جهان چندقطبی جدید، مبارزه برای پیشرفت اجتماعی را تسهیل میکند. تضعیف هژمونی ایالات متحده، راه را برای یک سیستم عادلانهترِ روابطِ بینالملل هموار میکند. اما چندقطبی بودن به خودی خود به توسعهی بدون تعارض، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم منجر نمیشود. در همین شرایط میلیاردها انسان محروم، آرزوی زندگی شایسته و عاری از ظلم و ستم را دارند که در آن کار صادقانه و دوستی خلقها غالب باشد. تنها مبارزهی زحمتکشان برای سوسیالیسم، ساختن جهانی جدید را ممکن میسازد!
مقالهای برنامهمحور از رئیس کمیتهی مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه
بحران مدل لیبرالی ادارهی جهان، اجتنابناپذیر بود. من از بیست سال پیش در مورد نتایج آن و چالشهای نگرانکنندهای که قرن جدید را پر خواهدکرد، هشدار دادم. کتاب من «جهانیسازی و سرنوشت بشر»[۳] که در آن زمان منتشر شد، به بسیاری از زبانها ترجمه شده است. تحلیل مفصلی از انگیزههای تهاجمی امپریالیستهای آمریکایی و زیردستان آنها ارائه میکند و چشمانداز برآمد قطبهای جدید قدرت جهانی به نمایندگی از چین و هند را ترسیم میکند. در آن زمان، آنها فقط برای یک جهش اقتصادی به جلو از اطمینان برخوردار بودند. بسیاری، آنها را جایگزینی برای هژمونی ایالات متحده نمیدانستند. اکنون آشکار شده است که اتحاد روسیه با این قدرتهای آسیایی است که «رویای آمریکایی»[۴] کاملاً فاشیستیِ جهانِ تک قطبی را زیر و رو میکند. این اتحادیه میتواند به غیرانسانی کردن مطلقی که استراتژیستهای واشنگتن قصد انجام آن را دارند، پایان دهد.
گفتوگو دربارهی چالشهای آینده را در کتاب «روسیه در معرض تهدید جهانیسازی»[۵] که به بررسی تاریخچهی رویارویی سیاسی، اقتصادی و معنوی ما با غرب میپردازد، ادامه دادم.
سپس کتابهای «هستهی روسی قدرت بزرگ»[۶] و «دنیای روسیه در دو محور»[۷] را دنبالکردم که در آن نقش کشورمان را در قرن بیست و یکم شرح دادم. مثل دفعات قبل، این روسیه است که در مرکز درگیری با امپریالیسم آنگلوساکسون قرار دارد. وضعیت به شدت حساس است. اما میراث بزرگ تمدن شوروی ممکن است ما را قادر سازد که در موضع خود بایستیم و پیروز شویم.
زمان ادامهی این گفتوگوی دشوار و مهم فرا رسیده است.
تاریخ، ما را با چالشهای بزرگی مواجه کرده است. جدیترین آنها در سه دههی گذشته، زمانی بوده است که خیانتکاران و خائنان، با دشمنان خارجی ما همدست شده و جنایت ویرانکردن کشور شوروی را مرتکب شدند.
جنگ، اعلام شده است.
سالهاست که ناتو، حلقهی محاصرهی ما را تنگتر کرده است. تاریخ مقرر کرده است که روسیه از حاکمیت و امنیت جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک محافظت کند و خلق برادر اوکراین را از دست حکومت نازی- باندرا آزاد کند. حاکمان آن در پاسخ به خواست ما برای ایجاد سدی بر سر راه برنامههای تهاجمی غرب، نقاب «مشارکت» و دیپلماسی متمدنانه را کنار زدند. جهانیسازان علناً آمادگی خود را برای واردکردن ضربهی مرگبار با روشهای جنگ ترکیبی به کشورمان اعلام کردند. آنها فکر میکنند زمان آن فرا رسیده است که «مسئلهی روسیه» را پایان دهند.
دیروز نبود که دشمنان روسیه یک جنگ ترکیبی علیه ما به راه انداختند. ریشهی این جنگ به رویارویی چند صد سالهی کشورمان با نقشههای سلطهجویانهی غرب برمیگردد. در طول تاریخ، کسانی که بهدنبال تسلط بر اقتدار [کشور] ما و مردم آن بودند، از روشهای جنگ ترکیبی همراه با جنگ واقعی «مسلحانه» استفاده کردند. در این جنگ ترکیبی، همواره فشار سیاسی و اقتصادی با تخریب اطلاعاتی، فکری و روحی جامعهی ما همراه بوده است. شکست اقتصادی، اخلاقی و روحیِ دشمنی که با نیروی نظامی قابل شکست نیست – این ویژگی و جوهر اصلی جنگ ترکیبی است.
پس از تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی، برخی معتقد بودند که دستکشیدن از سوسیالیسم، مسیر روسیه را به سمت غرب هموار میکند. اینک، آنها ابراز خوشحالی میکردند که ما جزئی و بخشی از این دنیای درخشان شدهایم. چنین نبود. کسانی که خواسته یا ناخواسته این ایدهها را ترویج میکردند، درسهای جنگ جهانی اول را کاملاً نادیده گرفتند. روسیهی شوروی هنوز روی هیچ نقشهای نبود. اما این امر مانع از آن نشد که دولتهای اروپایی درگیر نبردی مرگبار برای تقسیم مجدد جهان شوند. خشونت و تعداد تلفات، بیسابقه بود. همه چیز دقیقاً مطابق با تحلیل لنین در اثر بزرگ او « امپریالیسم، بالاترین مرحلهی سرمایهداری» اتفاق افتاد.
دولت تزاری با پیوستن به این جنگ مرگبار، دست به یک ماجراجویی ضد ملی زد. قدرتهای غربی – هم دشمنان مستقیم و هم متحدان رسمی – به راحتی در تعقیب منافع خود، روسیه را درهم شکستند. این که کشور ما هنوز سوسیالیستی نبود، مهم نبود. دلیل آن جای دیگری بود: جانور درندهخوی سرمایهداری همیشه به دنبال طعمه است. به همین ترتیب، سرانجام در پایان قرن بیستم، خیانت به آرمان سوسیالیسم به معنای تضمین آیندهای مرفه برای روسیه نبود. اوضاع برعکس شد. فروپاشی نظام شوروی باعث خساراتی وسیع در مقیاسی عظیم شد.
سرمایهی جهانی «توسعهی» جمهوریهای تقسیم شدهی اتحاد جماهیر شوروی بر اساس الگوهای نواستعماری خود را دنبالکرد. بهصورت پیوسته در تلاش بود تا این کشور [بهاصطلاح] اخیراً پیشرفته[۸] را به حیاط خلوت خود تبدیلکند. در حال ضعیفتر شدن بودیم. اما به ذهن جهانیسازان خطور نکرد که دست متحد سرمایهداری را به سوی روسیهای که اکنون ضد شوروی بود، دراز کنند. برعکس، قلب آنها پر از امید به تجزیهی بیشتر کشور ما بود. مشخص شد که دنیای درخشان [موعود آنها] یک چاه وِیل است.
طی سال گذشته ۱۵۰۰ تحریم علیه روسیه اعمال شد. چنین چیزی برای هیچ کشوری اتفاق نیفتاده است. کارزار خرابکاری اقتصادی، سیاسی و اطلاعاتی بیسابقهای راهاندازی شده است. هدف آن، این است که روسیه را وادار کند که از امیدهای خود برای استقلال و تلاش برای حمایت از منافع مشروع خود دستبردارد. موجودیت کشور ما در خطر است. ما با بهچالشکشیدن هژمونی آنگلوساکسون، به هدف اصلیِ متخصصان، آن در واشنگتن، لندن، بروکسل و دیگر مراکز سرمایهداری مدرن تبدیل شدیم.
دستخط جنایتکارانهی نواستعمارگران چنین است. آنها امیدوارند که مجموعهای از فتنهانگیزیها، آنها را قادر سازد تا از بحران جهانی سیستم خود – سرمایهداری – بگریزند. آنها تلاشمیکنند قدرت خود بر روی کرهی زمین را به هر قیمتی حفظکنند. تلاش این محافل برای حل مشکلات لاینحل با سوزاندن آنها در اتش جنگ جهانی سوم، متوقف نخواهند شد.
ارتش آمریکا ردپای خونین خود را در سراسر جهان به جای گذاشته است: در کره و ویتنام، یوگسلاوی و لیبی، عراق و افغانستان. حالا بازهای واشنگتن، مردم اوکراین را به گوشت دمِ توپ تبدیل میکنند. آنها در پیش چشم تمام جهان، نقشهی وقیحانهی خود برای مبارزه با روسیه را با دستان برادران خونی ما که عمداً با نازیسم مسموم شدهاند، اجرا میکنند.
امروز معنای کودتای فوریهی ۲۰۱۴ در کییف کاملاً روشن است. اوکراین برای هشت سال به طور مداوم برای جنگ علیه روسیه آماده میشد. زلنسکی[۹] اکنون علناً به آن اعترافکردهاست. سه جنگ تسلیحاتی، اقتصادی و اطلاعاتی به طور همزمان علیه کشور ما در جریان است. تلاش میشود ما را در میدان جنگ شکستدهند، از نظر اقتصادی ما را خفهکنند و در برابر چشمان جامعهی جهانی به ما تهمت بزنند.
ما با قیام برای دفاع از میهن خود در برابر فرامین جهانی و نئونازیسمی که در اوکراین و سراسر اروپا تقویت میشود، این واقعیت غیرقابل انکار را پذیرفتهایم که : روسیه شکست خورده است و هنوز هم نمیتواند جزئی ارگانیک از غرب سرمایهداری باشد. جهانیسازان به آن بهعنوان یک کشور مستقل، قوی و موفق نیازی ندارند. برای آنها شرط کلیدی «ادغام» روسیه در جهان آنها، انهدام آن است. هیچ گزینهی دیگری وجود ندارد.
در فوریهی ۲۰۰۷ ، درک این واقعیت خود را در سخنرانی رئیسجمهور پوتین در کنفرانس امنیتی مونیخ به نمایش گذاشت. پانزده سال بعد، تصمیمات اتخاذشده از سوی رهبری روسیه، نقطهی عطفی واقعی بود.
جنگ ترکیبی اعلام شده علیه کشورمان از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی وارد مرحله جدیدی شد. روسیه نهتنها از هزاران تحریمی که برای خفهکردن اقتصاد ما اعلام شده است، زیانمیبیند. تسلیحات ناتو، مزدوران و مربیان ناتو علیه ما میجنگند. در همین حال، رهبران کنونی و سابق غربی قبل از خشکشدن جوهر توافقاتشان با روسیه، اعلام میکنند که این توافقات یک بلوف [فریب] کامل بوده است. این اسناد برای فریب و جهت خریدن زمان به منظور تضعیف کشور ما امضا شد. در این بین، آنها دستنشاندههای ملیگرای باندرایی خود را تقویت میکردند.
امپریالیسم به سرعت در حال آغاز جنگ جدیدی است. [این جنگ] تهدیدی برای گسترشیافتن از منطقهای به جهانی است. جهانیسازان با تنگکردن حلقهی محاصرهی خشونت و تهدید و زور بهدنبال نابودی کشور ما و ازبینبردن حق حاکمیت آن هستند. آنها محاسبه میکنند که این امر تضمینکنندهی تصرف منابعی است که بهشدت برای تقویت نظم جهانیِ درحالِ فروپاشی که هرگز موفق به تکمیل ساخت آن نشدند، مورد نیاز است. برای این منظور تلاشهای گستردهای جهت تضعیف فرآیندهای ائتلاف روسیه با همسایگانش انجام میشود. در فضای اوراسیا اختلافات سیاسی و فرهنگی ایجاد میشود. تلاش میشود تا ما را با متحدان سنتی به نزاع وادارکنند و اتحاد چندصد سالهی خلقهای برادر را که با تاریخ شکوهمند و پیوندهای عمیق با جهان روسیه متحد شدهاند، ازبینببرند.
این هدفِ جنایتکارانهی کودتای دولتی در سال ۲۰۱۴ در اوکراین بود که به انحطاط همهجانبهی آن سرعت بخشید. دولت کییف تحت کنترل کامل نیروهای ارتجاعی هدایت شده از واشنگتن قرار گرفت. آنها عجولانه اوکراین را به میدان آزمایش ایدئولوژیک و نظامی برای حملهای قاطع به روسیه تبدیل میکردند. روند قطع روابط تاریخی ما تشدید شد. چرخ ترور سیاسی، پاکسازی قومی و زبانی به شکل مؤثری به کار افتاد. دونباسِ قهرمان برای دفاع از حق خود برای زندگی و صحبت به زبان مادریِ خود برخاست.
هدایتکنندگان نازیسم
کودتاچیان حاکم بر کییف با عجله برای حملهی تروریستی علیه روسیه آماده میشدند. نتایج تحقیقات پارلمانی دومای دولتی در مورد آزمایشگاههای شیمیایی پنتاگون در اوکراین آشکارا به این موضوع اشاره دارد. اوکراین پر از اشیایی برای تحقیقات خطرناک از جمله ساخت سلاحهای ژنتیک علیه قوم اسلاو بود.
رژیم اوکراین نیز برای حملهی فرهنگی- فکری به جهان روسیه آماده میشد. دلیل این امر، درگیری است که پیرامون کلیساهای ارتدکس اوکراین توسط ملیگرایان باندرا و اغواکنندگان آنها برانگیخته شد. خوابگاه مقدس کییف-پچرسکایا لاورا[۱۰]، که توسط بزرگ خاندان سیریل[۱۱] مقدس به عنوان مهد تمدن و فرهنگ ملی ما توصیف شده است، اکنون دچار مشقتی چون مسیح در راه جلجتا[۱۲] شده است. کلیساها و صومعههایی که به کلیسای تاریخی قانونی با ساکنان آن، نمادهای قدیمی و یادگاران مقدسین پایبند هستند، مورد خشونت و هتک حرمت قرار میگیرند.
اوکراین برای سالها پیش از آنکه به این برادرکشی وحشتناک سوق داده شود، به طرز تبهکارانهای به باتلاق روسهراسی[۱۳] کشیده میشد. آمریکا این جنگ را با دستان دیگران به راه انداخته است. تیم بایدن با تأمین تسلیحات و ارائهی حمایت سیاسی دست به هر کاری میزند تا جانکندن مرگ رژیم نئونازی را به تأخیر اندازد.
شمشیر وحشیانی که خود را ارباب کرهی زمین میپندارند، هیچ رحمی نمیشناسد. به زنان، کودکان، سالخوردگان ضربه میزند – همهی کسانی که تنها گناه آنها، اکراهشان از اطاعت از خواست دیگران است، اجازه نمیدهند آرمانها و ارزشهای آنها هتک حرمت شود، از ریشههای خود و زبان روسی چشمپوشی نمیکنند. این افراد به دلیل وفاداری به اجداد خود، جنگجویان پیروز باشکوهی که جهان را از دست فاشیسم آلمانی و میلیتاریسم ژاپنی نجات دادند، اعدام میشوند.
روسوفوبیای غرب بیسابقه است. آرزوی واشنگتن، لندن و برلین برای حل «مشکل روسیه»، صفحات تلخ گذشته چون تفتیش عقاید و توبهی عمومی[۱۴]، صفآراییهای نازیها و اقدامات کو-کلاکس-کلانها[۱۵] را به ذهن متبادر میکند. جهانیسازانی که راه ترور را در پیش گرفتهاند، هیچ «خط قرمزی» را که مشخصهی مردم عادی است، نمیشناسند. طرحهای استفاده از گلولههای اورانیوم ضعیف شده، گواه مستقیمی از سرشت جنایتکارانهی سیاستهای امپریالیستی است.
همهی باید درککنیم : جنگ نابودکنندهای علیه ما بهراهافتاده است. هدفِ آن تجزیهی کشور ما، به بردگی کشاندن مردم آن و تبدیل سرزمینهای ما به حوزهی غارت استعمار است. این تنها ما را با خسارات عظیم تهدید نمیکند. شکست در این شرایط، به معنای ازبینرفتن است.
چالش کنونی به اندازهی دورهی آشفتگی در قرن هفدهم[۱۶]، جنگ میهنی ۱۸۱۲، مداخلهی خارجی در ۱۹۲۰-۱۹۱۸، نبرد علیه فاشیسم در طول جنگ بزرگ میهنی و ویرانی خائنانهی اتحاد جماهیر شوروی، سرنوشتساز است. ایالات متحدهی آمریکا و همدستانش در ناتو قرار است دستاوردهای جنایتکارانهی خود در «دههی ۹۰ وحشی» را چند برابر کنند.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه با نفرت از نازیسم و برخورداری از احساس برادری نسبت به مردم اوکراین، از عملیات ویژه برای رهایی اوکراین از بردگی حمایت کرده است. دونباس به مرکز مهم مقاومت در برابر ارتجاع امپریالیستی تبدیل شده است.
ما در مبارزه با نازیها و باندرا، و در رویارویی با اربابانِ آن سوی اقیانوس اطلس آنها، از همان افکار و احساساتی الهام میگیریم که پدران و پدربزرگهایمان را به نبرد علیه فاشیسم سوقداد. ایدئولوگهای لیبرال نیاز به برچیدن سوسیالیسم را با این ادعا که پایان تقابل بین سیستمهای سوسیالیستی و سرمایهداری تنشهای بینالمللی را کاهش میدهد، توجیه میکردند، به گونهای که زمانی یک ایدهآل صلحآمیز بهتدریج بر روی کرهی زمین مستقر میشود. معلوم شد که این وعدهها، دروغی وحشتناک بود. پس از نابودی خائنانهی اتحاد جماهیر شوروی، جهان به مکان امنتری تبدیل نشده است.
نابودی سرزمین شوروی، سیستم کنترل و تعادل ایجاد شده توسط رهبران بزرگ کشورهای پیروز : استالین، روزولت و چرچیل را مختل کرد. سرمایهی فراملی دست به کار شد تا به هدف واقعی خود در مبارزه با سوسیالیسم و اتحاد جماهیر شوروی یا تقسیم جدید جهان بر اساس منافع ژئوپلیتیکی و مالی خود دستیابد. مرحلهی جدیدی از گسترش امپریالیستی در اوایل دههی ۱۹۹۰ آغاز شد که امروز به اوج خود رسیده است و بشریت را در آستانهی جنگ جهانی سوم قرار داده است.
رفتار بیش از حد مطیعانهی گورباچف و یلتسین نسبت به ایالات متحده تحت شعارهای «تفکر جدید» و « ادغام در جامعهی جهانی»، به سود دشمنان روسیه بود. سیاست خارجی کشورهایی که در دوران شوروی با ما مخالف بودند، بهجای دوستانهترشدن، خصمانهتر شده است. دستیابی به اهداف امپریالیستی آمریکا و اقمار آن به کمک گسترش ناتو و سایر بلوکهای نظامی است که بیش از سه دهه ادامه دارد. با آغاز هزاره، این موضوع به طور فزایندهای مردم ما و رهبری جدید کشور را نگران کرده است. خطر نزدیک شدنِ نیروهای دشمن به مرزهای ما روز به روز آشکارتر میشد.
