خب، رسیدیم به شبی که از دلِ آن نور زاده می شود. “یلدا”
میدانی و میدانم که این سُنَّتِ دیرینه سال؛ یکی از نمودهای “باهم بودن” است. و بر “ما” رهروان جنبش “زن زندگی ازادی”-ست که این سُنَّت را قدر بدانیم و با باهم بودن آنرا جشن بگیریم!
از کودکی عاشق “رقص کلمات” بوده ام و هرچه عمر گذشت، این شیفته گی بیشتر و بیشتر شد؛ تا اینکه رسید پائیز ١۴٠١ که سیاه تر بود و به یُمن وجود دیکتاتوری دینی جمهوری اسلامی، غمبارتر. وقتی که شب پرستان؛ ریختند جوانه ها را و زرد کردند زندگی را بر شاخه ها.
اما؛ فرهنگ کهن ایرانی با همه ی کاستی ها و نواقص؛ حُسن ها و درس هایی نیز دارد؛ که یکی از بزرگترین آنها “جشن زایش نور در دلِ بلندترین شب سال” است. بله؛ “جشن باهم بودن”، “جشن و سرورداشتن” در دل روزگار سیاه و غمباری همچون این دوران، که سیاه ترین سیاهی دوران های تاریخ این دیار است.
می خواهم مرا نیز در جمع خود بپذیرید با یک پیشنهاد غیرمتعارف: وقتی امشب جمع تان جمع شد؛ و گفت و گوها گل کرد؛ یکی با صدای بلند این یادداشت “هادی خانیکی” را که در ستایش باهم بودن است، بخواند.
به امید روزهای پُر امید و ایرانی کمی بهتر و انسانی تر
دستت بی بلا مارال عزیز، مثل همیشه بود یادداشتت. “کم گوی گزیده گوی؛ چون دُر”
با اجازه من آدرس نوشته-ی آقای خانیکی را اینجا می گذارم تا خوانندگان علاقه مند به آن دسترسی داشته باشند.
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/195194/%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D9%87%D9%85-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید