جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسکار لافونتن: آلمان در جنگ اوکراین به عنوان دست نشانده آمریکا عمل می کند

اسکار لافونتین سیاستمدار برجسته ی چپ آلمان در مقاله ای که در «برلینر سایتونگ» منتشر شده، مقامات دولت آلمان را دست نشانده ی آمریکا خوانده است. وی نخست وزیر ایالت زارلند بوده، در سال ۱۹۹۰ کاندیدای صدراعظمی از سوی SPD شد و از سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹ رئیس SPD و وزیر دارایی در کابینه شرودر بود. او از سال ۲۰۰۵ در سمت های رهبری حزب چپ قرار داشته است. در ۱۷ مارس ۲۰۲۲ استعفای خود را از این حزب اعلام کرد و از آن زمان تاکنون غیرحزبی است.

برای اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران و روزنامه نگاران آلمانی، جنگ در اوکراین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ آغاز شده است. وقتی تاریخ کامل تهاجم ارتش روسیه به اوکراین نادیده گرفته می شود، آلمان نمی تواند هیچ کمکی به صلح در آن جا بکند.

این جمله به آیسخلوس شاعر نسبت داده شده است: در جنگ، حقیقت اولین قربانی است. از اینجا نتیجه می شود برای صلح باید به حقیقت بازگشت، بهتر است گفته شود: به راستی. و این بدان معناست که هر جنگی تاریخ خود را دارد. پیش زمینه ی جنگ اوکراین با تصویری که ایالات متحده آمریکا از خود به عنوان یک ملت برگزیده با ادعای تنها قدرت جهانی بودن و ماندن دارد، آغاز می شود.

بنابراین، ایالات متحده باید تمام تلاش خود را برای جلوگیری از ظهور یک قدرت جهانی دیگر انجام دهد. این نه تنها در مورد چین و روسیه، بلکه در مورد اتحادیه اروپا یا در آینده، شاید در مورد هند یا سایر کشورها نیز صدق می کند. اگر این ادعا را بپذیرید و در عین حال بدانید که ایالات متحده بزرگترین دستگاه نظامی جهان را دارد، می توانید به این نتیجه برسید که بهترین کار پناه بردن به زیر بال این تنها قدرت جهانی است.

“آلمان یک کشور مستقل نیست”

با این حال، این ملاحظه تنها در صورتی صحیح است که قدرت حامی، سیاست خارجی مسالمت آمیزی را دنبال کند و رقبای نوظهور را محاصره نظامی نکند. اگر دائما آن ها را تحریک کند در نتیجه باید خطر جنگ را بپذیرد. اگر قدرت محافظ؛ در قلمرو متحدان خود دارای امکانات نظامی باشد و از این طریق به جنگ اقدام کند، نه تنها خود، بلکه متحدان خود را نیز با ژئوپلیتیک تهاجمی به خطر می اندازد.

برای مثال فرودگاه رامشتاین برای جنگ های ایالات متحده در خاورمیانه، آفریقا و اوکراین ضروری بوده و هست. وقتی آمریکایی ها در حال جنگ هستند، آلمان خواه ناخواه همیشه طرف جنگ است. شارل دوگل چون این ارتباط را دیده بود، هیچ گونه تأسیسات ناتو، یعنی آمریکا، در خاک فرانسه را نمی خواست. او می گفت که یک کشور باید بتواند در مورد جنگ یا صلح خود تصمیم بگیرد.

زمانی که وزیر جنگ ایالات متحده لوید آستین، به کنفرانسی در رامشتاین آمد که در آن کشورهای تابعه مجبور شدند سهم خود را در جنگ اوکراین به عهده بگیرند، یک بار دیگر مشخص شد که آلمان یک کشور مستقل نیست. البته ایالات متحده همچنین مدعی این حق است که اجازه بدهد کشوری مانند آلمان خط تامین انرژی ای مانند نورد استریم ۲ را راه اندازی کند یا خیر.

جنگی با تاریخ طولانی

پیش زمینه ی جنگ اوکراین شامل این ملاحظه ی استراتژیست های آمریکایی است که اوکراین یک کشور کلیدی برای تسلط بر اوراسیا است. به گفته برژینسکی، مشاور امنیت ملی سابق رئیس جمهور کارتر، در کتاب «تنها قدرت جهانی» که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد، اوکراین باید به یک کشور تابع ایالات متحده تبدیل شود.