در پاسخ، غرب آشکارا بیش از پیش اتکای خود را روی زور به عنوان ابزار اصلی تضمین منافع خود قرار داده است. این [امر] استفاده از « تصویر دشمن» برای ایجاد یک تشنج نظامی را به طور چشمگیری افزایش داد. در اوایل قرن بیست و یکم، تروریسم بینالمللی و کشورهای مسلمان، به عنوان چنین دشمنانی «تعیین» شدند. اما با گذشت زمان، ایالات متحده و دولتهای تحت کنترل آن شروع به واگذاری این نقش به چین کردند که نمونهی توسعهی موفق سوسیالیستی آن، آنها را نگران میکند، و روسیه که میخواهند آن را فقط در جایگاهی بهعنوان یک زائدهی سربهراه تأمینکنندهی مواد خام ببینند. غرب آماده شده است تا به همان اندازه که به منابع عظیم طبیعی ما نیاز دارد، اقتدار حاکمیتی ما را نیز تخریب کند.
دههی دوم قرن بیست و یکم، تغییری جدی و خوشایند را در سیاست خارجی روسیه به ارمغان آورد. رهبری کشور در نهایت اعتراف کرد که غرب هرگز نمیخواست شاهد توان و استقلال مستحکمتر ما باشد. غرب در شکست اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد، کنار گذاشتن سوسیالیسم، فرورفتن آن در یک بحران سیستمی، فقر تودهی مردم و نابودی صنعت ملی شرکت کرد. روسیه از حاکمیت اقتصادی خود محروم میشد که بدون آن، حاکمیت سیاسی غیرممکن بود.
سرانجام کشور ما از ستایش زیانبار غرب دستبرمیدارد. شعر پوشکین به نام «به تهمتزنان روسیه»[۱۷] که در سال ۱۸۳۱ سروده شد، به دستیابی به بینش عمیقتری در زمینهی تاریخی این روندها کمک میکند. از دویست سال پیش، اهداف قدرتهای غربی در قبال مردم ما و برادری اسلاوی آشکار بود.
دهههاست که ما در حلقهی [محاصرهی] دولتهای غیردوست قرارگرفتهایم. دیگر امکان عقبنشینی وجود نداشت و جایی [هم] برای عقب نشینی وجود نداشت. غرب باید عزم روسیه برای حمایت از منافع ملی خود و دوستانش را احساس میکرد.
اکنون نقشههای آمریکا و اقمارش در برابر اراده و قهرمانی مدافعان دونباس و شجاعت و صلابت ارتش ما درهمشکسته است. تغییر اساسی وضعیت سیاسی در اروپا، وضعیت را در کل جهان تغییر داده است. عملیات نظامی ویژهی روسیه در اوکراین، تغییرات تکتونیکی[۱۸] در توازن نیروها در جهان را برجسته کرده است.
امروز، در حالی که نیروهای مسلح ما در حال اجرای عملیات نظامی ویژه در اوکراین برای غیرنظامیکردن و نازیزدایی آن هستند، یادآوری درسهای تاریخ، گوشدادن به برهانهای آن و درک تدابیر زیرساختی آن بسیار مهم است. یادآوری کلیدی و محکّ کلیدی، تاریخِ نیروهای مسلح کشورمان است.
ارکان پیروزمندی روسیه
در طول تاریخ هزار سالهی کشور روسیه، از زمان تأسیس آن در قرن دهم و تا به امروز، این کشور با تلاشهایی برای انهدام یا حداقل تضعیف حیات و نفوذش در جهان از طریق [ استفاده] از نیروی نظامی مواجه بوده است. خلق ما صلحطلب، صبور و مهربان است. در این مورد نیازی به متقاعدکردن هرکسی که به هر صورت با منش روسی آشنا باشد، وجود ندارد. گذشتهی ما هیچ مزدوری را نمیشناسد، پدیدهای که در اروپای غربی، فراگیر بود. از زمانهای بسیار دور در گذشته، در حالی که قزاقهای آزاد به سرعت خود را از باندهای خشن به یک نیروی سازمانیافته برای دفاع از مرزهای روسیه تبدیلکردند، روس هیچ نظامیِ مزدوری نداشت که گروههای سرباز مزدور را در جستجوی غنیمت رهبریکند. و با وجود این، روسیه در طول تاریخ خود، مجبور به مبارزه بوده است.
مورخ معروف اس.ام. سولوویوف[۱۹] ۲۴۵ مورد مستند از تهاجمات به روسیه را در دورهی بین ۱۴۶۲ تا ۱۰۵۵ برشمرده است. در سال ۱۸۹۴ ژنرال سوخوتین[۲۰] یک خبرهی تاریخ نظامی روسیه، در کتاب خود «جنگ در تاریخ جهان روسی»[۲۱] منتشر شده در سن پترزبورگ، نوشت که از قرن ۱۴ که احیای دولت روسیه را میتوان از آن به حساب آورد، تا به امروز، روسیه به مدت ۳۲۹ سال از ۵۲۵ سال، تقریباً دو سوم عمر خود را درگیر جنگ بود.» و ۱۳۴ بار مردم ما مجبور به جنگیدن با چندین دشمن در یک زمان شدند. در یک نوبت با ۹ دشمن، در دو نوبت با پنج، در ۲۵ بار با سه و در ۳۷ بار با دو دشمن جنگیدند.
اولین اصلاحات جامع نیروهای مسلح روسیه، تحولاتی بود که توسط ایوان مخوف[۲۲] در نیمهی دوم قرن شانزدهم انجام شد. این اصلاحات برای اولین بار شاهد ایجاد ارتش دائمی به نام استرلتسی[۲۳] بود. قرن هفدهم پایه و اساس بازآفرینی وحدت کشور روسیه پس از دورهی مشکلات در فاصلهی سالهای ۱۶۱۳-۱۶۰۵، برای اتحاد مجدد روسیهی بزرگ و روسیهی کوچک در سال ۱۶۵۴، و برای مهار اشتهای بیش از حد اروپای غربی برای سرزمینهای روسیه شد.
با این حال، با افزایش قدرت دولتی و نظامی روسیه، ارتش استرلتسی دیگر نمیتوانست تمام نیازهای قدرت را برآورده کند. فرمان پطر کبیر در ۱۷ نوامبر ۱۶۹۹ یک رویکرد اساسی جدید برای تشکیل ارتش روسیه به نام سیستم استخدام (تازه سرباز)[۲۴] را آغاز کرد. سیستم استخدام (تازه سرباز) ارتش را به یک ارتش واقعاً مردمی تبدیل کرد که دربرگریندهی همهی گروههای اجتماعی بود و قدرت و حرفهای بودن آن را افزایش میداد. اصلاحات پطر، [اقدامی] پیشرو جهت پیوند ناگسستنی بین ارتش و مردم در زمان شوروی بود که پیروزیهای نظامی ما را تضمین کرد و غربگراها و لیبرالها از آن نفرت داشتند.
«جنگجویان شگفتانگیز»[۲۵] سووروف[۲۶] و «عقابهای» کوتوزوف[۲۷]، قهرمانان اسماعیل[۲۸]، چسما[۲۹] و بورودینو[۳۰] درسی عینی در مورد اثربخشی و کارایی ماشین نظامی روسیه به اروپا دادند. به لطف شجاعت فداکارانهی سرباز روسی بود که در اواسط قرن نوزدهم، روسیه به قویترین قدرت جهانی تبدیل شد.
منطق توسعهی ارتش و نیروی دریایی روسیه، باعث اصلاح دیگری شد. این امر، اصل سربازگیری را جایگزین استخدام کرد. طبق قانون سال ۱۸۷۴، تمام جمعیت مردان روسیه مشمول خدمت اجباری بودند.
سیاست سربازی اجباری امپراتوری روسیه بسیار متفاوت بود. در حالی که مدت خدمت استاندارد در نیروی زمینی ۶ سال بود، چهار گروه بر اساس معیار تحصیلی از معافیت برخوردار بودند. به عنوان مثال، کسانی که دورهی ابتدایی را به پایان رسانده بودند، چهار سال، کسانی که یک مدرسه شهری را به پایان رسانده بودند، سه سال و کسانی که از دبیرستان فارغ التحصیل شدند، فقط شش ماه خدمت میکردند.
جنگ روسیه و ژاپن و جنگ جهانی اول، آزمایشی سخت برای توانایی دفاعی روسیهی تزاری بود. ارتش در این آزمایش ایستادگی نکرد. نه اینکه سرباز روسی از وفاداری و شجاعت کمتری برخوردار شده بود. دلیل آن افول کلی حکومت مطلقهی تزارها در دوران قبل از انقلاب بود. شکاف بزرگی بین نیازهای زحمتکشان، نیازهای توسعهی همهجانبهی کشور از یک سو و اهداف رژیم پوسیده و فاسد از سوی دیگر ایجاد شد.
در ژانویهی ۱۹۱۸، دولت جمهوری شوروی جوان فرمان ایجاد ارتش سرخ را امضا کرد. در ۲۳ فوریهی همان سال استخدام گستردهی داوطلبان در صفوف آن آغاز شد. این کشور با یک چالش تاریخی بزرگ روبرو بود. نهتنها سرنوشت سوسیالیسم که مردم با انجام انقلاب کبیر اکتبر 1917 آن را فریاد زده بودند، بلکه بقای میهن نیز در گروی مبارزه با مداخلهجویان خارجی بود.
زنگی برای روسیه به صدا درآمد که مقدمهای برای تولد یک ارتش بزرگ جدید در کشوری شد که از جنگ و بحران ویران شده بود. در کشوری که دشمنانش فکر میکردند نمیتواند در مدت زمانی کوتاه ارتشی با توانایی رزمی تشکیلدهد. با این حال، این وظیفه توسط حزب لنینیست و خلق ما به انجام رسید. در آگاهی تودهها، آرمان میهنپرستی با آرمان شکوهمند برابری، برادری و عدالت پیوند خورد. مردمی که دشمن، سرنوشتِ یک مغلوب شده و برده شده را برای آنها تدارک دیدهبود، ارتش سرخ کارگران و دهقانان را ایجاد کردند و پیروز شدند. به برکت این امر، کشور ما به عنوان یک کشور واحد زنده ماند و در قرن بیستم به دستاوردهای عظیم نظامی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی دستیافت، دستاوردهای برجستهی سوسیالیسم که در تاریخ جهان بینظیر است و برای همیشه در آن با حروف طلایی نوشته خواهد شد.
سرانجام یک ربع قرن پس از تولد ارتش سرخ، جنگ کبیر میهنی اثربخشی و از خودگذشتگی دولت شوروی و مردمی را که سرنوشت خود را در قالب سوسیالیسم و قدرت شوروی قراردادند، به تمام جهان ثابتکرد. این همچنین نقش برجستهی تاریخی جوزف ویساریونوویچ استالین[۳۱] را که در آن سالهای بسیار دشوار کشور را رهبری میکرد، ثابت کرد.
باید در نظر داشت که در پایان آوریل ۱۹۱۸، دو ماه پس از شروع تشکیل ارتش سرخ، شمار نیروهای آن کمتر از ۲۰۰۰۰۰ نفر بود. با این حال، دو سال و نیم بعد، در پایان جنگ علیه گارد سفید و مداخلهگران خارجی، نیروهای آن ۳۰ برابر شد و به ۵.۵ میلیون نفر رسید. پس از آن، در نتیجهی پایان بسیج عمومی، شمار نیروهایش شروع به کاهش کرد. این تعداد در آغاز سال ۱۹۳۲ اندکی بیشتر از ۶۰۰۰۰۰ نفر بود. اما تا ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱، زمانی که جنگ بزرگ میهنی آغاز شد، تقریباً ده برابر شد و به ۵ میلیون نفر رسید. در [نهم] ماه مه سال ۱۹۴۵، روز پیروزی بزرگ[۳۲]، شمار تعداد سربازان و افسران ارتش سرخ به 11 میلیون نفر برآورد میشد.
در طول سالهای جنگ، ارتش ما ۵۰۷ لشکر آلمانی و ۱۰۰ لشکر از متحدان آلمان نازی را شکست داد، سه برابر بیشتر از شمار نیروهای انگلیسی-آمریکایی. سه چهارم هواپیماها، تانکها، توپخانه و تسلیحات تهاجمی آلمان در جبههی شوروی-آلمان، بدون مشارکت کشورهای غربی منهدم شد.
اگر غرب به حقیقت تاریخی متعهد بود و نه به روسوفوبیا و ضدیت با کمونیسم، جهان ما بهگونهای بسیار متفاوت به نظر میرسید. بد نیست آقایان تیمِ بایدن پس از ارنست همینگوی نویسندهی مشهور آمریکایی و برندهی جایزهی نوبل، سخنان پرشور او را که در سال ۱۹۴۲ بیانکرد، بازگوکنند. او گفت که ۲۴ سال نظم و انضباط و تلاش برای پیروزی، ارتش سرخ باشکوه را خلق کرده است. «هر انسانی که به آزادی عشق میورزد، بیش از آن چیزی که بتواند در طول عمرش بپردازد، مدیون ارتش سرخ است.»
هیچ کشور دیگری در تاریخ، چنین بهای هنگفت و هولناکی را برای پیروزی بر دشمن پرداخت نکرده است. هیچ کشور دیگری به پیروزیای دست نیافته است که نهتنها برای خود، بلکه برای کل جهان چنین اهمیت عظیمی داشته باشد و نهتنها نجات از مرگ را برای خلق پیروز، بلکه برای کل کرهی زمین به ارمغان بیاورد. جنگ کبیر میهنی که در آن قدرت شوروی، به بهای فداکاریهای عظیم بر فاشیسم غلبه کرد، [یادآور] احساس رنج ماندگار ماست. پیروزی در این جنگ، افتخار شکوهمند ماست. این سندی بیقیدوشرط بر عظمت نظام سوسیالیستی و درستی اخلاقی آرمان سوسیالیستی بود که بر روی پرچمها نقش بسته بود و در قلب کسانی که جهان را از « طاعون قهوهای»[۳۳] نجاتدادند، زنده بود.
در طول تاریخ روسیه، بیش از یک بار وظیفهی نجات روسیه بر دوش سربازان قهرمان و فرماندهان برجستهی ما قرارداشته است. آنها پیروزیهای خود را در نبردهای برای میهن خلقکردند و خود را مفتخر به افتخاری محونشدنی کردند. نام الکساندر نوسکی[۳۴]، الکساندر سووروف[۳۵]، میخائیل کوتوزوف [۳۶]و سایر رهبران نظامی برجسته، قرنها در حافظهی مردم زنده مانده است.
عظمت ما در طول تاریخ خود، هدف دائمی دشمنان خارجی بوده است. سرنوشت دشوار و قهرمانانهی این کشور باعث شد که امپراتور الکساندر سوم این جملهی معروف را به زبان آورد : «روسیه هیچ دوستی ندارد، وسعت ما هراسناک است. روسیه تنها دو متحد قابل اعتماد دارد، ارتش و نیروی دریاییاش.»
کشوری با چنین سرنوشتی، موظف به داشتن ارتشی قوی است. تاریخ روسیه همیشه از نیروهای مسلح آن جداییناپذیر بوده است. به همین دلیل است که همهی رهبران بزرگ کشور ما – از پطر اول تا لنین و استالین – نهتنها یک کشور قدرتمند ایجاد کردند، بلکه ارتشی شکست ناپذیر را پایهگذاری کردند.
یکی از برجستهترین فرماندهان جنگ بزرگ میهنی، مارشال ژوکوف[۳۷]، گفت: «گذشت زمان، هیچ خدشهای بر عظمت همهی آنچه ما در این جنگ از سر گذراندهایم، واردکند. ملتی که زمانی چنین آزمایشات بزرگی را تجربه کرده است، همواره از این پیروزی قدرت خواهد گرفت.»
و امروز، در حالی که ما همچنان در مقابل گروه روسوفوبها (مروجان روسهراسی) و ضد شورویها که بهدنبال تهمتزدن به تاریخ و ارتش ما هستند، میایستیم، میتوانیم با اطمینان این سخنان ژوکوف را تکرار کنیم: «ما میدانیم : نه زمان و نه شرارت دشمنان ما، قدرتی ورای حقیقت تاریخی ندارند. آنها نمیتوانند شاهکار برجستهی کشور شوروی و خلقهای شوروی را باطل کنند.» امروز، نتایج گذشته به ما یادآوری میکند که روسیه تنها در صورتی خود را در برابر تهدیدهای خارجی ایمن میکند که سیاست داخلی آن مبتنی بر ایدههای عدالت و منافع اکثریت مردم باشد.
[بهاصطلاح] «اصلاح طلبانی» که متعهد شدند دستاوردهای سوسیالیسم را ازبینببرند، توانایی دفاعی کشور ما و مجموعهی نظامی- صنعتی آن را تضعیف میکردند. بسیاری از شرکتها مجبور شدند به جای تانک و تفنگ، به تولید قابلمه و ماهیتابه روی بیاورند. یک کارزار هدفمند و برنامهریزیشده برای تضعیف روحیهی سربازان ارتش بهراهانداختند.
پیامد منطقی چنین سیاستی، برچیدهشدن پایگاههای اصلی نیروهای مسلح روسیه در خارج از کشور در لوردس[۳۸] (کوبا) و کمران[۳۹] (ویتنام) بود. به این باید موج کوچکسازی ارتش و نیروی دریایی را که همزمان روی داد، درخواست حقارتآمیز متملقانه از واشنگتن برای پیوستن به ناتو و تسلیم در برابر غرب که با شعار «مبارزه با تروریسم بینالمللی» انجام شد، را [نیز] اضافه کرد. به رغم همهی اینها، نظامی روسی در تمام این مدت صادقانه به وظیفهی نظامی خود عمل کردهاست. سیاست نظامی رهبری روسیه چرخشی اساسی که از مدتها انتظار آن میرفت، را ایجاد کرد. اما پیامدهای وخیم آن اعمال مجرمانه تا به امروز احساس میشود. بدون آنها، اهداف عملیات نظامی ویژه برای آزادسازی اوکراین از دست نازیسم، میراث باندرا و گسترش ناتو، خیلی زودتر و با اطمینان بیشتر محقق میشد.
آنچه که ما سالها در مورد آن هشدار میدادیم، تماماً تأیید شده است: تقسیم مجدد میراث ژئوپلیتیک وسیع اتحاد جماهیر شوروی کامل نشده است. از این رو روسیه باید آمادهی کنش در جهان در شرایط بیثباتی استراتژیک برای مدت طولانی باشد. این بدان معناست که در ابتدا و قبل از هر چیز، سپر نظامی امنیت ملی ما از بیشترین اهمیت برخوردار است.
در اوایل قرن بیستم، زمانی که بسیاری فکر میکردند روسیه محکوم به فنا است، کمونیستها به رهبری لنین توانستند به لطف ارتش سرخ، این قدرت بزرگ را حفظکنند. آنها دوباره گردهمآمدند و کشور را احیا کردند. میهن ما از ویرانههای یک رژیم سلطنتی ورشکسته و ماجراجویان طرفدار غرب که جایگزین آن شدند، برخاست. سازندگان سوسیالیسم به چالش تاریخی عظیم برخاستند.
ما وارثان آن پیروزمندان کبیر هستیم! ما میدانیم که روسیه بیش از یک بار مهیبترین دشمنان را شکست داده است. خاطرهی این موضوع آکنده از چنان اعتماد به نفسی است که این بار نیز بر سر موضع خود خواهیم ایستاد.
