یک کتاب جدید به معرفی پنج زن خارقالعاده جهان کمونیست میپردازد – سوسیالیستهای فداکار و قهرمانان برابری زنان که زندگیشان نمونهای از تضادهای سیستمی بود که با ستم فراگیر و همچنین دستاوردهای واقعی اجتماعی تعریف میشد.
مروری بر Red Valkyries: درس های فمینیستی از پنج زن انقلابی توسط کریستن قدسی (Verso Books، ۲۰۲۲)
چه کسی برای ساختن تمدن های بزرگ شایسته تقدیر است؟ اخیراً ما به افراد بسیار بیشتری نسبت به گذشته اعتبار می دهیم.
برای مثال، بسیاری از شهرهای ما بر تاریخ زشتی از کار بردهداری تکیه دارند. یک کمیسیون کنگره [در آمریکا]، توصیه کرد نام پایگاههای ارتش را که قبلاً به خائنان کنفدراسیون خدمت می کردند، تغییر دهند و نامهایی را که مظهر قهرمان های آمریکا هستند، از جمله زنان کمتر شناخته شده و آمریکاییهای آفریقایی تبار، جایگزین آنها بکنند. کتابهای مدارس متوسطه اکنون بیشتر بر قهرمانان رنگین پوست – به عنوان مثال، هریت تابمن یا جکی رابینسون – تمرکز میکنند. این تلاشی لازم برای جبران روایتی است که تمرکز تقریباً انحصاری بر دستاوردهای مردان سفیدپوست داشت.
اما حتی در فرهنگ ما که بهطور فزایندهای نسبت به مقولهها آگاهی وجود دارد، موضوعی که کریستن قدسی به عنوان محور کتاب جدیدش، والکریهای سرخ: درسهای فمینیستی از پنج زن انقلابی – یعنی زنان کمونیست – در نظر میگیرد، همچنان ناشناخته مانده است.
“والکری های سرخ” کمونیست های فداکار در کشورهای جهان شوروی بودند. دیکتاتوریهای تک حزبی که زندگی عمومی این کشورها را بازتاب می دادند، از طریق سرکوب اداره میشدند، اما بر مشروعیت خود به عنوان نظام های برابریخواهانه سنتی سوسیالیسم تکیه میکردند. به همین دلیل، این رژیمها مزایای عینی گستردهای را برای زنان بلوک شرق به ارمغان آوردند – واقعیتی که در طول جنگ سرد، غرب را نیز تحت فشار قرار داد تا برای برابری زنان بهتر عمل کند.
هر فصل کتاب به یکی از این رهبران زن اختصاص دارد: الکساندرا کولونتای، سازمان دهنده، نویسنده و دیپلمات بلشویک. همسر ولادیمیر لنین. نادژدا کروپسکایا فعال خستگی ناپذیر و مربی مترقی. اینسا آرماند، رفیق و همراه نزدیک لنین و کروپسکایا، متفکر سیاسی. لیودمیلا پاولیچنکو تک تیرانداز افسانه ای شکارچی نازیها و النا لاگادینووا دانشمند بلغاری و فعال حقوق زنان.
هر یک از این زنان زندگی هیجان انگیزی داشته اند. خواندن این کتاب ما را شگفت زده می کند که بیشترمان قبلاً در مورد آنها چه اطلاعات کمی داشتیم. به عبارت دیگر، جنگ سرد چگونه به طور مؤثر توانایی ما را برای یادگیری از تجربه کمونیستی خفه کرد. آرماند و کولونتای سالها جلوتر از زمان خود فمینیست های رادیکال بودند. آرماند با دو برادر اشرافی در یک اداره کار می کرد و مدتها شایع بود که معشوقه لنین است (و احتمالاً عاشق کروپسکایا، اگرچه قدسی این را بعید میداند). زندگی این پنج زن پتانسیل سوسیالیسم برای رهایی زنان از مشغله های خانگی و روابط ظالمانه را نشان می دهد.
کروپسکایا با الهام از نوشتههای لئو تولستوی بر خلاف کلیشههای ناخوشایند کمونیستی، بر اهمیت خلاقیت و آزادی فردی در آموزش تأکید می کرد. پاولیچنکو که در بیست و شش سالگی ۳۰۹ نازی را کشته بود، توسط دولت به یک تور در ایالات متحده فرستاده شد (جایی که با سؤالات پوچ رسانه های سرمایه داری در مورد آن که چرا آرایش نکرده است مواجه شد) و با النور روزولت دوست صمیمی شد. او حتی تعطیلات خود را با النا گذراند. (وودی گاتری ترانهای درباره او نوشت، “خانم پاولیچنکو” و به “چهره شیرین” زنی که “بیش از سیصد سگ نازی” را کشته بود اشاره کرد.)
