دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

 “همگامی”، گامی امیدبخش در تقویت صدای سوم و دمکراسی در ایران – مهرداد درویش پور

 دوستان همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران!

بابت تلاش های چند ساله خود در شکل بخشیدن به این ائتلاف و انتشار منشور و برگزاری کنفرانس مطبوعاتی و گفتگوهای مرتبط با آن،  صمیمانه ترین درودهای مرا بپذیرید.

به عنوان جامعه شناس و یکی از کنشگران و اندیشه پردازان جمهوری خواهی که دهه ها بر اهمیت تشکیل بلوک جمهوری خواهان – همچون صدای سوم در برابر اقتدار موروثی و دینی و مطلوب ترین و کم هزینه ترین بدیل برای گذار به دمکراسی و اقتدار عقلانی – پافشاری داشته ام، سپاسگزار گام ارزشمندی که  در این راستا برداشتید، هستم.

این ائتلاف که در برگیرنده بخشی از چپ دمکرات، ملی گرایان و لیبرال دمکرات های ایرانی است، گرچه تنها بخشی از جامعه بزرگ جمهوری خواهان ایران را در بر می گیرد، اهمیت غیر قابل انکاری در راستای غلبه بر پراکندگی و ایجاد اعتماد به نفس در میان جمهوری خواهان ایران دارد. به ویژه آن که این اقدام با شتاب گرفتن همگرایی در بخش های دیگری از جمهوری خواهان منفرد و متشکل ایران همزمان شده است. امری که نشانگر اراده مصمم  و معطوف به تشکیل قطب بزرگ جمهوری خواهی برای هموار کردن راه گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی در ایران است.

اهمیت “همگامی” بیش از آن که از منظر هم افزویی نیروی جمهوری خواهان و شکل گیری بلوک های سیاسی پراهمیت باشد، از منظر ادای سهم جدی به تثبیت هنجارهای ترقیخواهانه در برابر موج پوپولیسم راست و نوستالژی گرا پراهمیت است. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران کشور را به ویرانی کشیده است، توجه همزمان به درهم آمیختن دمکراسی، عدالت اجتماعی،  محیط زیست ، برابری جنسیتی، تبعیض ستیزی، رفع تبعیض اتنیکی و جنسیتی و گرایش جنسی و… و تاکید بر تمرکز زدایی و همچنین صلح با جهان که بهترین ضامن امنیت است، از ترقیخواهی، دور اندیشی و آینده نگری این  بخش از جمهوری خواهان برای حل مشکلات  داخلی و بین المللی ایران خبر می دهد.

در شرایطی که پی در پی منشورها یا اتحادهای پوپولیستی آماتورگونه، خلق اساعه، سلبی و عمدتا متکی بر قدرت های خارجی سر بر آورده اند، کار چند ساله و صبورانه همگامی و تاکید آن بر خشونت پرهیزی، رواداری و گفتگو با دیگر خانواده  های سیاسی ایران، نشانگر بلوغ سیاسی جریانی است که درعین حال بر تجربه استبداد سلطنتی گذشته و استبداد دینی حاضر و تجربیات دراماتیک منطقه که هیچ یک به دمکراسی ختم نشده اند، چشم نبسته ومسئولانه در جستجوی راه حل سومی است. منشور “همگامی” که بی شک نیازمند غنای بیشتر است، از جمله تلاش هایی است که با جستجوی راهی ورای  اصلاح حکومت از درون یا حمله نظامی از بیرون یا پروژه هایی که خطر جنگ داخلی و تجزیه و ویرانی کشور را افزایش می دهند، از یکسو برتمامیت ارضی ایران در  برابر حملات خارجی پای می فشرد و از سوی دیگر از یکپارچگی کشور در برابر تهدیدهای احتمالی داخلی دفاع می کند. این منشور بدرستی به جای دمیدن بر ناسیونالیسم آمرانه و افراطی یا هویت طلبی افراطی قومی بر همبستگی متکثر تمام شهروندان بر پایه حقوق بشر، حقوق شهروندی و سیاست فعال ضد تبعیض تاکید کرده است.

البته جمهوری خواهان باید بتوانند ضمن گسترش همبستگی با گروه های اتنیکی تحت ستم و همکاری فشرده تر با آنان که از دمکراسی و یکپارچگی کشور حمایت می کنند، پروژه های تعامل با گرایشات معتدل تر در همه خانواده های سیاسی ایران را – به قصد منزوی کردن گرایشات افراطی- بررسی کرده و در آن راستا نیز بکوشند.

این که “همگامی” به آلترناتیو سازی در خارج از کشور نپرداخته و بر پیوند جمهوری خواهان داخل وخارج و تقویت جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی در داخل و یافتن راه حلی از درون کشور پافشاری می کند، بخت اعتماد آفرینی این جریان را افزایش می دهد. این نافی وظیفه جلب حمایت بین المللی از مبارزات مردم ایران علیه حکومت اسلامی نیست، بلکه پافشاری بر حق تعیین سرنوشت مردم ایران به دست خودشان همچون بخشی از هنجار دمکراسی است.

 این واقعیت که بنابر همه نظر سنجی ها جمهوری خواهی اصلی ترین گرایش در میان ایرانیان است بدان معنا است که ما نیازمند یافتن راه و روش های نوینی هستیم که از طریق به هم متصل کردن شبکه های جمهوری خواهی در بین ایرانیان داخل و خارج و در سطح محلی و سراسری بتوانیم این نیروی عظیم را در راستای به ثمر رساندن جنبش زن، زندگی، آزادی بسیج کرده و ادای سهم درخوری در آزادی ایران  بکنیم. چنین باد!

مهرداد درویش پور ۶ آپریل ۲۰۲۳   

https://akhbar-rooz.com/?p=199064 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

46 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ایرج شهریاری
ایرج شهریاری
1 سال قبل

نه ایران فرانسه است و نه انقلاب خم رنگرزی. جامعه ایران مذهبی است. پیشرفت اجتماعی و گذار به سمت سکولاریسم زمان میبرد، ده‌ها و شاید صد‌ها سال. مسلما با آرزو‌های چند روشنفکر یک شبه اتفاق می نیفتد. آن انبوه کارگران یقه مشکی و یقه سفید و حاشیه نشینان شهری و روستأیان خارج از تاریخ به کشکشان هم نیست که روشنفکران نسخه مذهب میپیچند یا سکولار، آنها نان شب میخواهند

peerooz
peerooz
1 سال قبل

 “خرقه پوشی من از غایت دینداری نیست”؟
“سخنی که از دل بر آید بر دل مینشیند”. در دوران آن”خدا بیامرز” که گویا با حاجی میرزا آقاسی خود به زبان فرانسه صحبت میکرد, تیتر روزنامه ها این بود که “ایران باید سوئیس آسیا گردد” و دیدیم که گردید! به دوستی گفتم همه میدانند که خمینی را آمریکا آورد. با نگاه “فقیه اندر سفیه” فرمود به فرض که من گفتم, تو چرا کردی؟ در ناحیه ای که مذهب از در و دیوار آن می بارد و دور و بر ما را عربستان سنی و مصر اخوان المسلمینی و اسرائیل یهودی گرفته است, فرهنگ توده های ما ظاهرا بسیار به پاکستان و افغانستان نزدیکتر است تا عراقی که صدام حسین سکولار آنرا هیولا, به جایی پرتاب کرد که “عرب نی میاندازد” و پیشوای پیشرفته ترین همسایه ما با “ضعیفه” محجبه خود سالهادر انظار عمومی ظاهر میشود.

حال چگونه در چنین محیطی رضا شاه “قلدر” توانست در عرض چند سال و برای چند سال چادر از سر بردارد به نظر معماست ولی شاید هفت قرن پیش حافظ معما را حل کرده بود که “پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم”؟ “روزگار غریبی نیست, نازنین”.؟ نمیدانم.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

اینکه بگویم چون جامعه ایران مذهبی است پس نباید دنبال این آن رفت باید گفت مطرح کردن این نگرش ها و درست دانستن این نگرش ها بسیار خطرناک است و حتا می توان گفت فریبکارانه.
مبارزه در دو سطح یا دو حوزه همیشه در جریان بوده و هست:
-یکی درحوزه فرهنگ جامعه
-دیگری در تغییر ساختار حکومتی و سیاست هایش.
همیشه مبارزه در حوزه سیاست و نوع حکومتگری برجسته است و تلاش های علنی در این حوزه نمود دارد. می توان گفت
دولت های سکولار می توانند بستر ساز فرهنگ های ضد دینی باشند اگر چه حذف مذهب در جامعه شدنی نیست اما دولت های سکولار مذهب را می توانند شخصی کنند و افراد در حوزه شخصی به مذهبشان توجه کنند.
اما چرا دولت های سکولار در این منطقه خودشان مروج مذهب سیاسی می شوند و گاهن ضدشان دولت هایی با گرایش مذهبی می شود؟
دولت های سکولار در این منطقه چون رفتار وکردارشان بر روش دمکراتیک و آزادی خواهانه نیست بل برپایه یک استبداد است که گاهن خش عمل می کنند، برای رهایی از این استبداد خشن می بینیم اسلام سیاسی فریبکارانه به میان می آید و….

مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور
1 سال قبل

جناب آقای اسد (اگر درست اسم شما را فهمیده باشم) بار دیگر باب رفع سوتفاهم شما اشاره می کنم من نه در همگامی حضور دارم و نه با پاره ای از فرمولبندی های آن موافقم. وانگهی نه آقای ورجاوند و نه جناب زعیم ربطی به سازمان های جبهه ملی درخارج از کشور یا جبهه ملی اروپا ندارند. پیشتر سازمان های جبهه ملی در باره حقوق اتنیکی و از جمله حق آموزش به زبان مادری ملاحظاتی را عنوان کردند که جبهه ملی در داخل کشور با ان موافق نبودند. گرچه با نظریه های تندروایانه بخش مهمی از ملی گرایان موافق نیستم، نه همه آنها را به یک چوپ می رانم و نه آنها را با حزب لوپن به دلیل شباهت اسمی یکی می دانم. این هم گفتگوی جدید من با نماینده یکی از امضاکنندگان این همگامی (محمود جعفری از طرف جبهه ملی اروپا که در ان بر ضرورت توجه بیشتر این منشور بر برابری جنسیتی و فمینیسم، توجه بیشتر به تبعیض ستیزی و حقوق اتنیک ها و توجه بیشتر به مطالبات تهیدستان مطرح کردم که در صورت تمایل می توانید به آن گوش دهید تا با ملاحظات انتقادی من به این منشور نیز بیشتر آشنا شوید. https://www.youtube.com/watch?v=23e3RQdizac

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“نعره مستانه ای در کار گردون کرده ایم!
عمر اگر باشد,
 تماشای اثر خواهید کرد”؟! صائب.

نتیجه گیری من بی اطلاع, از این گفتگوها و “چاقو های بی دسته” مورد بحث, اینست که جناب مهرداد درویش پور ظاهرا حدود دو دهه “در دانشگاه استکهلم و سپس ملاردالن به تدریس مارکسیسم” پرداخته و مقالات بسیار و شاید کتاب ها به زبان های فارسی و سوئدی در باره مسائل اجتماعی و مرام ها نوشته و منتشر کرده اند.

 سوال بسیار ساده من کم سواد اینست که آیا سوئد امروزه بعد از بیست سال فعالیت, “چپ” تر است و یا “راست” تر؟ معلومات بسیار محدود من میگوید که سوئد اگر نه هر روز بلکه هر سال بیشتر به راست متمایل شده است. خب اگر این چاقو ها دسته داشتند باید اوضاع بر عکس میشد. نمیدانم. کسی میداند؟ 

پرویز صدری
پرویز صدری
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

در این که سوئد هم مثل تمام کشور های سرمایه داری بخصوص آنها که با سوسیال دموکراسی دولت رفاه ساخته بودند به شدت با سیاست های نئولیبرالی دگرگون شد ولی قواعد پارلمانی در این کشور ها نشان میدهد که احزاب سوسیال دموکرات بشدت در انتخابات ریزش داشتند .
در ضمن احزاب چپ شمول حزب چپ سوئد که در یک جامعه مرفه و ثروتمند اسکاندیناویا در تمام تاریخ ۱۰۰ ساله حدود ۶ ـ۵ در صد از آراء را کسب می کرده ست . در این ۲۰ سال می توان گفت در مجموع کمی رشد کرده ست.
یکی از تغییرات مثبت حزب چپ کنار گذاشتن ملاحظات «سنّتی »و «تاریخی» نسبت به حزب سوسیال دموکرات ست که دوبار در همین دوره ی گذشته دولت حاکم سوسیال دموکرات را بخاطر سیاست های راست روانه به استیضاح کشاند و برای اولین بار در تاریخ سوئد دوباره دولت ساقط شد . در ضمن خانم نوشین دادگستر رهبر کنونی حزب چپ می باشد سیاست مستقل حزب چپ را پیش میبرد. نمودار زیر نشان میدهد که چپ سوئد در مجموع رشد کرده ست.

comment image

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  پرویز صدری

جناب صدری,
ممنون از تصحیح معلومات بسیار محدود من در باره سوئد. بنا بر این تلاش ها و کوشش های چند ساله جناب درویش پور و سرکار خانم نوشین دادگستر در این تحول بی تاثیر نبوده و از آنجا که بدون استثنا در هر کلی استثنا وجود دارد ظاهرا چاقو های ایشان در این مورد دسته دار و برنده بوده است و به قول معروف “تیغ شان برا”. ضمنا چون هیچ کس عقل کل نیست کاش ایشان در بر خورد با منتقدین بی و یا با آلام سکوت و یا مدارا میفرمودند. باقی بقایت.

پرویز صدری
پرویز صدری
1 سال قبل
پاسخ به  peerooz

حرف ، حرف میاره ،
شما نوشتید: سوال بسیار ساده من کم سواد اینست که آیا سوئد امروزه بعد از بیست سال فعالیت, “چپ” تر است و یا “راست” تر؟
خودتان هم گفتید:معلومات بسیار محدود من میگوید که سوئد اگر نه هر روز بلکه هر سال بیشتر به راست متمایل شده است ….
در کشور هائی مثل سوئد انتخابات تعیین کننده وضع احزاب ست که در این ۲۰ سال برنده اصلی حزب بیگانه ستیزکه ریشه در نازی های جنگ دوم سوئد دارد وارد مجلس شده و به دومین حزب سوئد تبدیل شده ست.
پس در جامعه سوئد نه تنها راست ها دست بالا دارند وپس از ۸ سال دوباره دولت تشکیل دادند. بلکه حزب ۲۰ درصدی راست افراطی را نیز همراه دارند و بدون «اجازه» و تائید آنها نمی توانند در مجلس کاری کنند. حالا در این اوضاع که بدترین وضع از بعداز جنگ جهانی دوم بوده ست . تکلیف نیروهای چپ و سوسیال دموکرات و سبز ها معلوم ست.
هیچ کس نمی تواند در مورد چگونگی نقش افراد در سوئد و تاثیر آنها بر روند دگر دیسی آن جامعه جدول رده بندی ارائه دهد. شخصافکر نمی کنیم که چپ های ایرانی در چامعه گویا ۱۰۰ هزار نفری ایرانی در سوئد نقش چندانی داشته باشند چون در یک تظاهرات بزرگ همبستگی در استکهلم چند هزار نفر بیشتر شرکت نمی کنند. در اول ماه مه نیز مشهود ست . در صورتیکه اگر جاذبه ای باشد ده ها هزار نفر می توانند شرکت کنند و امکان ایاب و ذهاب هم فراوان ست که یک روز در استکهلم جمع شد.
اما خانم نوشی دادگستر در سوئد بزرگ شده و حسابش از نسل پدر و مادرش جداست.
رهبر حزبی با صد سال تجربه شده ست و در سوئد ۱۰ میلیونی رهبر حزب چپ شده ست و با حزب سبزها دو حزبی ست می باشند که در بین بقیه احزاب حرفی برای گفتن دارند. در مجموع ۱۰ تا ۱۲ در صد از آرا را دارند . بزرگترین اتحادیه ها ی کارگری و کارمندی سراسری سوئد هم در برایرتشکل های سیستم و سرمایه و رسانه های آنها کاری از پیش نمی برند .
حرف آخر سوئد بعداز ۷۰ سال مقاومت مجبور شد توسط دبیر کل ماورای راست پیمان نظامی ناتو که روزی نه چندان دور رهبر سوسیال دموکرات و نخست وزیر نروز بوده تقاضای پیوستن به ناتو شود.
چپ در سوئد و دیگر کشور های مانند آن کاری نمی تواند بکند که آقای درویش پور و بقیه ایرانیها بنمایند.
مسائل روشن تر از این حرفها ست و ما در بحث های مربوط به ایران و جهان به پر و پای هم می پیچیم.
راستش من کمتر می نویسم .چون در اخبار روز هم مانند همه جا عده ای طلبکاران ِ چپ بیتشر شده ست.
گاهی مروری به آرشیو اخبار روز می کنم و بحث های گذشته را دنیال می کنم فکر می کنم عده ای از با فاصله گرفتند و دیگر در بحث ها با ما همراهی نمی کنند.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  پرویز صدری

جناب صدری,
باز هم ممنون. دعای باران کرده بودم سیل آمد. پس از سال ها اقامت در ینگه دنیا, هنوز درک اوضاع اینجا برای من مشکل است چه رسد به درک اوضاع سوئد و توضیحات شما موجب امتنان است. ابتلای من به این مقاله از این جهت بود که امروزه بقدری نظریات گوناگون و اغلب مکرر و مطول همراه با نقشه کشی های بی پایان منتشر میشود که مطالعه آنها موجب سر در گمی است. در فکر چاره ای بودم که گرفتار این کامنت ها شدم. ضمنا به گمانم این هم یکی از عللی ست که بزرگان قدیم را در اینجا کمتر میبینیم. زنده باشید. 

Esed
Esed
1 سال قبل

آقای درویش پور نوشته اید « این منشور بدرستی به جای دمیدن بر ناسیونالیسم آمرانه و افراطی یا هویت طلبی افراطی قومی بر همبستگی متکثر تمام شهروندان بر پایه حقوق بشر، حقوق شهروندی و سیاست فعال ضد تبعیض تاکید کرده است » خوب یک سوال ساده در ردیف حداقل خواست ملل غیر فارس . تحصیل بزبان مادری را چرا در منشور جا نداده اید . ؟؟ سوال دوم . اگر حزب چپ ایران را مترادف حزب چپ سوئد که در پارلمان سوئد هست حساب بکنیم جبهه ملی ایران نیز مترادفش حزب لوپن فرانسه و یا حزب دمکراتهای سوئد است هم جبهه ملی ایران و هم حزب دمکراتها سوئد ناسیونالیست و راسیسم هستند حتی جبهه ملی ایران بدرجاتی خیلی شدیدتر است . کافی است به مصاحبه ها و نوشته های ورجاوند و یا کوروش زعیم و یا اطلاعیه های جبهه و مواضع اش مراجعه کنید . خوب هم حزب چپ ایران و هم جنابعالی بعنوان جمهوریخواه چطوری سر یک منشور که حداقل حقوق ملل غیر فارس یعنی حق تحصیل بزبان مادری در نظر گرفته نشده به توافق رسیده اید آیا جنابعالی در سوئد حاضر هستی با حزب دمکراتهای سوئد سر میز مذاکره نشسته و خواست آنها قبول کرده و منشور صادر کنی ؟آیا تو و هم حزب چپ به خط قرمز و پایبند بودن به اصول اخلاقی و سیاسی معتقد هستید ؟؟  کافی است به شعار بیش از ٧٠ هزار تماشاگر در استادیوم تبریز سه روز پیش در مسابقه تراختور و سپاهان دقت کنید . تورک دیلینده مدرسه اولمالیدر هر کسه و یا شعار استراتژیک آزادلیق عدالت میللی حوکومت . حالا شما ۶ نفری و یا ۵ نفری نشسته و برای ما ملل غیر فارس منشور دنبال منشور صادر کنید و مسابقه تمامیت ارضی راه بیندازید .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل

در برخورد با یک فرد هرکس دلایل خود را دارد.
با توجه به عکس العمل هایی که در نظرات ارائه شده است آنهم عکس العمل هایی که در تقابل با آقای درویش پور انجام گرفته است می توان مطلبی آورد. شاید این مطلب آورده شونده یکی از دلایل برخورد باشد.
به گذشته می رویم زمانی که استبداد شاهی سقوط کرد و فضای سیاسی برای هرنوع ابراز عقیده ای فراهم شد و تشکل های وقت در پی جذب حداکثری برآمده بودند که تجربه به ما می گوید در آن زمان متاسفانه یک تقابل بین نگرش ها مختلف رخ داد.
در تقابل که شکل گرفت، مذهبی ها که از بخش سنتی مذهبی ها بودند در یک طرف بقیه که غیر مذهبی یا ملی یا مذهبی های دیگر بودند در طرف دیگر قرار گرفتند و چون رهبری وقت،خاستگاهش در قسمت مذهبی های سنتی تعریف می شد در همان ابتدا، وزنه بنفع مذهبی ها بود. این طیف مذهبی ها با توجه به اختلاف درونی اشان در بز نگاه ها یی خاص انسجام خود را در تقابل با دیگران عملی می کردند.
این را باید گفت در همان زمان اکثریت و توازن قوا بنفع مذهبی ها نبود اکثرت را مقابل آنها داشت یعنی سایر ایرانیان اکثریت را داشتند و توازن قوا به بنفع آنها بود اما متاسفانه این اکثریت، در رقابتی و تضادی حتی تقابلی با هم بودند.
وقتی رهبری وقت تصمیم گرفت بقیه را که مانع می دید از سر راهش بردارد از تضاد و رقابت و تقابل گروه های موجود مطلع بود و از تقابل و تضاد آنها استفاد کرد ابتدا همه آنها را گرفت و حبس کرد و بعد در اقداماتی که رخ داد حذف اکثر حبس شدگان عملی شد و فجایع که همه می دانیم رخ داد و…
اما از همان حبسیان، گروهی از آنها که از اعدام شدن جستن و بعدن آزاد شدند و به خارج آمدند. گروهی از این ها فعالیت های خاصی را پی گرفتند و….
اما ظاهر در خارج این گروه ها، تقابل قبلی که با هم داشتند در خارج با خود دارند و همه به دیده شک به هم نگاه می کنند و در پی افشا هم هستند و… مستیقم یا غیر مستقیم در این تقابل ها می خواهند به هم بگویند تو عامل رژیم هستی و….. که می بینم این تقابل ها گاهی طنز تلخی را می آفرینند و حتا این تقابل را می توان بازی در زمین استبداد دینی حاکم بر کشور دید.
اما
می توان گفت در شرایط فعلی، عملکرد هر فرد با توجه به موضع گیری جدیدش سنجیده می شود.
اگر فرد فعالیتش برای تحقق آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی و میهن دوستی( که حفظ تمامیت ارضی را در میهن دوستی اصل است) باشد، اقداماتش می تواند مفید به روند تحولخواهی باشد و گرنه رفتارش در خدمت استبداد ها خواهد بود.
باید دید رفتار آقای درویش پور(بجز آن قسمتی که می خواهد یک تنه خود را راه نشان نشان دهد) در خدمت تحقق آزادی ، دمکراسی، عدالت اجتماعی و حفظ تمامیت ارضی است و بگونه ای در تقابل با استبداد سلطنت خواهان و تجزیه طلبان خاص است. که ظاهرن رفتار ایشان تا کنون چنین بوده است .
اما کهنسال جوانمان نشان می دهد که خودش هم مانند درویش پور به خارج آمده است ظاهرن پرونده های خاصی را در حافظه دارد یا با خود دارد که می بینیم بکمک این پرونده ها در پی محاکمه کردن افرادی خاصی است.
درست بودن یا نادرست بودن
این عمل محاکمه کنندگی که از طرف ایشان انجام می شود به میان می آید.

