴۵) رُهبانی در ادامۀ همین بحث  این جمع‌بندی را ارائه می‌دهد که: به اعتقاد توکلی  رهبری حزب توده هم در تئوری و هم در عمل ماهیت بورژوازی ملی را نشناخته بود تا جایی که  رهبران حزب توده قوام را با آن  سوابق خائنانه خادم می‌شناختند و مصدق را با آن همه حسن‌شهرت و نیکنامی خائن؟ و فراتر از این توکلی اشتباه شوروی در مورد قوام را هم ناشی از برداشت‌های نادرست حزب توده و انعکاس آن برداشت‌ها به دستگاه دیپلماسی شوروی می‌دانست در حالی که رهبران حزب برعکس خود را پشت سر بلوک سوسیالیستی پنهان کرده و آن‌ها را مسئول سیاست‌های خود در ارتباط با بحران آذربایجان جلوه می‌دادند.(ص ۱۵۰)

  توکلی در مبحث تبعیت از شوروی به دلیل روح انترناسیونالیستی حاکم بر تفکر مارکسیست- لنینیستی بر این باور است که «مارکسیست‌های هر کشوری به اوضاع و احوال کشور خود بهتر از مارکسیست‌های غیربومی آشنا هستند.» و در جایی دیگر می‌نویسد:«هر فرد مارکسیست قبل از آن‌که به جبهۀ دموکراسی تعلق داشته باشد به ملت و وطن خود تعلق دارد، زیرا او تنها از همین راه، یعنی به وسیلۀ جامعۀ خویش است که به جبهۀ دموکراسی راه می‌یابد.» (ص ۱۶۰)ولی به  باور رُهبانی:« به‌رغم  این همه تاکید بر استقلال رای و نظر، توکلی به کلی منکر پیروی از”مبدا اعلی” نیست. او این استدلال غریب را مطرح می‌کند که همانطور که سانترالیسم دموکراتیک در داخل گروه‌های کمونیست باید برقرار باشد، در جبهۀ جهانی کمونیسم هم چنین اصلی حاکم است:”چون کمونیسم خود ذاتا پدیده‌ای عالم‌گیر و جهانی است، بنابراین تبعیت کمونیست‌ها از اصل سانترالیسم تنها محدود به مناسبات داخلی و ملی آن‌ها نیست بلکه این سانترالیسم علاوه بر حفظ استقلال و رنگ و بوی ملی خود، تابع مرکز قلمرو وسیع‌تر، یعنی اتحاد جهانی پرولتاریایی است.”» (ص ۱۶۰) شاید همین انتظار از رفاقت انترناسیونالیستی باعث شد تا توکلی به منظور آگاهی رفقای روسی از نظریاتش نسخه‌ای از نوشته‌اش را راهی شوروی  کند ولی رفقای انترناسیونالیست به جای توجه، آن را در اختیار رهبری حزب توده قرار دادند  و همین موجب شد تا   رادیو پیک ایران حملاتی را  متوجه توکلی  کرده و در ادامه  آن موج حملات، در داخل کشور نیز از او  با عنوان “مارکسیست‌ امریکایی” یاد شود.

  توکلی برداشت‌های  خود در باره  حزب توده را احتمالا با این هدف به رشته تحریر در آورد که با تغییراتی این حزب بتواند نقش موثرتری در آینده سیاسی  کشور داشته باشد و نیز با این انگیزه نوشته‌اش را راهی شوروی کرد تا شاید رفقای شوروی نیز با آگاهی از خطاهای رهبری حزب از حمایت تام  از آن‌ها دست کشیده و حتی برنامه‌های حمایتی خود را متوجه بخش‌های دیگر چپ داخل کشور کنند. روند حوادث داخلی و سیاست‌های شوروی نشان داد که در هر دو مورد توکلی دچارخوشبینی مضاعف شده بود به طوری که با بر آمدن چپ نو و جنبش مسلحانه نه حزب توده توانست به موقعیت قبل از کودتا برگردد و از منظر دوم نه تنها شوروی جریان دیگری را جایگزین حزب توده نکرد بلکه به موازات گسترش رابطه با حکومت شاه فضای فعالیت این حزب در داخل شوروی و سپس سایر بلوک شرق نیز بسته‌تر شد.    