چرخش استراتژیک
دشمنان ما روی انزوای سیاسی و اقتصادی روسیه حساب میکردند. اما شکستخوردند. تعامل سیاسی و اقتصادی ما با شرکای کشورهای مستقل مشترکالمنافع، منطقهی اوراسیا، آمریکای لاتین و آفریقا، اخیراً قویتر شده است. تماسهای دیپلماتیک و تجاری ما افزایش یافتهاست. مذاکرات موفقیتآمیزی در محل سازمان همکاری شانگهای در سمرقند و اتحادیهی اقتصادی اوراسیا در بیشکک[۴۰] انجام شده است. نفوذ ایالات متحده و غربِ جمعی در تعدادی از مناطق به وضوح کاهش یافته است. تصادفی نیست که در اجلاس سران آسه آن[۴۱] در سال گذشته در کامبوج و در اجلاس G20 در اندونزی یک انشعاب آشکار وجود داشت. نیمی از کشورهای شرکت کننده از رأیدادن به قطعنامههای روسهراسانهی تهیهشده در واشنگتن خودداریکردند. در نتیجه، اجلاس سران آسه آن برای اولین بار در تاریخ خود نتوانست یک قطعنامهی جمعی را تصویب کند. سند نهایی G20 اساساً در راستای خواستههای روسیه و با حمایت کشورهای دوست تنظیم شد. نتیجه واضح است: سیاست بینالمللی وزارت امور خارجهی ایالات متحده با آرمانهای جامعهی جهانی کاملاً در تضاد است و آشکارا شکست هر چه بیشتری را تحمل میکند.
فشار غرب، تلاش آمریکا و متحدانش برای برقراری «نظم نوین جهانی» در سراسر جهان با اعتراض مواجه میشود. بشریت نمیخواهد تحت سلطهی جهانیسازان آمریکایی زندگیکند. این [واقعیت] را مخالفت با خط سیر آمریکایی در تعدادی از کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین نشان میدهد. هدف اتحادیهی آفریقا که در اوایل قرن بیست و یکم شکلگرفت، تقویت وحدت و همبستگی دولتها و مردم آفریقا و توسعهی یک سیاست دفاعی مشترک است. بیشتر کشورهای آسیایی، آمریکای لاتین و آفریقایی، قاطعانه از اتخاذ موضعی روسستیزانه که واشنگتن و «همدستان» اروپاییاش جهان را به سمت آن سوق میدهند، خودداری میکنند.
صد و پنجاه کشور از اعمال تحریمها علیه روسیه خودداری کردهاند. جمعیت آنها ۶۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهد. حتی کارشناسان معتبر ایالات متحده و اتحادیهی اروپا میگویند که این جهان غرب است که خود را در انزوا میبیند. مقیاس این تحولات به گونهای است که میتوان آنها را با فروپاشی نظام استعماری در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مقایسه کرد.
مخالفانِ ما آشکارا میترسند که تمدن روسیه پتانسیل خود را به پتانسیلهای سایر مراکز تمدنی اضافه کند: چین، هند و ایران. تمدنهای بزرگ ما آمادهی ارائهی پیشنهاد صلحی هستند که در آن نظم، و نه اعمالنظر دیکتاتورگونه حاکم باشد. در آن عدالت، و نه استثمار حاکم خواهد شد. فرهنگ و معنویت بالا، و نه غارت و خشونت حاکم خواهد شد.
باید تأکیدکرد که کشورهایی که مسیر سوسیالیسم را دنبال میکنند، سرسختترین حامیان روسیه در عرصهی بینالمللی هستند. این چین است که تحت رهبری حزب کمونیست دستاوردهای چشمگیری را به نمایش میگذارد. کنگرهی بیستم آن که پایان عصر دنیای جهانیسازی تک قطبی را اعلام کرد، یک رویداد کلیدی دوران مدرن در مقیاس ملی و سیارهای بود. این [کشورها]، کوبا، ونزوئلا، ویتنام و جمهوری دموکراتیک خلق کره هستند. در نهایت، این کشورهای آسیایی و آفریقایی هستند که کادرهای مدیریتی، علمی و پزشکی آنها در دانشگاهها و مؤسسات شوروی شکلگرفته بودند.
این یکی از عناصر کلیدی میراث شوروی است که در این زمان آشفته به خدمت به ما ادامه میدهد. امروز برای ما درسی است. من در اوایل سال ۲۰۲۳ در مجمع اجتماعی جهانی[۴۲] در پورتو آلگره[۴۳] برزیل، گفتم که جهان چندقطبی جدید، مبارزه برای پیشرفت اجتماعی را تسهیل میکند. تضعیف هژمونی ایالات متحده، راه را برای یک سیستم عادلانهترِ روابطِ بینالملل هموار میکند. اما چندقطبی بودن به خودی خود به توسعهی بدون تعارض، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم منجر نمیشود. در همین شرایط میلیاردها انسان محروم، آرزوی زندگی شایسته و عاری از ظلم و ستم را دارند که در آن کار صادقانه و دوستی خلقها غالب باشد. تنها مبارزهی زحمتکشان برای سوسیالیسم، ساختن جهانی جدید را ممکن میسازد!
سیاره در حال آغاز فهمیدن ویژگی بنبستی مسیری است که کشور ما در پایان قرن گذشته به سمت آن پیشرفت. دو قدرت بزرگ – چین و روسیه – فراخوانده شدهاند تا نقشی کلیدی را در مقابله با هژمونی آمریکا، تقویت جامعهی کشورهایی که به دنبال توسعهی مستقل و همکاری صلحآمیز چندجانبه هستند، ایفا کنند. بیست و دومین نشست سران سازمان همکاری شانگهای (SCO)[۴۴]، نقطهی عطفی در راه شکلگیری مفهومی جدید از تعامل ما با جهان بود که در سپتامبر ۲۰۲۲ در سمرقند برگزار شد.
در مقام مقایسه، کشورهای سازمان همکاری شانگهای ۳۴ میلیون کیلومتر مربع، یعنی ۶۰ درصد از خاک اوراسیا را در تصرف دارند. کل جمعیت کشورهای سازمان همکاری شانگهای ۳.۴ میلیارد نفر است که تقریباً نیمی از جمعیت کرهی زمین است. شرکت کنندگان سازمان همکاری شانگهای تأکید میکنند که سازمان همکاری شانگهای یک بلوک نظامی نیست. این سازمان برخلاف سازمانهای کلیدی غرب جمعی، به دنبال اعمال فشار نظامی یا سیاسی بر کسی نیست.
در نشست سمرقند مجدداً این مبانی سازنده مورد تأکید قرار گرفت. توجه بر سخنرانیهای پوتین رئیسجمهور روسیه و رئیسجمهور چین، شی جین پینگ متمرکز شد. رئیس دولت روسیه بر نشانههایی از تحول اساسی در سیاست و اقتصاد جهانی تأکید کرد. [این روند] برگشتناپذیر است. ما شاهد نقش فزایندهی مراکز جدید قدرت هستیم که نه بر اساس قوانین تحمیلشده از خارج، بلکه بر اساس اصول مشترک و منشور سازمان ملل متحد، احترام به حاکمیت، ارزشهای ملی و منافع متقابل، با یکدیگر تعامل دارند.
ایدهی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برای دههها در غرب پرورش یافته است. اکنون ایدهی نابودکردن روسیهی تاریخی غالب شده است. غرب در حال برنامهریزی برای استفاده از کشور ما در رویارویی با چین است. اما این اتفاق نخواهد افتاد. همزمان، غرب در حال ایجاد یک منطقهی محاصرهی نئونازی در اوکراین برای تهدید و متزلزلکردن اوضاع در داخل روسیه است. عملیات ویژهی نظامی برای جلوگیری از این امر بود که آغاز شد.
رئیسجمهور روسیه در دیدار خود با شیجینپینگ گفت: «جهان بهسرعت درحال تغییر است، اما یک چیز تغییرناپذیر است: دوستی چین و روسیه، روابط مشارکت همهجانبهی استراتژیک خوب ما . ما به تقویت این روابط ادامه میدهیم.»
نمیتوان از این موضع استقبال نکرد. من متقاعد شدهام که تقویت روابط متحد با جمهوری خلق چین باید اصلِ بنیانیِ سیاستِ خارجی روسیه باشد. در سیاست داخلی خود [نیز] باید تجربهی منحصر به فرد توسعهی چین را که مورد تحسین تمام جهان است، مد نظر قراردهیم.
من خطاب به شرکتکنندگان در مجمع بینالمللی احزاب مارکسیست[۴۵] که توسط حزب کمونیست چین در ژوئیهی ۲۰۲۲ سازماندهی شد، گفتم: زمان به صورت قانع کنندهای نشاندادهاست که چین سوسیالیستی به لوکوموتیو پیشرفت و ستارهی راهنما برای کل نوع بشر تبدیل شده است. در واقع تجربهی جمهوری خلق چین، اهمیت جهانی پیدا کرده است. [این تجربه] باید با درنظرگرفتن شرایط ملی هر کشور بهطور کامل مطالعه و منتشر شود. مشارکت استراتژیک روسیه و چین در حال تعمیق است. دوستی بین مردم ما قویتر میشود. رهبران کشورهای ما بارها بر آمادگی خود برای گسترش همکاری نزدیک تأکید مجدد کردهاند.
در سال ۲۰۲۲ حزب کمونیست چین صدمین سالگرد خود را جشنگرفت. این یک نقطهی عطف بزرگ در تاریخ مردم چین بود که در بسیاری از کشورها طنین زیادی داشت. کمونیستهای روسی رویدادهای مهمی را در مسکو به مناسبت این تاریخ مهم برگزار کردند.
از لحظهی ایجاد جمهوری خلق چین، طی چند دهه، چین مسیری را طی کرد که طی آن کشورهای توسعهیافته، صدها سال طول کشید. در یک بازهی زمانی کوتاه تاریخی، این کشور بر میراث نیمهفئودالی و نیمهاستعماری خود غلبهکرد و به یک قدرت جهانی تبدیلشد. چین در سال ۲۰۲۱ به فقر پایانی نهایی داد. پیشرفت مداوم این کشور بزرگ تضمین شدهاست. وظایف استراتژیک توسعهی ملی، اهداف «دو قرن»[۴۶] و تجدید حیات بزرگ ملت چین با موفقیت در حال تحقق است. رشد سریع اقتصاد و ثبات اجتماعی در چین، اقتدار سوسیالیسم را تثبیت میکند و ویژگی خلاقانهی آن را به نمایش میگذارد.
تجربهی غمانگیز اتحاد جماهیر شوروی نشان داده است که کنارکشیدن حزب کمونیست از نقش رهبری خود، بهناگزیر جامعه را در هرجومرج فرو میبرد و به احیای سرمایهداری منجر میشود. این به تلاشهای حزب کمونیست چین برای تقویت و بهبود سیستم رهبری حزب در همهی سطوح، ارزش ویژهای میدهد.
سوسیالیسم در چین، نتیجهی چشمگیر تلاشهای خلاقانهی همهی مردم است. حزب کمونیست چین به طرز ماهرانهای اصول مارکسیسم و شرایط چین را با هم ترکیب میکند. همهی دستاوردهای جمهوری خلق چین از آن رو ممکن شده است که مردم و حزب، آرمانهای سوسیالیسم را – در تئوری و همچنین در عمل – حفظ کرده و دائماً بهبود میبخشند.
نظریهپردازان مدافع بورژوازی اغلب ادعاکردهاند که سرمایهداری تنها راه ممکن برای حرکت رو به جلو و «نقطهی پایان پیشرفت» است. اما ما کمونیستها خلاف آن را ثابتکردهایم: جایگزین بهتری برای سرمایهداری وجود دارد. این [حقیقت] را بنای سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی در قرن بیستم ثابتکرد. دستاوردهای چین اکنون در برابر چشمان شگفتزده جهانیان [نیز] آن را ثابت میکند.
امروز اتحادیهی اروپا، به درخواست ناظر «ماورای اقیانوس اطلس»[۴۷] خود، «پنجرهای رو به اروپا»[۴۸] را که توسط پطر کبیر برش خورده است، را مهر و موم میکند. در عوض، ما باید دروازههای آسیا، دوستان و متحدان قابل اعتماد خود را بازتر کنیم. این کار باید به یکی از وظایف کلیدی کشور ما تبدیلشود.
درسهای بزرگ پیروزی
عملیات نظامی ویژهی ارتش روسیه در اوکراین را اساساً میتوان ادامهی وقایع جنگ بزرگ میهنی دانست. پس از آننآن کشور ما مجبور شد با نیروهای متحد اروپا یا فاشیستها که در کنار طایفهی باندرا بودند، بجنگد. امروز تبار آنها سرِ خود را برای انتقام بلندکردهاند.
جنگ علنی تروریستی آنها علیه جهان روسیه و برادری خلقهایمان در دوم مه ۲۰۱۴ آغازشد. در آن روز، حامیان طرفدار فاشیستِ کودتای ضد قانون اساسی که در همان سال در کییف انجام شد، تقریباً ۵۰ مدافع حقوق مشروع مردم روسی زبان اوکراین را در خانهی اتحادیهی کارگری اودسا زنده زنده سوزاندند. این عمل وحشیانه به درستی با قیاس با وقایع غمانگیز در یک روستای بلاروس که توسط نیروهای مجازات هیتلر در مارس ۱۹۴۳ سوزانده شد، یک خاتین[۴۹] جدید نامیده شد.
امروز حملات تروریستی قاتلان نئونازی طرفدار باندرا که توسط مربیان غربیشان آموزشدیدهاند، حملات تروریستی علیه شرکتهای صنعتی و غیرنظامیان در چندین منطقه از بخش اروپایی روسیه را به «سابقهی» آنها افزوده است. در آستانهی روز پیروزی[۵۰]، آنها از پهپادهای نظامی برای حمله به مکان مقدس ملی ما، کرملین مسکو، استفادهکردند. چنین اتفاقاتی حتی در طول جنگ کبیر میهنی که ارتش آلمان در ۳۰ کیلومتری مسکو قرار داشت، رخ نداد.
دولت روسیه موظف است که در برابر این اقدام تروریستی گستاخانه، واکنش مناسبی انجامدهد. ما تجربهی منحصر به فردی از مبارزهی مؤثر علیه تروریسم در هر رشتهای داریم. امروز ما باید از آن برای اتخاذ تدابیر کافی علیه راهزنانی که در سرزمین اوکراین لانهکردهاند و تسلیحات امنیتی ما را تهدیدمیکنند، استفادهکنیم.
ما باید از جدی بودن چالش تاریخیای که با آن روبرو هستیم، آگاه باشیم. باید صادقانه آسیبپذیریهای خود را بسنجیم و متوجه باشیم که اگر میخواهیم جلو برویم، مهمترین کار، بسیج منابع داخلی است. تاریخ شوروی نمونهی بزرگی از بسیج مؤثر نظامی و اقتصادی است که دقیقاً همان چیزی است که امروز به آن نیاز داریم.
همانگونه که آرسِنی زوِرِف[۵۱]، اقتصاددان با استعداد شوروی که در سالهای ۱۹۶۰-۱۹۳۸ وزیر دارایی شوروی بود، در کتاب خود «استالین و پول»[۵۲] نوشت، از اواخر دههی ۱۹۳۰ بودجهی دولتی برای نیازهای مجموعهی دفاعی تخصیص داده شده بود. تخصیص آن به کمیساریای دفاع خلق[۵۳]، از ۲۱ درصد بودجه در سال ۱۹۳۸، ۲۶ درصد در سال ۱۹۳۹، ۳۲ درصد در سال ۱۹۴۰ و ۳۴ درصد در سال ۱۹۴۱، زمانی که بودجهی زمان جنگ بود، تشکیل میشد.
افزایش ظرفیت کارخانههای توپخانه و تانک بهسرعت پیشرفت. در دسامبر سال ۱۹۳۹ تانک افسانهای T-34 وارد خدمت شد. در فوریهی ۱۹۴۱ تولید سریال راکتانداز کاتیوشا آغاز شد که باعث ترس آلمانیها میشد. در ماه مارس تولید هواپیمای
تهاجمی IL-2 با نام دژ پرواز[۵۴] آغاز شد. طی ماه آوریل تا مه به دستور رهبری شوروی، تقویت مخفی نیروهای شوروی عمدتاً در مناطق نظامی در غرب کشور انجام شد که در نتیجهی آن ۸۵۰۰۰۰ نیروی ذخیره به ارتش و نیروی دریایی فراخوانده شدند.
در جلسهی دفتر سیاسی کمیتهی مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک)[۵۵]CC AUCP(B) در ماه مه ۱۹۴۱
جی. کی. ژوکوف[۵۶] که چندین ماه قبل بهعنوان رئیس ستاد کل ارتش سرخ منصوب شد، گزارش داد: در طول دورهی مدرنیزاسیون صنعتی که از اوایل دههی ۱۹۳۰ در اتحاد جماهیر شوروی راهاندازی شد، تولید تانکها بیش از سه برابر افزایش یافت. ارتش سرخ تقریباً ۱۰۰۰۰ قطعه مهمات و خمپاره دریافت کرد. صنعت شوروی حدود ۱۸۰۰۰ هواپیمای جنگی در اختیار ارتش قرار داد. قدرت عددی نیروهای مسلح تقریباً سه برابر شد، قدرت هوایی هفت برابر شد، تعداد تانکهای در خدمت ۴۳ برابر افزایش یافت. ۳۱۲ [فروند] کشتی جنگی جدید به بهرهبرداری رسید.
این پیشنیازِ بزرگِ پیروزیِ شکوهمندِ میهنی، سازمانی و اقتصادی ما بود که چهار سال بعد جهان را تکان داد.
نتایج بسیج اقتصادی با هدف ازبینبردن پیامدهای ویرانیهای ناشی از هیتلریها نیز چشمگیر بود. در سال ۱۹۴۰، یک سال قبل از جنگ بزرگ میهنی، تولید ناخالص داخلی اتحاد جماهیر شوروی ۴.۵ برابر بیشتر از دوازده سال قبل بود. درآمد ملی پنج برابر سال ۱۹۲۸ بود. در همین ۱۲ سال، داراییهای تولیدی پایهای ۲.۶ برابر، سرمایهگذاریهای سرمایهای ۶.۷ برابر و حجم تولید ۶.۵ برابر رشد کردند. تعداد کارگران در همین مدت سه برابر شد.
اتحاد جماهیر شوروی در طول سه دوره برنامهی پنج ساله ۹۰۰۰ تأسیسات صنعتی را به بهرهبرداری رساند. بهطور متوسط سالانه ۶۰۰ تأسیسات عظیم ماشینسازی، متالورژی و تولید برق ساخته میشد. به همین دلیل در ده سال قبل از جنگ، تولید صنعتی ۳۰ برابر، تولید برق ۲۴ برابر و تولید نفت و صنایع شیمیایی ۱۷.۵ برابر افزایش یافت. در آغاز جنگ، کشور ما بزرگترین تولیدکنندهی انواع اصلی کالاها در اروپا بود و از بسیاری جهات در جهان پیشتاز بود. مواد خام به قیمت ارزان در خارج از کشور فروخته نمیشد، بلکه در درجهی اول برای تهیهی کالاهای شوروی با کیفیت بالا استفاده میشد.
