کانون نویسندگان ایران: در روزهای اخیر «دفتر توسعهی کتاب و کتابخوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» از طرحی رونمایی کرده است به نام «سامانهی نظارت مردمی بر آثار منتشر شده».
بنا بر اطلاعیهی این وزارتخانه، هدفهای «سامانه» جدید بدین قرار است:
۱. ارتقا و توسعهی سطح نظارت پسینی بر آثار منتشرشده
۲. نقشآفرینی بیشتر مخاطبان در پالایش و سالمسازی فضای محتوایی کشور
۳. کمک به شناسایی آثار حاوی مصادیق مندرج در مادهی چهار مصوبهی اصلاحی اهداف، سیاستها و ضوابط نشر
۴. رصد، شناسایی و برخورد با متخلفان در حوزهی نشر
۵. ارتقای کیفی سطح بررسی آثار منتشره
۶. کمک به سرعت دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی در امر نظارت پسینی
گرچه در این اطلاعیه وزارت ارشاد سعی کرده است هدف اصلی خود را پشت واژهها و عبارتهای لطیفی چون «ارتقای کیفی»، «نقشآفرینی بیشتر مخاطبان»، «سالمسازی فضای محتوایی»، «ارتقا و توسعه» بپوشاند (خشنخو تاب مستوری ندارد!)، بهخوبی برق شمشیری که برای کتاب و نویسنده و خواننده در بند بندِ اطلاعیه تعبیه کرده است به چشم میخورد. مگر چه شده است؟ مگر این همان دم و دستگاه سانسور نیست که بیش از چهل سال است به شدیدترین شیوههای سانسور متوسل شده تا فقط کلام حاکمیت را در گوش و چشم مردم جاری کند؟ مگر با اعمال همین سیاست فرهنگی نبود که تیراژ کتاب را به ۳۰۰ نسخه رساند؟ پس این لشکرکشی تازه برای چیست؟ پس چرا چشم دیدن همین اندک توش و توان را به تن نویسنده و کتاب ندارد و برایشان شیپور جنگ به صدا درآورده است؟
سانسور و حذف دگراندیشی و دگراندیشان حربهی همیشگی حاکمیت به قصد تحدید آزادی بوده است؛ چه آنجا که این سرکوبها به نام «انقلاب فرهنگی» صورت گرفته، چه آنجا که با کتابسوزان پیش رفته، چه آنجا که در هزارتوی «مجوز»ها محقق شده و چه آنجا که به حذف فیزیکی نویسندگان انجامیده است.
با آنهمه سانسور و سرکوب، اما، هدف اصلی سیاستگذاران محقق نشد. انتظارشان این بود که به جامعهای خاموش برسند و به مردمی که از گلویشان فقط صدای حاکمیت بیرون میآید. نشد آنچه میخواستند. وارونه، خیابانها، دوره به دوره، بلندگوی فریاد بدون سانسور و بیکموکاست آزادیخواهی مردم شد. تازهترین نمونهاش جنبش «زن، زندگی، آزادی» است. و این جز اعلام شکست و ناکارآمدی سیاست سانسور و سرکوب نیست. این را فقط مردم نمیگویند اطلاعیهی وزارت ارشاد درباره «سامانه نظارت» هم همین را میگوید. راه اندازی سامانه نظارت پسینی اقرار به شکست تلاشهای پیشینی دستگاه سانسور حاکمیت است. اقرار میکند که دههها سانسور ثمر مورد نظر را نداده است. اقرار میکند کار سانسور دیگر تنها به دست ماموران مواجببگیر پیش نمیرود و «عموم اهالی کتاب، پژوهشگران، کتابفروشان، کتابخوانان، والدین و گروههای ترویج کتاب» نیز باید به خیل سانسورچیان و خبرچینان بپیوندند.
اما دم و دستگاهی که مردم را با خود ندارد حتی در صورتیکه این «سامانه» را به اجرا در آورد، گروهی شاکی حرفهای را کنار خود جمع خواهد کرد. و به این ترتیب شکست پسینی به شکست پیشینی اضافه میشود. برای درک روشنتر از هدف سامانهی «نظارت پسینی» در این دوره باید آن را کنار «حجاب بانی»، کنار «پلمب اماکن» در ماههای اخیر، کنار ممنوع کردن فعالیت هنرمندان معترض، کنار بخشنامههای تحدید دانشجویان و نظایر آن قرار داد. همه یک مجموعه را تشکیل میدهند و برای رسیدن به یک هدف طرح و اجرا شدهاند. اما هر یک گروهی از جامعه را مورد هدف سرکوب خود قرار داده است چنانکه سامانه «نظارت پسینی» اهل کتاب را، نویسنده و خواننده را. تا مگر آب رفته به جوی بازگردد؛ تا هراس رنگباخته میان مردم بار دیگر رنگ سیاه خود را بازیابد.
این طرحها و «سامانهها» جز ایجاد مزاحمت بیشتر برای اهل کتاب راه به جایی نخواهد برد به این دلیل که جامعه بیش از هر زمان دیگر خواستار آزادی اندیشه و بیان است.