دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

چپ غربی و تضاد آمریکا و چین – پرابهات پاتنایک، ترجمه ی: راحله طارانی

کسانی که  چین را به عنوان  یک اقتصاد سرمایه داری و درگیر فعالیت های امپریالیستی در سراسر جهان در رقابت با ایالات متحد می بینند، در بهترین حالت، موضع اخلاقی دارند و «سرمایه دار» را با مفهوم  «بد» و سوسیالیست را با مفهوم  «خوب» اشتباه می گیرند. موضع آنها در واقع این است که می گویند: من تصور خود را از نحوه رفتار یک جامعه سوسیالیستی دارم (که یک تصور آرمانی است) و اگر رفتار چین از برخی جهات با تصورات  من متفاوت باشد، چین در اصل  نمی تواند سوسیالیستی باشد و بنابراین باید سرمایه داری  باشد.  اما اصطلاحات سرمایه دار و سوسیالیست معانی بسیار خاصی دارند

راحله طارانی

لایه های قابل توجهی از چپ غربی غیرکمونیستی تضاد رو به رشد بین ایالات متحده و چین را نوعی رقابت بین امپریالیستی می بینند. چنین توصیفی از دیدگاه آنها سه کارکرد نظری متمایز را انجام می دهد: اول اینکه ، توضیحی برای تضاد فزاینده بین ایالات متحده و چین ارائه می دهد. دوم، این کار را با استفاده از یک مفهوم لنینیستی و در چارچوب یک پارادایم لنینیستی انجام می دهد. و سوم اینکه، چین را به عنوان یک قدرت امپریالیستی نوظهور و با این  استنباط، آن را یک اقتصاد سرمایه داری نقد می کند که با نقد اولترا چپ (چپ ماورای چپ)  از چین مطابقت دارد.

چنین توصیفی به طور طعنه آمیزی موجب می شود این بخش های چپ به طور ضمنی یا صریح در دسیسه های امپریالیسم ایالات متحده علیه چین شریک باشند. در بهترین حالت، به موضعی می‌انجامد که معتقد است هر دو کشور امپریالیستی هستند، بنابراین هیچ فایده‌ای برای حمایت از یکی در برابر دیگری وجود ندارد. در بدترین حالت، منجر به حمایت از ایالات متحده در برابر چین به عنوان “شیطان کوچکتر” در درگیری بین این (به اصطلاح) دو قدرت امپریالیستی می شود. در هر صورت، این امر منجر به محو موضع مخالف نسبت به مواضع تهاجمی امپریالیسم ایالات متحده در برابر چین می شود، و از آنجا که این دو کشور در اکثر مسائل معاصر با یکدیگر تعارض دارند، منجر به کاهش کلی مخالفت با امپریالیسم ایالات متحده آمریکا می شود

مدتی است که بخش های مهمی از چپ غربی، حتی آنهایی که مخالف امپریالیسم غربی هستند، از اقدامات این امپریالیسم در موقعیت های خاص حمایت می کنند. حمایت آنها از بمباران صربستان در زمانی که آن کشور توسط اسلوبودان میلوسویچ اداره می شد، مشهود بود. در حال حاضر در حمایت از ناتو در جنگ جاری اوکراین مشهود است. و همچنین در عدم مخالفت شدید آنها با نسل کشی که توسط اسرائیل بر مردم فلسطین در غزه با حمایت فعال امپریالیسم غربی انجام می شود، مشهود است. سکوت یا حمایت از موضع تهاجمی امپریالیستی نسبت به چین توسط بخش‌های خاصی از چپ غربی، به یقین، لزوماً با این مواضع یکسان نیست. اما با آنها مطابقت دارد.

چنین موضعی که با امپریالیسم غربی مخالفت جدی ندارد، از قضا در تضاد کامل با منافع و نگرش طبقه کارگر در کشورهای متروپل است. به عنوان مثال، طبقه کارگر در اروپا به شدت با جنگ نیابتی ناتو در اوکراین مخالف است، همانطور که در بسیاری از مواردی چون امتناع کارگران از بارگیری محموله تسلیحات اروپایی برای اوکراین مشهود است. این تعجب آور نیست، زیرا جنگ با تشدید تورم بر زندگی کارگران نیز تأثیر مستقیم گذاشته است. اما فقدان مخالفت مستقیم چپ با جنگ، بسیاری از کارگران را به سمت احزاب راست سوق می‌دهد و موجب خواهد شد که اگر زمانی به قدرت برسند هم مواضعشان با مواضع امپریالیستی مطابقت داشته باشند؛ همانطور که در مورد ملونی در ایتالیا اتفاق افتاد. حداقل درموقعیت اپوزیسیون، به مواضع امپریالیستی انتقاد می کردند. بنابراین، سکوت چپ غربی در برابر امپریالیسم غربی باعث جابجایی کل مرکز ثقل سیاسی به راست در بیشتر کلان شهرها شده است، و تضاد ایالات متحده و چین را به عنوان یک رقابت بین امپریالیستی ارزیابی کردن در این روایت نقش دارد.