پس از حملهی آلمان در ژوئن ۱۹۴۱، تولید شروع به کاهش کرد. تا نوامبر تقریباً به نصف کاهشیافت. اما در پایان سال اول جنگ، کاهش جای خود را به رشد صنعتی پایدار داد. و تا اوایل دههی ۱۹۹۰، یعنی زمان فروپاشی خیانتکارانهی اتحاد جماهیر شوروی، هرگز متوقف نشد. در اوایل سال ۱۹۴۲، ما چهار برابر آلمان تانک، دو برابر هواپیماهای جنگی و سه برابر قطعات مهمات از همه نوع تولید میکردیم. در آن زمان بود که نیروگاههای حرارتی چلیابینسک[۵۷] و کیروو-چپتسک[۵۸] و نیروگاه برق آبی کاراگاندا[۵۹] وارد مدار شدند. کارخانههای مگنیتوگورسک[۶۰] و کوزنتسکی[۶۱] تولید انواع فولاد مورد نیاز برای فلزات مورد استفاده در صنایع نظامی را در عرض چند روز راهاندازیکردند. در مجموع ۳۵۰۰ شرکت بزرگ جدید ساختهشد و ۷۵۰۰ تأسیسات صنعتی ویران شده در طول سالهای جنگ بازسازی شد. بین ژوئیهی ۱۹۴۱ و ژانویهی ۱۹۴۵ مساحت کل خانههای مسکونی ساخته شده و بازسازی شده بالغ بر ۱۰۳ میلیون متر مربع بود.
چنین بهرهبرداریهای قهرمانانهای به وسیلهی صنعت و اقتصاد شوروی انجام شد که توانست در برابر هجوم فاشیستها مقاومت کند. اما با شروع سرمایهداری وحشی، این صنعت هدف کشمکش غارتگرانه از سوی الیگارشهای روسی و همدستان خارجی آنها قرارگرفت که بیشتر شرکتهای شوروی را به ویرانه تبدیلکردند. آنهایی که جان سالم بهدربردند، نه برای مردم و کشورمان، بلکه برای ثروتمندکردن صاحبانشان و مدیران غربیشان ساخته شدند. آنچه هیتلر در روسیه در انجام آن ناکام ماند، بورژوازی یلتسین آن را به واقعیت تبدیلکرد.
کشاورزی شوروی نیز در برابر ضربات ظالمانهی جنگ مقاومتکرد. در طول سالهای جنگ، سطح زیرکشت در مناطق شرقی ۵ میلیون هکتار افزایش یافت. علم کشاورزی با موفقیت برای پرورش گونههای جدیدِ محصولِ مقاوم به سرما عملمیکرد. سطح زیرکشت زمستانه در سیبری ۶۴ درصد و در قزاقستان و آسیای مرکزی ۴۴ درصد افزایشیافتهاست. این مناطق ۶۷ میلیون واگن محموله را به جبهه و سایر مناطق ارسال کردند.
مهاجمان ۱۷۱۰ شهر و سکونتگاه شهری و بیش از ۷۰۰۰۰ روستا را به طور کامل یا جزئی ویرانکردند و سوزاندند. آنها ۶ میلیون ساختمان را ویران کردند و ۲۵ میلیون نفر را بدون سقف گذاشتند. آنها تقریباً ۳۲۰۰۰ تأسیسات صنعتی، ۶۵۰۰۰ کیلومتر راهآهن و ۴۱۰۰ ایستگاه راهآهن را ازکارانداختند. آنها ۷ میلیون اسب، ۱۷ میلیون گاو و ۳۰ میلیون گوسفند و بز را ذبحکردند یا به آلمان منتقلکردند. آنها ۴۰۰۰۰ بیمارستان، ۸۴۰۰۰ مدرسه، مؤسسات فنی و آموزش عالی و ۴۳۰۰۰ کتابخانه را با خاک یکسانکردند. هیچ کشوری در تاریخ، چنین آسیب عظیمی از دست دشمن متحمل نشده بود. جهان، چنین جنگ، تهاجم اقتصادی و ایدئولوژیک وحشیانه و ویرانگری را که علیه اتحاد جماهیر شوروی به راه افتاده بود، ندیده بود.
یک سوم از داراییهای اساسی تخریبشده توسط هیتلریها حتی قبل از پایان جنگ بازسازی شد. سطح تولید صنعتی قبل از جنگ در اوایل سال ۱۹۴۸ و در کشاورزی در سال ۱۹۵۰ بهدستآمد. درآمد سرانهی واقعی در سال ۱۹۵۰ به اندازهی ۴۰ درصد بیشتر از سال ۱۹۴۰ بود. در سالهای ۱۹۵۵-۱۹۴۶، تقریباً ۲۰۱ میلیون متر مربع فضای مسکونی ساختهشد. تقریباً به اندازهی تمام دورههای برنامههای پنج سالهی قبل از جنگ.
پیش از جنگ جوزف دیویس[۶۲]، سفیر ایالات متحده در اتحاد جماهیر شوروی در سالهای ۱۹۳۹-۱۹۳۶، در کتاب خود به نام «ماموریت به مسکو»[۶۳] نوشت که قابلتوجهترین چیز در مورد برنامهریزی شوروی، جسارت در تصمیمگیری و پافشاری در اجرای آنها بود.[۶۴]
علم شوروی که امروز در طناب سرمایهداری دزدخو در حال خفهشدن است، سهم عظیمی در پیروزی بر دشمن داشت. نقش داروهای ما را در سالهایی که مرگ در میدان نبرد در کمین همه بود، نمیتوان دستکم گرفت. به لطف تلاش فداکارانهی پزشکان، از هر چهار سرباز و افسری که با جراحات سنگین در بیمارستان بستری شده بودند، سه نفر دوباره روی پاهای خود بازگشتند. اگر [این نظامیان] در دستان خدمات بهداشت و درمان امروزی که به وسیلهی غلتک «بهینهسازی» و تعدیل انبوه پرسنل ازدسترفتهاست، بودند، چه بر سر آنها میآمد؟
کمیتهی برنامهریزی دولتی[۶۵] اتحاد جماهیر شوروی، برنامهی توسعهی پنج سالهی چهارم را در اوت ۱۹۴۵ آغاز کرد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی هنوز در حال جنگ با ژاپن بود. هدف اصلی، بازگرداندن سطح تولید قبل از جنگ بود. کنترل شدیدی بر استخراج طلا و تولید فلزات گرانبها اعمال شد، صنعت کلیدیای که امروزه در دستان [بخش] خصوصی و خارج از کنترل دولتی و عمومی است. در نتیجه، اهداف برنامه چندین برابر بیشتر شد. در پایان اولین دورهی برنامهی پنج سالهی پس از جنگ، درآمد ملی ۶۴ درصد بیشتر از سال ۱۹۴۰ بود. در نشست جشن کرملین در ۶ نوامبر ۱۹۴۴، استالین دلایل زیادی داشت که بگوید: « مشخص شد که بنیان اقتصادی دولت شوروی بهطور غیرقابل مقایسهای ماندگارتر از اقتصاد کشورهای متخاصم است. نظام سوسیالیستی برآمده از انقلاب اکتبر به مردم و ارتش ما قدرتی عظیم و شکستناپذیر داد.»
استالین در سال۱۹۴۴ از تریبون کرملین در بارهی قدرت سوسیالیسم در زمان صلح سخن گفت، استالین گفت که سوسیالیسم اتحاد جماهیر شوروی را به پیشتاز علم و قدرت فضایی در روی کرهی زمین تبدیلکرد و رهبر پیشرفتی است که یک پنجم تولید صنعتی جهان را به خود اختصاص داد.
برنامهی تجدید حیات مورد نیاز است.
در اوایل دههی ۱۹۹۰ یک سیستم اجتماعی-اقتصادی کاملاً غیرقابلدفاع بر روسیه تحمیلشد. سه دهه پس از کنار گذاشتن سوسیالیسم، هنوز به شاخصهای عملکردی ۱۹۹۰ نرسیدهایم. کشور آنچه را که نه با جنگ، بلکه با بیمسئولیتی و خیانت، طمع الیگارشها و تبهکاری مقامات فاسد ویران شدهاست، احیا نکرده است.
رشد تمایلات چپ در جهان با مقاومت خشمگین سرمایهی فراملی روبرو میشود. نیروهای بانفوذ اینجا در روسیه طرف سرمایهی فراملی را میگیرند. آنها بهدنبال دستنخورده نگهداشتن این مدل ویرانگر اجتماعی-اقتصادی هستند. این انتقامجویان لیبرال[۶۶] تمام تلاش خود را میکنند تا از بازنگری در سیستمی که شکلگرفته است، جلوگیریکنند. آنها نمیخواهند مسیر تحمیلشده به ما در دههی وحشی ۱۹۹۰ را طرد شود.
ما کمونیستها میدانیم که از منظر فرآیندهای کلان جهانی، رفتار بورژوازی کمپرادور روسیه نشاندهندهی مقاومتِ یک طرف محکوم به شکستِ تاریخی است. اما امروز هزینهی سنگینی از کشور ما و شهروندانش میگیرد. تلاشی برای تخریب روسیه از طریق تشدید بحران اقتصادی و اقدامات «ستون پنجم» در دست انجام است.
استراتژیستهای غربی از نقصهای آشکار در سیستم بورژوایی روسیه الهامگرفتهاند. مخالفان ما خوب میدانند که پس از فروپاشی مدل شوروی چه اتفاقی افتاد. آنها با یلتسین[۶۷]، گیدار[۶۸]، چوبایس[۶۹] و کوزیرف[۷۰] که به تمسخر «روسیهی جدید» میخواندند، یکی میشدند. ما در عقبماندهترین و کاملاً بدویترین سرمایهداری گانگستری غوطهور شدیم. کسانی که مینهای متعددی را در زیر پی دولت روسیه کاشتهاند، هنوز دستان کثیف خود را میمالند.[۷۱]
آنهایی که اقتصاد روسیه را اداره میکنند، هنوز تعهدی قاطع برای شکستن ایدئولوژی تحمیلشده از سوی جهانیسازان بر ما را ندارند و همچنین برنامهی منسجمی برای دگرگونی در منافع ملی ما ندارند. ما امیدوار بودیم که تحت این شرایط، حاکمیت سرانجام به یک مسیر اجتماعی-اقتصادی جدید دستیابد و از ایدئولوژی متنفران از سوسیالیسم دست بکشد. بهجای آن، ما با بودجهای از اعتیاد به تجارت کالا و عقبماندگی تکنولوژی گیرکردهایم. عملاً در همهی موارد، افزایش نمادین تأمین مالی پیشبینی میشود، که در عمل به معنای کاهش در شرایط واقعی، تعدیل شده در جهت تورم، یا حتی کاهش [شاخصها] به صورت اسمی است. ما میبینیم که واحد مالی و اقتصادی دولت به نادیده گرفتن نیاز به شکستن ساختارهای نواستعماری سرمایهی جهانی مانند صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی ادامه میدهد. این افراد همچنان به ایدئولوژی [ایفای نقش به عنوان] یک زائدهی مواد خام چسبیدهاند که چشمانداز توسعهی تمام عیار و رشد اقتصادی آینده نگر را رد میکند. پیامدهای منفی آن برای همه قابل مشاهدهاست.
طی ۱۰ سال گذشته اقتصاد ما میانگین رشد سالانهی زیر ۱ درصد را ثبتکردهاست. [این شاخص] در سال ۲۰۲۲ برابر ۲ درصد کاهش یافت. کارشناسان کرسی اقتصاد سیاسی دانشگاه مسکو خاطرنشان میکنند که تولید ناخالص داخلی روسیهی امروز تنها ۲۰ تا ۲۵ درصد بیشتر از تولید ناخالص داخلی سال ۱۹۹۰ است. در همین حال، اقتصاد جهان به طور متوسط از سال ۱۹۹۰ سه برابر رشد کرده است. بنابراین، اقتصاد جهان در ۳۰ سال گذشته حداقل ۱۲ برابر سریعتر از اقتصاد روسیه رشدکردهاست. همین امر را میتوان در مورد ایالات متحدهی آمریکا و کشورهای عمدهی اروپایی نیز گفت که اقتصاد آنها نیز از سال ۱۹۹۰رشدی ۳-۲ برابری داشته است.
چین از اواسط دههی ۱۹۹۰ شاهد رشد ۸ برابری اقتصاد خود بوده است. تفاوت بین عملکرد سرمایهداری الیگارشی و سوسیالیسم نوسازیشده تحت رهبری حزب کمونیست برای همه آشکار است. اگر میخواهیم کشورمان را حفظکنیم و آن را در مسیر پیروزیها و توسعهی مستقل موفق قرار دهیم، باید از همینجا اقدامکنیم.
در همان ده سال درآمد واقعی شهروندان ۱۲ درصد کاهش یافت و ما را از نظر حداقل دستمزد در ردهی دهک ششم قرار داد. روسیه با سیاست بودجهی فعلی خود، بر اساس دادههای یونسکو، از نظر هزینههای بهداشتی به رتبهی ۱۲۱ در جهان، از نظر هزینههای آموزشی به رتبهی ۸۴ و از نظر تأمین مالی علم به رتبهی ۳۷ سقوط کرده است.
نرخ مالیاتِ حتی بالاترین پولداران همان نرخ مالیات ثابتی است که شهروندان با درآمد متوسط و پایین دارند. میلیاردرها همان درصدی از داراییهای خود را [تحت عنوان مالیات] به خزانهداری پرداخت میکنند که فقرا. با این حال، دولت هنوز تمایلی به بازنگری در این قانون که عملاً در سراسر جهان بهدورانداخته شده است، ندارد.
در دوران شوروی از هر چهار دانشمند در جهان یک نفر شهروند شوروی بود. در ۳۰ سال گذشته تعداد دانشمندان بسیار ماهر در کشور ما حداقل یک سوم کاهش یافته است. تعداد آنها در سال ۲۰۲۲ به کاهش ادامه داد. [این نسبت] در سال۲۰۲۱ برابر ۲.۵ درصد و در سال ۲۰۱۰ برابر ۹ درصد کاهش یافت. بدون اغراق، این یک تهدید استراتژیک است زیرا حاکمیت فنآورانه برای بقا و توسعه ضروری است.
در گزارش سال گذشتهی «مسیر نابسامان توسعهی اقتصادی روسیه»[۷۲] کارشناسان مشابهی از دانشگاه مسکو به این نتیجه رسیدند: مدل اقتصادی روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به طور قطعی ناکارآمد و مغایر با وظایف توسعه است. مدیریت اقتصاد به شکل کنونی آن که نتیجهی مستقیم خصوصیسازی ماجراجویانه و غارتگرانه است، به همان اندازه غیراثربخش و غیرمسئولانه است.
در نتیجهی معاملات خصوصیسازی غیرقانونی عملاً بیشتر شرکتهای روسی به دست مالکانی رسیدند که قادر به ادارهی مؤثر آنها نیستند. آنها نمیخواهند در توسعه سرمایهگذاری کنند، فقط به فکر سود شخصی خود هستند و منابع مالی عظیم را از کشور خارج میکنند. تنها ۱۵ درصد از منابع استراتژیک در دست دولت است. نتایج تأسفبار خصوصیسازی، اقتصاد روسیه را تحت تأثیر قرار میدهد و سرشت و چشمانداز آن را تعیین میکند.
دانشمندان تنها راه برونرفت از این وضعیت را در انتقال بخشهای مهم استراتژیک به دولت میدانند. ملیکردن شرکتهای کلیدی و حذف الیگارشی از مدیریت اقتصاد، در دستور کار فوری است. کارشناسان همچنین برای احیای برنامههای پنج سالهی شوروی به میدان آمدهاند. اینها قبل از هر چیز باید احیای پروژههای موجود و ایجاد پروژههای توسعهی فنآوری نوین را مدنظرقراردهند.
این نتایج کاملاً با خواستههای حزب کمونیست فدراسیون روسیه مطابقت دارند. اسناد سیاستی ما بر نیاز به یک دورهی جدید اجتماعی- اقتصادی تأکیددارد. این کشور با وظایف عظیم اجتماعی- اقتصادی مواجهاست. راهحل آنها مستلزم بازنگری اساسی در سیاست ۳۰ سال گذشته است. بدون آن، ما شکستخواهیمخورد.
تحریمهای رهزنانهی غرب، چارچوب سابقِ تعاملِ روسیه با جهان خارج را ازبینبردهاست. یک رویکرد اصلاحی در این شرایط کارساز نخواهد بود. لازم است سیاست اقتصادی و مالی تغییرکنند. تغییر به سمت مسیر صنعتیسازی جدید – این چیزی است که حق حاکمیت ما را تضمین میکند.
روسیه به صنعتیسازی گسترده، رشد سریع صنعت ملی و تغییر جهت سریع صادرات و واردات به شرق نیاز دارد.
زمان آن فرا رسیده است که بپذیریم که بخش خصوصی نباید در بخشهای شکلدهنده به سیستم تسلط داشتهباشد. امروز که مسئلهی رشد اقتصادی، مسئلهی نجات ملی است، دولت باید نقش کلیدی را ایفا کند. این بهتنهایی میتواند اولویتهایی مانند تقویت تولید، حمایت از فقرا و گسترش روابط اقتصادی خارجی در جهتهای جدید را برطرفکند. مقامات باید در مسیر غیرقابل دفاعی که خسارات هنگفتی به همراه داشته است، تجدید نظر کنند.
در پایان سال قبل، رئیسجمهور پوتین، با برگزاری جلسهی شورای توسعه و پروژههای ملی[۷۳]، شش هدف کلیدی اجتماعی-اقتصادی را برای سال ۲۰۲۳ تعیینکرد:
– تغییر جهت تجارت
– تقویت حاکمیت تکنولوژیک
– افزایش اولویت صنعت تولید
– حاکمیت مالی
– افزایش درآمد شهروندان
– حفاظت از مادری و کودکی
تعهد به این اهداف در ماه مارس سال جاری در گزارش دولت به دومای دولتی مجدداً مورد تأیید قرارگرفت. از این [رویکرد] نمیتوان استقبال نکرد. اما چنین وظایف کلیدی اقتصادی-اجتماعی تنها در صورت وجود یک سیاست جدید و درست و برنامهی منسجم اقدامات، قابل حل است.
روسیه از تمام منابع مورد نیاز برای معکوسکردن روندهای خطرناک و حفاظت از حال و آیندهی خود برخوردار است. بهترین راه برای مبارزه با بحران سرمایهداری، خلاصشدن از شر خود سرمایهداری است! این در برنامهی اقدامات فوری ما برای احیای روسیه که از سوی مجمع بینالمللی اقتصادی اوریول[۷۴] مورد تأیید قرارگرفتهاست، ثابتشدهاست. ما زمینههای زیادی برای مطالبهی الیگارشیزدایی از اقتصاد، ملیکردن بخشهای استراتژیک، تعهد نظام مالی به اهداف توسعهی شتابان و احیای برنامهریزی دولتی داریم. برنامهی ما از حمایت دانشمندان، پزشکان، معلمان و رؤسای شرکتهای کلیدی[۷۵] برخوردار است. این برنامه یک برنامهی واقعی و دقیق از اقدامات برای برآمدن از عهدهی وظایف استراتژیک پیش روی کشور ارائه میدهد.
این برنامه پاسخهای روشنی ارائه میکند که چگونه میتوان به سیاست نابودی صنعت ملی پایانداد و بخشهای کلیدی آن را از دست سرمایههای خارجی خارجکنیم، خود را از دستورهای مالی و حقوقی ساختارهای فراملی مانند صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی رهاکنیم، شرکتهای استراتژیک خود را از حضور عوامل خارجی پاککنیم، یک برنامهی دولتی قوی برای توسعهی الکترونیک ، ساخت هواپیما، ماشینسازی و نجاری ، بازیابی شبکهی برق واحد را بهاجراگذاریم ؛ به بانک مرکزی نقش یک بانک واقعاً دولتی را بدهیم، به عملکرد نادرست انباشت سرمایه در خارج از کشور پایان دهیم، که به دلیل آن ۶۰۰ میلیارد دلار از ذخایر طلا و ارز خود را در سال ۲۰۲۲ از دست دادیم که ۳۵۰ میلیارد دلار از این مبلغ به صورت غیرقانونی در بانکهای غربی « فریز» شده است و۲۵۰ میلیارد دلار دیگر نیز توسط الیگارشها با عجله از روسیه خارج شده است.
برنامهی ما یک برنامهی صنعتیسازی جدید است که مراکز تحقیقاتی را در احیای علومِ بخشی و سه برابر کردن هزینههای تحقیق و توسعه مشارکت میدهد.
برنامه ما یک بودجهی توسعه جدید است که میتواند در مدت زمان نسبتاً کوتاهی تا ۴۰ تریلیون روبل افزایشیابد. این به معنای تحولات اجتماعی همهجانبهای است که مهمترین آنها به شهروندان ما خدمات آموزشی و بهداشتی رایگان و با کیفیت بسیار بالا را باز میگرداند. این به معنای کاهش سن بازنشستگی به سطح سابق: ۵۵ برای زنان و ۶۰ برای مردان است.
ما در برنامهی پیروزی خود، پیشنهادها و خواستههای کلیدی خود را خلاصهکرده و آنها را با موارد جدیدی تکمیلکردیم که نشاندهندهی مهمترین تغییرات اخیر است. ما مجموعهای از قوانین بسیار مهم را که حمایت همهجانبه از حوزهی اجتماعی و بخشهای کلیدی اقتصاد را پیشبینی میکند، به دومای دولتی ارائهکردهایم.
خط درست برنامهی ما بهصورت قانعکنندهای توسط جلسات استماع پارلمانی و میزگردهای متعددی که به مشکلات صنعت ملی، کشاورزی، مراقبتهای بهداشتی، آموزش و علم اختصاص دادهشده، تأییدشدهاست. ما دانشمندان برتر، متخصصان صنعت پیشرو را گردهمآوردهایم که دانش و ایدههای آنها باید مبنای سیاست جدیدی قرارگیرد که در خدمت منافع ملی ما باشد.
برای پیروزی در نبرد علیه کسانی که اعلام جنگ همهجانبه علیه روسیه کردند، ما نیاز به بسیج اقتصاد و ایدئولوژی، علم و فرهنگ داریم. این امر مستلزم صنعتیشدن جدید، اقتصاد برنامهای، حمایت اطلاعاتی نه بر اساس اعلامیههای پوچ و پرسرو صدا، بلکه بر اساس سیاستهای واقعی به نفع کشور و شهروندان آن است. تاریخ، آرمان ما را اثبات میکند. سوسیالیسم بارها قدرت خلاقیت و نقش خود را در نجات سرزمین مادری تأیید کردهاست. اکتبر کبیر، سیاره را از جنگ جهانی اول خارجکرد و پیروزی شکوهمند ما، به جنگ جهانی دوم در ماه مه ۱۹۴۵ پایان داد. پس از آن، ما رهایی خود را مدیون توازن موشکهای هستهای هستیم که هنوز امنیت ما را تضمینمیکند.
غرب بیش از یک بار «پردهی آهنین» را از روی اتحاد جماهیر شوروی پایین انداخته است. اما مواضع پیشروِ اتحاد جماهیر شوروی همچنان قویتر میشد. چگونه این امر محقق شد؟ از طریق استقلال اقتصادی! استقلالی که تنها درصورتی میتوانیم بهدستآوریم که به سوسیالیسم به عنوان پایه اتکاکنیم.
حفاظت از جمعیت، حفاظت از اذهان
مسئلهی اصلی امنیتی، حفظ جمعیت است. برای زنده ماندن در فضای وسیع خود به جمعیتی بالغ بر ۲۰۰ میلیون نیاز داریم. برای دفاع از سرزمینی به وسعت ۱۶ میلیون کیلومتر مربع به یک ارتش ۱.۵ میلیون نفری نیاز داریم. اما وضعیت جمعیتی [کنونی] بهطور قطع با نیازهای استراتژیک حاکمیتی ما در تضاد است.
در اوایل دههی ۱۹۷۰، اتحاد جماهیر شوروی از نظر امید به زندگی، نه تنها از ایالات متحده، بلکه از بیشتر کشورهای اروپایی جلوتر بود. و این در حالی است که در اوایل قرن بیستم میانگین طول عمر در روسیه ۱۷ سال کمتر از آمریکا بود.
در سال ۱۹۰۰ روسیه ۷۰ میلیون نفر جمعیت داشت. ۵۰ سال بعد ما ۱۰۲ میلیون نفر بودیم. و این با وجود دو جنگ جهانی بود. ۴۰ سال بعد ۵۰ میلیون اضافهشد. در سال ۱۹۹۰ ما ۱۴۸ میلیون نفر بودیم، اما اکنون دو میلیون نفر کمتر شدهایم. یعنی در ۳۰ سال گذشته جمعیت کشور افزایش نیافته بلکه کاهشیافتهاست.
ما شاهد تداوم تأثیر عواملی هستیم که منجر به یک فاجعهی جمعیتی میشود و مستقیماً از سیاست اجتماعی-اقتصادی فعلی سرچشمه میگیرد. روسیه برای پنجمین سال متوالی درحال نابودی است.
از سال ۲۰۱۸ جمعیت ۲.۵ میلیون نفر کاهش یافته است، یعنی ۱۵۰۰ نفر در هر روز. تنها در سال گذشته جمعیت ۶۰۰۰۰۰ نفر کاهش یافته است. نرخ زاد و ولد در سال ۲۰۲۱ به میزان ۶ درصد کاهش یافت. نرخ زاد و ولد ۹ در ۱۰۰۰۰۰ نفر بود که بدترین شاخص از سال ۲۰۰۱ است. طبق آمار وزارت بهداشت، بیش از نیمی از مردان روسیه قبل از ۶۵ سالگی میمیرند.
این مشکلات عظیم ارتباط نزدیکی با نرخ بالای طلاق دارد. طبق آمارهای رسمی، از صد ازدواج جدید بین ۶۰ تا ۶۵ مورد به طلاق ختم میشود. این یکی از بدترین شاخصها در جهان است. به عبارت دیگر، سه چهارم وصلتهای خانوادگی ازهممیپاشند. نیمی از زوجهای مطلقه فرزندی ندارند.
ریشهی همهی این پدیدهها، معضلات اجتماعی است که باعث ایجاد حس ناامنی، ناتوانی در تأمین زندگی مناسب برای کودکان، مسکن، رژیم غذایی عادی، کمکهای پزشکی و آموزش مناسب میشود. بحران جمعیتی منجر به بحران نیروی انسانی میشود که امنیت ملی ما را نیز تهدید میکند. بر اساس نتایج یک مطالعهی بانک مرکزی که در آوریل ۲۰۲۳ منتشرشد، روسیه شدیدترین کمبود نیروی انسانی را بهویژه در گروه سنی جوان تجربهمیکند.
در کنار حفاظت جسمانی مردم، حفاظت روحی نیز بسیار مهم است. دشمنان روسیه، هدف جنگ اطلاعاتی را فاسدکردن روح و نابودکردن حقیقت میدانند. در نبرد شدید علیه غربِ جمعی، تقویت پتانسیل نظامی کافی نیست. برای حرکت رو به جلو، جهان روسیه به ارزشهای الهامبخش نیاز دارد، جهانبینی مبتنی بر آرمانهای عدالت اجتماعی. آموزش و فرهنگ باید زیربنای این آگاهی باشد.
نابودی اتحاد جماهیر شوروی و اصلاحات لیبرال [نئولیبرال] با یک جنگ ایدئولوژیک شدید با هدف نابودی سیستم منحصر به فرد آموزش نسل جدید همراه بود. هزاران کودک در کف خیابان رهاشدند. آنها از «ارزشهای غربی» تغذیهشدند، از جمله اعتیاد به مواد مخدر، فحشای کودکان، تحقیر اقدامات قهرمانان، پوچگرایی نسبت به جامعه. همه چیز مربوط به دستاوردهای سرزمین شوروی و جوانان آن، پیروزیهای جبههی جنگ و پشت جبهه، تسخیر فضای بیرونی و پروژههای ساختمانی اتحادیهی عمومی[۷۶] از برنامههای مدرسه حذف شدند.
در اواسط قرن بیستم، ما در جنگ با فاشیسم که تا دندان مسلح بود، نمیتوانستیم پیروز شویم، مگر با مدرنیزاسیون لنینیستی-استالینیستی دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ پیروز میشدیم. پایهی محکم آن، توسعهی درخشان نظام آموزشی بود. در سراسر کشور به مدرسه رفتند، صدها هزار جوان، فرزندان کارگران، دهقانان و روشنفکران وارد مؤسسات آموزش فنی عالی و متوسطه شدند. همانطور که استالین در هجدهمین کنگرهی حزب گفت: «روشنفکر شوروی جدیدی ایجادشدهاست که روابط نزدیک با مردم دارد و آماده است تا صادقانه به تودههای مردم خود خدمتکند.»
سخنان استالین با زندگینامهی بهترین نویسندگان، شاعران، کارگردانان فیلم، آهنگسازان شوروی که تاریخچهی تلخی از جنگ کبیر میهنی برای ما بهجاگذاشتهاند، بهاثباترسیدهاست. این تایخچه شامل «گارد جوان»[۷۷] اثر الکساندر فادیف[۷۸]، «آنها برای سرزمین مادری خود جنگیدند» نوشتهی میخائیل شولوخوف[۷۹]، شعر دوران جنگ کنستانتین سیمونوف[۸۰] است. این نویسندگان برجسته آثاری خلق کردند که مایهی افتخار ادبیات شوروی است. در آن سالهای تلخ، آنها خبرنگار جنگ بودند، در خط مقدم کار میکردند و جان خود را بهخطرانداختند. یوری بوندارف[۸۱] در سال ۱۹۴۲ مستقیماً از مدرسه به جبهه رفت. نویسندهی بعدی داستانِ «گردانها درخواست پشتیبانی آتش میکنند.»[۸۲] و رمان «برف داغ»[۸۳] در نبرد استالینگراد، عبور از دنیپر[۸۴] و آزادی کییف از دست نازیها شرکت کرد.
در روسیهی قبل از انقلاب حدود ۸۰ درصد از جمعیت بیسواد بودند. این یکی از دلایلی است که روسیه به سرعت، نَفَس خود را در جنگ جهانی اول ازدستداد: مردم برای جنگیدن آماده نبودند. تا اینکه در سال ۱۹۱۶ مشخصشد که یک نظامی کمسواد چقدر آسیبپذیر است که [در همین ارتباط] آموزش ابتدایی همگانی معرفی شد. اما امکان بازگرداندن تلفات جانی وجود نداشت.
حاکمیت شوروی بهشدت مراقب این درس غمانگیز بود. در دسترس قراردادن آموزش و فرهنگ به طورکلی، آنها را به سطح بیسابقهای از کیفیت ارتقا داد. به این ترتیب کادرهایی برای پیشرفت صنعتی عظیم اتحاد جماهیر شوروی و برای پیروزی آینده شکلگرفتند.
دورهای که در دههی ۱۹۹۰ برکشور تحمیل شد، چندین دهه است که آموزش و پرورش ما را نابودکردهاست. علم پایه و کاربردی را تخریبکرد. چندین سال طول کشید تا این مسئلهی روشن را حلکنیم که : روسیه باید یک روز زبان روسی[۸۵] داشتهباشد.
در ۲۲ نوامبر ۱۹۹۴ بانک جهانی گزارشی با عنوان «روسیه. آموزش و پرورش در دورهی گذار.»[۸۶] منتشرکرد. [این گزارش] آنچه را که به منزلهی برنامهی تخریب سیستم آموزشی ما بود، بیانکرد. بخشی از گزارش به آموزش ابتدایی اختصاص داشت که پیشنهادکرد آن را به عنوان غیرضروری کناربگذارد. کل سیستم رشتههای اجتماعی نیز لغو شد. مباحث پایه ازبینرفتند. ما در مورد ریاضیات، زبان و ادبیات روسی صحبت میکنیم – همهی چیزهایی که یک فرد، شهروند و یک متخصص تمامعیار را شکل میدهد. مهندسان نیز زائد شناسایی شدند. در عوض مدارک BA[۸۷] و MA [۸۸]معرفیشدند.
متأسفانه باید اعتراف کرد که این طرح مخرب تا حد زیادی اجرا شد. ما نیاز به اصلاح فوری وضعیت داریم. ما نمیتوانیم بدون افزایش عظیم حمایت از آموزش و علم از سوی دولت به پیشرفت غیرمنتظرهی صنعتی و اقتصادی دستیابیم. بااینحال، کشوری که در دوران شوروی، حتی در بدترین سالهای جنگ، تا ۱۷ درصد بودجه را صرف آموزش و پرورش میکرد، امروز بیش از ۴ درصد بودجه را صرف آموزش نمیکند که کمتر از یک درصد تولید ناخالص داخلی است.
بله، مایهی دلگرمی است که رئیسجمهور در سخنرانی خود در فوریهی ۲۰۲۳ سرانجام اعلامکرد که روسیه سیستم معیوب بولونیا[۸۹] را رهامیکند و به سیستم آموزشی سنتی بازمیگردد. اما این تا کنون عملاً تنها گامِ دوری جستن از مسیر بنبستِ سابق است. مراحل دیگری لازماست. در خطابی به مجلس فدرال و دولت که در میزگرد سازماندهی شده توسط حزب کمونیست فدراسیون روسیه [با عنوان] «علم و آموزش تحت تحریم»[۹۰] در آوریل ۲۰۲۳ تصویب شد، ما خواستار اقدامات زیر شدیم:
– تضمین فرصتهای آموزشی برابر برای شهروندان روسیه صرف نظر از وضعیت مادی و اجتماعی آنها.
– ظرف پنج سال سهم تأمین مالی آموزش و پرورش کشور را به میزان حداقل ۷ درصد تولید ناخالص داخلی افزایشدهید، یعنی دو برابر شود.
– فوراً مجموعهای از قوانین را با هدف ارتقاء وضعیت کارکنان آموزش و پرورش و افزایش کمک هزینهی تحصیلی درنظربگیرید و از آن حمایتکنید.
– افزایش حقوق پایهی کارکنان آموزش و پرورش به حداقل ۷۰٪ متوسط دستمزد در منطقه و در کل فدراسیون روسیه.
– در تشکیل بودجهی فدرال و منطقهای از بهرسمیتشناختن آموزش بهعنوان یکی از اولویتهای اصلی سیاست دولتی، آغاز حرکت کنید.
پایه و اساس همهی اینها گذاشته شدهاست. این در پیشنویس قانون «آموزش برای همه»[۹۱] وجود دارد که ما تهیهکردهایم. حزب کمونیست فدراسیون روسیه این را یک وظیفهی کلیدی میداند که فرهنگ و سیستم آموزشی ما واقعاً در جهت مردم باشد. زمان آن فرا رسیده است که دستاوردهای همهی خلقهای اتحاد جماهیر شوروی را که در تمدن منحصر به فرد شوروی تجسمیافتهاند، گرامیبداریم. اجداد ما یکی از درخشانترین فرهنگها را در دنیای مدرن ایجادکردند. همه در کشور ما باید عمیقاً آگاهباشند که این نهتنها چیزی است که باید به آن افتخارکرد، بلکه باید مسئولیت آن را نیز پذیرفت.
اوج شوروی جهان روسیه
باید تأکیدکرد که حزب کمونیست سهمی کلیدی در امر مقدس دفاع از اتحاد جماهیر شوروی و کل جهان در برابر تهاجم فاشیستها داشته است. این سهم، فکری، مدیریتی و نظامی است. اعضای حزب کمونیست اتحاد شوروی[۹۲] و شاخهی جوانان آن، کمسومول[۹۳]، بیش از نیمی از پرسنل ارتش سرخ را تشکیل میدادند.
کمونیستها و اعضای کومسومول در صفوف اول میجنگیدند و اولین کسانی بودند که جان خود را برای میهن و آرمان سوسیالیستی فداکردند. سربازان شوروی که هنوز به حزب نپیوستهبودند، قبل از رفتن به یک نبرد مرگبار، یادداشتی را در جیب روی سینه گذاشتند که روی آن نوشته شدهبود: «اگر من کشتهشوم، لطفاً مرا یک کمونیست بدانید.». آخرین وصیت این مردمان از خودگذشته چنین بود. دلیل قانعکنندهتری برای ایمان فداکارانهی مردم به حاکمیت شوروی و حزب کمونیست وجودندارد. هیچ مدرک قانعکنندهتری برای این واقعیت وجودندارد که حاکمیت شوروی و حزب، کاملاً سزاوار چنین ایمان عمومی بودهاند. بدین ترتیب بود که آنها سزاوار پیروزی شکوهمند بودند.
زدودن ایمان مردم به نظام اجتماعی که به آنها این امکان را داد که طبق حقوق برابری و عدالت زندگیکنند، از آگاهی مردم ما غیرممکن است. مردم ما استثمار سرمایهداری و حاکمیت یک مشت مفتخور بر میلیونها انسان فقیر که در آغاز قرن بیستویکم بهگونهای غیرطبیعی در اینجا مستقرشدند، را ردکردهاند. کمونیستها کشوری را ایجادکردند که پسران پیروز آن پرچمهای مهاجمان مغلوب را در پای آرامگاه لنین پرتابکردند. بدین وسیله ثابتکردند که نیرومندترین ارتش جهان، ارتش سوسیالیسم است. [این ارتش] همهی کسانی را که جامعه را بر اساس برابری و عدالت میسازند، در صفوف خود متحدمیکند.
تمدن شوروی اوج تاریخی جهان روسیه از لحاظ نظامی، اقتصادی، اجتماعی و روحی است. «حزبِ در قدرت»[۹۴] امروزی فاقد دلیل، وجدان و اراده برای بهارثبردن این تجربهی ممتاز است. ما در اطراف رئیسجمهور، بسیاری از طرفداران ناسیونالیسم گارد سفید را میبینیم، ایدئولوژیای که درهم و برهم و حیلهگر، معیوب و دروغین است. مایلم به شما یادآوریکنم که همین ایدئولوژی بود که طرفدارانش را به خیانت ملی و شکست تاریخی در جنگ داخلی سوقداد. روسیه به لطف پیروزی بلشویکها بر مداخلهگران و همدستان آنها، یعنی رهبران جنبش سفید که به همدستی با دشمنان سرفرودآوردهبودند، از فروپاشی اجتنابکرد.
زمانه ایجاب میکند که از خانهی مشترکمان در برابر پسماندههای فاشیست، در برابر «سگ شوالیههای»[۹۵] معاصر، در برابر پیروان دیوانهی هیتلر محافظتکنیم. مسئولیت تاریخی خاصی بر دوش نسل حاضر افتادهاست: جلوگیری از لغزش به سمت پرتگاه. برای رسیدن به یک پیروزی سرنوشتساز، میهن ما به یک اقتصاد مؤثر، علم و آموزش عالی، توانمندی نظامی قوی و حمایت متحدان در سراسر جهان نیازدارد.
شرط کلیدی پیروزی، استواری ملت ما و قدرت ایدئولوژیک آن در هر رویارویی است. ما تجربهی اجدادمان را داریم که میدانستند چگونه در برابر مخاطرات وحشتناک صفآراییکنند. روسیه به خاطر حفاظت، توسعه و شکوفایی میهن عزیز به تجمیع نیروهای میهندوست سالم نیازدارد. کشور ما نیازمند «قرارداد اجتماعی» از نوعی جدید مبتنی بر نگرش محترمانه به مردم، همبستگی کارگران و احترام عمیق به جایگاه شهروندان است.
جبههی میهنپرستانهی مبارزه علیه غرب امپریالیستی، نمیتواند از حق برخی برای سرکوب و غارت دیگران رشد کند. برای ایجاد چنین جبههای باید تمام توهماتی که در اواخر قرن بیستم به کشورمان تحمیلشد، را کنارگذاشت. باورهای تعصبآمیز نئولیبرالی برای مردم ما گران تمامشدهاست. هر گونه تلاش برای ادامهی نفرت از دوران شوروی، باید به عنوان یک عمل مضر و مجرمانه اعلامشود.
روسیه برای دستیابی به پیروزی و حل تکالیف تاریخی بلندپروازانه، نیاز به جمعآوری ایدههای خلاقانه و نمادهای درخشان دارد. مردم ما در روزهای ماه مه با چشمانی اشکبار و غرور در دل خود به شاهکار بزرگ نیاکانشان افتخار میکنند. در چنین لحظات خاصی، پنهانکردن آرامگاه لنین نماد کلیدی [این افتخار] کار درستی نیست. با پارچه پوشاندن آن در تعطیلات ملی یک عمل گستاخانه و کاملاً غیرقابل قبول است. من آن را در نامهی سرگشادهی خود به رئیسجمهور پوتین در آوریل ۲۰۲۳، کمی قبل از سالگرد تولد وی. ای. لنین، بنیانگذار دولت شوروی اعلامکردم.
جشن روز پیروزی باید به عنوان یک اقدام مهم اتحاد مردم تلقی شود. معنا و محتوای این رویداد، مقدساست. تمام نمادهای آن نیز همینطور است. رویهی رسوای پوشاندن مقبرهی لنین، تبهکارانه و غیرقابل تحمل است. این دونِ شأن این کشور است که امروز وارثانِ اجدادمان را که زیر پرچمهای لنین هیتلر را شکست دادند، جسورانه به چالش میکشد.
در شرایط مبارزه با فاشیسمی که سر بلند کرده است، نگرش به تاریخ شوروی به آزمونی برای بلوغ و مسئولیت هر نیروی سیاسی در روسیه تبدیل شده است. شما میتوانید آنچه را که دوستدارید، در مورد سوسیالیسم بگویید. اما گذشته قابل بازگرداندن نیست. زیرسؤالبردن کارهای برجستهی خلقهای شوروی و دولت آن به معنای پهنکردن فرش برای فاشیسم است. و فاشیسم، سایههایش هر اندازه که باشد، شر، انحطاط و خسارات عظیم بههمراهدارد.
برای یک جبههی ضدفاشیستی و آیندهای بهتر برای کرهی زمین
محکومکردن شر کافی نیست. باید با شر مبارزهکرد. باید بر آن غلبهکرد. به همین دلیل است که یک رویداد بسیار ویژه در شهر قهرمان مینسک در روز تولد لنین در ۲۲ آوریل ۲۰۲۳ برگزارشد. این رویداد توسط احزاب کمونیست روسیه و بلاروس و با حمایت UCP-CPSU[۹۶] آغازشد. نمایندگان تعدادی از کشورها از آسیا، آمریکا و اروپا در یک مکان نمادین، موزهی تاریخ جنگ کبیر میهنی گردهمآمدند.
ما ملاقات کردیم تا اولین مجمع بینالمللی ضد فاشیستی خود را برگزارکنیم و قاطعانه به جنگ و ارتجاع، نئوفاشیسم و ستم، «نه!» بگوییم. ما این کار را در بلاروس انجامدادیم، جایی که تعداد قربانیان و میزان تخریب آن در طول جنگ علیه هیتلریسم، بسیار زیاد بود. سرتاسر آن سرزمین مقدس، مملو از خون میلیونها قربانی نازیسم بود. به ازای هر شهروند جمهوری سوسیالیستی شوروی بلاروس، یک نفر توسط متجاوزان فاشیست آلمانی نابودشد.
شرکتکنندگان در مجمع ضد فاشیستی اعلامکردند که نازیسم، زائیدهی بحران سرمایهداری است. این از حرصوآز سرمایهی بزرگ برای حفظ قدرت خود بر کارگران به هر قیمتی بیرونآمد. امپریالیستها برای این منظور، راه حمایت از تاریکترین نیروها را درپیشگرفتهاند. آنها هیتلر، موسولینی[۹۷]، فرانکو[۹۸] و دیگر اراذل را بهقدرترساندند. نازیها از یک حاشیهی سیاسی به نیروی عظیمی تبدیلشدند که تمام جهان را تحت سلطهی خود درآوردند.
مردمان زمین حقندارند تجربهی آن نبردهای بزرگ را فراموشکنند. در سال ۱۹۳۶، با حمایت آلمان نازی و ایتالیای فاشیست، جنگ داخلی اسپانیا آغازشد. قدرت مردمی، بهرغم حمایت اتحاد جماهیر شوروی و دیگر نیروهای مترقی، نتوانست ایستادگیکند. این راه را برای وحشتناکترین جنگ در تاریخ بشر هموارکرد. گامهای قطعی به سمت کورهها و اتاقهای گاز بوخنوالد[۹۹] و ماوتهاوزن[۱۰۰]، داخائو[۱۰۱] و سوبیبور[۱۰۲]، مایدانک[۱۰۳] و اسویسیم[۱۰۴] برداشتهشد.
دنیا برای خلاصشدن از شر نازیسم، بهای سنگینی پرداخت. قهرمانان آن مبارزه – سربازان و افسران ارتش سرخ، رزمندگان کشورهای متفقین، مبارزان ارتش آزادیبخش خلق چین، نمایندگان مقاومت فرانسه و ایتالیا، شرکتکنندگان در [جنبش] زیرزمینی ضدفاشیستی آلمان، یوگسلاوی. و پارتیزانهای کرهای، میهنپرستان لهستانی و چکسلواکی – خود را به شکوهی محونشدنی ملبسکردند.
[برافراشتن] پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ[۱۰۵] در می ۱۹۴۵ تنها یک واقعیت قهرمانانه از گذشته نیست. معنی و اهمیت پیروزی بزرگ بر فاشیسم به آینده میرسد. صدای آنها مانند آژیری است که قلب نسلهای جدید را فرامیخواند.
امروز وضعیت نگرانکنندهتر است. استعمار نو سر خود را در آفریقا و آمریکا بلندمیکند. امپریالیستها در حال افزایش تنش در آسیا هستند. دود سیاه آتش جنگ با غرش توپ در اروپا و دیگر گوشههای کرهی زمین، در حال گسترش است. بدبختی و رنج بشر چند برابر میشود. صدای نالهی مجروحان و [قربانیان] در حال مرگ بهگوشمیرسد. مادران از غم اشک میریزند. طرحهای شوم صلیبِ شکستهی عنکبوت مانند، به صورت قابل مشاهدهتری از شکاف عظیم گسترشیابندهای پدیدار میشوند. تهدید مرگبار یک انتقام فاشیستی در حال افزایش است. جانور نازی جسور شده و در جستجوی قربانیان جدید، از لانهی گرگ بیرونآمدهاست.
مردمِ با حسننیت در نبرد با شر مطلق نیاز به اتحاد و شجاعت خواهندداشت. این به معنای مبارزه با علت اصلی است. سرمایهداری در پوشش نئولیبرالی خود یک سیستمِ جهانیِ غارتِ کل کشورها و مردم را ایجادکردهاست. این [سیستم] با تجاوز به یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه، ونزوئلا، نیکاراگوئه و بلاروس، خود را روسیاه کرده است. فشار تحریمی بیسابقهای علیه مردم روسیه و چین، کوبا و جمهوری دموکراتیک خلق کره اعمالکردهاست. تهدیدهای نظامی و باجگیری سیاسی بهصورت فزایندهای مورد استفاده قرارمیگیرند.
در آستانهی جنگ جهانی دوم، نیروهای طوفان هیتلر توسط سرمایهی مالی سازماندهیشدند. [سرمایهی مالی] در قرن بیست و یکم دوباره نازیهای امروزی را هدایتمیکند. فاشیسمِ به ظاهر مغلوب، از روی زمین محو نشدهاست. الیگارشی جهانی به خدمات آن نیازدارد. در نتیجه، نازیها در ویلنیوس[۱۰۶] و تالین[۱۰۷] راهپیماییهایی را برپا میکنند. کتابها در کییف سوزانده میشوند. بناهای یادبود رزمندگان آزادیبخش شوروی در ورشو در حال برچیدهشدناست. نمایندگان پارلمان اروپا قطعنامههای شرورانهای را بنیانمینهند که [در آنها] سعیمیکنند نازیسم هیتلر و سوسیالیسم شوروی را یکسان نشاندهند.
در اوکراین، حمایت ایالات متحده و ناتو، ایدئولوژی نازی را به رتبهی ایدئولوژی رسمی ارتقادادهاست. استقرار شمار زیادی از باندراها در کییف، اوکراین را به اردوگاه کار اجباری برای مخالفان تبدیلکردهاست. آنها رسانههای نامطلوب را توقیفکردهاند، اپوزیسیون را خفهکردهاند و علیه کمونیستها دست به اقدامات تلافیجویانه زدهاند. نازیها مردم را در اودسا زنده زنده سوزاندند، از نزدیک به مردم شلیککردند و آنها را کشتند. آدمکشان آزوف[۱۰۸] با یک قلاب گرگی[۱۰۹] بر درجات نظامیِ روی بازوهای خود، سالها [مردم] دنباس را به وحشت انداختهاند. هرکسی که آرمانهای برادری خلقها و وفاداری به پیروزی شکوهمند بر فاشیسم را حفظکردهباشد، قربانی انتقامگیری شدهاست.
دولتهای غربی در حال پمپاژ سلاح به باندرای اوکراین هستند. زلنسکی قبلاً گفتهاست که میخواهد زرادخانهی هستهای داشتهباشد. اما آقایان ناتو حتی آن موقع هم ترجیحدادند [چشم و گوش خود را ببندند]. علاوه بر این، لندن درنظردارد مهمات اورانیوم ضعیفشده را برای نئونازیها فراهمکند.
کشورهای ناتو فقط دنیا را پر از پایگاههای نظامی نکردهاند. چهارصد آزمایشگاه زیستی ایالات متحده در نقاط مختلف کرهی زمین در حال انجام آزمایشهایی با ویروسها و باکتریهای خطرناک هستند. پیامدهای چنین فعالیتی، بشر را به عنوان یک گونهی زیستی تهدیدمیکند.
کمونیستها همیشه ادعاکردهاند که «فاشیسم، جنگ است.» ما امروز شاهد آشکار آن هستیم. باسیل «طاعون قهوهای» بسیار خطرناک است. آنها باید با اطمینان و سریع خنثیشوند. وحشتهای محکومشده توسط دادگاه بینالمللی نورنبرگ نباید تکرار شود. نباید اجازه داد ارتجاع جهانی، جهان را در یک فاجعهی جدید فروبرد. قهرمانان منفرد نمیتوانند وظایفی به این بزرگی را حلکنند. [چنین وظایفی] نیاز به فعالیت تودهای کارگران و ملتها دارد.
شرکتکنندگان در مجمع ضد فاشیستی مینسک با تجزیه و تحلیل اوضاع از همه طرف به بحران عمیق ایدئولوژی بورژوایی اشارهکردند. در واقع، جهانیسازان اقدامات خطرناک خود را با تحقیقات شبهروشنفکری میپوشانند. آنها دوستدارند از نظریههای نیچه[۱۱۰]، چمبرلین[۱۱۱] و گوبینو[۱۱۲] ارتجاعیترین ایدهها را در مورد «اَبَر مَرد» و «برتری نژاد» بیرونبکشند. کوکتل تلخی از نئومالتوسیانیسم[۱۱۳] و پساانسانگرایی[۱۱۴] در حال پختهشدن است. مطالب بیهودهی نفرتانگیزی در مورد «اولویت پیشرفت فنآوری بر توسعهی اجتماعی» مطرحمیشود. کلاوس شواب[۱۱۵] و امثال او ایده های قدیمی الهامبخش هیتلر و همدستانش را در قالبی شبهعلمی قراردادند. رذایل و انحرافات بهعنوان ارزشهای انسانی مورد تمجید قرارمیگیرند.
چنین «نوآوریهای» دروغینی توسط کسانی ترویجمیشود که مبتلا به تعصبات قومی و نژادی هستند و میخواهند از مبارزانِ علیه فاشیسم و استعمار انتقامبگیرند. این محافل دارای ایدهی کنترل کامل بر بشریت هستند. آنها با اعلام باطلکردن فرهنگ بزرگ روسی و «بیخاصیتکردن» پوشکین[۱۱۶]، داستایوفسکی[۱۱۷]، تولستوی[۱۱۸] و چایکوفسکی[۱۱۹]، فرهنگ انسانگرایانهی کل جهان را هدف قرارمیدهند تا آن را به دوران وحشیگری بیسابقه و اردوگاه کار اجباری الکترونیکی بیاندازند.
افراد مترقی میدانند که نئولیبرالیسم دشمن شرور توسعهی مستقل و هنجارهای دموکراتیک است. نظامهای سیاسی غربی به استبداد مطلق تنزل یافتهاند. نخبگان بورژوایی ارتباط خود را با ارزشهای آزادی و اومانیسم ازدستدادهاند. سرمایهداری با جانکندنی همراه با عذاب ثابت کرده است که آمادهی پذیرش تناسخ فاشیسم است. ارتجاع جهانی فعالانه پیروان هیتلر و موسولینی، فرانکو و سالازار[۱۲۰]، آنتونسکو[۱۲۱] و مانرهایم[۱۲۲]، پیلسودسکی[۱۲۳] و کوئیسلینگ[۱۲۴] را تشویقمیکند. آنها گستاخانه حقایق تاریخی را جعلمیکنند به این امید که خاطرهی جنگ جهانی دوم را پاککنند.
رمز موفقیت برای همهی نیروهای صلحدوست روی کرهی زمین، اتحاد در مبارزه، انسجام و قاطعیت است. مقاومت در برابر ارتجاع جهانی تنها زمانی میتواند موفقیتآمیز باشد که در سرتاسر جهان باشد. تنها همبستگی بینالمللی میتواند بشریت را در برابر تهدید فاشیستی و از لغزش به ورطهی یک جنگ جهانی محافظتکند.
در سند پایانی مجمع ضدفاشیستی مینسک تأکیدشدهاست: «طرحهای ‹نظم نوین جهانی› به تجاوز و درگیری، نئوفاشیسم و استعمار نو و تهدید جنگ جهانی جدید منجرمیشود. تمام دنیا در حال تبدیلشدن به میدان جنگ است. ما باید در این نبرد پیروز شویم – به نام بهترینهایی که فرهنگ جهانی خلق کردهاست، به نام آیندهای شایسته برای نوع بشر!» اینها سخنانی از بیانیهی آن برای اتحاد مردم جهان است که به اتفاق آرا از سوی شرکتکنندگان در جلسهی ما مورد حمایت قرارگرفت. [شعار] «از بشریت در برابر فاشیسم محافظت کنیم!» به عنوان بیانیه تبدیلشدهاست.
این بیانیه یادآوریمیکند که اتحاد بزرگ رزمجویانهی مخالفان بربریت فاشیستی – کمونیستها، میهنپرستان، مبارزان علیه استبداد و دموکراتها – در شعلههای آتش جنگ جهانی دوم شکلگرفت. بهرغم واگراییهای اجتماعی و ایدئولوژیک، تفاوت دیدگاههای سیاسی و مذهبی ایجادشد. این فرمان زمانه بودهاست. زمانه، امروز نیز بار دیگر خواستار اقدامات متحد همهی افراد خیرخواه در مبارزه با نئونازیسم، ارتجاع و میلیتاریسم است.
بیانیهی « از بشریت در برابر فاشیسم محافظت کنیم!» سندی است که حامل پیام سیاسی بزرگی است. این یک بنیان ایدئولوژیک قانعکننده برای متحدکردن تمام نیروهای چپ و واقعاً مردمی در جهان فراهممیکند. تنها چنین اتحادیهای میتواند بر تهدیدهای اصلی بشریت در نیمهی اول قرن بیست و یکم غلبهکند.
ما برای عدالت میجنگیم!
آیا شانس برد داریم؟ بیشک! بحران سیستمی سرمایهداری درحالرشداست، که مانع تلاش جهانیسازان برای حفظ جهان در محدودههای تعیینشده میشود. موفقیت «میلیارد طلایی»[۱۲۵] – ویترین غرب – مدتهاست بر اساس غارت استعماری بقیهی جهان است. اما حتی این قدرتها با یک فاجعه روبرو هستند. به همین دلیل است که آگاهی عمومی حتی در قلب سرمایهداری، بیشتر تمایل به رشد چپ دارد.
تنها نابودی اتحاد جماهیر شوروی و جامعهی سوسیالیستی، به سرمایهداری این امکان را داد که تشدید بحران سیستمیک در اواخر قرن بیستم را بهتأخیربیندازد. دوپینگ امپریالیسم در آن زمان، تسخیر بازارهای جدید و عدم رقابت موقت بین سرمایهداری و سوسیالیسم بود. اما اثر دوپینگ ازبینرفت. مارپیچ بحران همچنان ادامهدارد.
دادههای سازمان تحقیقاتی بینالمللی آکسفام از نرخ فاجعهبار فقیرسازی تودهی مردم سخنمیگوید. در میان همهگیری ویروس کرونا، تعداد میلیاردرها در جهان به ۵۷۳ نفر افزایشیافتهاست. مجموع ثروت آنها ۱۴ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیلمیدهد. ده نفر از ثروتمندترین افراد این سیاره بیش از ۴۰ درصد از جمعیت زمین از ثروت برخوردارند. ثروت هشتاد میلیاردر اصلی در این سیاره بیش از نیمی از کل ثروت جهان است. یک درصد از ثروتمندترین افراد بیش از ۴۵ درصد از ثروت جهان را دراختیاردارند. فقیرترین نیمهی جهان فقط سهچهارم درصد از این ثروت را دراختیاردارند!
قطبیشدن شدید ادامهدارد. در سال ۲۰۲۲ تعداد افراد فقیر ۲۶۳ میلیون نفر افزایشیافت. تعداد افرادی که برای اولین بار زیر خط فقر قرارگرفتند، با جمعیت آلمان، فرانسه، بریتانیای کبیر و اسپانیا برابر است. واقعیت بهگونهای است که کل ثروت میلیاردرها تمایل نشاننداد که فقط هزینهی واکسنهای ویروس کرونا را برای کل بشریت پرداختکند. این منابع میتوانست از فقیرشدن کسانی که به دلیل همهگیری معیشت خود را ازدستدادهاند، جلوگیریکند. اما منافع مردم با سرمایهداران بیگانهاست.
ثروتمندشدن شگفتانگیز تعداد انگشتشماری از «برگزیدگان»، درآمد بقیه را میخورد. نیم میلیارد نفر از ساکنان زمین در فقر مطلق زندگیمیکنند، از هر ده نفر یک نفر گرسنه به رختخواب میرود. در آغاز سال ۲۰۲۳ یک میلیارد نفر با دو دلار در روز زندگی میکردند. ۳ میلیارد دیگر با ۵ دلار در روز زندگیمیکنند. نیمی از جمعیت کرهی زمین در فقر فرورفتهاند! نویسندگان گزارش آکسفام با عنوان «بقای ثروتمندترینها» [۱۲۶] به این نتیجه میرسند: ما شاهد بزرگترین رشد نابرابری و فقر جهانی از زمان جنگ جهانی دوم هستیم.