اگرچه سیاستمداران باهوش ایالات متحده مانند جورج کنان نسبت به تبدیل اوکراین به یک پایگاه نظامی در مرز روسیه هشدار داده بودند، رئیس جمهور کلینتون، بوش، اوباما، ترامپ و بایدن توسعه ناتو به سمت شرق و تسلیح اوکراین را در پیش گرفتند، هر چند روسیه ۲۰ سال است هشدار می دهد که سربازان و موشک های آمریکایی را در مرز خود با اوکراین نمی پذیرد.

ایالات متحده با کودتای میدان در سال ۲۰۱۴، نشان داد که تمایلی به در نظر گرفتن منافع امنیتی روسیه ندارد. آنها یک دولت دست نشانده ایالات متحده را در آن جا بر سر کار آوردند و هر کاری که ممکن بود برای ادغام نیروهای مسلح اوکراین در ساختارهای ناتو انجام دادند. مانورهای مشترکی برگزار شد و اعتراضات مداوم دولت روسیه نادیده گرفته شد.

هیچ دولتی نباید بدون دادن فرصت اخطار قدرت رقیب، در مرز یک قدرت هسته ای قوای موشکی قرار دهد و چنین اقدامی را ساده لوحانه با انتخاب آزادانه متحدین توجیه کند

در این مورد، از این استدلال دروغ استفاده می شود که هر دولتی حق دارد آزادانه متحدین خود را انتخاب کند. اما هیچ دولتی نباید بدون توجه به فرصت اخطار، موشک های خود را در مرز یک قدرت هسته ای نصب کند و این را ساده لوحانه با انتخاب آزادانه متحدان توجیه کند. تصور کنید که کانادا، مکزیک یا کوبا به نیروهای چینی یا روسی اجازه حضور در خاک خود را بدهند و در عین حال اجازه دهند موشک ها بدون هشدار به واشنگتن برسند.

از زمان بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲، ما می دانیم که ایالات متحده هرگز چنین چیزی را نمی پذیرد و در صورت شک و تردید، خطر جنگ هسته ای به وجود خواهد آمد. یک ابرقدرت تهاجمی نمی تواند مدعی رهبری “ائتلاف دفاعی” باشد. بعد از تجربیات دهه های گذشته، چقدر باید طول بکشد تا آلمان بالاخره بفهمد باید امنیت خود را خود به دست بگیرد و از ایالات متحده مستقل شود؟

سیاستمداران آلمانی ای بودند که خطر ناشی از سیاست ایالات متحده را دیدند و تلاش کردند سیاست خارجی مستقلی اتخاذ کنند. به عنوان مثال، ویلی برانت می دانست پس از جنگ جهانی دوم باید با روسیه و همسایگان اروپای شرقی صلح برقرار شود. او خواستار خلع سلاح و تنش زدایی شد و فهمید با تقابل با دیگران نمی توان امنیت را برقرار کرد، امنیت تنها با همکاری مشترک امکان پذیر است. هلموت کهل درباره اتحاد آلمان با گورباچف ​​مذاکره کرد و فهمید که صلح و همکاری با روسیه پیش نیاز نظم صلح آمیز اروپایی است.

هانس دیتریش گنشر در مواقعی مورد توجه سیاستمداران ایالات متحده قرار گرفته بود زیرا از جنگ هسته ای محدود در اروپا می ترسید و هر کاری را انجام داد تا استقرار موشک های برد کوتاه و سلاح های هسته ای تاکتیکی را در خاک آلمان و اروپا ممنوع کند. «گنشریسم» در واشنگتن به واژه کثیفی تبدیل شد. کلاوس فون دوهنانی در کتاب عالی خود به نام «منافع ملی» اخیراً به نگرش برخی استراتژیست های آمریکایی اشاره کرده که معتقدند می توان جنگ هسته ای محدود به اروپا را به راه انداخت.

چگونه از تشدید تنش جلوگیری کنیم

در حال حاضر حتی اشاره ای به سیاست خارجی ای که منافع آلمان را در اولویت قرار دهد وجود ندارد. رهبران دولت ائتلافی، شولز، باربوک، هابک و لیندنر، دست نشاندگان وفادار ایالات متحده هستند. شولز از تسلیح مجدد حمایت می کند و مفتخر است که تحویل تسلیحات به اوکراین را سرعت داده است. او طوری رفتار می‌کند که گویی هرگز درباره سیاست‌های تنش‌زدایی و سیاست‌های تنش‌زدایی ویلی برانت چیزی نشنیده است. سیاست خارجی FDP (حزب دموکرات های آزاد) تحت سلطه لابیست های تسلیحاتی استراک زیمرمن است که هر یک روز در میان خواستار تسلیحات جدید برای اوکراین است.