   اما بخش اصلی نظریات توکلی که شامل تحلیل رخدادهای سیاسی اوایل دهه چهل بود   با توجه به همزمانی انتشارشان با سیر آن رخدادها از اهمیت بیشتری برخوردار است وبایستی دید که اگر گوش شنوایی برای آرای توکلی پیدا می‌شد چه دگرگونی درعرصه سیاسی کشور حاصل می‌شد.

پنج سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عملکرد شاه و مجموعه کارگزارنش نتوانست رضایت دولت آمریکا  به عنوان مهم‌ترین پشتیبانش در عرصه بین‌المللی را برآورده  سازد،علاوه بر ناتوانی دولت‌های پس از کودتا در مهار بحران اقتصادی و ادامه روند اصلاحات مورد انتظار غرب، آنچه که به بی‌اعتمادی هیات حاکمه آمریکا نسبت به آینده ایران بیشتر دامن زد موج مبارزات ضد استعماری در دول وابسته به غرب بود که عمدا به سمت شرق و شوروی گرایش داشتند. با توجه به این شرایط و بیم  به هم پیوستن موج اعتراضات صنفی که از سال‌های پایانی دهه سی آغاز شده بود آمریکا حمایت مالی بیشتر از شاه را منوط به انجام اصلاحاتی کرد تا مانع از شکل‌گیری دوباره اپوزیسیونی متشکل شود. پایان عمر مجلس نوزدهم شورای ملی و آغاز مبارزه انتخاباتی برای تشکیل مجلس بیستم فرصت مناسبی برای اجرایی کردن سیاست‌های تازه‌یی بود که بقا حاکمیت به اجرای درست آن بستگی داشت.شرایط  تازه برای نیروهای وفادار به دکتر مصدق که دورۀ تبعیدش را در احمدآباد کرج می‌گذراند هم حیاتی بود تا یک بار دیگر در عرصۀ  سیاسیِ کشور توان خود را محک بزنند. به همین دلیل روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۹ هفده نفر از فعالان سیاسی در خانۀ غلامحسین صدیقی جمع شده و آغاز فعالیت جبهۀ ملی دوم را اعلام کردند. رقابت‌های انتخاباتی مجلس بیستم که بدون حضور کاندیداهای جبهۀ ملی آغاز شد به برخی از نیروهای مستقل متمایل به حاکمیت فرصتی داد تا به طور منفرد وارد کارزار انتخاباتی شوند، از چهره‌های معروف این طیف می‌توان به علی امینی، سید جعفر بهبهانی و محمد درخشش اشاره کرد ولی روند حاکم بر انتخابات مجلس بیستم که در ۲۶ مرداد ۱۳۳۹ برگزار شد و با دخالت مقامات و تقلب‌های آشکار همراه بود حتی منفردین وابسته به حکومت را نیز به اعتراض واداشت. برغم اعلام نتیجه انتخابات و پیروزی ملیون، شاه مجبور به ابطال انتخابات و برکناری اقبال شد و به جایش در ۹ شهریور ۱۳۳۹ جعفر شریف امامی  وزیر صنایع دولت اقبال را مامور تشکیل کابینه کرد. ولی شریف امامی نیز نتوانست گره‌ای از مشکلات عدیده باز کند و برخورد نمایندگان مجلس شورای ملی با خود در جلسۀ ۱۴اردیبهشت ۱۳۴۰ را بهانه‌ای ساخت تا درابتدا به حالت قهر راهی دفترش شود و در آنجا ازسمت نخست وزیری استعفا دهد. گزینه بعدی برای نخست وزیری علی امینی بود که شخصیت مستقلی داشت و شاه از بیم انتخاب فردی از میان طیف هوادار دکتر مصدق  به این انتخاب تن داده بود. با انتخاب امینی  شرایط سه گانه‌ای در وضیعت داخلی کشورحکمفرما شد. جبهۀ ملی دوم که نیروی اصلی‌اش جنبش دانشجویی بود تمام برنامه‌های خود را بر برگزاری انتخابات مجلس متمرکز کرده بود در حالی که با توجه به نفوذ شاه و ایادیش در اقصی نقاط کشور شرایط برای پیروزی جبهۀ ملی در یک انتخابات حتی آزاد مهیا نبود. در مقابل شاه و نیروهای نظامی و امنیتی تحت کنترلش به شرایط موجود به  عنوان دوران گذرایی نگاه می‌کردند تا در پس سیاست‌های اصلاحی دولت امینی، ثبات برقرار شده و شاه بتواند  ضمن گماردن فردی مطیع به سمت نخست وزیری باز هم زمام امور را به طور کامل در دست بگیرد. در این میان وضعیت دولت امینی که نه مقبول شاه بود و نه جبهۀ ملی دوم به او روی خوش نشان می‌داد از همه ناگوارتر و متزلزل‌تر بود به طوری که به محض تشکیل کابینه‌اش هر روز با بحرانی روبرو می‌شد که توسط دو نیروی رقیب دربار و جبهۀ ملی دوم  سازماندهی می‌شد. دیری نگذشت که همسویی بخشی از جبهۀ ملی با جناح راستِ حاکمیت جنبۀ آشکارتری پیدا کرد و در جریان واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ دانشگاه تهران به یک بحران بزرگ برای دولت امینی تبدیل شد. چند ماه پس از واقعه بهمن ماه و حمله به دانشگاه  تهران دوران نخست وزیری امینی به پایان رسید و با استعفایش در ۲۶ تیرماه۱۳۴۱ اسدالله علم به جانشینی‌‌اش انتخاب شد. درعرصه بین‌المللی نیز از میان سه کشور مقتدر فقط انگلیس و آمریکا در ایران فعال مایشا بودند و دولت شوروی ضمن مدارا با حکومت شاه و محدود کردن فعالیت‌های حزب توده بیش از آنکه در پی سرنگونی این دولت نزدیک به غرب باشد در تلاش بود تا در بخش‌های اقتصادی و صنعتی جا پایی برای خود پیدا کند. همین نقش آمریکا و انگلیس و رقابت‌های پنهان و آشکار ایادی‌شان در عرصه داخلی ایران زیربنای تحلیل‌های محمود توکلی با عنوان «امپریالیسم متفوّق» را  تشکیل می‌داد.