کسانی که  چین را به عنوان  یک اقتصاد سرمایه داری و درگیر فعالیت های امپریالیستی در سراسر جهان در رقابت با ایالات متحد می بینند، در بهترین حالت، موضع اخلاقی دارند و «سرمایه دار» را با مفهوم  «بد» و سوسیالیست را با مفهوم  «خوب» اشتباه می گیرند. موضع آنها در واقع این است که می گویند: من تصور خود را از نحوه رفتار یک جامعه سوسیالیستی دارم (که یک تصور آرمانی است) و اگر رفتار چین از برخی جهات با تصورات  من متفاوت باشد، چین در اصل  نمی تواند سوسیالیستی باشد و بنابراین باید سرمایه داری  باشد.  اما اصطلاحات سرمایه دار و سوسیالیست معانی بسیار خاصی دارند و متضمن وابستگی به انواع خاصی از دینامیزم ها هستند، که هر کدام آنها ریشه ی بنیادین در روابط مالکیت دارند. درست است که  چین دارای بخش سرمایه داری قابل توجهی است، یعنی بخشی که با روابط مالکیت سرمایه داری مشخص می شود، اما بخش عمده ای از اقتصاد چین همچنان متعلق به دولت است و با جهت گیری متمرکز مشخص می شود که ممانعت از خودگردانی (یا «خودسرانه »)  سرمایه داری را نشان می دهد. می توان  بسیاری از جنبه‌های اقتصاد و جامعه چین را نقد کرد، اما «سرمایه‌داری» نامیدن آن ونهایتا” با فعالیت‌های امپریالیستی همراه شدن بسیار نادرست است. این نه تنها از نظر تحلیلی اشتباه است، بلکه به پراکندگی عملی ایی  منتج می‌شود که به وضوح در خلاف مصلحت هم طبقه‌های کارگر در کلان شهرها  و هم مردم کارگر در جنوب جهان است.

اما بلافاصله این سؤال مطرح می شود: اگر تضاد ایالات متحده و چین مظهر رقابت بین امپریالیستی نیست، پس چگونه می توانیم ظهور آن را در دوره اخیر توضیح دهیم؟ برای درک این موضوع باید به دوران پس از جنگ جهانی دوم برگردیم. سرمایه داری بعد از جنگ به شدت تضعیف شد و با یک بحران وجودی مواجه شد: طبقه کارگر در کلان شهرها  حاضر به بازگشت به سرمایه داری قبل از جنگ که بیکاری و فقر توده ای را به دنبال داشت، نبود. سوسیالیسم در سرتاسر جهان پیشرفت های بزرگی کرده بود، و مبارزات آزادیبخش در جنوب جهانی علیه ظلم استعماری و نیمه استعماری به اوج خود رسیده بود. بنابراین سرمایه داری برای بقای خود مجبور بود چند امتیاز بدهد: معرفی حق رای جهانی بزرگسالان، اتخاذ تدابیر دولت رفاه، مداخله  نهاد دولت در مدیریت تقاضا، و بالاتر از همه پذیرش استعمار زدایی رسمی سیاسی.

اما استعمار زدایی سیاسی به معنای استعمار زدایی اقتصادی، یعنی انتقال کنترل بر منابع جهان سومی که تا آن زمان توسط سرمایه کلان شهرها به کشورهای تازه استقلال یافته اعمال می شد، نبود. در واقع امپریالیسم علیه چنین انتقال‌هایی مبارزه‌ای تلخ و طولانی داشت که با سرنگونی دولت‌هایی به رهبری آربنز، مصدق، آلنده، چدی جاگن، لومومبا و بسیاری دیگر مشخص شد. با این حال، سرمایه کلان شهرها در بسیاری از موارد نمی‌توانست از خارج شدن منابع جهان سوم از کنترل رژیم‌های سرگردانی که پس از استعمارزدایی در این کشورها پدید آمده بودند، جلوگیری کند.