سبزها، حزبی که از جنبش صلح آلمان بیرون آمده بود؛ به بدترین حزب جنگ در بوندستاگ آلمان تبدیل شده است. اظهارات آلنا بائربوک مبنی بر اینکه ما باید روسیه را “ویران کنیم” را باید اظهاراتی فاشیستی نامید. بزرگترین حزب مخالف نیز غایب است. رئیس CDU (حزب دموکرات های مسیحی)، فردریش مرز، به عنوان کارمند سابق غول مالی ایالات متحده، بلک راک، یک آتلانتیکی وفادار است، او خواستار تحویل سلاح های بیشتری است. او حتی خواهان تعطیلی نورد استریم ۱ شده بود.

سیاست خارجی آلمان به منافع کشور ما لطمه می زند و به صلح در اروپا کمکی نمی کند. این سیاست نیاز به تغییر جهت کامل دارد. اگر خطر جنگ بین قدرت‌های هسته‌ای به دلیل ژئوپلیتیک آمریکا وجود داشته باشد، این وظیفه سیاستمداران آلمانی و اروپایی است که هر کاری ممکن است انجام دهند تا قلمرو ما را از این درگیری دور نگه دارند.

اروپا باید خود را از ایالات متحده جدا کند و نقش میانجی بین قدرت های جهانی رقیب ایفا کند. آلمان و فرانسه با هم پتانسیل توسعه یک سیاست خارجی و امنیتی مستقل اروپایی را دارند.

وقت آن است که شروع کنیم. ما همیشه نمی‌توانیم برای جلوگیری از آتش‌سوزی جهانی هسته‌ای در هنگام تشدید جنگ، به قدرت ارتش تکیه کنیم. به عنوان مثال، افسر نیروی دریایی شوروی، آرچیپوف بود، که از پرتاب یک اژدر هسته ای در طول بحران موشکی کوبا جلوگیری کرد، یا سرهنگ پتروف شوروی بود، که در سال ۱۹۸۴، زمانی که رایانه روسی به اشتباه نزدیک شدن موشک های بالستیک قاره پیمای هسته ای ایالات متحده را گزارش کرد، تصمیم گرفت تا “ضدحمله” هسته ای که دستور آن داده شده بود، آغاز نشود.

زمان آن فرا رسیده است که ابتکارات صلح را تنها به رئیس جمهور ترکیه، اردوغان واگذار نکنیم. حتی اگر ایالات متحده، به اعتراف خود، آماده مذاکره در جهت آتش بس و پایان سریع جنگ در اوکراین نباشد، مذاکره جهت آتش بس و پایان سریع جنگ به نفع اروپایی ها است.

چند اوکراینی و روس دیگر قرار است قبل از اینکه ایالات متحده به اندازه کافی به هدف ژئوپلیتیک خود یعنی تضعیف قابل توجه روسیه نزدیک شود، بمیرند؟

راجر واترز، بنیانگذار گروه موسیقی پینک فلوید، وقتی اشاره می کند هنوز هم می توان بر اساس توافقات مینسک به صلح دست یافت، درست می گوید. از سوی دیگر، بدبینی محض است که ایالات متحده اعلام می کند هدفش تضعیف روسیه است تا دیگر نتواند جنگی مشابه را آغاز کند. چند اوکراینی و روس دیگر قرار است قبل از اینکه ایالات متحده به اندازه کافی به هدف ژئوپلیتیک خود یعنی تضعیف قابل توجه روسیه نزدیک شود، بمیرند؟

اروپا اکنون بالاترین قیمت انرژی را دارد. شرکت های صنعتی اروپایی در حال مهاجرت و راه اندازی شعب جدید در ایالات متحده هستند. سفارشات هنگفت برای صنعت تسلیحات ایالات متحده و سودهای گزافی که صنایع مضر برای محیط زیست آمریکا به همراه دارد، به خوبی روشن می کند چه کسانی از این جنگ و تحریم ها سود می برند.

با توجه به این وضعیت، سیاستمداران دولت ائتلاقی که در سیاست خارجی بی‌تجربه هستند نیز باید درک کنند که هیچ راهی برای ابراز وجود اروپا [در این وضعیت] وجود ندارد. اولین قدم، فشار برای آتش بس، ارائه یک طرح صلح و عملیاتی کردن نورد استریم ۲ خواهد بود.

ادامه سیاست فعلی منجر به فقیر شدن بخش بزرگی از جمعیت، نابودی کل بخش‌های صنعت آلمان و خطر کشیده شدن آلمان به جنگ هسته‌ای می‌شود.

برگردان برای اخبار روز: سینا بهزادی

https://akhbar-rooz.com/?p=167208 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x