در دیدگاه توکلی که توسط رُهبانی با استناد به”چه باید کرد” و سایر آثارش مورد بحث و بررسی مفصل قرار گرفته است این نظریه به طور خلاصه دریافت می‌شود که نظام  فئودالیتۀ ایران به وزنۀ سنگینی بر پای رشد و تکامل صنایع داخلی تبدیل شده و با «اخلال و کارشکنی علیه نضج اقتصاد صنعتی، میهن ما را به جهنم فقر و بیکاری طبقات زحمتکش تبدیل کرده است.»از این‌رو توکلی به نتیجه‌ای می‌رسد که در مجموعۀ دیدگاه‌ هایش نقش مهمی دارد:«فئودالیسم تکیه‌گاه مادی امپریالیسم انگلیس است.» و «امپریالیسم انگلستان به علت وابستگی‌های محکم خود با فئودالیته ایران هنوز در میهن ما استعمار قدرتمند و درجۀ اول است.» (ص ۱۷۸) به نظر توکلی« در مرحلۀ فعلی مبارزه، تضاد استعمارگران انگلیسی و آمریکایی، انعکاس امپریالیستی تضادهای درونی، یعنی تضاد فئودالیسم ایران با بورژوازی وابسته است (ضمن اتحادشان علیه نهضت). نهضت ضدامپریایستی ایران باید نظریات سیاسی خود را نسبت به حل اجتناب‌ناپذیر این تضاد، بدون ترس از هر نوع تکفیر و عوام‌فریبی و با شجاعت و قاطعیت انقلابی و علمی، روشن نماید.» و در نهایت، «مفاسد و جنبه‌های ضدانقلابی فئودالیسم ایران به ما حکم می‌کند که از بورژوازی وابسته در مبارزه علیه فئودالیسم در همین حدود پشتیبانی کنیم.»(ص۱۸۳)