کاهش استانداردهای زندگی بهسرعت در حال سرایت به طبقهی متوسط است. بر اساس گزارش صندوق بینالمللی پول، قدرت خرید دلار طی یک دهه و نیم به یک سوم کاهشیافت. کیفیت مصرف در ایالات متحدهی آمریکا و اروپای غربی درحالکاهشاست. برای اولین بار نسلهای جدید بدتر از پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگیمیکنند.
همهی اینها در آمارهای اجتماعی منعکس شدهاست، بهطوری که ۵۶ درصد از مردم در ۳۰ کشور بزرگ میگویند که سرمایهداری بیشتر ضرر دارد تا سود. این نظر در بین نیم تا سه چهارم جمعیت حتی در آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، هلند و سنگاپور وجوددارد. نیمی از پاسخدهندگان در ایالات متحده نیز از سرمایهداری ناراضیهستند. رفع توهم تودهای حتی در میان کسانی که از نظر اجتماعی دارای رفاه هستند، درحال افزایشاست.
تشدید جدید بحران سیستمی سرمایهداری مشهود است. اقتصاددانان معتبر جوزف استیگلیتز[۱۲۷]، نوریل روبینی[۱۲۸] و توماس پیکتی[۱۲۹] با ارزیابی این وضعیت، نشاندادهاند که همهگیری علت مشکل نیست، بلکه یک آزمون تورنسل[۱۳۰] برای ورشکستگی نظام سرمایهداری است.
نظریهپردازان مدافع سرمایهداری هیچ برنامهای برای مقابله با بحران ندارند. نخبگان غربی در پشت عبارات نخنمای خود تمایل به حفظ دنیای تک قطبی را پنهانمیکنند. سیاست آنها کاملاً عاری از عنصر خلاقانه است. آنها ستیزهجویانه چین سوسیالیستی و کشور ما را هدف قرارمیدهند. «صلیبیهای» معاصر سرمایه آمادهاند تا بشریت برای حفظ کنترل جهانیسازان بر جهان، هر قیمتی را بپردازد و حتی برای این منظور، سیارهی زمین را وارد گرداب جنگ جهانی کنند.
نارسایی نظام سرمایهداری و خطر آن برای بشریت توسط رهبری کشورمان آشکارتر و آشکارتر تشخیصدادهمیشود.
وی. وی. پوتین خطاب به مجمع والدای[۱۳۱] گفت که سرمایهداری در بنبست است. او تأکیدکرد که پیشرفت تمدنی غیرمنتظرهای که توسط مردم شوروی بهدستآمد، پایهای قدرتمند برای پیروزی بزرگ ایجادکردهاست. او به موفقیتهایی اشارهکرد که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برخلاف تحریمها و محاصرههای جهان سرمایهداری بهدستآورده بود. نتیجهی طبیعی این اظهارات میتواند این باشد که بهرسمیتشناختهشود که یک سوسیالیسم مجدد برای روسیه اجتنابناپذیر است.
شروع عملیات ویژه در اوکراین باعث افزایش موجه امیدهای میهنپرستانه در میان هموطنان ما برای تغییری شد که مدتها مورد انتظار بود. با این حال، امروز ما به طور صریح میگوییم: هیچ تجدیدنظر اساسی در سیاست داخلی کشور صورتنمیگیرد. جامعه ضمن حمایت از تلاشها برای حمایت از حاکمیت سیاسی دولت روسیه در مبارزه با نازیسم و ایدئولوژی باندرا، با اصرار بیشتر خواستار این است که مسیر اجتماعی-اقتصادی کشور مطابق با اهمیت وظایف تاریخی تنظیمشود.
بررسیهای اخیر جامعهشناختی نشانمیدهند که سه چهارم شهروندان ما متقاعدشدهاند که دوران شوروی بهترین دوران در تاریخ ما بودهاست. اکثریت مطلق از جمله دستاوردهای آن را که امروز باید چراغ راه ما باشند، عدالت اجتماعی، دغدغهی دولت نسبت به مردم، حق تضمینشدهی کار، آموزش رایگان و با کیفیت و خدمات پزشکی ناممیبرند. صدمین سالگرد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را که در اواخر سال ۲۰۲۲ جشنگرفتیم، علاقهی جامعه به میراث شوروی و آرزوی احیای آن را افزایشداد.
امروز ما معتقدیم: سوسیالیسم با قاطعیت بیشتری بر در بشریت میکوبد. ما جوانههای قدرتمند آن را در روسیه نیز میبینیم. آنها در آرمانهای پایدارِ سوسیالیستی هستند. آنها در ضمیر مردان و زنان جوانی هستند که میدانند پدربزرگشان کمونیست بوده و به آن افتخارمیکنند. آنها در صفوف کسانی است که در طرد شورویستیزی فاسد، در هنگ چند میلیونی رژهمیروند. آنها نمونهای منحصر به فرد از «شرکتهای مردمی» ما هستند که تجربهشان با اطمینان، مزیت روش سوسیالیستی ادارهی اقتصاد را نشانداد.
حزب کمونیست فدراسیون روسیه اخیراً ۳۰ سالگی خود را جشنگرفت. در تمام این سالها ما به این اصل پایبندبودهایم : سلاح اصلی ما که هرگز زنگنمیزند، موضع صادقانه و پیشاپیش، پایداری در دفاع از آرمانمان و استحکام در حفظ منافع تودههای مردمی است.
ما جهان روسیه را تمدنی پر جنب و جوش و اصیل میبینیم. روسیه، شمال و جنوب، غرب و شرق را از طریق زمین، هوا و آب به هم متصلمیکند. این [کشور] مرکز تجربیات متنوع از فعالیتهای اقتصادی و خلاق انسان، وارث ارزشهای بزرگ انسانی و فرهنگ معنوی باشکوهی است. امروز، مانند بیش از یک بار در گذشته، در کانون مبارزهای است که آیندهی مردم کرهی زمین را تعیینمیکند.
چالشی را که زمان پیش روی ما قرارمیدهد، بسیار مهم است. و مخاطرات بسیار زیاد است: آیا اشتهای درندهخوی الیگارشی جهانی، جهان را ویرانمیکند، آیا متجاوزان امپریالیست بشریت را در شعلههای جنگ جهانی میسوزانند یا میتوانند از بدترینها اجتنابکنند؟ آیا رویکردهای برجستهی پیشرفت اجتماعی را بهعنوان الگو مدنظرقرارمیدهد و افقهای تاریخی جدیدی را میگشاید؟
پیروزی نجاتبخش تنها زمانی حاصل خواهدشد که درککنیم که لازم است از تجربهی بینظیر عدالت اجتماعی و همبستگی انباشته شده در صد سال گذشته پیرویکنیم. این تجربه احساس کاملی ایجادمیکند از اینکه تأثیرگذارترین نتایج را ارائهکردهاست.
ما هر کاری خواهیمکرد تا از مردم رنجکشیده و قهرمان خود در برابر یک فاجعه محافظتکنیم و راه را به سوی پیروزیهای جدید در نبرد برای جهان روسیه دنبالکنیم – نبردی که نهفقط سرنوشت ما، بلکه آیندهی کل بشریت به آن بستگیدارد!
***
(یادداشت مترجم : عبارت« جهان روسیه» دربردارندهی مفهومی گسترده شامل تاریخ، جغرافیا، تمدن، تاریخ، نژاد، زبان، فرهنگ، مذهب، سبک زندگی، ارزشها، میهنپرستی، چالشها و الزامات و توان نظامی و امنیتی، چالشها و الزامات ژئوپالیتیک و ژئواکونومیک، نقش در توازن قوای بینالمللی، اقتصاد و عدالت اجتماعی، خدمات اجتماعی، سیاست، مناسبات اجتماعی و … کشور روسیه به عنوان بزرگترین کشور روی زمین با تاریخ و تمدن کهن و نقش تاریخی ممتاز و برجستهی آن بهویژه در قرن بیستم بهعنوان اولین کشور سوسیالیستی جهان است. با توجه به ساختار و محتوی مقاله، هر برداشتی از این عبارت که آن را صرفاً به مفاهیمی چون نژاد روس و ناسیونالیسم روسی و … محدودکند، میتواند بسیار تقلیلگرانه باشد.
نوعی نگرش تحلیلی مبتنی بر آیندهپژوهی در مقاله مشهود است که میکوشد با تمرکز بر روند جاری رویدادها، چالشها، ابهامات و مخاطرات آنها، رویکردی اکتشافی، هوشمندانه و مستدل را درجهت آیندهی مطلوب (با درنظرگرفتنِ گزینههای ممکن و محتمل)، دنبال کند و ضمن ترسیم چشمانداز نگرانکنندهی روند جاری امور، با اتکا بر امکانات و تواناییهای بالفعل و بالقوهی موجود، به ترسیم آیندهی مطلوب و مسیر و سازوکارهای دستیابی به آن برمیآید. این رویکرد علمی کمتر در برخی از تحلیلهای رایج در ارتباط با روند تحولات جهانی از جمله « جهان روسیه» مورد توجه بوده است.
زیوگانف در بخشی از مقاله با مرور تاریخ روسیه به ویژه تاریخ جنگ کبیر میهنی و ضدفاشیستی، میکوشد تا بر اهمیت نقش ساختار و قدرت نیروهای نظامی و ویژگیهای میهنپرستانهی مردم و نظامیان روسیه در طول تاریخ، تمرکز نموده و ترویج و تبلیغ میهنپرستی در شرایط خطیر کنونی را مورد توجه قراردهد.
از بخشهای مهم مقاله، مقایسه تطبیقی برخی دادهها و اطلاعات در زمینهی شاخصهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علم و فنآوری و نظامی در دوران اتحاد شوروی با سالهای پس از تخریب و فروپاشی آن در سال ۱۹۹۱ و نیز شرایط کنونی است که با پیامدهای مخرب گسترده همراه بوده است. در ادامه به برنامهی حزب کمونیست فدراسیون روسیه جهت پیروزی در جنگ کنونی و احیای سوسیالیسم اشاره میشود و در همین زمینه، رویکرد و سیاستهای ضدکمونیستی و ضد عدالت اجتماعی حاکم بر کشور مورد نقد جدی قرارمیگیرد و … -پایان یادداشت مترجم )
[۱] https://cprf.ru/2023/05/gennady-zyuganov-fighting-for-the-russian-world/
[۲] GENNADY ZYUGANOV
[۳] Globalization and the Destiny of Humankind
[۴] American dream
[۵] Russia in the Gunsights of Globalism
[۶] The Russian Core of the Great Power
[۷] Russia in the Gunsights of Globalism
[۸] اشاره به فروپاشی سوسیالیسم و قرارگرفتن کشور روسیه در مسیر سرمایهداری است که از نظر سرمایهداری جهانی ، پیشرفت محسوب میشود. (م)
[۹] Zelensky
[۱۰] Kiev-Pecherskaya Lavra
راه کالواری یا Via Dolorosa («راه سوگوار»)، نامی است که به سفر نهایی مسیح از اورشلیم به تپهی کالواری یا جلجتا («محل جمجمه») داده شده است، جایی که او به صلیب کشیده شد. (م)
[۱۱] Patriarch Kirill
کریل یا سیریل یک اسقف ارتدکس روسی است. او در ۱ فوریه ۲۰۰۹ پدرسالار مسکو و تمام روسیه و رهبر کلیسای ارتدکس روسیه شد. (م)
[۱۲] Road to Calvary
[۱۳] Russophobia
[۱۴] اَوتو دافه (از پرتغالی auto da fé[ˈaw.tu dɐ ˈfɛ]، به معنای «عمل ایمانی») مراسم توبهی عمومی بود که بین قرنهای ۱۵ و ۱۹ برای افراد محکوم به بدعتگذاری و ارتداد توسط تفتیش عقاید اسپانیایی، پرتغالی یا مکزیکی به عنوان مجازات، تحمیل و توسط مرجع مدنی اجرا میشد. شدیدترین شکل آن زندهسوزانی بود. (م، نقل از ویکی پدیا)
[۱۵] کو کِلاکس کِلَن (به انگلیسی: Ku Klux Klan، KKK) نام سازمانهای همبستهای در کشور ایالات متحدهی آمریکا در گذشته و امروز میباشد که پشتیبان برتری نژاد سفید، یهودستیزی، نژادگرایی، ضدیت با آئین کاتولیک، بومیگرایی و نفرت نژادی میباشند. آنها برای رسیدن به اهداف خود به اعمال غیراخلاقیای متوسل میشوند. برای نمونه پریشان ساختن شکل خود و ترساندن سیاهان آمریکا استفاده از ابزار ترور، خشونت و ایجاد وحشت از جمله حربههای آنان جهت پیشبرد عقایدشان است. (م، نقل از ویکی پدیا)
[۱۶] the Time of Troubles
دورهی مشکلات (به روسی: Смутное время، به زبان رومی: Smutnoye vremya) یا اسموتا (روسی: Смута)، دورهی بحران سیاسی در روسیهی تزاری بود که در سال ۱۵۹۸ با مرگ فئودور اول(Feodor) آخرین تزار سلسله ریوریک(Ryurikid) آغاز شد و در سال ۱۶۱۳ با به قدرت رسیدن میکائیل اول (Michael) از خاندان رومانوف به پایان رسید. آغاز قرن هفدهم در روسیه به عنوان زمان مشکلات شناخته میشود که از مرگ تزار فئودور – آخرین تزار ریوریکی – تا عروج تزار میکائیل – اولین تزار رومانوف ادامه یافت. در این دوره مدعیان مختلف مدعی تاج و تخت بودند و موجودیت روسیه در خطر بود. (م، نقل از ویکی پدیا)
[۱۷] To the Slanderers of Russia
[۱۸] tectonic shifts
تغییرات مربوط به ساختار پوستهی زمین و فرآیندهای در مقیاس بزرگی که در آن رخ میدهد. در اینجا کنایه از تغییرات ساختاری و بزرگ است. (م)
[۱۹] S.M. Solovyov
[۲۰] Sukhotin
[۲۱]“War in the History of the Russian World”
[۲۲] Ivan the Terrible
ایوان چهارم واسیلیویچ (به روسی: Ива́н Четвёртый, Васи́льевич) (۲۵ اوت ۱۵۳۰ میلادی – ۱۸ مارس ۱۵۸۴ میلادی)، یکی از تزارهای امپراتوری روسیه بود. به خاطر جنایات بیبدیلش در کشور روسیه به او لقب «ایوان مخوف» (به روسی: Ива́н Гро́зный) دادهاند. وی بسیار ظالم و بیرحم بود و پسر خود را نیز کشت. اما به عظمت و اقتدار روسیه کمک زیادی کرد. ایوان چهارم، در سال ۱۵۴۷ میلادی و در ۱۶ سالگی به سلطنت رسید. (م، نقل از ویگی پدیا)
[۲۳] streltsy
[۲۴] Recruit system
[۲۵] wonder warriors
[۲۶] Suvorov
[۲۷] Kutuzov
[۲۸] heroes of Ismail
[۲۹] Chesma
[۳۰] Borodino
[۳۱] I.V.Stalin
[۳۲] سالروز پیروزی بر فاشیسم در جنگ جهانی دوم که هر ساله در این روز گرامی داشته میشود. (م)
[۳۳] کنایه از فاشیسم است.
[۳۴] Alexander Nevsky
[۳۵] Alexander Suvorov
[۳۶] Mikhail Kutuzov
[۳۷] Marshal Zhukov
[۳۸]Lourdes (Cuba)
تاسیسات Lourdes SIGINT (اطلاعات سیگنالها) واقع در نزدیکی هاوانا پایتخت کشور کوبا که در سال ۱۹۶۷ از سوی اتحاد شوروی راهاندازی و پس از سال ۱۹۹۱ پس از تخریب و فروپاشی اتحاد شوروی تا سال ۲۰۰۲ روسیه از آن استفاده میکرد. در سال ۲۰۰۲ روسیه نیز آن را ترک کرد. (م)
[۳۹] Kamran
این پایگاه در زمان جنگ ویتنام در اختیار آمریکا بود. پس از جنگ در اختیار روسیه قرار گرفت که با توجه به موقعیت جغرافیایی آن اتحاد شوروی از اواسط دههی ۶۰ میلادی از آن برای ارائهی خدمات پشتیبانی و لجستیکی به کشتیها و هواپیماهای نظامی خود و کنترل تنگههای مالایی و سنگاپور، خلیج فارس و قسمت شمالی اقیانوس هند، دریای جنوبی چین ، دریای فیلیپین و دریای چین شرقی استفاده میکرد. بهره برداری اتحاد شوروی از این پایگاه در چارچوب یک توافقنامه ۲۵ ساله با دولت جمهوری سوسیالیستی ویتنام بود. این پایگاه دریایی تا سال ۲۰۰۲ وجود داشت.(م)
[۴۰] Bishkek
[۴۱] ASEAN
[۴۲] World Social Forum
[۴۳] Porto Alegre
[۴۴] Shanghai Cooperation Organization (SCO)
[۴۵] International Forum of Marxist Parties
[۴۶] «دو قرن (به چینی: 两个一百年) یک شعار سیاسی است که به دو سالگرد صد ساله و مجموعهای از اهداف اقتصادی و سیاسی اعلام شده توسط دبیر کل شیجینپینگ در پی هجدهمین کنگره ملی حزب کمونیست چین CCP)) که در سال ۲۰۲۱ برگزار شد، اشاره دارد.
منظور از « دو قرن» دو سالگرد صد سالگی است:
- صدمین سالگرد تأسیس حزب کمونیست چین در سال ۱۹۲۱- بر اساس گفتمان رسمی حکچ، جامعهی شیائوکانگ (Xiaokang) در پایان این صدمین سالگرد بهدستخواهدآمد. با این که “Xiaokang” – تقریباً به معنای «درآمد متوسط» – یک نظریهی انتزاعی است که ریشه در کنفوسیوس و ایدئولوژی سوسیالیستی دارد، حزب آن را بر اساس دو برابر شدن ارقام درآمد سرانه در سال ۲۰۱۰ ترسیم کرده است.
