شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

میل به” زندگی کردن “محور و موتور انقلاب آزادی ایران – ژاله وفا

برای درک هر حرکت اجتماعی و یا سیاسی به ویژه وقتی گسترده است ، بایستی “محور”خواست فعالان درآن حرکت و یا جنبش را با جستجوی موشکافانه تشخیص داد و گرنه در درک کنه آن و موتور حرکت نیروهای محرکه آن جنبش  به بیراه رفته عاجز خواهیم شد.

این امر نیازمند پرسش مداوم و گوش دادن به درد دل و خواند ن دلنوشته های آنان، و بدون دخالت دادن نگاه خود است.

با جوانان حاضردر خیابان که به گفتگو‌می نشینیم، می بینیم در عین حالی که هر آن در زیر باران گلوله بسر می برند و باخطر « مرگ»  روبرویند، درباره زندگی و جزئیاتش حرف می‌زنند. مثال‌هایشان درباره زندگی است و‌لوازمش . درباره جریان سیال و پویای زندگی روزمره می نویسند.میشنویم که میگویند: شب در خیابان باتون خوردیم ولی با هم سنهای خود فردا قرار می گذاریم برای رفتن به کافه برای تبادل و‌ باز شب در خیابان حاضر شدن . دختری به دوست پسرش میگه حالا وقت قهر نیست بیا دوباره آشتی کنیم آخه ایران را با قهر نمیشه ساخت، با عشق میشه ساخت. جوانی به دوستش میگه فردا لباس قشنگت را بپوش مثل من و بیا تو تظاهرات. لذت اونو ببر فردا شاید تیر خوردیم.

این نسل تشنه زندگی  کردن در لحظه و فراموش نکردن زیبایی ها آن است .امری که در سایه کنترل خشن نظام ‌ولایت فقیه ازهیچ منظری برای والدینش ممکن نبوده است. آنها شاهد «مرگ» روزمره و‌تدریجی والدین خود در زیر آوار مشکلات مالی ، فرهنگی ، اجتماعی و‌سیاسی و محیط زیستی بوده اند. و‌همین امر این نسل را به صحنه اصلی زندگی و‌ جاری بودن لذت حیات در لحظه کشانیده است. این نسل شاهد است که نظام مستبد ایدئولوژیک آینده وی را از وی گرفته و سیاهچاله ای با نیروی گرانشی قوی را به جان هستی امروز و فردای این نسل انداخته است.

 مکنده مرگبار فقر مادی و فرهنگی ،بیکاری ،عدم امنیت همه جانبه،خالی شدن زیر پا با تورم جهنده روزانه ، شاهد خورد شدن استخوانهای والدین خود در چرخه  ظلم وفشار ؛ تحقیر و تهدید بودن ،افت تحصیلی ، آوارگی خانواده از شهر به حاشیه نشینی و در بهترین وجه سکنی گزیدن در غول مهر خواری بنام مسکن مهر در بیابانهایی بی در و پیکر احاطه شده از ساختمانهای زشت وبی روح و  بی کیفیت برنگ مرده خاکستری که بجای درختان سر سبز، قد کشیده اند. نظاره گر بیابان شدن طبیعت و محیط زیست ایران و خشک شدن دریاچه ها و تالابها به مثابه مظهر زندگی و خرمی ، وتحمل فشار عصبی روزمره توسط انواع گشت کنترل  و تحقیر کننده ، استنشاق روزمره سرب در هوای آلوده و … این نسل را به وحشت گرفتاری

 در این سیاه چاله غول پیکر مرگ انداخته است . از اینرو است که این نسل با شعار” زن ، زندگی ، آزادی ” یعنی با عناصر حیات بخش به مصاف با این غول نابود گر رفته است .احاطه شدن این نسل با عناصر مرگ آور ، اهمیت هر چه بیشتر زندگی و حق داشتن به حس کردن لذت لحظه ها را یادآور کرده است.این نسل دیگر تاب قوت لایموت و تحمل والدین از سر خوردن از دهک در آمدی ۴  به ۳ را ندارد. دختر امروز تحمل کنترل دولتی و دخالت برنحوه بارداری آینده خود را ندارد . این نسل به  افزایش حقوق  ١٠ درصدی پدر و مادر کارمند خود که در  تورم بالای ۱۰۰ درصدی آب می شود، بسنده نمی کند و زندگی را با همه لوازم  ١٠٠ درصدش  طلب می کند. نسل امروز از انگ ” بی هویتی ” به خود خسته شده  و هویت خود را با همه اجزایش به رخ نافیان آن  می کشد.نسل امروز شاهد بالا بردن دیوار ریا و تزویر و دروغ و خیانت و قتل و غارت و خرافات و تخریب دیوار اخلاق آنهم توسط نظامی است که چه دیندار باشیم و چه نباشیم باید انصاف بخرج دهیم که  گردانندگان آن تنها “بت قدرت ” را می پرستند ولی پشت نام دینی سنگر گرفته اند که در واقع یاد آور ارزشهایی همچون راستی و راست کرداری و قسط و عدل وداد و وفای به عهد و خیر و ایثار و همنوع دوستی است و مومن به خدا را با این صفات متصف می کند و حقوق انسانها بویژه ارزش حق حیات را به انسانها یاد آوراست.از اینرو دانشجویان مرتب شعار می دهند ( اسلامو پله کرده/ مردمو ذله کرده ).نسل امروز  با درفش” زن ، زندگی، آزادی” به خیابان آمده ، روسری هایی که اجباری بودنش آنرا به مظهر زور و تحقیر بدل کرده ، همراه با رقص و شادی به آتش می کشد. دردانشگاه ها با خواندن سرود و پایکوبی به مخالفت برمی می خیزد. مرز گذاری و جدایی دختر و پسر را درهنگام صرف غذا تحقیر خود می داند و بر نمی تابد و دیوار جداییهای تبعیض گر را خراب می کند .

نظام مستبد و ضد حقوق وضد رشد، فاقد دیده بصیرت درک مفهوم این شعر است:

باغها را گر چه دیوار و در است

از هواشان راه با یکدیگر است

واز درک این امر عاجز که سرو های رشید و قد به فلک کشیده این نسل را نمی توان در چارچوب دیوار و حصار و مرز و حجاب وسکوت محدود نگاه داشت . نهال های نوپا دانش آموزان این نسل نیز تاب تحمل عکس دو زور گوی بیگانه با حس خود را بر صدر تخته سیاه خود ندارند . مادری می گفت:” فرزند دختر و دانش آموز ١٧ ساله اش به وی گفته: مادر من ترا همیشه نگران شرایط دیدم که فکر می کنی از عهده تغییرش بر نمی آیی و چه در امورزندگی زناشویی ات و چه در محیط کار و چه در فضای سیاسی منتظری تا دیگران اصلاحی به نفع حس وحال و وضع تو بوجود بیاورند ، نه مادر جان دیگه تمومه ماجرا. عمر وگذر زندگی تو منتظر دیگران نمی ماند،رها کن این انتظار منفعل را و خودت بپاخیز. آن مادر می گفت این گفته دختر من ، حال و روز وحس مرا به دوران جوانی من درزمانی که در خیابانهای شهردر سال ۵۷ به انقلاب و تغییر فکر می کردیم پرتاب کرد و دیدم از یک دختر هوا خواه تغییرهمه امور خود ، سم این نظام نه تنها من را بلکه بسیاری از مردم انقلابی واقعی و شور تغییر در سر را به افرادی منتظر و مطیع و افسرده و نا امید و بی حرکت بدل کرده.چقدر به اصلاحات دل بستم ولی لیدر آن از من بی حرکت تر و ترسو تر بود. دیدم دخترم راست میگه عمرم را در انتظارعمل این و آن گذراندم . دست در دست دخترم به خیابان رفتیم و حال و هوای تغییر را دوباره حس کردم و اینبار با هم نمی گذاریم که مسموممان کنند.

پدری نیز می گفت :” پسرم به من می گوید پدر من توان دیدن این را ندارم که شاهد باشم  تو در سن ۶۲ سالگی امیدت را از دست  داده ای که تنها به همت من و‌تو‌‌ همه چیز می تواند درست شود . شاید امروز نه، ولی فردا و در نهایت همه چیز بدست و فکر ما درست میشه. من دوست دارم تا دندان داری شاهد خنده هات باشم. تا چشم داری رشد منو ببینی و طبیعت بکر ایران را که باید با هم بسازیمش را ببینی، تا گوش داری موسیقی گوش کنی و‌تا بطور نسبی سالمی،پدر جان زندگی کنی . تفریح‌ و‌استراحت و‌فراغت خیال، اصلی ترین وجه زندگی است آنرا لوکس نپندار و‌متعلق به رانتخوارهای مافیا .چرا باید سه شیفت کار کنی و هنوز کفایت نکنه و شاهد خم شدن قد تو باشم؟ درس خواندن داره کوفتم میشه وقتی زجر ترا می بینم و فداکاری ترا برای خودم .تفریح و استراحت ابتدایی ترین حق من و‌تو‌‌ و‌مامان بیمارم است. ما باید اول اینها را حق خود بدانیم تا بتوانیم برای بدست آوردنش تلاشی پایدار کنیم.”

عزت‌الله ضرغامی،” وزیر “میراث فرهنگی و گردشگری، به نقل از «بازجوی اصلی» بازداشت ‌شدگان اعتراضات جاری گفت :”نه بازجوها دهه هشتادی‌ها را می‌فهمند و نه دهه هشتادی‌ها بازجوها را.با بازجوی اصلی آنها صحبت کردم، آن فرد گفت من یک عمر بازجویی کردم از آدم‌های درشت سیاسی بازجویی کردم واین چند روز چند صد نفر از افراد بازجویی کردم و این سخت‌ترین بازجویی من بود زیرا نه من می‌فهمم آنها چه می‌گویند و نه آنها می‌فهمد من چه می‌گویم.”

این عدم درک متقابل بین بازجویی که از نظام تحقیر و تحمیل و کنترل و زورگویی نمایندگی می کند و نسلی بازجو شونده که محور زیست جهانی و ملی و فردی آنان را خودِ زندگی تشکیل می دهد ،آیا خود بهترین دلیل  بربیگانگی و خارجی بودن نظام ولایت فقیه با حیات فردی و ملی و جایگاه جهانی ایران و ایرانی نیست ؟ آیا خواست این نسل برای درک شدنش حد اقل از سوی والدینش خواستی بر حق نیست ؟ این فرزندان در دامان ما پرورش یافته اند و وظیفه ما باز گذاردن چشم انداز باز  زندگی و فراهم کردن جولان آنها در گستره زندگی است. آرمان آنها برای زندگی کردن با همه لوازمش در واقع آرمان مشترک همه زمانی و همه مکانی همه انسانها است.سم استبداد است که در وسط زندگی انسانرا بی حرکت کرده و ازدرک معنا و لذتهای زندگی بازمی دارد.

پس آیا پیوند نسلهای سیال وهمبستگی والدین و فرزندان برای غلبه دادن زندگی و حیات بر مرگ و نابودی و سمبلهای آن، رمز پیروزی جنبش زندگی نیست ؟

آیا انقلاب آزادی و زندگی بر همه ما مبارک نیست؟

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=178337 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x