همچنین او در فصلی از “چه باید کرد” با عنوان«تاکتیک‌های مبارزه را عوض کنیم» این جمع‌بندی را ارائه می دهد که «مصالح جنبش ضدامپریالیستی ایران باتوجه به تفوقی که استعمار انگلیس هنوز بر امپریالیسم آمریکا در ایران دارد به ما حکم می‌کند که لبۀ تیز حملۀ نهضت رهایی‌بخش ملی را متوجه امپریالیسم انگلیس سازیم. زیرا در حال حاضر قدرت عمدۀ ضدانقلاب و صفوف فشرده و سرسخت آن در زیر پرچم تکیه‌گاه داخلی این امپریالیسم یعنی فئودالیتۀ ایران مجتمع شده است.» واز نظر او باید: «اولاً، با نمایندگان سیاسی وابسته به اقشار مختلف بورژوازی وابسته، در همان حدود که به مبارزه علیه فئودالیسم تمایل نشان می‌دهند، تا حد تشکیل جبهۀ ائتلافی ضدفئودالی و ضدارتجاعی طرح همکاری بریزیم. ثانیا، در طول این مبارزه، مادام که امپریالیسم آمریکا از بورژوازی وابسته حمایت می‌کند از شدّت و حدّت مبارزه خود علیه این امپریالیسم بکاهیم. بی‌طرفی ما در این میان و یا احیاناً لبۀ تیز حمله را متوجه بورژوازی وابسته به امپریالیزم آمریکا ساختن (تاکتیکی که رهبری حزب تودۀ ایران از آن پیروی می‌کند) خواه‌ناخواه به سود ارتجاع و به زیان نهضت ملی ایران تمام خواهد شد.» (صص۲۷۱و۲۷۲)  

سوال اساسی که مطرح می‌شود و رُهبانی نیز در بررسی کارنامه نظری توکلی به آن اشاره کرده است طرح این موضوع است که توکلی معلوم نمی‌سازد که در میدان عمل سیاسی، این تاکتیک‌ها چگونه و توسط چه طیف و جریانی بایستی به اجرا در می‌آمد؟ واقعیت این است که جبهۀ ملی دوم با توجه به سردرگمی رهبران آن و عدم توانایی در اتخاذ یک سیاست روشن و نیز سوءظنی که از سمت شاه متوجه آنها بوده و مانع به قرار گرفتن آنها در دایره قدرت می‌شد از چنین ظرفیتی برخوردار نبودند. توکلی نیز نظر چندان مساعدی در باره جبهۀ ملی نداشت و به نظرش نه تنها در دهه چهل بلکه قبل از آن نیز جبهۀ ملی دارای برنامۀ صحیح و مشخصی نبوده و نقشۀ دقیق و راهنمایی در اختیار نداشت.او این ایراد را متوجه احزاب تشکیل‌دهندۀ جبهه می‌کند که فاقد برنامه و استراتژی روشنی بودند و برنامه حداقلی  دکتر مصدق در بدو فعالیت دولت خود شامل ملی کردن صنایع نفت و برگزاری انتخابات آزاد را تبدیل به برنامه حداکثری جبهه کردند و رهبران جبهۀ ملی دوم نیز بازهم بر همان خط‌مشی سیاسی مبهم گذشته اصرار ورزیدند.    