تقی
تقی
1 سال قبل

آقای درویش پور پاسخ شما به آرمان را خواندم و سابقه فعالیت مارکسیستی شما قابل تقدیر می باشد. مانیفست کمونیست بی نظیر هست و پخش و انتشار آن توسط شما و رفقای شما بسیار عمل شجاعانه و روشنگرانه بوده هست. خوب می دانید که حتی در زمان خود مارکس نیز انواع مختلف سوسیالیسم وجود داشت که هیچکس به مانند خود مارکس در نقد آنها کوشش نکرد و برای آگاهی فعالین کارگری ادبیات تاریخی را تدوین کرد. بورژوازی و پروفسورهای که در خدمت بورژوازی برای توجیه نظام تولید سرمایه مقالات و کتابهای زیادی را تدوین کردند نیز در آن زمان وجود داشتند و همچنین احزابی که برای توجیج نظام تولید سرمایه و استثمار نیروی کار از القاب پر طمطراق سوسیالیسم و کارگر و غیره سود برده اند. چرا راه دور برویم در کشوری که مارکس سالها زندگی می کرد حزب بورژوای به نام کارگر به نام کارگر و به کام کاپیتالیست ها سالها هست که در جهت نظام بورژواهای بریتانیا فعال می باشد. در کشورهای دیگر نیز به نام های مختلف از جمله سوسیال دمکرات و سوسیالسیست و غیره برای به بیراه بردن تشکل و مبارزه سیاسی و انقلاب پرولتری به هر ترفندی دست زده اند. طبیعی هست که هر زمان بحران بیشتر می شود کسانی نیز که زمانی خود را کمونیست می دانستند نیز دجار تزلزل شده و با فرار به چتر نجات به اصطلاح سوسیالیسم و سوسیال دمکرات به دامن بورژواها بر می گردند اما هیچ تغیری در نقد مارکسیستی سرمایه داری بوجود نیاورده اند و روند تاریخی نابودی بورژوازی را با انقلابات پرولتری عوض نکرده اند. کمونیست ها باز هم بر طبق جبر تاریخی نقش تاریخی خود را خواهند داشت و پرولتاریای کشورهای دنیا به واقعیت و لزوم انقلاب پرولتری آگاهی خواهند یافت. سوسیال دمکرات ها و دیگر فریب کاران بورژوا نمی توانند ماهیت بورژوازی را عوض کنند و این ماهیت سودجویانه بورژوازی هست که طبقه نابود کننده نظام آنها را بوجود می آورد. شما هر چه دوست دارید خودتان را نام بگذارید تغیری در این واقعیت نخواهد کرد. کمونیست ها همانطور که در مانیفست کمونیست خواندید پایان نظام تبهکار بورژواها را هدایت خواهند کرد. القاب پر طمطراق تغیری در سرنوشت محتوم بورژوازی نخواهد داد.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  تقی

جناب تقی,
پول خدای دنیاست و بزرگانی چون پروین ” سیم و زر بود خدایی گر بود” و یا ابتهاج ” طلا این کمی خون انسان ها” سال ها پیش به قدرت آن پی برده بودند. از راکفلر, غنی ترین فرد دنیا در دوران خود, پرسیدند چقدر پول کافی ست؟ گفت کمی بیشتر از آنچه دارید.
تا زمانی که شوروی زنده بود امید بهبود وجود داشت و مثلا خانم روزولت پرچمدار اعلامیه جهانی حقوق بشر بود که مثلا  “مادهٔ ۲۵, هر انسانی سزاوار یک زندگی با استانداردهای قابل قبول برای تأمین سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، از جمله تأمین خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبت‌های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری است و همچنین حق دارد که در زمان‌های بیکاری، بیماری، نقص عضو، بیوگی، سالمندی و فقدان منابع تأمین معاش، تحت هر شرایطی که از حدود اختیار وی خارج است، از تأمین اجتماعی بهره‌مند گردد.”.

 امروزه پس از مرگ شوروی, مجموعه نظامی-صنعتی-مالی- تبلیغاتی هیولا, در خدمت پول و حرص, پس از نابودی روسیه, برای چین هم دور برداشته است. این همه چاقو های کوتاه و بلند برای دلخوشی من و شماست که تا زمان نابودی جهان با تخریب محیط زیست و یا جنگ اتمی, خود را به آن مشغول کنیم, مگر آنکه هیولا قبل از آن خود را نابود کند. انشاالله. 

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  تقی

تصحیح,
“طلا این کیمیایی خون انسان ها خدائی میکند”.

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

آقای درویش پور همیشه عادت داشته اند مدعو باشند و سخنور، و حداکثر به سوالات خانم سیما ثابت در رسانه ایران اینترنشنال پاسخ بگویند. یا با هم رای خود آقای دکتر ایجادی که اتفاقا ایشان هم جامعه شناس هستند و هر دو از قلمزنان قدیمی پیکار بودند در رسانه “رنگین کمان” گپ بزنند (آقای ایجادی در آخرین مقاله خود که در سایت اخبار روز هم منتشر شد از قیام بهمن ۵۷ به عنوان انقلاب شوم ۵۷ نام برده اند ) .
حالا که یک اعلامیه پخش کن و هوادار ساده چهل سال و اندی پیش؛ آقای درویش پور را به چالش کشیده اند؛ چنین آشفته شده و کارخانه برچسب زنی ایشان فعال گشته: [“توتالیترچپ؛ استالینیسم؛ ویرانگری، تخطئه، تحریف، اتهام زنی، دشمنی، کینه ورزی، محاکمه صحرایی و مجازات روانی و….”].
جهت اطلاع آقای درویش پور: آن چپ غیر توتالیتر مورد تایید ایشان هم میگوید: “نباید اپوزیسیون اپوزیسیون شد ” و از مسیح علینژاد ها بصورت شرمگین حمایت می کنند؛ چپ غیر توتالیتر شعار “مرگ بر ستمگر؛ چه شاه باشه چه رهبر” در دانشگاههای ایران در خیزش سال ۹۸ را هم “چپ روانه” تلقی و در مورد آن فراوان گفته اند.
چپ غیر توتالیتر در کنار سلطنت طلبان و….پرچم شیر و خورشید بدستان؛ راهپیمایی برگزار می کنند و
توجیه آن که : آنها تعدادشان بیشتر است و نجس که نمی شویم (برای اطمینان از درستی موارد فوق به مقالات و سخنان رهبر آنها در سایت حزبشان مراجعه کنید ).
خوشبختانه چپ غیر توتالیتر(حککا ) هم بالاخره حمایت خود از همایش نیروهای چپ و کمونیست برای گردهمایی ۲۲ آوریل در شهر کلن را اعلام کرد. آنها منشور ۱۲ ماده ای ۲۰ تشکل را قبول داشتند ولی برای برپایی هیچ همایشی پیشقدم نبودند(شاید هم با این توجیه که: آنها تعدادشان بیشتر است و نجس که نمی شویم).

آرمان
آرمان
1 سال قبل

در جوانی به چه دلیل کمونیست بودید؟ به خاطر قبول مارکسیسم و باور به انقلابات پرولتری علیه بورژوازی یا به صرف اینکه سازمان پیکارشما را عضوگیری کرد؟ آیا هرگز کاپیتال و آثار دیگر مارکسیستی را مطالعه کردید و اگر آنها را قبول ندارید به چه دلیل بوده هست؟ سوسیال دمکرات و سوسیالیسیم را به چه منظورعنوان می کنید که جامعه طبقاتی بورژوازی را توجیه کنید؟ آیا روابط سرمایه داری در کشور سوئد سوسیالیستی شده هست؟ واقعیت این هست که ما شاهد آن بوده ایم که برخی احزابی هم که خود را زمانی کمونیست می دانستند بعدها به حامیان دو آتشه بورژوازی تبدیل شدند ولی آنها نیز در واقع هرگز کمونیست نبودند و از مارکسیسم چیزی نمی دانستند. یکی می گفت که گربه ای دارد احمق که نامش را آنیشمن گذاشته است اما آن نام این گربه احمق را دانا نکرده است!

مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور
1 سال قبل
پاسخ به  آرمان

جناب آرمان گرامی دریغم آمد که پاسخ شما را از سر احترام -به رغم عدم ارتباط آن همچون برخی از دیگر کمنت ها به یادداشتم- ندهم به ویژه آن که به گفتگوی عقلانی باورمندم و برآنم تازمانی که فردی به جای دروغ و تهمت و دشنام و تحقیر، پرسشگر یا منتقد است شایسته پاسخ است. ولو پرسش قدیمی، ساده یا از سر بی اطلاعی باشد یا پاسخ من متقاعد کننده نباشد. باب اطلاع شما من قبل از شکل گرفتن سازمان پیکار یا مارکسییست شدن بخشی از سازمان مجاهدین، مارکسیست و کمونیست بودم. هنگامیکه گلسرخی را محاکمه می کردند، مانیفست کمونیست را با دیگر یارانم در نوجوانی دست نویسی می کردیم.در آستانه انقلاب نیز به همراه جمعی از دوستان و همفکرانم گروه مارکسیستی “مبارزان راه آرمان کارگر” را تشکیل دادیم و در ۵۸ به پیکار پیوستیم. باز هم بابت اطلاع شما نه تنها در جوانی درمیان در محافل مطالعاتی بلکه طی سالهای متمادی در دانشگاه استکهلم و سپس ملاردالن به تدریس مارکسیسم هم پرداخته ام! اما اگر واقعا علاقه مند هستید که درباره نظراتم من بیشتر بدانید، می توانید به مقالاتی همچون “مذهب گرایی در مارکسیسم طرحی از ریشه های بحران (سال ۱۹۸۶)، بحران چپ و پرسشواره های مارکسیسم (۱۹۸۶)، چپ پس از مارکسیسم (نشریه نقطه شماره ۷ سال ۱۳۷۶، چپ در عصر تردید، نشریه آدینه، شماره ۱۲۴، نگاهی به تحولات جنبش چپ (در کتاب ایران درسال ۲۰۰۰) ۱۳۷۷ و در جامعه سالم و… رجوع کنید. در این مقالات گرایش غالب بر چپ جهانی (و چپ ایرانی را نیز) که بین کمونیسم سوسیال دمکراسی کلاسیک قرار گرفته (چپ نو) و می کوشد یکجا برای دمکراسی و عدالت و فمینیسم و ضد نژادپرستی و تبعیض ستیزی و محیط زیست مبارزه کند را ترسیم کرده ام. همچنین به نقل از فردیک جمیسون نظریه پرداز پسامارکسیست نوشتم که «تحولاتِ گسترده در جهان تغییراتِ اساسی در دیدگاه های پیشین را ضروری ساخته است و در چنین اوضاعی و در متنِ تهاجمِ بی سابقه ی بازار، چپ باید با تمامِ قوا از دولتِ مداخله گر و دولتِ رفاه دفاع کند”. احزاب چپ درجهان نظیر حزب چپ سوئد که پیشتر کمونیست بودند و امروز از آن فاصله گرفته اند در عمل به یک حزب سوسیال دمکراتیک چپ بدل شده اند که در کنار گفتمان های بالا به وِیژه از دولت رفاه در هنگامه قصابی آن دفاع می کنند . آنان سعی می کنند اگر موفق هم نشوند منطق سود را در بخش هایی از جامعه نظیر بهداشت و اموزش یکسره حذف کنند، دستکم آنرا مهار کنند. البته میزان طرح و پیش برد برخی مطالبات سوسیالیستی به درجه توازن قوا دارد.بازهم توصیه می کنم به جای پاسخ های ساده که خود به پرسش هایتان داده اید (یعنی این که اصلا پرسشی برایتان در کار نیست) دستکم به برخی از این مقالات رجوع کنید که سعی کرده است در دیوارهای ذهنی مستحکم تر از دیوار برلین، سوراخی برای نگریستن ایجاد کند!