جریان تغییرات  به نفع امپریالیسم پیش رفت و با ظهور مرحله بالاتری از تمرکز سرمایه  که منجر به ایجاد سرمایه جهانی شد، شامل به ویژه  سرمایه جهانی شده در حوزه مالی،  و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی که خود کاملاً بی ارتباط با جهانی سازی مالی نبود. امپریالیسم کشورها را در شبکه جهانی شدن و از این رو در گرداب جریان های مالی جهانی گرفتار کرد و آنها را تحت تهدید جریان های مالی مجبور به دنبال کردن سیاست های نئولیبرالی کرد که به معنای پایان رژیم های  ایجاد کننده و بازیابی کنترل  توسط سرمایه کلان شهرها بر بسیاری از منابع جهان سوم، از جمله استفاده اززمین جهان سوم بود.

در مواجهه با این پس‌زمینه تاکید مجدد برهژمونی امپریالیستی است که می‌توان تشدید تضاد آمریکا و چین و بسیاری از تحولات معاصر دیگر مانند جنگ اوکراین را درک کرد. دو ویژگی این ادعای مجدد باید مورد توجه قرار گیرد: اولین ویژگی این است که دسترسی به بازار کلان شهرها برای کالاهایی  از کشورهایی مانند چین، همراه با تمایل سرمایه کلان شهرها برای ایجاد  کارخانه‌ها در چنین کشورهایی برای بهره بردای  از دستمزدهای نسبتاً پایین‌تر آن‌ها برای تامین تقاضای  جهانی، نرخ رشد  اقتصادی در این کشورها (و فقط اقتصاد این کشورها) ی جنوب جهانی را شتاب بخشید.  این در مورد چین  به حدی بود که قدرت متروپل اصلی،  یعنی ایالات متحده، چین را به عنوان یک تهدید تلقی کرد. ویژگی دوم، بحران سرمایه داری نئولیبرال است که پس از فروپاشی «حباب» مسکن در ایالات متحده، به شدت بروز کرده و عیان شده  است.

به هر دو دلیل مذکور ، ایالات متحده اکنون می خواهد  اقتصاد خود را در برابر واردات از چین و سایر کشورهای جنوب جهانی با موقعیت مشابه محافظت کند. حتی اگر این واردات، حداقل تا حدی، تحت حمایت سرمایه ایالات متحده باشد، ایالات متحده نمی تواند خود را در معرض  ریسک “غیرصنعتی کردن- یا صنعت زدایی” قرار دهد. این امر به این معنی است که ایالات متحده تمایل  به کوچک کردن چین دارد، آن هم  به سرعت پس از آنکه چین را به خاطر «اصلاحات اقتصادی» خود تحسین کرد. این ریشه در تضادهای سرمایه داری نئولیبرال دارد، و از این رو در منطق ذاتی تاکید مجدد هژمونی امپریالیستی؛ و این رقابت بین امپریالیستی نیست، بلکه مقاومت چین و سایر کشورهایی که از آن پیروی می کنند، در برابر اصرار مجدد هژمونی توسط امپریالیسم غربی است که تشدید تضادهای ایالات متحده و چین را توضیح می دهد.

همانطور که بحران سرمایه داری تشدید می شود، همانطور که ظلم کشورهای جهان سوم به دلیل ناتوانی آنها در ارائه بدهی های خارجی از طریق تحمیل “ریاضت اقتصادی” توسط آژانس های امپریالیستی مانند صندوق بین المللی پول افزایش می یابد و به نوبه خود مقاومت بیشتر آنها و کمک بیشترچین  به آنها را می طلبد. تضادهای آمریکا و چین شدیدتر خواهد شد و جنجال‌ها علیه چین در غرب شدیدتر خواهد شد.