در سمت دیگر مثلث سیاسی اوایل دهه چهل، دکتر امینی قرار داشت که کابینه‌اش دولت  مستعجل بود و روند حوادث در کمتر از یک سال نشان داد که شاه رویۀ مستقل او را برنمی‌تابد و مهره‌هایی همچون اسدالله علم را ترجیح می‌دهد  و فقط منتظر فرصتی است   تا اعتماد دوباره مقامات آمریکایی را از آن خود کند، از سوی دیگر در دستگاه فکری  توکلی، امینی نه عامل امپریالیسم آمریکا، که در اصل فردی «آمریکایی‌نما» بود که طبق نقشۀ انگلستان چنان نقشی را بازی می‌کرد. در نتیجه، کل دولت او و برنامۀ اصلاحی‌اش را توطئۀ بریتانیا می‌دانست. امینی  فردی متظاهر به «نمایندگی سرمایه‌داری وابسته» دانسته می‌شد در حالی‌که «وابستگی‌های فئودالی» داشت بنا براین چنین شخصی نمی‌توانست پرچمدار مبارزات ضدانگلیسی باشد.(ص ۱۹۹) توکلی در تخطئۀ امینی تا جایی پیش می‌رود که حتی او را به کارگردانی سرکوب دانشجویان در واقعه اول بهمن ۱۳۴۰ متهم می‌سازد تا بدین وسیله با «اثبات به اصطلاح لیاقت و کاردانی خود» به انگلیس و هیئت حاکمه، به یکی از خواسته‌های جدی محافل ضد ایران که همانا تضعیف حیثیت جبهۀ ملی است جامۀ عمل پوشاند. (ص ۲۰۳)

در  این میان فقط می‌ماند ضلع سوم قدرت سیاسی آن ایام یعنی شخص شاه که  از قضا از همان بدو سلطنت با توجه به سرنوشت پدرش چندان میانۀ خوشی با انگلیسی‌ها نداشت و   آمریکا را پشتوانه محکم‌تری در روابط  بین‌الملل تلقی می‌کرد. در این صورت آیا نبایستی بر سبیلِ آرای توکلی و حتی سیاست صبروانتظار اللهیار صالح، اپوزیسیون وقت چشم انتظار نتایج  سیاست‌های اصلاحی‌ شاه می‌ماند تا روابط عشیره‌ای و فئودالی از سرزمین ایران پوست انداخته و به یک کشور با حاکمیت بورژوازی و آزادی‌های اقتصادی و اجتماعی تبدیل می‌شد که شاید در ادامۀ آن روند اپوزیسیون نیز به کمی تا قسمتی آزادی سیاسی نائل می‌آمد؟ شاید این هم از طنزهای تلخ سرزمین‌مان بود که چنین اتفاقی تقریبا  به وقوع پیوست ولی در پس آن اصلاحات نه تنها نوبت به انقلاب دموکراتیک وسپس انقلاب سوسیالیستی نرسید بلکه ساختارعشیره‌ای- فئودالی به گونه دیگر در تاروپود جامعه نضج گرفت و به اشکال مختلف هویدا شد. دهه چهل دوره‌ای است که امکان اصلاح امور کشور تا حدی وجود داشت. توکلی به درستی تشخیص داده بود که فشار بر حکومت شاه برای اصلاحات عمیق و گسترده‌تر چاره کار است ولی نیرویی قابل اعتماد و قدرتمند برای اجرایی کردن باورهایش سراغ نداشت. اهمیت آرای توکلی در آن است که در بی‌برنامه‌گی و سردرگمی رهبران جبهۀ ملی دوم و خلای یک تشکیلات قدرتمند چپ همانند حزب توده در سال‌های قبل از کودتا به هر رو صاحب اندیشه‌ای برای برون رفت از آن بحران بود هرچند گوش شنوایی برای باورهای خود نیافت و خود نیز در پس آن سال‌ها، عمری را با ترس و انزوا زیست تا این که در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۶ در تهران درگذشت.

*این مطلب برای اولین بار در ماهنامۀ جهان کتاب(شمارۀ۳۹۲/فروردین – اردیبهشت۱۴۰۱ )منتشر شده است.   

 کتاب «محمود توکلی سیمایی ناشناخته در”نهضت ملی ایران”» اثر مجید رُهبانی(انتشارات جهان کتاب/چاپ اول ۱۴۰۰)

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=156793 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x