نسیم
نسیم
1 سال قبل

فقط آقای درویش پور است که در ۱۳ سالگی مارکسیست و کمونیست می باشد آنهم در حدی که تشکیلاتی در حد دستنویس کردن مانیفست کمونیست ایجاد کنند!!!
چنین مارکسیستی البته باید سرمقاله پیکار ۱۱۰ را بنویسد، و در ادامه بخشی جاودانی و جدانشدنی از هر ملغمه ای باشد که شکل میگیرد، البته فقط در خارج از کشور.
برخلاف نظر دیگر نویسنده ای عذرخواهی سهمگین هم چاره ساز این افراد نخواهد بود.

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل
پاسخ به  آرمان

در همین چند کامنت ذیل: در اتهام زنی؛ آقای درویش پور چند سور هم به مرحوم استالین زده اند؟!
متاسفانه ۳ تن از دوستان و همفکران ایشان در گروه مارکسیستی “مبارزان راه آرمان کارگر” به دست حاکمان جنایتکار اسلامی در سال ۶۰ تیرباران شدند. یادشان جاوید و گرامی باد!
به همان لینک سایت پیکار و اندیشه مراجعه شود.

کیا
کیا
1 سال قبل

“رمضان شریف، سخنگوی سپاه:از ابتدای سال جاری در بخش های مختلف سپاه هجوم دشمن از طریق فضای مجازی پیش بینی شده بود، لذا در دو بخش نیاز نیروی انسانی جهت سازماندهی سایبری نیاز بود که با جذب ٨ هزار نفر تقریبا در این زمینه موفق بودیم.”

سعی کنیم مجانی و بدون خواست خودمان در خدمت سپاه قرار نگیریم.

مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور
1 سال قبل

عباس گرامی. نمیدانم پرسش تان از من بود یا نه. چون در همگامی حضور ندارم از جانب آنها سخنی نمی توانم بگویم. یادآوری می کنم این دوستان از من دعوت کرده بودند که پیامی به مناسبت انتشار منشورشان دهم و من هم چنین کردم که به بهانه آن بار دیگر حمایت خود را از هر تلاشی برای فاصله گذاری با جریان هایی که در پی احیا یا حفظ اقتدارهای موروثی، دینی و ایدئولوژیک هستند بیان کنم. من به هر جریانی ترقی خواه، چپ آزادیخواه یا فمینیست که چنین درخواستی مشابهی بکنند، پاسخ مثبت می دهم. کما این که پیش تر نیز چنین کرده ام. نظرم بر این است در برابر قدرت گیری راست رادیکال و افراطی در اپوزیسیون باید از همه گرایشات جمهوری خواه لیبرال، میانه و چپ آزادیخواه دفاع کرد. اما مایلم نظر خود را در باب پرسش شما بدهم و همینجا توصیه ای هم به دیگر جریان های جمهوری خواه بکنم. شخصا در همین یادداشتی طولانی که در زیر می بینید (و در تمام گفتگوها و نوشته های اخیر خود) از منشور ۲۰ تشکل فعالانه حمایت کرده ام و “همگامی” نیز تا آنجا که من می دانم در این زمینه اطلاعیه داده و دفاع کرده است. حمایت من از انتشار منشور ۲۰ تشکل نیز نه به دلیل موافقت با تمام مفاد آن، بلکه از آن رو است که انتشار یک منشور در داخل ایران – آنهم توسط ۲۰ تشکل صنفی و فرهنگی را- از دهها منشور در خارج از کشور با ارزش تر می دانم. گرایش به چپ هم در منشور ۲۰ تشکل داخل و در موضعگیری صریح آن علیه همه نظام های اقتدارگرا بسیار شفاف است که از این نظر نیز بیشتر مورد حمایت من است. در مورد گفتگو با دیگر گروه های چپ (می پندارم چپ رادیکال منظورتان است) شخصا همواره از آن استقبال کرده ام و با برخی از آنها همکاری داشته ام. برای نمونه یکی از همراهان “کمیته همبستگی” و “جمعیت پشتیبانی از مبارزات مردم ایران” – که گرداننده بسیاری از تظاهرات ما در استکهلم طی دهه ها بوده است- یکی از زنان شناخته شده چپ رادیکالی است که از فعالان راه کارگر بوده است. همچنین در تظاهرات ما در استکهلم از فعالان زنان وابسته به حزب کمونیست ایران (کومله) -که ابراهیم علیزاده رهبری آن را دارد – و فعالان زن دیگر جریان های چپ رادیکال بارها دعوت به سخنرانی کردیم که آنها هم دعوت ما را پذیرفتند. چند بار هم در تظاهراتی که دوستان حزب کمونیست کارگری یا نهادهای وابسته به آنها در استکهلم سازمان دادند به عنوان سخنران شرکت کرده ام. یک بار هم به کنگره این حزب به عنوان میهمان دعوت شدم که درآنجا نیز سخنرانی کوتاهی داشتم. تنها هرگز با هواداران نظام پادشاهی یا حکومت اسلامی هیچ همکاری نکرده ام. اضافه کنم چپ رادیکال یکدست نیست. به ویژه باید بین چپ توتالیتر که جز بد و بیراه گویی به زمین و زمان و جز خود همه را “بورژوازی خواندن” حرف درخوری برای گفتن ندارد و چپ رادیکال آزادیخواه و باورمند به پلورالیسم تفاوت گذاشت. برای نمونه من جریان راه کارگر و حزب کمونیست کارگری و حزب کمونیست ایران (کومله) به رهبری ابراهیم علیزاده و پژاک و… را از جمله نیروهای چپ رادیکال آزادیخواه می دانم. اما در مورد چپ توتالیتر لازم به آدرس سازمانی دادن نیست. کافی است برای نمونه به ادبیات “کهنسال” یکی از آنان که در بخش کمنت ها درج شده است نگاه کرد تا روشن شود منظور چیست. ادبیاتی که سرشار از ویرانگری، تخئطه، تحریف، اتهام زنی، دشمنی، کینه ورزی، محاکمه صحرایی و مجازات روانی دیگرانی است که همچون آنها نمی اندیشند و گویی متاسفانه هنر و مهارتشان بیشتر در این زمینه ها است. من از همان زمانی که به سوئد آمدم (از ۲۶ سالگی) به نقد این گونه ادبیات استالینیستی پرداختم و فاصله گذاری خود را با نقد شالوده های نظری چپ توتالیتر به وضوح بیان کردم. تاریخ نشان داده که بین توتالیتاریسم راست و چپ و اسلامی در محتوا تفاوت چشمگیری وجود ندارد. اگر امروز کمتر به نقد چپ توتالتیر و استبدادی می پردازم، از این رو است که به حاشیه رفته اند. هم از این رو گذشته از نقد بنیادگرایی اسلامی و مبارزه علیه نظام حاکم، نقد بی امان راست رادیکال و افراطی را اولویت امروز خود می دانم. به هیچ بد و بیراه گویی هم وقعی نمی نهم و آن را شایسته پاسخ نمی دانم. تنها بگویم از همایش ۲۲ آپریل در شهر کلن در حمایت از منشور ۲۰ تشکل که چپ گرایان آن را سازمان داده اند نیز با جان و دل حمایت می کنم!

الف باران
1 سال قبل

( از مصاحبه با ل. فیوچتوانگر )
برگردان: آمادور نویدی .

چرچیل پس از جنگ جهانی دوم، پس از آنکه دوره همکاریش بااتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به پایان رسید نخستین زمامدار دنیای سرمایه داری بود که لجام گسیخته به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمله ور شد و با نطقش درآمریکا و با استفاده از فرهنگ گوبلز نازی
که شوروی را ” پرده آهنین ” خوانده بود فصل جدیدی را در مبارزه ضد کمونیستی آغاز کرد . این “جنگ سوم ” بنام جنگ سرد مشهور شد که
سر انجام با بروز رویزیونیسم درحزب کمونیست اتحاد شوروی و اتهام به رفیق استالین و اخراج بلشویکها به نفع امپریالیستها در این مرحله به پایان رسید.
چرچیل این دشمن سوگند خورده کمونیسم در وصف رفیق استالین در سال١٩۵٩ به مناسبت هشتادمین سالگرد تولدش سخنان زیر را در
خاطراتش به رشته تحریر در آورد. روشن بود که در ١٩۵٩ مدت هفت سال از درگذشت استالین می گذشت و چرچیل نیز نیازی نداشت به ” کیش شخصیت استالین ” دامن زند . وی نه بادمجان دور قاب چین بود و نه شیفته سوسیالیسم. آنچه وی را واداشت تا به شخصیت والای استالین احترام بگذارد تقید وی به واقعیت انکار ناپذیر بود. احترام به استالین احترامی مصنوعی و تبلیغاتی نبود، وی به علت نبوغ و سیاست صحیح و پرولتری ش مورد احترام طبقه کارگر و مردم جهان بود.
سخن بر سر شخصیت برجسته و والای استالین بود. وی یک رهبر استثنائی بشری در یک دوران استثنائی تاریخ بود. این حقیقت را حتی دشمنان استالین و دشمنان سوسیالیسم نیز درک کرده بودند. این است که نمی‌شود چرچیل را متهم کرد که به ” کیش شخصیت استالین ” دامن می‌زند و یا از روی ترس و وحشت به استالین احترام می‌گذارد . خوب است از قلم چرچیل سخن بگوئیم.:
”برای روسیه سعادتی بزرگ بود که در سالهای سخت ترین آزمون‌ها،فرماندهی خردمند و تزلزل ناپذیر ، یوسف ویساریونویچ استالین روسیه رارهبری می کرد . وی شخصیتی برجسته، مورد تحسین زمان، بیرحم چه در حین کار و چه هنگام گفتگو بود، شخصیتی که حتی مرا که در مجلس انگلیس تربیت شده ام یارای مقابله در برابرش
نبود. این نیرو در استالین چنان عظیم بود که وی همچون شخصیتی بی همتا در میان رهبران همه زمانها و همه خلق‌ها بنظر می رسید . تاثیر و
نفوذ وی بر مردم فوق العاده بود. در روزهای برگزاری کنفرانس یالتا هنگامی که او به سالن کنفرانس وارد می شد همگان گوئی همچون
یک تیم از جا بر می‌خاستیم و شگفت آنکه بحالت خبردار می ایستادیم .
استالین دارای خردمندی ژرف،منطقی هوشمندانه ، فارغ از هرگونه هراس بود.او استادی بی‌همتا در یافتن راه برون رفت از چاره ناپذیرترین اوضاع بود . او انسانی بود که دشمن خویش را بدست دشمنان خویش نابود می‌کرد و ما را که آشکارا امپریالیست می نامید وادار می نمود که با امپریالیست ها بجنگیم .او روسیه را با خیش تحویل گرفت و آنرا با اسلحه برجای گذاشت. هر چه هم که در باره استالین بگویند، تاریخ و مردم چنین اشخاصی را از یاد نخواهند برد “.
این مصاحبه توسط لیون فویشتوانگر یک داستان نویس و نمایشنامه نویس یهودی اهل آلمان
صورت گرفت . او از چهره های مشهور ادبیات آلمانی تبعید در دوران نازیسم همچون تئودور آدورنو، هانا آرنت، والتر بنیامین، برتولت برشت،
هرمان بروخ، روبرت موزیل، هاینریش مان، توماس مان و هرمان هسه بود …

