همین دیروز بود
که موهای آبی سرکش ات
زیر روسری گلبهی
خواب نیمروزم را رنگی،
و آسمان بادبادکها را صدا کرد
امروز اما
زوزه ی باد ناموافق
در تارهای مویت
توان بلند رویایت را
در ترازوی تحمل
به بازی گرفته است.
سرنخ اما به دستت بود، هست
گره زدی محکم
تا گرده ی لغزان بادبادک
در پیچ و خم
راه بلند نگاهت
تاب بیاورد
رویاهای زیبایت را.
از دور ، نزدیک
موهای آبی ات
حال پریشان آسمانم است
دختر غرق شده ی رویا
پشت چشم های شرجی ات
فریاد دهان عبوس ترس
که جرات تلاقی نگاه را
در تو ندارد،
خاموش است
و عاقبت
سرنخ
گره باز می کند
از سرانگشتان سپیدت
در آسمان آبی
و رویا ، بادبادک، آرزو، پرواز
به شکل قاصدک
و شکل باور من خواهد شد.
آذر کیانی
دیماه ۱۴۰۰
ممنون و چه جای بزرگی یافته این دخترم (سپیده قلیان) در قلبم، در قلبهایمان، این دختر حافظ انسانیت است که فکر میکردم این رژیم برباد داده است 🙏⚘
سپاس🙏🙏🙏