- صدمین سالگرد تأسیس جمهوری خلق چین در سال ۲۰۴۹- در آن زمان، چین به یک کشور قوی، دموکراتیک، متمدن، هماهنگ و مدرن سوسیالیستی تبدیل خواهد شد.» (م، به نقل از ویکی پدیا)
[۴۷] Transatlantic
[۴۸] “window to Europe” کنایه ازپترزبورگ است. (م)
[۴۹] Khatyn
خاتین (به بلاروسی: Хаты́нь، رومی: Chatyń، تلفظ [xaˈtɨnʲ]؛ روسی: Хаты́нь، تلفظ شده [xɐˈtɨnʲ]) دهکده ای با ۲۶ خانه و ۱۵۷ سکنه در بلاروس، در منطقه لاهویسک، منطقهی مینسک، ۵ کیلومتر دورتر از مینسک بود. در ۲۲ مارس ۱۹۴۳، تقریباً کل جمعیت روستا توسط گردان ۱۱۸ شوتزمنشافت به تلافی حملهی پارتیزان ای شوروی به سربازان آلمانی قتلعام شدند. (م، نقل از ویکی پدیا)
[۵۰] نهم ماه مه روز پیروزی بر فاشیسم (م)
[۵۱] Arseny Zverev
[۵۲]“Stalin and Money”
[۵۳] People’s Commissariat of Defense
[۵۴] flying fortress
[۵۵] the All-Union Communist Party (of Bolsheviks) [CC AUCP (B)]
[۵۶] G.K.Zhukov
[۵۷] Chelyabinsk
[۵۸] Kirovo-Chepets
[۵۹] Karaganda
[۶۰] Magnitogorsk
[۶۱] Kuznetsky
[۶۲] Joseph Davis
[۶۳] “Mission to Moscow”
[۶۴] این رویکرد برنامهریزی بعدها در مدیریت و برنامهریزی استراتژیک در قالب یک رویکرد نظری مهم مطرح شد که در حوزهی آیندهپژوهی نیز از بنیانهای نظری مهم محسوب میشود. (م)
[۶۵] Gosplan
کمیتهی برنامهریزی دولتی، که معمولاً به عنوان Gosplan شناخته میشود، دفتر نمایندگی مسئول برنامهریزی اقتصادی مرکزی در اتحاد جماهیر شوروی بود. (م)
[۶۶] آنها در واقع نئولیبرال و خواهان سرمایهداری افسارگسیخته و غارت منابع ملی از طریق خصوصیسازی و سایر دستورکارهای نئولیبرالی برای تخریب اقتصاد ملی هستند. (م)
[۶۷] Yeltsin
[۶۸] Gaidar
[۶۹] Chubais
[۷۰] Kozyrev
[۷۱] به عبارت دیگر، در انتظار رویدادهای هیجانانگیزی هستند. (م)
[۷۲] “The Broken Vector of the Russian Economic Development”
[۷۳] Council for Development and National Projects
[۷۴] Oryol International Economic Forum
[۷۵] بهنظرمیرسد منطقاً در این جمله باید بیش و پیش از همه به حمایت کارگران و زحمتکشان از برنامه اشاره میشد که ظاهراً مورد غفلت واقع شده است. (م)
[۷۶] All-Union Construction Projects
قرارداد اتحادیهی عمومی یا همه اتحادیهای، به معنای توافقی است که بین کارفرما و نمایندهی کارکنان وی در یک واحد مذاکرات جمعی صورت میگیرد که به موجب آن کلیهی کارکنان این واحد، ملزم به عضویت در یک تشکل کارگری واحد هستند. اما در اینجا اشاره به یک سری از بلندپروازانهترین پروژههای ساختمانی است که از اهمیت زیادی برای اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بوند. (م)
[۷۷] “The Young Guard”
[۷۸] “The Young Guard” by Alexander Fadeyev
[۷۹] “They Fought for Their Motherland” by Mikhail Sholokhov
[۸۰] Konstantin Simonov
[۸۱] Yuri Bondarev
[۸۲] “Battalions Ask for Fire Support”
[۸۳] “Hot Snow”
[۸۴] Dnieper
[۸۵] روز زبان روسی سازمان ملل متحد (به روسی: День русского языка Организации Объединенных Наций) هر ساله در ۶ ژوئن برگزارمیشود. این رویداد توسط سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در سال ۲۰۱۰ تأسیسشد. روز زبان روسی سازمان ملل مصادف با سالروز تولد الکساندر پوشکین، شاعر روسی است که پدر زبان روسی مدرن به حساب میآید. (م، نقل از ویکی پدیا)
[۸۶] “Russia. Education in the Transition Period.”
[۸۷] Bachelor of Arts (BA) لیسانس (کارشناسی) هنر
[۸۸] Master of Arts (MA) فوقلیسانس (کارشناسی ارشد) هنر
[۸۹] Bologna system
فرآیند بولونیا یک فرآیند مهم برای هماهنگکردن سیستمهای مختلف آموزش عالی اروپا است که هدف آن ایجاد یک منطقهی اروپایی آموزش عالی و ارتقای سیستم آموزش عالی اروپا در مقیاس جهانی به منظور افزایش رقابت بینالمللی آن است.
[۹۰] “Science and Education Under Sanctions”
[۹۱] “Education for All”
[۹۲] Communist Party of the Soviet Union (CPSU)
[۹۳] Kommunistichesky Soyuz Molodyozhi (به زبان روسی) اتحادیهی جوانان کمونیست
[۹۴] “party of power”
[۹۵] “dog-knights”
شوالیه (به فرانسوی: Chevalier، سوارکار) مقام افتخارآمیزی است که رؤسای دولت (همچنین پاپ) یا نماینده آنان، در پی خدمت به پادشاه، کلیسا یا کشور به شخصی (به ویژه افراد نظامی) عطا میکنند. (م، نقل از ویکی پدیا)
در اینجا منظور نویسنده از عبارت ترکیبی «سگ-شوالیه» میتواند دربردارندهی مفهوم «سگهای نگهبان وفادار» به نظام سرمایهداری جهانی باشد که در جهان معاصر در قالبهایی چون فاشیسم و نئوفاشیسم برای پیشبرد اهداف سیستم سرمایهداری مورد استفاده قرارمیگیرند. از این رو این سیستم هم برای ایجاد آنها تدارکمیبیند و سرمایهگذاری میکند و هم از آن حمایت همهجانبه بهعملمیآورد که در اوکراین مشهوداست. (م)
[۹۶] The Union of Communist Parties – Communist Party of the Soviet Union (UCP–CPSU)
اتحادیهی احزاب کمونیست – حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (UCP–CPSU) فدراسیونی از احزاب کمونیست در کشورهای پس از شوروی است که در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد. (م)
[۹۷] Mussolini
[۹۸] Franco
[۹۹] Buchenwald,
[۱۰۰] Mauthausen
[۱۰۱] Dahau
[۱۰۲] Sobibor
[۱۰۳] Majdanek
[۱۰۴] Oswiecim
[۱۰۵] Reichstag
[۱۰۶] Vilnius پایتخت کشور لیتوانی
[۱۰۷] Tallinn پایتخت و بزرگترین شهر کشور استونی
[۱۰۸] Azov
[۱۰۹] wolf hook ) نشانهای متعلق به نازیسم (
[۱۱۰] Nietzsche
[۱۱۱] Chamberlain
[۱۱۲] Gobinau
[۱۱۳] neo-Malthusianism
« مالتوسیانیسم – دکترین ارتجاعی که از طرف توماس مالتوس (۱۸۳۴-۱۷۶۶) ارائه شده بود، او گمان میکرد ثابتکرده که جمعیت از وسایل معاش سریعتر رشدمیکند و فقر و بدبختی طبقهی کارگر تحت سرمایهداری بخاطر رشد سریع جمعیت است، نه بخاطر استثمار سرمایهداری از کارگران.
مالتوسیانیسم کوششی از طرف ایدئولوگهای بورژوازی بود که سرمایهداری را تبرئهکند و اجتنابناپذیری فقر و بدبختی طبقهی زحمتکش را تحت هر سیستم اجتماعی ثابتکند، کوششی برای اختفای علل واقعی شرایط اسفناک تودهها از آنها و منحرفکردن آنها از مبارزه بر ضد سیستم سرمایهداری.
مارکس بیرحمانه از تئوری مالتوس انتقادکرد و ثابتنمود که فقر تودهها حاصل سرمایهداری و معلول سلب مالکیت کار بیمزد از کارگران توسط سرمایهداران است. او نشانداد که نابودکردن سرمایهداری و گذار به سوسیالیزم پایانی برای فقر و بدبختی طبقهی کارگر است.
مارکس نشانداد که در واقع هیچ قانون عمومی رشد جمعیت وجودندارد و هر فرماسیون اجتماعی – اقتصادی قانون رشد جمعیت خودش را دارا میباشد.
در سالهای ۱۸۷۰ مالتوسیانیسم به شکل نئومالتوسیانیسم تجدیدحیاتکرد و کوشید فقر روزافزون (ناشی از استثمارسرمایهداری) را با تئوریهای شبهعلمی «پُر جمعیتی مطلق»، تقلیل محصول خاک و غیره توجیهکند. نئومالتوسیانیسم کنترل تولد، جنگها و بیماریهای اپیدمیک را بهمثابهی وسایلی برای نگهداری سرمایهداری و رفع بدبختی تودهها میانگاشت و بسیاری از طرفدارانش تبعیض نژادی را ابراز میکنند.»
(م، نقل از : http://lenin.public-archive.net/fa/L2080fa.html)
[۱۱۴] post-humanism
[۱۱۵] Klaus Schwab
[۱۱۶] Pushkin
[۱۱۷] Dostoyevsky
[۱۱۸] Tolstoy
[۱۱۹] Chaikovsky
[۱۲۰] Salazar (م، نخستوزیر دیکتاتور پرتقال)
[۱۲۱] Antonescu (م، دیکتاتور رومانی)
[۱۲۲] Mannerheim (م، نخستوزیر دیکتاتور پرتقال)
[۱۲۳] Pilsudski (م، رئیسجمهور ششم فنلاند )
[۱۲۴] Quisling (م، وزیر دفاع فاشیست نروژ در جنگ جهانی دوم )
[۱۲۵] “golden billion”
اشاره به باوری است که در کتابی با عنوان «توطئه دولت جهانی: روسیه و میلیارد طلایی» توسط «آناتولی تسیکونوف» روزنامهنگار روس با نام مستعار
« آ. کوزمیچ» در سال ۱۹۹۰ نوشته و چاپ شدهبود. بر اساس این نگاه یک میلیارد نفر در جهان غرب درصدد آن هستند تا تمام جهان را تحت کنترل خود درآورند و منابع همهی جهان را تصاحبکنند. ولادیمیر پوتین نیز در یک سخنرانی اعلامکرد : «میلیارد طلایی جهان را به افراد درجهی یک و دو تقسیممیکند و بنابراین، اساسا نژادپرست و استعماری نو است»
در فرازی دیگر پوتین تأکیدکرد: «البته این میلیارد طلایی به دلایلی طلایی شد. دستاوردهای زیادی داشتهاست، اما این دستاوردها نه به لطف اجرای برخی ایدهها و اتخاذ برخی مواضع بلکه تا حد زیادی از طریق غارت مردم دیگر در آسیا و آفریقا میسرشدهاند. در واقع، این چنین بود. ببینید هند چگونه غارتشدهاست».
بدین ترتیب بر اساس این نگاه یک میلیارد نفر از جهان غرب برای تسلط بر بقیهی جهان و تضییع حقوق مردم آنها و غارت و نابودی آنها عملمیکنند که باید در برابر آن ایستاد. این نگاه مداخلهی آمریکا، اتحادیهی اروپا و ناتو در جنگ اوکراین را هم از همین زاویه میبیند. (م)
[۱۲۶] “Survival of the Richest”
[۱۲۷]Joseph Stiglitz
[۱۲۸] Nouriel Roubini
[۱۲۹] Thomas Picketty
[۱۳۰] Litmus test
از کاغذ تورنسل برای سنجش و شناسایی اسیدها و بازها استفادهمیشود. و ظاهراً نویسنده در اینجا همهگیری را به کاغذ تورنسلی تشبیهکردهاست که با نشاندادن بیکاری و فقر مردم، واقعیت قطبیت طبقاتی جامعهی سرمایهداری را عیانکردهاست. (م)
[۱۳۱] Valdai Forum
باشگاه گفتگوی والدای در سال ۲۰۰۴ تأسیسشد. نام آن از دریاچه والدای که در نزدیکی ولیکی نووگورود قرار دارد و اولین جلسه باشگاه در آنجا برگزارشد، گرفتهشدهاست.
پتانسیل فکری باشگاه گفتگوی والدای هم در روسیه و هم در خارج از کشور بسیار موردتوجهاست. بیش از ۱۰۰۰ نمایندهی جامعهی علمی بینالمللی از ۸۵ کشور جهان در فعالیتهای باشگاه شرکتکردهاند. آنها شامل اساتید دانشگاهها و اندیشکدههای بزرگ جهان از جمله :دانشگاههای هاروارد، کلمبیا، جورج تاون، استنفورد، کارلتون، دانشگاه لندن، دانشگاه قاهره، دانشگاه تهران، دانشگاه چین شرقی، دانشگاه توکیو، دانشگاه تل آویو، دانشگاه مسینا، دانشگاه جان هاپکینز، دانشکده اقتصاد لندن، کینگز کالج لندن، ساینس پو و سوربن است.
برنامههای منطقهای باشگاه گفتگوی والدای – گفتگوهای آسیایی، خاورمیانه، روسیه-چین و اروپا-آتلانتیک- توجه قابلتوجهی را از سوی جامعهی کارشناسان بینالمللی به خود جلبکردهاست. این باشگاه جلساتی را در مجمع اقتصادی بینالمللی سن پترزبورگ و مجمع اقتصادی شرق در ولادی وستوک برگزارمیکند. (م، نقل از https://valdaiclub.com/about/valdai/ )
[۱] https://cprf.ru/2023/05/gennady-zyuganov-fighting-for-the-russian-world/
ریشه های زبانی شوونیسم کبیر روسیه
برگرفته از کتاب “پادشاهی گمشده” اثر سرگئی پلخی
جشن برداشت محصول ،زنان دهقان با لباس های محلی. ،
اوبلاست چرنیگوف. نمایشگاه قوم نگاری، اقوام ۱۸۶۷
سه سنگ سکندری در مسئله ملی.
ТРИ КАМНЯ ПРЕТКНОВЕНИЯ В НАЦИОНАЛЬНОМ ВОПРОСЕ
[درمان ظریفی که لنین برای روسیه شوونیستی پیشنهاد کرد. اصلا. توجه نشده است. .]
#Ленин #СССР #Сталин
لنین فراتر و خیلی زودتر از استالین دید و شوونیسم بزرگ روسیه را خطر اصلی برای دولت شوروی خواند.
https://t.me/ALi_CCCP_Moradnejad/834
.
چوگاشویلی[ استالین] و مبارزه با شوونیسم کبیر روسیه
Джугашвили (Сталин) объявлял борьбу с «великорусским шовинизмом»
بادرود بیکران استاد مسعود امیدی گرامی از ترجمه رفیق گنادی زیوگانف چهره نامی واز شخصیت های برجسته کمونیست های جهانی در اتحاد شوروی سابق است .تجربه وزندگی ما نزدیک به مدت ۴۰ سال دراین کشور ها .سیر فراز ونشیب ها وخیانت رهبرانیکه آب به آسیاب آمپریالیسم آمریکا ریخته اند فاجعه ای منجر به جهان تک قطبی گردید وامروزه با جنگ تحمیلی صلح جهانی آرامش بشریت را به مخاطره انداخته اند تا چند درصدی های حاکم برهرم قدرت جهانی یکه تازی کنند. ترجمه زیوگانف درسی است برای همه پژوهشگران مترقی و چپ آرمان خواه و ضد فاشیسم که ضرورت مبارزه ملی وطبقاتی زحتمکشان را به فراموشی تاریخ نمی سپارند .
من هم ضمن تشکر از زحمات بیدریغ آقای امیدی از جنابعالی چون در آنجا بودید چند سئوالی داشتم که مطرح میکنم شاید شایسته جوابگویی بدانید. ۱ _ ماهیت و عملکرد حزب وحدت روسیه. از اخبار و بیانیه های ح ک ف ر اینطور استنباط میشود با منافع مردم روسیه همگام نیست و حتی نظرات پوتین را بعضا نادیده میگیرد.در انتخابات هم به تقلب متوسل شده است. اما شنیده ام. انشعابیون (سالها قبل از ح ک ف ر) به این حزب پیوسته اند.که بیانگر وجه مشترکاتی است. ۲ _در یکی از گنگره های ح ک ف ر روانشاد لیگاچف مسئول تشکیل کمیته ای میشود که علل فروپاشی اتحاد شوروی را گزارش بدهد (بنقل از نامه مردم). آیا این گزارش ارائه شده است ۳_ تشکلات و وضع سندیکا ها در روسیه و ارتباط آنها با ح ک ف ر و احیانا با حزب وحدت روسیه و سایر احزاب چگونه است آیا موانعی برای ح ک ف ر در ارتباط با سندیکاها وجود دارد. با تشکر از توجه تان
با تعذر چون عبارت” اما شنیده ام انشعابیون …”نامفهوم است تصحیح میکنم. از طرف دیگر شنیده ام که انشعابیونی از حزب کمونیست فدراسین روسیه سالها قبل به حزب وحدت روسیه (حزب منتسب به پوتین) پیوسته اند که بیانگر مشترکاتی بین این دو حزب است
این ادعاهای شوینست به اصطلاح کمونیست در دفاع از بورژوازی روسیه و ناسیونالیسم توجیحی برای جنگ جنایتکارانه پوتین علیه مردم اوکرائین یادآور دفاع سوسیالیست های شوینست در زمان جنگ اول جهانی می باشد. دکان کمونیستی این اپورتونیست برای گرفتن امتیاز از الیکارش های سرمایه داری روسیه می باشد و این هم مزخرفات برای توجیه تهاجم نظامی علیه مردم اوکرائین ابلهانه می باشد.
ترجمه روان و توضیحات مترجم ارزش این مقاله چند برابر کرده است .خود مقاله بسیار آموزنده است.
متاسفانه نظر بخشی از چپهای ایران در مورد عملیات ویژه روسیه در اوکراین و مبارزه علیه نازیهای پرورش یافته اوکراینی توسط آنگلوساکسونها وناتو کاملا در خدمت امپریالیزم آمریکا و ناتو میباشد .
با درود
بسیار آموزنده بود.امیدوارم که از این گونه مطالب بیشتر منتشر کنید تا واقعیت های جهانی بیشتر شناخته شود.
امیدوارم این نوشتار نظرات شخصی زیوگانف باشد نه نظررسمی حزب کمونیست روسیه.ایشان ضمن برشمردن مشکلات بسیار حاد اق اج وآموزشی روسیه پس از فروپاشی شوروی وانتساب آن به سیاست های حزب حاکم به رهبری پوتین،به صورتی تمام وکمال از عملیات به اصطلاح ویژه ی پوتین حمایت بی چون و چرا می کندو این جنگ را در حد جنگ میهنی و شاید برتر از آن ستایش می کند.صرف نظر از شعارهای رنگارنگ شوونیستی که ارزش بازگویی ندارند نویسنده علت اصلی جنگ را تحریکات دولت غربی و آمریکا می داند که کاملا درست است ولی نکته این جاست که این تحریکات ودسیسه ی امپریالیستی باهدف وارد کردن روسیه به این جنگ صورت گرفت.جنگی که نتایج زیانباری برای خلق های روسیه و اوکراین درپی داشته و پایانی خوشایند برای آن متصور نیست.
عملیات به اصطلاح ویژه ی پوتین؟؟؟
چرا به اصطلاح؟؟؟
عملیات ویژه نامیده می شود.
چون تاکتیک ها اختلاف اساسی دارد با تاکتیک هائی که آمریکا در عراق اعمال کرد.اگر حمله تمام عیار بود به شکل دیگر و با تاکتیک هائی بسیار متفاوتی انجام می شد.
ادغام استالینیسم و ناسبونالیسم روسی !
رگه های ناسیونالیسم روس که در ح.ک.ا.ش وجود داشت، امروز در صحبتهای رهبر ح.ک.روسیه کاملا کریستالیزه و برجسته شده.
این حزب امروز متاسفانه به دنبالچه الیگارشی مالی پوتین تبدیل شده.