کجایی ای تبِ هستی
تداوم را تماشا کن .
تو از بازارِ بی سقفِ جنونِ
این بد اندیشی
مگر دوری ؟
مگر رقص و ترنم هایِ
این نسلِ دگرگون گشته را
هر شب ، نمی بینی ؟
مگر در رودِ رگهاشان
نمی چرخی ؟
گمان داری .
شقایق بال هایش را ، فرو بسته .
مگر از کوچهِ هجرت
خبر از حالِ آدم ها ، نمی آید ؟
زمین را شُخم می زد مادری
در انتهایِ کوچهِ بودن .
پیامش را کجا خواندی ؟
سروش را کجا دیدی ؟
چه ارزان گشته این کالا
برای نقشِ بیداری
برای کیشِ اجباری .
داریوش لعل ریاحی
بیست و هشتم آذر
[email protected]