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

جالبست جتاب الف – باران برای اینکه استالین خواهیش را مستند کند اول چرچیل را واقع نگر معرفی می کند سپس می گوید احترام چرچیل به استالین مصنوعی و تبلیغاتی نبود و……
باید گفت این نوع سند سازی برای افرادی مانند استالین، هیتلر و…. در نوع خودش مرسوم و متداول است که گاهی سند سازی کمیکی می شود.
باید گفت این چرچیله واقعن در نوع خودش چرچیل بود خدا رحمتش کند و جمیع رفتگان را.
او می خواست با زیرکی و مکاری نماد و شخصیت ویرانگری را نماد واقعی کمونیست خواهی و سوسیالیست خواهی معرفی کند او متوجه شد با اینکارش گروهی برای مدتی ،خودشان را با این شخصیت سرگرم می کنند که نهایت کار این سرگرم شوندگان می شود
هیچ.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

تماشاچی.
” به هیچ بد و بیراه گویی هم وقعی نمی نهم و آن را شایسته پاسخ نمی دانم.” ولی 
“……………. باید بین چپ توتالیتر که جز بد و بیراه گویی به زمین و زمان و جز خود همه را “بورژوازی خواندن” حرف درخوری برای گفتن ندارد و چپ رادیکال آزادیخواه و باورمند به پلورالیسم تفاوت گذاشت……………… اما در مورد چپ توتالیتر لازم به آدرس سازمانی دادن نیست. کافی است برای نمونه به ادبیات “کهنسال” یکی از آنان که در بخش کمنت ها درج شده است نگاه کرد تا روشن شود منظور چیست. ادبیاتی که سرشار از ویرانگری، تخئطه، تحریف، اتهام زنی، دشمنی، کینه ورزی، محاکمه صحرایی و مجازات روانی دیگرانی است که همچون آنها نمی اندیشند و گویی متاسفانه هنر و مهارتشان بیشتر در این زمینه ها است. من از همان زمانی که به سوئد آمدم (از ۲۶ سالگی) به نقد این گونه ادبیات استالینیستی پرداختم”.

تعجب کرده بودم که چرا جناب الف باران کامنت مربوط به استالین را خطاب به جناب درویش پور آورده بود. بهر حال ما که لابد یک پا در فرهنگ “دین های آسیائی” داریم نیز معتاد به نگریستن به و شنیدن سخنان “Guru” ها میباشیم. “گورو در اصل همان نقشی را در این دین‌ها دارد که مرشد در صوفی‌گری دارد. در دین‌های آسیایی، به گورو به عنوان کانالی برای دریافت فرزانگی نگریسته می‌شود. (ویکیپدیا)”. کانال فرزانگی و لابدجوانمردی! با چاقو سازی برای مبارزه با جمهوری! اسلامی؟ نمیدانم.

peerooz
peerooz
1 سال قبل

اگر درست بیاد آورم محمد حجازی داستانی دارد مربوط به دیوژن معروف به خمره نشین که روزی درویشی بر او گذر میکند و میگوید دیوژن, برق خودخواهی از درزهای جامه ات ساطع است.

جناب درویش پور” انّ الأسماء تنزل من السّماء؟” آغاز میکنند با
” دوستان همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران!

‘ بابت’؟ تلاش های چند ساله خود در شکل بخشیدن به این ائتلاف و انتشار منشور و برگزاری کنفرانس مطبوعاتی و گفتگوهای مرتبط با آن, ‘ صمیمانه ترین درودهای مرا بپذیرید.’ !!؟ بابت تلاش های چند ساله خود؟

به عنوان جامعه شناس و یکی از کنشگران و اندیشه پردازان [یعنی گورو] ی جمهوری خواهی که دهه ها بر اهمیت تشکیل بلوک جمهوری خواهان – همچون صدای سوم در برابر اقتدار موروثی و دینی و مطلوب ترین و کم هزینه ترین بدیل برای گذار به دمکراسی و اقتدار عقلانی – پافشاری داشته ام، سپاسگزار گام ارزشمندی که در این راستا برداشتید، هستم.”. هچ دخلا وار؟ و سپس پاسخ به کامنت “کهنسال”؟ نمیدانم .

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

کاش آقای درویش پور این نوشته را به همایشی که قرار است توسط نیروهای چپ و کمونیست در روز ۲۲ آوریل ۲۰۲۳ در شهر کلن برگزار شود اختصاص می دادند. این همایش حمایتی است از منشور مطالبات حداقلی در ۱۲ ماده توسط ۲۰ تشکل و صنف و سندیکای مستقل داخل کشور (علیرغم تمامی اشکالاتش که در این مدت به آن زیاد پرداخته شده است) . 
نزدیک به هزار نفر از افراد؛ رسانه ها؛ تشکلها و جریانات سیاسی که بسیاری از آنان دارای سابقه روشن مبارزاتی در زمان دو رژیم پهلوی و حاکمان جنایتکار و غارتگر فعلی می باشند از این همایش حمایت نموده اند. 
ایشان برخلاف ادعای خود؛ در جوانی هم کمونیست نبودند (حالا هم که جای خود دارد). در سالهای ۶۰-۵۹ و آن زمان که هنوز جامعه شناس نبودند؛ مانند مجاهدین در اطراف لیبرالها و بنی صدر خیمه زده بودند (اوج آن پیکار ۱۱۰ بود). بعد از اخذ دکترای جامعه شناسی در غرب و” تکامل” ؛ به همگامی با جبهه ملی؛ اصلاح طلبان و “چپ” خط امامی که تعدادی از آنان در شوراهای دست راستی؛ پهلوی پرست و رنگارنگ قلم می زنند؛ پرداخته اند. و به “گذار” از حکومت جنایتکار و فاسد می اندیشند. جابجایی قدرت از بالا آن هم با ابزار رفراندم و صندوق رای و پارلمان و.. ….
رویای ایشان سلطنت و یا ولایت و حکومت موروثی نبوده ولی تحقق نوع چهار ساله و پارلمانی آن می باشد. ایشان که در جوانی کمونیست نبود حال هم ادعای تبلیغ ایده های سوسیالیستی و سوسیال دموکراتیک چپ، فمینیسم، صلح، دمکراسی، عدالت اجتماعی و…. را دارند. حق با ایشان است؛ همه جا حضور دارند از حاضرین تقریبا ثابت رسانه های راست (اینترنشنال و بی بی سی و رادیو فردا و …)؛ حمایت از شوراهای رنگارنگ گذار و تصمیم و حزب دموکرات؛ کومله مهتدی و وزارت خانه های اروپایی و …
یاد آن زنان و مردان پیکارگر؛ صادق و فداکار که در آن دهه سیاه و خونین به خصوص سال ۶۰ سربدار شده و به خاک و خون غلتیدند و یا در سیاه چالهای حکومت اسلامی فرسودند گرامی باد. جناب درویش پور یک عذرخواهی سهمگین به آنان و خانواده های آنها حداقل چیزیست که بدهکارید.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

“اگر تیغ عالم بجنبد زجای”.
گمان ندارم که چاقو های کوتاه و بلند جناب درویش پور – و دیگران – در طول این سالها مویرگی را هم بریده باشد ولی خب مقنی ها به حناب مستطاب حاج میرزا آقاسی عرض کردند که قربان از این چاه ها آبی حاصل نمیشه. فرمود “برای من آب نمیشه برای شما که نان میشه”! 

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

گفته منسوب به جناب حاجی میرزا آقاسی که “برای من آب نمیشه برای شما که نان میشه” جرقه ای شد که بدانم هر سکه دو رویه آب و نان دارد. یعنی گر چه “کم گفتن هر سخن صواب[و ارجح] است” ولی جمع بزرگی نیز به حق برای تسکین و تخفیف الام درونی خود محتاج سوپاپ اطمینانی هستند که با گفته و یا نوشته های دراز و مکرر از فشار درون خود بکاهند. ظاهرا اخبار روز نیز از این راه وسیله خیریه ای برای روان درمانی این افراد گردیده است. هر چند کسی مجبور به خواندن این نوشته های طولانی- و الزاما ضروری – نیست ولی وجود آنها نیز موجب اختلال در درک مطلب و گفتگوهای مفید و موثر میباشد. 

جمشید برومند
جمشید برومند
1 سال قبل
پاسخ به  کهنسال

 کاش شما در باره ی این نوشته  “همگامی”، گامی امیدبخش در تقویت صدای سوم و دمکراسی در ایران در مورد نظرات درویش پور می نوشتید و حاشیه نمی رفتید.
شما چکاره اید که در مورد «هویت» و گذشته دیگران در این جا طلبکارانه « تعیین تکلیف » می کنید؟
مثلا شما از اخبار روز بهتر درویش پور را می شناسید؟
من درویش را از پیش از انقلاب می شناسم و در استکهلم نیز از ۱۳۶۵ او را در فعالیت های اجتماعی دیده ام و می شناسم.درویش پور یک شخصیت حقیقی و شناخته شده درجامعه سوئد و جامعه ی ایرانی ست .
شما را اصلا نمی شناسم و متاسفم که ا زموضع «چپ» چنین غیر مسئولانه دعوا راه انداخته اید.
بفرض که ادعاهای شما درست باشد.
خوش بحال شما که «مانند مجاهدین در اطراف لیبرالها و بنی صدر خیمه نزدید»!!
آفرین بر شما که معلوم نیست چه تحصیلاتی دارید و شاید از تولد همه چیز می دانستید.
فقط بلدید کاه را در چشم دیگران ببینید و کوه را در چشم خودتان نمی بینید !!
حالا که پرونده ی آقای درویش پور را مانند «دانشجویان پیرو خط امام » رو کردی.
کمی در مورد خودت بنویس تا ببیننیم با کیان «همگامی» که بتوانیم مواضع شما را با درویش پور مقایسه کنیم اگر به جنابعالی بر نمی خورد؟
در هر صورت ایشان یک شخصیت حقیقی ست
جنابعالی مجازی !!!!
دلیلی ندارد که چنین خودخواهانه بدون اینکه خواننده از پیشینه ی مبارزاتی شما که آدمی «مجازی » هستید به خود اجازه دهید علیه کسی که شناخته شده ست اتهام وارد کنی .
لابد می گوئی انتقاد یا روشنگری یا افشاگری کردی؟

