دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

“آگاهی” گوهری زیبا، ضرور و بس جانکاه! – مارال سعید

اجازه میخواهم سکه را بگردانم تا باهم نگاهی بیندازیم به آنسوی پدیده-ی مُنزَجِرکننده و خونچکانِ جمهوری اسلامی.

تاریخ مردم-شناسی در اروپا به ما می گوید؛ عصر روشنگری چیزی بین سه تا چهار قرن طول کشیده است. یعنی چیزی حدود ٣٠٠ تا ۴٠٠ سال طول کشید تا مردم توانستند؛ کلیسا را از صحنه ی اداره ی جامعه به عقب برانند.

با وجود آنکه پروسه ی روشنگری و نتایج آن در اروپا را پیش چشم داریم آیا کسی هست بتواند به من بگوید؛ در شرایط کنونی جوامع بین النهرینی، و از آنجمله جامعه ی توسعه نایافته و باسمه ای مدرن ایران، در شکوفنده ترین دهه ی آن یعنی دهه ی پنجاهِ قرن گذشته، نیازمند چند سال فعّالیّتِ روشنگرانه و فرهنگی بود یا می توانست باشد تا بتواند بر پلکانی بایستد که امروز اکثربت جامعه ی ایران ایستاده است؟ آنهم با نگاهی چنین ژرف به خود و به درون صندوق تاریک و عَفَن و مقدّس دین!  

حق با شماست، نمی توان به این سوآل پاسخی سرراست داد. اما بازمانده گان از انقلاب بهمن ١٣۵٧، همانها که در میان ما حَیّ و حاضرند، اگر جسارت بخرج دهند؛ می توانند در مقابل آئینه ی قدّی خانه بایستند و صادقانه نه به ما، که به خود پاسخی از سر صِدق بدهند. و بگویند: ما که بودیم و که هستیم؟!

چرا گفتم بازمانده گان از انقلاب بهمن ١٣۵٧؟ منظورم همان بقایای متولدین دهه های ٢٠، ٣٠، و ۴٠ قرن گذشته ی شمسی ست که هنوز در قید حیاتند. همانها که به درستی در دو سیستم پادشاهیِ، پهلوی و جمهوریِ، اسلامی زیسته اند و به نوعی؛ تاریخ معاصر زنده ی ایرانند. این هم وطنان، فارغ از آنکه بَرخاسته ی کدام طبقه و جاگرفته در کدام رَسته (شهری یا روستائی، مدرن یا سنّتی) باشند می توانند به ما بگویند؛ تمامی تاروپود و تا کدام عُمق، جامعه ی ایران، آلوده به فرهنگ دینی مذهبی بود. و ما تا بکجا از آتمسفر و شرایط جاری و نوین جهان به دور افتاده بودیم، که حتی سکولارهای جامعه ی ما بجای دمکراسی، سراغ لنینیسم میرفتند. چرا؟ چون آنرا به خویشتن خویش نزدیکتر می یافتیم. و چنان خُرسند بودیم از این یافته، یافته ای که دیگر نامش دین نبود ولی متناسب بود با فرهنگ دین خوی ما. و چنان مَست در بی خبری خود از دمکراسی بودیم که می انگاشتیم؛ آن کفر ابلیسی که می گویند همین دمکراسی ست که سرمایه داری جهانی برای نابودی و به انقیاد کشیدن مردمان جهان سوّم ابداع نموده است. آری در این فرهنگ تا بُن استخوان دین خو، استثنا وجود نداشت! همه؛ از پادشاه تا رَعیّت، از عالِم تا عامی همه در چَنبَره ی آن گرفتار. و به نُدرَت، کمتر از انگشتان یک دست، کسی ضرور می دید؛ نگاهی به درون صندوق دین بیفکند و یا حداقل همگام و هم رأی آنها که قرنها، گرد آن می چرخند و کورکورانه تکریم اش می کنند، نشوند. و اینگونه شد که در مَخرج مشترکی بنام “مبارزه ی ضدامپریالیستی” همگی گِرد هم آمدیم و آن کردیم و شد که می بیبینیم. و اکنون چهل و اندی سالست به مَنجَنیق عَذاب اندریم چو ابراهیم! و هنوز و همچنان قصه را پایانی  در چشم انداز نه!  

 به شُکرانه ی انقلاب بهمن ١٣۵٧(به هر شکلی که به آن نگاه کنیم؛ (۱- ساخته ی دست دولت های بزرگ ۲- پرورده ی نیروی مردم ایران ۳- هم راستائی خواست مردم ایران و سیاستهای دول بزرگ) و فرزند خَلَفَش؛ پدیده ای بنام جمهوری اسلامی، درب صندوق دین بازشد. و ایرانیان خواسته یا ناخواسته، همگان مجبور به نگاه به درون این تاریکی مُتِعَفِّن شدند، ظُلمات و تعفُّنی که هنوز و همچنان تمامی ندارد.

کمتر کسی میتواند مُنکر آرای بَرآمده از انتخابات ١٢ فروردین ١٣۵٨ باشد. و آنها که باقیمانده ی آن دورانند، به درستی میتوانند به جوانان و میانسالان کنونی بگویند: آی آدمها؛ این ما بودیم که به این هیولا رسمیّت بخشیدیم. زیرا او از درون خودِ ما بَرآمد و به خودِ ما بسیار شبیه بود.

آنچه را که اندیشمندان “توسعه نایافته گی” نامش کرده اند، به درستی خود ما بودیم و اگر بدتان نیاید علیرغم همه ی آگاهی که به سختی و گرانی به دست آورده ایم، هنوز و همچنان اندر خَمِ یک کوچه ایم.  

وقتی می گوئیم توسعه نایافته گی، داریم درباره ی پدیده ای حرف میزنیم که پرچمدارش فرهنگِ بغایت آلوده به دین و مذهب و در این نمونه “شیعی” است. فرهنگی که علیرغم انقلاب! مشروطه و مدرنیته ی باسمه ایِ دوران ۵٠ ساله ی پادشاهی پهلوی، نتوانست کمر راست کند، تا بتواند حداقل های یک جامعه ی سکولار-دمکرات را در خود، درونی نماید و آن “ایران کمی بهتر” را در درون تاریک های مُتعفِّنِ صندوقِ خونچکانِ دین نجوید.

این جهل را تاوانی گران آمد. تاوانی که هنوز و همچنان ادامه دارد. اما این مردم دیگر همان مردمی نیستند و نخواهند شد که در صف های طولانی به خط شدند تا بَر مرگ و نیستی خویش و فرزندان خویش و فرزندان فرزندان خویش و زادوبوم خویش مُهر تأیید بزنند. امروز علیرغم ۴٣ سال بمباران تبلیغاتی شبانه روزی، درصد بسیار کوچکی را می توان یافت که بی خبر از دروغ و ریا و فساد و جنایاتِ درون صندوق مقدس! (جمهوری اسلامی) مانده باشند. و اگر مانده اند، شک نباید کرد؛ سر و دُمشان بگونه ای در این لجنزار گیر است.

آری؛ اینهمه آن روی سکه و بلطف موهبتِ ظهورِ هیولائی بنام جمهوری اسلامی ممکن گردیده است. به عین دیدن فرهنگِ دین خوی ایرانی را، و با پوست و گوشت و خون خویش لمس کردنِ؛ نقش دروغ و ریا و فساد و جنایت در ویرانی بنیان های یک جامعه را. “آگاهی” که بس دیر و بس ضرور بود. “آگاهی” که بسیار گران و جانکاه به دست آمد، و هنوز ناکافی ست!

بَر همگان وظیفه است؛ از “آگاهی” بدست آمده مصالحی فراهم سازیم تا بتوانیم از آن برای ساختِ همان “ایران کمی بهتر” که در دوران انقلاب مشروطه و بهمن ١٣۵٧ در آرزویش ماندیم، بکار گیریم.