منبع : مانتلی رویویو آنلاین

https://akhbar-rooz.com/?p=222456 لينک کوتاه

4.2 21 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

13 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
طرفدار کمونیسم
طرفدار کمونیسم
5 ماه قبل

امپریالیستی و غیر امپریالیستی کردن بحث در مورد جامعه و دولت چین یک ریاکاری ست برای سرپوش گذاشتن بر واقعیت بردگی مزدی بودن کل جامعه چین و جلوگیری از انقلاب کمونیستی علیه حزب شارلاتان کمونیست چین. همین نوع بحثها را در مورد حمله روسیه به اوکراین کردند تا ماهیت ضد کارگری اوکراین و روسیه را پنهان کنند. مثبت دهندگان به مقاله و منفی دهندگان به کامنتها ماموران رژیم هستند چون رژیم میخواهد پادوی چین و روسیه بشود. اگر چیزی بیشتر از انگشت زدن دارند بیایند همینجا بر سر ماهیت جامعه چین و روسیه و ایران بحث کنیم. بحث ندارند، مثل اسرائیل و امریکا و بقیه اروپایی ها ماشه بدست هستند. در جنگ مرتجعین غرب و شرق شرکت نخواهیم کرد و تا میتوانیم سعی خواهیم کرد تا شرایط را برای تبدیل جنگ به انقلاب فراهم کنیم.

بهمن خیرخواه
بهمن خیرخواه
5 ماه قبل

میشه به اسم «طرفدار کمونیسم» خواننده را از هرچه «کمونیسم» ست بیزار نکنید؟آخه کمونیسم که با این حرفهای بی حساب و کتاب معرفی نمیشه…کسی هم که الفبای آنرا می داند فقط از «کمونیسم» شما بیزار میشه..پس شما برای آنها که نمی دانند خطرناکید…در رد ادعاهای شما.به قول جیمی کارتر که می گوید آمریکا جنگ دوست ترین ملت جهان در تمام تاریخ ست. اضافه می کند که چین از سال ۱۹۷۹ در هیچ جنگی نبوده به این دلیل تا ۲۰۴۰ اقتصاد برتر جهان خواهد شد. برای شما این اهمیت ندارد؟بین تمام جوامع سرمایه داری در بسیاری زمینه ها اختلاف وجود دارد و نمی توان همین طوردیمی همه را به یک چوب زد یا ملانقطی شد هر کس نظری میدهد باید خواند و با واقعیت ها مقایسه کرد.همین
https://www.commondreams.org/views/2019/04/18/jimmy-carter-us-most-warlike-nation-history-world

طرفدار کمونیسم
طرفدار کمونیسم
5 ماه قبل

شما اصلا بحث من را متوجه نشده اید چون اصلا کمونیست نیستید. بحث من این است که مبارزه ضد امپریالیستی چین کمونیستی نیست، بورژوایی است چون چین یک جامعه سرمایه داری ست. حزب کمونیست چین یک حزب دلال بورژواست، کارش بعد از مرگ مائو شد فروش نیروی کار کارگران چین به سرمایه داران غربی و آمریکا. هیچ اثری از سوسیالیسم در جامعه و فرهنگ ناسیونالیستی حاکمیت چین وجود ندارد، حزب کمونیست چین از یک مشت شیاد و کلاه بردار درست شده است. حتی میان ما کمونیستها، ما میدانیم که کسی کتابهای حزب کمونیست فعلی چین را برای آموزش کمونیست پیشنهاد نمیکنه. پیشنهاد میکنم من به شما مطالعه کتابهای مارکس است نه دن شیاپینگ. دن شیاپینگ میگوید سوسیالیسم یعنی دلال امپریالیستهای غربی شدن.

بهمن خیرخواه
بهمن خیرخواه
5 ماه قبل

من با کسی که وقایع یک جامعه را به مرگ این و آن رهبر یا سرور یا صدر منوط می کنه و حرف میزنه کمونیست نمی گویم و از این بحث های تکراری با نامهای قلابی بیزارم.
ما در ایران جنبش چپ و کارگری داشتیم و داریم و راهیان واقعی آن با تمام کج و کولگی می شناسیم شما نمی توانید با این اداها تاریخ ما پشت تابلوی «طرفدار کمونیسم» انکار یا تعریف کنید.
این آخرین جواب بود.

طرفدار کمونیسم
طرفدار کمونیسم
5 ماه قبل

مائو هیچ وقت کمونیست نبود، مائو مارکس را ناسیونالیستی می خواند. او فکر میکرد با بورژوایی کردن جامعه از طریق رهبری مارکسیسم ناسیونالیستی، جامعه سوسیالیستی درست میکند. مارکسیسم او فقط بورژوا زائید. آن کارگرانی که شما از آن حرف میزنید شبیه لخ والسای کارگر بودند و هستند. اسم واقعی گذاشتم چون اسم اصلی ام تحمیلی است. بچه کارکر بدنیا آمدم، کارگر از دنیا خواهم رفت. از کلمه کمونیست وحشت نکنید، این وحشت را بورژواهای مرتجع در ذهن شما کاشته اند. تا وقتیکه سرمایه داری هست، کمونیسم هم هست.

نادر
نادر
5 ماه قبل

اگر در جنوب ایران ماهیگیرانش نسل ماهى را از بین میبرند و و و و اگر این حرکت امپریالیستى نیست پس چیست. نویسنده بهتر است از تحیل به واقعیت ها برسد

نادر
نادر
5 ماه قبل

به نظر من مشکل کل این هست که نمیتوان سوسیالیسم را از لابلاى نوشته هاى مثلا نظریه پردازان یاد گرفت و فهمید. سوسیالیسم وقتى از تخیل گرائى بیرون میاید که آن را در بطن جامعه دید،لمس کرد و شناخت. وقتى مابین کارگران و فرودستان زندگى بکنى، آنوقت نظرات مارکس را به عینه در دور وبر خود بخوبى میبینى. وقتى ارزش اضافى کارگران، سرمایه سرمایه داران را هر دقیقه بیشتر و بیشتر میکند و کارگر حتى قدرت خرید کافى براى یک زندگى معمولى براى خود و خانواده اش ندارد، آنموقع سوسیالیسم را با پوست و استخوان خود لمس میکند و به تخیلات مقاله نویسانى که تنها مشگلاشان تعداد مقالات در سال هست بهائى نمیدهد. وقتى کارگران چینى همانند برده در مجتمع هاى کارخانه داران آمریکائى و اروپائى روزانه جان میکنند و هیچ قانون حمایت از کارگران در مورد آنها بکار برده نمیشود. وقتى چین در پى ساخت کانال آبى در نیکاراگوئه هست (که بر طبق تمامى داده ها فاجعه براىمحیط زیست هست) و حتى کارگران معمولى را از چین میاورد و دور پروژه تونل سازى حصار میکشد

فریبرز
فریبرز
5 ماه قبل

نمی دونم ترجمه چقدر با اصل مطابقت داره چون من نفهمیدم معنی سرمایه کلان شهرها چیه؟ ولی یک‌موضوع عجیب د این نوشتار اینه که برخلاف نوشته‌های پیشین نویسنده انگار نه انگار که ما در عصر سرمایه‌داری انحصاری قرار داریم. یعنی طوری برخورد کرده که گویا سرمایه داری دولتی در چین در حال رقابت با سرمایه داری خصوصی آمریکاست. که چنین چیزی نیست. تاکید لنین در کتاب امپریالیسم بیشتر از هر چیز بر انحصاری شدن سرمایه است. بنابراین رقابت بین سرمایه داری انحصاری آمریکا با سایر کشورها از جمله چین است. نویسنده فراموش کرده که هدف آمریکا کوچک کردن اقتصاد چین نیست، بلکه رقابت با اقتصاد اروپا هم هست. انفجار خط لوله نورد استریم توسط آمریکا را نباید تنها در رابطه با روسیه دید بلکه باید از دیدگاه گران شدن انرژی برای صنایع آلمان و فرانسه و انگلیس دید. این سیاست بعدا با افرایش نرخ بهره در آمریکا و کوچ میلیون‌ها دلار سرمایه از اروپا به آمریکا هم دید. در کل تحلیل عجیب غریب و بی پایه و اساسی بود.

Omid Bromand
Omid Bromand
5 ماه قبل
پاسخ به  فریبرز

«نویسنده فراموش کرده که هدف امریکا کوچک کردن اقتصاد چین نیست»، «انفجار خط لوله نورد استریم توسط امریکا را نباید در رابطه با روسیه دید». دلیل این حرف های بی پایه و اساس چیست؟‌مثل اینکه شما از کره مریخ به زمین امده اید و خبر ندارید که وحشی گری های امریکا در سطح جهانی چیزی جز در رابطه با قدرت روز افزون چین و روسیه نیست؟ اتفاقا راه انداختن جنگ و انفجار لوله ها، علت اصلی اش زدن روسیه، و از این طریق ضعیف کردن متحد استراتژیک چین ، و در نتیجه ضربه پذیر کردن خود چین است!!! اروپایی ها در هر صورت و در هر زمانی کما بیش رعیت امریکا بوده و هستند. رعیت کردن بیشتر اروپا در درجه دوم قرار دارد. سناتور لینسی گراهام و وزیر دفاع هلند علت براه انداختن جنگ و انفجار لوله ها را بیان کرده اند، تمام!!!: «روس‌ها دارند می‌میرند…این پول (کمک آمریکا به اوکراین) بهترین پولی است که ما تاکنون هزینه‌ کرده‌ایم». «حمایت از اوکراین بسیار به نفع ماست، زیرا آنها در حال جنگیدن در این جنگ هستند، نه ما.»، ..