لاگادینووا یک قهرمان جوان نمادین ضد فاشیست. عکس مشهور او با تپانچه و سوار بر اسب سفید گرفته شد، او به عنوان «آمازون» شناخته میشد که تبدیل به دانشمندی شد تا در جهت چگونگی بهبود زندگی زنان، به کشورش خدمت کند. او با هدف افزایش نرخ زاد و ولد، با محدودیتهای سقط جنین مخالفت کرد و از زنان پرسید برای جذابتر کردن وظیفه مادری به چه نوع حمایت دولتی نیاز دارند. او با فمینیستهای سراسر جهان برای بهبود وضعیت زنان در همه جا همکاری میکرد.
کتاب قدسی، راهنمای روشنی از زندگی هر پنج زن و بر زمینه ی تاریخی ای است که نه تبلیغات شوروی و نه تبلیغات سرمایه داری آن را نمی پذیرد. او از بررسی پیشینه ممتاز روشنفکران شوروی کوتاهی نمیکند (کولونتای و کروپسکایا از خانوادههای اشرافی بودند، در حالی که آرماند از طبقه متوسط بود و ازدواجش با یک اشراف به او امکان زندگی راحتتری را داد).آرماند اختلاف سنی هجده ساله با معشوق جوانترش داشت. (در گزارش های رسمی شوروی این فاصله سنی کمتر بود).
او همچنین همکاری کولونتای با جوزف استالین که بسیاری از رفقای نزدیک، دوستان و معشوقههای او و همچنین رویاهای سیاسی او را کشت، را پنهان نمیکند. از سوی دیگر، و مهمتر از آن با توجه به تعصبات احتمالی خوانندگان آمریکایی او در مورد دستاوردهای جوامع کمونیستی که این زنان برای ساختن آنها سخت تلاش کردند، روشن می نوشت. دستاوردهای چشمگیر در امید به زندگی و سطح سواد، کاهش چشمگیر در مرگ و میر نوزادان، فرصتهای بینظیر برای زنان در ریاضیات و علوم، و سیستم آموزشی قوی از پیشدبستانی تا مقطع کارشناسی ارشد. به طور کلی، زنان در کشورهای کمونیستی بیشتر از هر جای دیگری از برابری با مردان برخوردار بودند.
اگرچه این کتاب برای مخاطبان آکادمیک نوشته نشده است، اما تخصص قدسی در منطقه و دههها تحصیل، به او قدرتی در ارائه جزئیات داده است که تعداد کمی از نویسندگان دیگر میتوانستند آن را داشته باشند. علاوه بر دانش عمیق در این موضوع، قدسی همچنین دارای توانایی قابل توجه ناشی از سالها تحقیق در ارائه توضیحات برای کسانی است که برای اولین بار با این گونه مطالب مواجه میشوند. اگرچه هر فصل کتاب جذاب است، اما رابطه شخصی قدسی با لاگادینووا، که در این گروه کمتر مشهور است – و همچنین دانش خاص او از سوسیالیسم و فمینیسم بلغاری – به این فصل از کتاب ارزش ویژه ای می بخشد. (قدسی بعد از درگذشت لاگادینووا در مقاله ای که برای ژاکوبن نوشت لاگادینوا را «جذابترین فمینیستی که هرگز نامش را نشنیدهاید» خطاب کرد.) او در طول هفت سال بارها با لاگادینووا مصاحبه کرد و دوستی شخصی با این قهرمان سابق جنگ ایجاد کرد.
هیچ یک از «والکریهای سرخ» به هیچ وجه کامل نبودند، و میتوان درباره رژیمهای ظالمی که در آن کار میکردند انتقاد کرد، اما تعهد و دستاوردهای آنها علیرغم این، فوقالعاده بود و ما میتوانیم از این روایت صادقانه درس بگیریم.
قدسی فصل کولانتای کتاب خود را با نقل قولی تمام می کند که نشان می دهد چرا خواندن این زندگی ها بسیار مهم است. «آدم باید بنویسد… کولونتای در توضیح دلیل نوشتن خاطراتش چنین نوشت:
«بگذار زنان ناشناخته ای که در زمان های دیگری زندگی خواهند کرد. ببینند ما قهرمان نبودیم. اما عاشقانه و پرشور ایمان آوردیم. ما به اهداف خود ایمان داشتیم و آنها را دنبال کردیم. گاهی قوی بودیم و گاهی خیلی ضعیف.»
منبع: ژاکوبن – لیزا فیدرستون