کهنسال
کهنسال
1 سال قبل

آقای درویش پور، هم خوب می نویسند و هم خوب حرف میزنند. همه از ایشان برای سخنرانی ها دعوت
می کنند. احتیاج به وکیل مدافعی ناشی مانند شما ندارد. ایشان بهتر میدانند من چه میگویم. اگر شما با نظرات بلوک “همگامی” و سازمانهای سیاسی ایران در سالهای بعد از قیام ۵۷ آشنایی داشتید. اینگونه آشفته نمی شدید. اتفاقا تمام سوالات مطرح شده بر اساس صف بندی ها و بلوکهای راست و چپ در انقلاب نوین ایران است. کمی مطالعه خود را بیشتر کنید (من هم که جای خود دارم) .
ایشان در پاسخ به یکی از نظر دهندگان گرامی پاسخ سوال مرا هم داده اند :
[“تنها بگویم از همایش ۲۲ آپریل در شهر کلن در حمایت از منشور ۲۰ تشکل که چپ گرایان آن را سازمان داده اند نیز با جان و دل حمایت می کنم!”]
حالا شما کاسه داغتر از آش نشوید. درهمان پاسخ گوئی ایشان و شما با انواع برچسب زنی آشنا شدم.
پرسشهای شما از بنده؛ مرا یاد سوالات بازجوهای حکومت اسلامی می اندازد که ۴ دهه قبل به آنها پاسخ
گفته ام : نام؛ نام خانوادگی؛ شغل؛ تحصیلات؛ سابقه و…..
خود را یکی از آنهایی میدانم که موکل شما یک عذرخواهی سهمگین به آنان و خانواده های آنها بدهکار است. به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.peykarandeesh.org/index.php/livres/1349-2021-03-21-08-04-29  
آقای درویش پور در پاسخ به نظر دهنده ای؛ اظهار داشته اند که دچار مجازات روانی شده اند از ایشان بپرسید چرا اینگونه فکر می کنند؟ مگر گناهی مرتکب شده اند ؟ 

peerooz
peerooz
1 سال قبل

جناب برومند,
شکی نیست که جناب.”درویش پور یک شخصیت حقیقی و شناخته شده درجامعه سوئد و جامعه ی ایرانی ست” ولی آیا تمام چاقو هائی که ایشان در این ۴۳ سال ساخته اند – جز کسب آرامش خاطر برای خود – مویرگی از تنه جمهوری! اسلامی بریده است؟ اگر نه, پس اجازه دهید که هر چاقو ساز بی دسته دیگر نیز به آرامش خاطر خود بپردازد.
و با عرض معذرت اصولا “شما [نیز مانند من] چکاره اید که در این جا طلبکارانه « تعیین تکلیف » می کنید؟”.

کیا
کیا
1 سال قبل

صدای سوم”جمهوری” مسلما صدای رسا و مناسب جامعه سلطنت زده ، ولایت زده است.
جامعه سوسیالیستی آرزوییست که متاسفانه فعلا شاخص های روشن و محکم در جامعه ما ندارد .
عاقلانه است که به یک جامعه ملی و دمکراتیک برسیم و از این سکو پرش های مناسب، خود در آینده مهیا خواهد شد.

الف باران
1 سال قبل

نگاه ماکسیم گورکی به خرده‌ بورژواها ، نگاهی عمیق ، علمی ، خواندنی و تحسین برانگیز است .
از دیدگاه گورکی، در مبارزات اجتماعی، دو نیروی متخاصم رو در روی هم قرار دارند . نیرویی متشکل از صاحبان سرمایه و حاکمان استثمارگر، که در حفظ موقعیت اجتماعی خود از هیچ جنایتی روگردان نیستند و بی اندازه غدار و بیرحمند ! و نیروی دیگر، نیروی کارگران و زحمتکشان و تولیدکنندگان واقعی سرمایه اند که برای رهایی و پاره کردن زنجیر فقر و بندگی و استثمار پیکار می‌کنند ! تضاد بین این دو نیرو، همان مفهوم آشنای تضاد بین کار و سرمایه است.
طبقه متوسط، یا همان خرده بورژواها، به هیچکدام از این دو اردوگاه تعلق ندارند. به عبارت دیگر نه اینوری هستند نه آنوری . افکار و عقاید خودشان را دارند . متکبر ، پر مدعا و خود را مغز متفکر و تافته جدابافته میدانند ! گاهی به حکومتیان می‌تازند و گاهی ، اما بیشتر ، به توده مردم ناسزا و بد و بیراه می‌گویند !
ِ همواره در بیرون از گود مبارزه ، فریاد لنگش کن شان بلند است . از آنجائی که مبارزه مابین ستمگران و ستم شوندگان ، پیکاری نابرابر و خون‌آلود است و اغلب شکست نصیب شورشگران می‌شود، فریادشان بیشتر بر سر مردم بلند است تا بر سر سرکوبگران. چون مرد مبارزه نیستند ، دوست دارند که مردم با معیارهای آنان،که معیاری اعوجاج است ، عمل نمایند.
توقع دارند که زندگی آرام شان دست‌خوش ناملایمات نگردد و دیگران برای آزادی و دموکراسی هزینه بدهند . این نوع تفکر که در ایران در بین طبقه متوسط رواج دارد ، بیشتر اعتراضشان به مردم و شصت سال به بالا هاست که ” چرا انقلاب کردید و زندگی قبل از تولد و ایام کودکیشان را به تباهی کشیدید و یا شماها فاقد فن صحیح مبارزه هستید و غرق در خرافات مذهبی بوده و مردمانی بی فرهنگ و نادان و جاهلی هستید ” !
این ما خرده بورژواها هستیم که با فرهنگ و مبارزیم ، ولی افسوس فعال گرفتاریم و از ذیق وقت در رنج !
گورگی این گونه افراد پر مدعا و پر گو از قشر خرده بورژوازی را چنین توصیف میکند:
” از تمایل به راست شرم دارند و از پیوند با چپ وحشت ! خود را به ظاهر در رنج مردم شریک می‌دانند ولی هدف اصلی شان برخورداری از میوه زحمت مردم است “.
ماکسیم گورکی در این خصوص به داستایوسکی انتقاد می‌کرد که چرا به مردم رنجبر ” تحمل ” را توصیه می‌کند . و به تولستوی ایراد می‌گرفت که برای مردم موعظه می‌کند که ” بدی را نباید
با خشم و کین پاسخ داد “. حمله به این دو نویسنده بزرگ، شجاعت و عشق به طبقات کارگر و زحمت‌کش می‌خواست، که گورکی هر دو را داشت. بدین خاطر لنین با قدرت از او دفاع کرد !
گورکی در تمام عمرش فقط چند ماه به مدرسه رفته بود ، آنهم به یک مدرسه مذهبی .
او می‌گفت ” من نه یک سیاستمدارم و نه یک فیلسوف ! از راه دوست داشتن انسانها به سوسیالیسم و مارکسیسم رسیده‌ام ”
در سال ۱۹۲۴ از مرگ لنین خبر یافت و در رثای او نوشت :
“هنوز در دنیا کسی نیامده است که به اندازه او سزاوار جاودانگی باشد “.

peerooz
peerooz
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

ممنون از کامنت مفید و بجا.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

این نوع تبلیغات پرسشی می آفریند:
اینهایی که نام بردید و خط نشان های اصلی می دانید
میراثشان برای همان جامعه روسیه چه بود؟

الف باران
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

استالین جزوه ده نفر از محبود ترین شخصیت های کشورش بوده و هست . اگر شما در صف کوره های آدم سوزی هیتلر و یا اسرای جنگی آلمان بودید و شکست فاشیست هیتلری را در استالینگراد نمی شندید چنین حرفی نمی زنیدید .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

خدا به سر شاهده دروغ چرا من که نبودم شما ظاهرن آنجا بودی!
ظاهرن تاریخ در مورد آن دوران و بازی دو موجود خون ریز هیتلر رحمه الله تعالی و استالین حفظ الله تعالی چیز دیگری می گوید!
از بازی آلمانی ها که لنین را مخفیانه به روسیه فرستادند تا شرایط خاصی بر روسیه و بعدن بر قسمتی از جهان حاکم شود می گذریم.
فقط به بازی این دو اشاره ای مختصر می شود.
ظاهرن درجنگ جهانی دوم بین هیتلر و استالین پیمان خاصی منعقد می شود که کاری به هم نداشته باشد عیسا به دین خود موسا بدین خود.
و استالین هم چندان میانه اش با یهودی ها خوب نبود شاید شب ها در دعاهای شبانه اش برای سلامتی هیتلر دعای خاص می خواند که توانسته کوره هایی را برای حذف نابابان دایر کرده است(مثل خودش در سیبری اما بطریق دیگر)
اما این هیتلر دچار همان خطای ناپلئون شد بجای اینکه کار بقیه را تمام کنند گفت اول می روم سراغ روسیه وقتی کار روس را تمام کردم بقیه دیگه دست هایشان را بالا می برند و…
اما دچار همان سرنوشت ناپلئون شد
بقیه به کمک روس شتافتند وضعیت داخلی روس هم بگونه ای بود که هنوز هیجانات انقلابی بر روح جامعه وجود داشت
دفاع روس و کمک بقیه کشورهای که در مقابل آلمان قرار گرفته بودند و سرمای خاص روسیه کار هیتلر را تمام کرد
اگر هیتلر به روسیه حمله نمی کرد
برادر استالین کاری به فاشیست بودن هیتلر نداشت چون اعمال خودش در درون روسیه کمتر از رفتار هیتلر نبود

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  الف باران

در نظر ارائه شده مطرح شد:《 ماکسیم گورگی …..! تضاد بین این دو نیرو،همان مفهوم آشنای تضاد بین کار و سرمایه است》
بایدگفت وقتی گفته ماکسیم گورگی می گوید:《….نیروی کارگران و زحمتکشان تولیدکنندگان واقعی سرمایه اند》
از این چه نتیجه می توان گرفت
آیا تضاد بین سرمایه و کار نتیجه کرفته می شود یا تضاد بین کار و سرمایه دار؟
در نظر ارائه شده، نظر دهنده از یک طرف به طبقه متوسط حمله می کند اما بگونه ای از آزادی و دمکراسی می خواهد دفاع کند که در اینجا طنزی آفریده می شود.
اینکه از آزادی و‌دمکراسی سخن بگویم اما طبقه متوسط که نیروهای اصلی آزادی خواهی و دمکراسی خواهی هستند را کنار بگذاریم بجای آن فقط طبقه کارگر را نیروی آزادی خواه و دمکراسی بدانیم و آنها را بجای طبقه متوسط قرار دهیم
باید گفت این جابجایی دلبخواهی چقدر خریدار دارد.
البته حاصل این جابجایی سرگرمی خاصی برای گروهی می آفریند این گروه، مدتی با این نگرش خود را مبارز می پندارند و از طرف دیگر با این نگرش بگونه ای بازیگر استبداد های وقت می شوند

peerooz
peerooz
1 سال قبل

“گفتم کاسه پشت, دققت منه کشت”.
هر هفته صاحبنظران خارج نشین ده ها کارد بسیار بلند و کامنت گذاران نویسنده ی آینده “به دل داماد”هم, چندین برابر آنها کارد های بسیار بلندتری میسازند که عملا هیچکدام دسته ای نداشته و نخواهد داشت و این روش هر روز هم بد تر میشود.

عباس
عباس
1 سال قبل

با درود مشکل شما و طیفی که تشکیل دادید با عدم گفتمان با دیگر چپ های دیگر و موضع تان نسبت به منشور ۲۰ تشکل صنفی و مدنی داخل کشور چیست؟
با تشکر

مهرداد درویش پور
مهرداد درویش پور
1 سال قبل

از آقای فرهاد بابت اظهار نظرشان سپاسگزارم. گرچه از نوشته ایشان جز مشتی عبارت پردازی و اتهام زنی چیزی سردر نیاوردم. اتهام هایی که همانقد می توان آن را جدی گرفت که ابراز نظر سلطنت طلبان که به دلیل سابقه ام در جوانی مرا همچنان کمونیست می خوانند یا از آن بدتر کیهان شریعتنداری که به دلیل دیدارهایم با وزات امور خارجه سوئد در دفاع از حقوق مردم ایران مرا مشاورسیا و دولت فرانسه خوانده است! در مورد آقای فرهاد که افتخار آشنایی با ایشان را ندارم، البته وضع متفاوت است. با این همه براستی نمی توانم حیرت خود را پنهان کنم که در کجای دنیا می توان به مبلغ ایده های سوسیالیستی و سوسیال دمکراتیک چپ، فمینیسم، صلح، دمکراسی، عدالت اجتماعی، تبعیض ستیزی، محیط زیست واز مخالفان آشتی ناپذیر ناسیونالیسم، نئولیبرالیسم، میلیتاریسم و بنیادگرایی اسلامی، لقب “راست میانه” اطلاق کرد؟! آنهم تنها از آن رو که از همسویی با لیبرالها در برابر بنیادگرایی اسلامی حمایت کرده است؛ یا در برابر مدافعان اقتدارهای موروثی، دینی و ایدئولوژیک از همگرایی جمهوری خواهان حمایت می کند. آدمی می تواند خود مبلغ عقیده ای خاص باشد و همزمان از رویکردهایی که خطر تحکیم اقتدار دینی، اقتدار موروثی یا ایدئولوژیک را می کاهد استقبال کند.
توضیحات بعدی من البته ربطی به بحث ایشان ندارد، بلکه تنهابه قصد روشنگری بیشتردر باب علت حمایت من از همگامی همچون قدمی در راه تشکیل قطب بزرگ جمهوری خواهی – و نه الزاما تایید هرآنچه در منشور آمده- می باشد.
شخصا تنها ۱۰ سال همچون یکی از پایه گذاران و مسئولان اصلی جمهوری خواهان دمکرات و لائیک که نسبت به اتحاد جمهوری خواهان مواضع رادیکالتری در برخورد به اصلاح طلبان داشت، فعالیت تشکیلاتی کردم و از مواضع آن با جان و دل حمایت کردم. پس از واگذاری تمام مسئولیت های خود در کنگره هانوور در ۲۰۱۳ دیگر از هرگونه فعالیت سازمانی خودداری کردم. ترجیم از آن پس این بود که بیشتر به تحقیقات آکادمیک و جامعه شناسی به زبان سوئدی و انگلیسی و به فارسی به نوشتن و سخنرانی در باره حوزه های تخصصی خود یا علائق نظری ام به ویژه تئوری انترسکشیونالیتی در پهنه هایی که در بالا نام بردم بپردازم. در حوزه سیاسی هم همچون یک جمهوری خواه مستقل با تمایلات چپ معتدل و ضد نژادپرستی و فمینیستی بیشتر به کنسبت سازی و فعالیت های نظری پرداختم. البته در مقام رایزنی به همه جریان های جمهوری خواه که ابراز علاقه کرده اند در سطح توان خود مشورت داده و یاری رسانده ام. در حوزه حقوق بشری هم تنها به سازماندهی تظاهرات بزرگ اعتراضی فراگروهی و دیدارهای دیپلماتیک تنها به قصد حمایت از مردم ایران بسنده کردم. جان کلام آن که فعالیت هایم بیشتر در چهارچوب حمایت از جنبش های اجتماعی و ضد اقتدار بوده است. هم از این رو حمایت من از این و آن حرکت این یا آن جریان جمهوری خواه، گروه اتنیکی تحت ستم، یا گروه های چپ یا فعالان جنبش زنان و… نه به معنای تایید تمام مواضع آنها بلکه حمایت از حرکتی در برابر جریان های اقتدارگرای موروثی، دینی، ایدئولوژیک، مردسالار، ناسیونالیستی، نئولیبرال و.. بوده است. در عین حال هرگز در حمایت از فمینیسم، در نقد ناسیونالیسم افراطی، در نقد مردسالاری، در رد نئولیبرالیسم، در رد اقتدارهای دینی و موروثی و ایدئولوژیک، در دفاع از عدالت اجتماعی و دمکراسی و جمهوریت، در مخالفت با آلترناتیو سازی در خارج توسط قدرت های خارجی، در مخالفت با ملیتاریسم و بنیادگرایی اسلامی، در دفاع از حقوق گروه های مورد تبعیض و تحت ستم از زنان و اتنیک های تحت ستم و ال بی جی تی ها گرفته تا دیگر گروه ها هیچ گاه نه سازش کرده ام و نه میکنم. البته من همواره از یکپارچگی دمکراتیک ایران دفاع کرده و می کنم و آنرا به سود امنیت، صلح ودمکراسی می دانم. اما مخالف ناسیونالیسم افراطی از هر سو هستم. تلاش من این است که افکار عمومی و به ویژه جمهوری خواهان را بیشتر به سمت دفاع از عدالت اجتماعی، تبعیض ستیزی، فمینیسم، دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته و رویکردهای میان برشی در حوزه سیاست سوق دهم. حمایت من از ائتلاف “همگامی” نه در تایید این و آن سیاست این و آن جریان تشکیل دهنده آن بلکه استقبال از گام هایی است در راه غلبه بر پراکندگی بخشی از جمهوری خواهان و در راستای نزدیکی به ایده تشکیل قطب بزرگ جمهوری خواهی است که بسیاری را که در این همگامی نیستند را نیز در بر می گیرد. امیدوارم جمهوری خواهان با گرایشات چپ تر، فمینیستی تر یا سوسیال دمکراتیک چپ و کسانی که تاکید بیشتری بر لائیسیته دارند نیز بتوانند همگرایی بیشتری ایجاد کرده و گرایش به خواستهای رادیکال را در بلوک بندی جمهوری خواهان افزایش دهند. همچنین گروه های اتنیکی تحت ستم نیز با همکاری فعالتر با دیگر جمهوری خواهان رنگ مطالبات اتنیکی و ضد تبعیض را برجسته تر کنند. زنان با فعالیت مستقل خود یا حضور پر رنگ تر خود به گسترش فمینیزه کردن سیاست در میان جمهوری خواهان و دیگر جریانات سیاسی یاری رسانند و همچنین گروه های ال جی بی تی و دیگر گروه های تحت ستم بتوانند با مشارکت فعال خود در حوزه سیاست صدای خود را فعال تر کنند. من از منشورهای دیگری که اکنون حدود ۵۰۰ نفر آن را امضا کردند و خواستار استقرار جمهوری در ایران شدند یا منشور ۶۷۰ نفری که هر دو در خارج منتشر شدند و از منشور ۲۰ تشکل صنفی و فرهنگی در داخل ایران و همچنین منشور مطالبات زنان نیز حمایت کرده و می کنم. همچنین از وحدت و همکاری احزاب کردی و ائتلاف چهار گانه احزاب اتنیکی تحت ستم همچون گامی در راستای شکل بخشیدن به بلوک بندی های سیاسی نیز استقبال می کنم و روابط نزدیک و همکاری هایم با احزاب کردستان ایران البته بر کسی پوشیده نیست. شخصا گسترش همگرایی و تشکیل بلوک چپ رادیکال را هم به سود تقویت صداهای عدالت جویانه در ایران می بینم. نه منشور همگامی بازتاب دهنده خواست های حداکثری من است و نه آن منشورهای دیگر که از آنها نام بردم همه نقطه نظرات مورد نظر مرا بازتاب می دهند. اما نیک می دانم صرف نظر از تبلیغ عقاید خود به زیر کشیدن اقتدار دینی حاکم و مقابله با تلاش برای احیای اقتدا موروثی یا ایدئولوژیک نیازمند همگرایی همه جریان های جمهوری خواه و حتی تعامل در کنار رقابت سالم با دیگر جریان ها است. کلام آخر آن که نیک می دانم عبارت پردازی های ماکسیمالیستی در بهترین حالت به درد حضور فرقه ای در سیاست می خورد و دربدترین حالت الگویی هولناک در عالم واقعیت می آفریند. تجربه جهان پر از نمونه هایی است که موید این ادعا است!

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
1 سال قبل

مشکل «مشتی عبارت پردازی » نیست مشکل اینست که این عبارات مربوط به اقتصاد سیاسی است و شما از آن فرار می کنید من شما را از نشریه ی ۱۰۴ می شناسم و همیشه سوابق شما را دنبال کرده ام در ادبیات سوسیالیستی ما انواع سوسیالیسم داریم از سوسیالیسم دهقانی تا سوسیالیسم تخیلی و بورژوائی پس دفاع شما از این مسائل برای ما ایجاد شبهه نمی کند شما در یک سازمان سیاسی به نام شورای گار عضویت داشته اید که اهداف آن در نخست وزیرش شریعتمداری و در سیاست خارجی اش مهران براتی قرار دارند البته اگر وزیر کشورش را می دانستم شما بیشتر دقیق می شدید اینها نماینده ی چه جریانی هستند که شما در این تشکیلات حتی اگر اپوزسیونش باشید و «همه با هم » را تبلیغ می کردید من به سوابق شما در عرصه های سیاسی اعتقاد دارم که همگرائی با بنی صدر و همترازی با مهران براتی و مهندس شریعتمداریست این عمل شماست . در زمینه ی لائیسیته هم شما خوب می دانید که ایدئولوژی انقلاب کبیر فرانسه است و حتی قبل از انقلاب این ایده ی فلسفی آته ایسم بود پس چیزی بر ساحت شما نمی افزاید تا خود را از راست میانه تفکیک نموده باشد . انقلاب زن زندگی آزادی هم بدلیل وجود وظائف دموکراتیک و سوسیالیسم علمی ضرورتا به ماورای راستها همه می توانند خود را در آن پیدا کنند این خاصیت انقلاب است تا چشم اندازی ایجاد نماید که گستره ی جمعیتی بیشتری را شامل خود نماید . از اینرو برای اینکه در صف راست میانه قرار نگیرید باید به این عبارت خوب توجه کنید : ایده های سیاسی سرمایه دارها چون قدرت رقابت در مقابل سرمایه ی بزرگ ندارند دیگر رسالتی جز تکرار گشته نخواهند داشت انقلاب زن زندگی آزادی فقط بدلیل پشتوانه ی مردمی توانائی تغییرات مورد نیاز کشور را دارد پس راه جمهوریخواهی راهی به سوی تغییر نیست فقط یک شیخ با ایده هایش برداشته می شود یک رئیس جمهور و یا یک شاه با ایده هایش جانشین می شود و هیچ تغییر پایه ای و اجتماعی صورت نمی گیرد زیرا سود حاصل از مابه التفاوت قیمت مواد خام مانند نفت سود رانتخواری ایجاد کرده و سرمایه دار چون از این راه به سود مافوق انحصار دست می یابد هیچ تمایلی برای توسعه ی سرمایه ی صنعتی نخواهد داشت لذا به سمت انحصاری نمودن و دیکتاتوری بیشتر پیش خواهد رفت و در این راه برای کسب سود بیشتر حتی دیکتاتوری را تا حدی تشدید می نماید که حتی از سرمایه ی جهانی هم سهم بیشتر درخواست می کند و به سمت «مبارزه ی ضد امپریالیستی » هم پیش می رود . این اختلافها و تضادهای هم طبقه ها ذره ای از ماهیت جریانها و اشخاص تابعه تغییر نمی دهد شما برای اثبات صف خودتان باید صف خودتان را جدا کنید و از کاهدان جمهوریخواهی لیبرالیستی فاصله بگیرید و با عبارت پردازی نمی توانید خودتان را معصوم جلوه دهید .

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
1 سال قبل

مواضع درویش پور همیشه راست میانه بوده است تا با همکاری لیبرالها اصول ملی گرائی و ناسیونالیسم را حمایت کند جریان منشور همگامی نشان از راست میانه است اگر واقعه ی رژی را فراموش نکرده باشیم این جریان با کمک بازار به تلاشهایش ادامه داد حتی انقلاب مشروطه هم سبب نشد تا رویاهای این جریان به وقوع بپیوندد در حالی که انقلاب مشروطه اساسا می توانست متعلق به همین جریان باشد اما شکست خورد در سال ۳۲ با رادیکالیسم بیشتر اما همچنان راست و سازشکار باقی ماند در ۱۳۵۷ نمایندگی اش را به نهضت آزادی سپرد و در کنار نهضت آزادی اولین دولت جمهوری اسلامی را به رهبری بازرگان عملی ساخت ولی مانند یک محلل عمل کرد الان هم اگر چه زیر چشمی نگاهش به سلطنت طلبهاست اما رادیکالیسم جنبش این جریان را کمی متمایل به میانه نموده است دلیل اینهمه سازشکاری بعلت اینست که نمایندگان سیاسی سرمایه داری بدون استثنا سازشکار و ناتوان در تغییر هستند مهمترین تغییری که در اقتصاد ایران باید شکل بگیرد رشد و توسعه ی سرمایه ی صنعتی ست اما منافع سرمایه جهانی و تقسیم حوزه های سود جایگاه طبقه ی سرمایه دار ایران را خام فروشی قرار داده است و جریان ملی گرا و ناسیونالیست که در تعریف دقیق یعنی تمایل به محلی گری در حوزه ی بازار است با شوونیسم متفاوت است از اینرو بیشتر دقت دارد تا حوزه های سود جدید بوجود نیاید به همین دلیل یک پارچگی و تمامیت ارضی را در راس برنامه هایش قرار می دهد توصیه ی آقای درویش پور هم اینست که حداقل یک گوشه ای برای این بورژوازی فراهم کنید تا متحدین بیشتری بیابید این محلی گری مانع رشد سرمایه ی صنعتی و در نهایت ایجاد یک حکومت به شدت استبدادیست زیرا خام فروشی کارگران حتی رشته ی کار خودش را نیز هزینه بر می شمارد و مانند سرمایه ی صنعتی بر رد و بدل کردن رقابت نیروهای مولده اعتقاد ندارد لذا قادر به رفرم و تمایلات دموکراتیک نیست و با توجه باینکه قادر نیست نمایندگی سرمایه ی صنعتی را هم داشته باشد از اینرو لیبرالیسم این جریان هم ابتر بوده و محدود به رشد صنایعی می شود که در ملزومات سرمایه ی خام فروش رانتخوار است اقتصاد ایران نیاز به ایجاد بیش از ۳۰ میلیون شغل جدید بازسازی محثط زیست ایران بهداشت و درمان رایگان همچنین تحصیلات رایگان و رفاه اجتماعی دارد بدون پشتوانه ی سرمایه ی اجتماعی چنین دستآوردی با این نوع نمایندگی های سیاسی امکان پذیر نیست و بدون اینکه تولید اجتماعی در مالکیت اجتماعی قرار بگیرد ایجاد این توسعه و رفاه غیر ممکن است ما با افراد و تفکرات سیاسی انها هیچ دشمنی نداریم علت مخالفت ما با این جریانهای راست راست میانه حتی تندروهای چپ در نوع تعریف آنها از واقعیت اقتصادی جامعه است که تمایلات غیر علمی انها بر علوم واقعی و سیاست های پراگماتیستی غلبه دارد مردم ایران در سازمان اجتماعی کار باید شریک این تولید و حاکم بر سیاست گذاری های این اقتصاد باشند که بتوان این ضرورتهای تاریخی ایران را عملی ساخت روی کار آمدن جمهوریخواهی به تعریف درست لنین یعنی شفاف کردن مبارزات طبقاتی جامعه علیه بی عدالتی ها در حالی که ایران دیگر فرصتی برای جدالها و تضادهای مالکیت خصوصی و مالکیت اجتماعی ندارد و بدون شراکت و مشارکت اعضای سازمان اجتماعی کار توسعه غیر ممکن است همانطور که با رهبری نمایندگی های سیاسی هر نوع سرمایه داری توسعه ی کشور غیر ممکن است زیرا سیاستهای این جمهوریخواهی همچنان بر خلع ید از اعضای تولید اجتماعی میسر است بدین معنا جمهوریخواهی یا حضور سلطنت طلبان در قدرت یعنی جمهوری اسلامی با تعاریف جدید . جامعه شناس بودن خوب است اما دانستن اقتصاد سیاسی در امر مدرنیزاسیون و توسعه ی پایدار و سرمایه ی اجامعی و قرار دادن قاعده ی تولید اجتماعی بر پایه ی مالکیت اجتماعی ضرورتی تاریخی برای ایران است . مگر اینکه آقای درویش پور مانند سال ۱۳۶۰ همچنان اعتقاد به رهبری سرمایه داری در سیاست داشته باشند .

منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
1 سال قبل
پاسخ به  farhad farhadiyan

به جای این کلی گوئی ها بهتر بود جمله ای یا گزاره ای از نظر آقای درویش پور به بحث یا نقد می کشیدید.
قبل از شما ده ها سایت و رسانه ی پادشاهی خواهان د رمورد «همگامی» نوشتند و پشیمان شدگان جنبش چپ که پهلوی پرست شدند هم فراوان نوشتند که آنها را درک می کنم.
ـ بدیهی ست که «نظریه پردازان » طیف های پادشاهی خواه که ۲۵ سال دگر اندیشان از هیچ نحله ای از راست و چپ و میانه را بر نتابیدند با همان عادت های «شاهانه» و شعارهائی چون « رهبر ما پهلویه هر کی نگه اجنبیه » برای بازگشت پادشاهی همه کار می کنند.
ـ تکلیف حکومت جنایتکار اسلامی هم معلوم ست که در این ۴۴ سا چه به روز مردم آورده ست.

بنظر شما اشکالی دارد که جمهوری خواهان جبهه یا بلوکی برای گذار از حکومت کودک کش تشکیل دهند؟
درک شما از گذار از جمهوری اسلامی چیست؟
آیا فکر نمی کنید که در یک حکومت جمهوری سکولار احزاب چپ ، راست ، میانه ، قومی و محیط زیست و…از حق شهروندی برخوردار خواهند شد و در رقابت احزاب سیاسی مردم به آنها در انتخابات آزاد برای تدوین قانون اساسی رای خواهند داد . نمایندگان مردم از سراسر ایران که ما نمی دانیم چه ترکیبی خواهد داشت . برای تدوین قانون اساسی همفرکی و همکاری خواهند کرد.

اگر نظریه پردازان حکومت های پادشاهی واسلامی ولایت فقیه این طرفیت ها و استعداد ها را از خود نشان داده بودند . انقلاب ۵۷ بوقوغ نمی پیوست و در این ۴۴ سال مردم بدون انقطاع با ارتجاع ولایت فقیه پیکار نمی کرد.

به باور من تمام کسانی که دلشان برای رهائی مردم ایران شور میزند باید با احساس مسئولیت به موقعیت حساس امروز ایران توجه کنند که آرمانخواهی بهر شکل آن نتیجه نخواهد داد .مگر طیف ها و اقشار میلیونی مردم ایران را حول بر نامه و شعار ها مشخص در پیوند با کار و زندگی آنها بسیج کند.
کسانی که فکر می کنند با این ۷۰ سال دیکتاتوری و نبودن تجربه سیاسی و احزاب آزاد می توانند از جمهوری اسلامی مستقیم به به هر نوع سوسیالیسم به رهبری طبقه کارگر برسند . فقط تکرار کلیشه ای بلشویسم روسی ست که در همان ۱۹۱۷ مورد قبول بسیاری از مارکسیست ها و سوسیال دموکرا ت های رادیکال جهان نبود.

بفرض محال که محال نیست . اگر این نوع آرمان گرائی ها برای امروز و گذار از جمهوری اسلامی درست باشد.
باید اکثریت مردم از آن آگاه و پذیرای آن باشند.
آیا مردم ایران در جریان این بحث های مورد علاقه شما هستند؟

به باور من پراکندگی جمهوریخواهان از چپِ چپ تا راست ِ راست فقط بنفع ارتجاع و استبداد پادشاهی ودینی ست که اساسا دشمن احزاب بوده و هستند.

نقطه ی صفر و شروع دموکراسی در ایران کنار رفتن جمهوری نکبت اسلامی و بر قرار جمهوری پارلمانی با رای مردم برای تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی برای ایجاد تمام نهادهای انتخابی و غیر موروثی ست .

موضوعی که مردم به آن باور دارند و نظریه پردازان پادشاهی خواهان و دین باوران به این موضوعات نه باور دارند و نه در این ۷۰ ساله ی به این ها عمل کردند.

آیا اصولا شما گزینه ی جمهوری بدون پیشوند و پسوند به عنوان «ظرفی» برای آزادی ، رعایت حقوق شهروندان و احزاب و پلورالیسم را می پذیرید؟
اگر پاسخ شما آری ست پس همگرائی انواع جمهوریخواهان لازم ست.چه فرقی دارد درویش پور «راست» باشد یا «میانه» و یا چپ؟
ولی اگر پاسخ شما نه می باشد و شرط و شروط می گزارید میشود همان که تا امروز به پراکندگی ها دامن زده ست.
برای تقویت و تحکیم جبهه جمهوریخواهی بکوشیم.

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
1 سال قبل

, واقعا شما عجب حکمت نمودید ! شما که حرفی نزدید حرفی که من به اقای درویش پور زدم خودش کاملا متوجه است شما دلیلی ندارد وارد بحثی شوید که به شما ارتباط ندارد . شما مقاله را نقد یا تعریف کنید و البته شما بحث را هم متوجه نشده اید چون اصل بحث در مورد سرمایه ی صنعتی ست که کاری تخصصی است و ربطی به کامنت شما ندارد . و اینطور که مشخص است شما اصلا متوجه ی بحث نیستید

منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
1 سال قبل
پاسخ به  farhad farhadiyan

اینجا رسانه ی اجتماعی ست و شما متوجه حرف زدنتان نیستید.
اگرمی خواهی پیامت «فقط» برای نویسنده باشد این راهش نیست.
در ضمن وقتی کامنت خود را این طوری شروع کردی : ” مواضع درویش پور همیشه راست میانه بوده است ..”
معنی دیگری دارد نه پیام خصوصی
آقای درویش پور هم جواب شما داد: گرچه از نوشته ایشان جز مشتی عبارت پردازی و اتهام زنی چیزی سردر نیاوردم.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


46
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x