ساسان
ساسان
5 ماه قبل

نویسنده مقاومت چین و دیگر کشورها رادربرابرامپریالیسم امریکا،رفابت نمیداند بلکه ضد هژمونیک میداند. این مثل آنست که بگوییم مبارزه برای کشتی گیری در برابرحریف برای برتری براو نیست بلکه برای شکست نخوردن و تسلیم نشدن است! مگرنه که ابزاراین مقاومت درافرایش تولید بالابردن توان بازاریابی و تسلط بربازاری در مقابل بازارامریکا است . اگر این مقاومت جز از راه رقابت صورت گیرد! جلوه های اقتصادی و غیر اقتصادی آن کدامست؟ مثل آنست که کسی عنب و انگور را به دوزبان بگوید که واقعیتش متفاوت نیست! واقعیت آنست که اگر جزاین بود باید اقتصاد چین برساختارهای دموکراتیک بنا میشد و کارگران در محل کار و مناسبات با سرمایه داری اعم از دولتی و خصوصی شرایط دموکراتیکی را داشته باشند واز فابریک تا بالاترین سطوح مناسبات اقتصادی _ اجتماعی دموکراسی حاکم باشد والاآخر. دیگر اینکه نویسنده اصل را برتصور چپ از سوسیالیزم می گذارد و نه تعاریف پذیرفته شده در نظریه های سوسیالیستی!به این سبب بحث نادرست اخلاقی و بد خوب را به میان میکشد

مهرداد 1
مهرداد 1
5 ماه قبل

بهتر بود که مترجم محترم فقط به مانتلی رویو اکتفا نمیکردند و نام نویسنده مقاله را نیز پای ان میگذشتند. چون پرابهات پاتنایک (نویسنده مقاله فوق) شش سال پیش در همان نشریه مرگ نئولیبرالیسم را پیش بینی کرده بود!  طبیعتا پیش بینی های اراده گرایانه که موجبات دلخوشی کوتاه مدت اما درد سر های دراز مدت را به دلیل تخیل گرایی و غلط از آب در آمدن تحلیل ها به اعتبار نویسنده نیز خدشه وارد میاورد. واقعیت محض نشان از تشدید روابط بسیار موفقیت آمیز اقتصاد سرمایه داری در چین دارد که با واردات صنایع نیمه هادی و الکترونیک امریکا و توسعه واحد های تولیدی با شرکت کارگران چینی اقتصاد سرمایه داری چین را به اعتلا رساندند.

پیش بینی های مبتنی بر پایان سرمایه و جایگزینی ان با سوسیالیسم از آغاز قرن پیش با اتکا به شوروی شروع شد، و امروز مایوسانه با اتکا به چین سرمایه داری ادامه دارد.

اسد قومسی
اسد قومسی
5 ماه قبل
پاسخ به  مهرداد 1

چنین تحلیل آبکی و سطحی در درجه اول از مانتلی ریویو بعید است و دوم با نوشته های قبلی خود نویسنده نیزهم جهت نیست.

مهرداد 1
مهرداد 1
5 ماه قبل
پاسخ به  اسد قومسی

خواندن متن مقاله به انگلیسی در مانتلی ریویو نشان از همین سطحی بودن دارد اگرچه ترجمه غیر حرفه ای فوق نیز بیشتر از اعتبار نویسنده کاسته است. پرابهات پاتنایک اصولا منتقدی مسلط نیست. او در تمام مقاله از کلمه “تناقض” استفاده کرده ولی مترجم اینجاآنرا “تضاد” ترجمه کرده. یعنی تبدیل عامدانه تناقض به ستیز. به عبارتی دیگر آش شل قلمکار! واقعا حیف مانتلی ریویو!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x