مارال سعید

https://akhbar-rooz.com/?p=163969 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
1 سال قبل

اخیرا نشریه آن لاین عصر نو مقاله ای از نشریه شرق ۱۳۹۲ را باز نشر کرده است که در آن جناب احمد سیف استاد اقتصاد دانشگاه های انگلستان حق مطلب را در مورد محمد مصدق ادا فرموده اند و خواندن آن به علاقمندان توصیه میشود. علت ذکر آن در اینجا جمله ای در پایان یکی از پاراگراف هاست که میگوید “گفتم و باز هم تکرار می‌کنم برخلاف ادعایی که شماری از دوستان در ایران دارند مصیبت ما مصیبت منابع طبیعی نیست بلکه مصیبت‌ به واقع خود ماییم.”. 

https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=56841

س - ف
س - ف
1 سال قبل

خانم یا آقای peerooz  بجای این برخوردهای حقیر که در زیر عموم نوشته های مندرج در اخبارروز از شما می بینیم. میخواهم از شما بخواهم؛ یکبار هم شما موضوعی را انتخاب و درباره اش بنویس تا دیگران استفاده کنند. بجای تخریب و  کوچک جلوه دادن دیگران، شما هم سعی کن نشان دهی نسبت به زادگاهت احساس مسئولیت می کنی و در جهت ساختن یا روشنگری قلمی بزن.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  س - ف

سرکار خانم و یا آقای س – ف,
ممنون از توجه, 
peerooz قاعدتا نام مذکر و همتای مونث آن peeroozah است.

گمان ندارم در این شکی باشد که “این ما بودیم که به این هیولا رسمیّت بخشیدیم. زیرا او از درون خودِ ما بَرآمد و به خودِ ما بسیار شبیه بود.”.

یعنی تمام صغیر و کبیر این رژیم, ایرانی خالص و از خود ما میباشند که بیش از چهل سال است بر بقیه حکومت کرده و ما نه تنها قادر به سرنگونی آن نبوده ایم بلکه میلیون ها از ما که قادر بوده ایم, فرار را بر قرار ترجیح داده یم.

خب وقتی ما “اینیم”, “فایده در جهت ساختن یا روشنگری قلم زدن” چیست؟ که وانمود کنم که ما این نیستیم؟ صادق هدایت هم همین را گفت و ۷۰۰ سال پیش هم حکیمی نسخه نوشت که باید طرحی نو در انداخت. ظاهرا پس از چند تقلا, از این خیال هم منصرف شده ایم.

ضمنا شما که ” احساس مسئولیت می کنی” چرا “یکبار هم شما موضوعی را انتخاب و درباره اش [نمی نویسی ] تا دیگران استفاده کنند؟ توجه میفرمائید؟ اشکال اینجاست. برو که هوات را دارم؟

peerooz
peerooz
1 سال قبل

سرکار خانم سعید معمولا واعظی هستند که بر منبر خطبه میخوانند و پاسخگوی کسی هم نیستند. بهر حال ایشان درست میفرمایند که 
” به شُکرانه ی انقلاب بهمن ١٣۵٧……؛ (۱- ساخته ی دست دولت های بزرگ ۲- پرورده ی نیروی مردم ایران ۳- هم راستائی خواست مردم ایران و سیاستهای دول بزرگ) و فرزند خَلَفَش؛ پدیده ای بنام جمهوری اسلامی، درب صندوق دین بازشد……..

کمتر کسی میتواند مُنکر آرای بَرآمده از انتخابات ١٢ فروردین ١٣۵٨ باشد. و آنها که باقیمانده ی آن دورانند، به درستی میتوانند به جوانان و میانسالان کنونی بگویند: آی آدمها؛ این ما بودیم که به این هیولا رسمیّت بخشیدیم. زیرا او از درون خودِ ما بَرآمد و به خودِ ما بسیار شبیه (بود؟). خیر , هست. این ما بودیم که این Zombie آدم خوار را از گور ۱۴۰۰ ساله بیرون کشیده و به جان خود انداخیم. عزیز, “ما اینیم”.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%D9%85%D8%A8%DB%8C

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x