چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳

چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳

هنر جنگ روسی: چگونه غرب اوکراین را به سوی شکست سوق داد – ژاک بوو، ترجمه ی: علی اورنگ

گزیده هایی از آخرین کتاب کلنل ژاک بوو، هنر جنگ روسی: چگونه غرب اوکراین را به سوی شکست سوق داد.   

تفکر نظامی روسیه

در دوران جنگ سرد، شوروی خود را به عنوان پیشگام یک مبارزه تاریخی تصور می کرد که منجر به تقابل بین سیستم “سرمایه داری” و “نیروهای مترقی” شود. این درک از جنگ دائمی و گریزناپذیر شوروی را به سوی مطالعه جنگ به شکلی شبه علمی کشاند، و این ذهنیت را طوری در ساختار تفکر نظامی اش پرورش داد که معادل آن در جهان غرب وجود ندارد. 

مسئله ای که اکثریت قریب به اتفاق به اصطلاح کارشناسان نظامی ما با آن مواجه هستند عدم توانایی درک نگرش روسیه به جنگ است. این تفکر نتیجه طرز برخوردی است که ما در امواج حملات تروریستی شاهد آن بوده ایم – طرف متخاصم طوری دیو سازی می شود که ما از تلاش برای درک روش فکری اش خودداری می کنیم. در نتیجه، قادر نیستیم که استراتژی های مناسب به وجود بیاوریم، و نیروهایمان را تنظیم یا حتی برای واقعیت های جنگ تجهیز کنیم. نتیجه این طرز فکر این است که ناامیدی های ما به وسیله رسانه های بدون پرنسیب تبدیل به روایتی می شود که به تنفر و آسیب پذیری ما می افزاید. بنابراین، ما قادر به پیدا کردن راه حل های عقلایی و موثر برای این مسئله (نگرش روسیه به جنگ) نیستیم.

آن طوری که روس ها جنگ را می فهمند کل نگری است. به عبارت دیگر، آنها فرایندهایی را می بینند که تدریجا شکل می گیرد و منجر به موقعیتی در هر لحظه می شود. به همین دلیل است که ولادیمیر پوتین همیشه در سخنرانی هایش به تاریخ مراجعه می کند. در غرب، ما تمایل به تمرکز روی لحظه ایکس (X) داریم و تلاش می کنیم که ببینیم چگونه امکان دارد که آن لحظه متحول شود. ما خواهان واکنش فوری به وضعیتی که امروز می بینیم هستیم. این تصور که “وقتی بحران به وجود می آید راه حل آن هم متولد می شود” برای غرب کاملا بیگانه است. در سپتامبر ۲۰۲۳، یک روزنامه نگار انگلیسی زبان حتی استدلال ابداعی “آزمون مرغابی” را برای من مطرح کرد: اگر مثل اردک باشد، مثل اردک شنا کند  و کواک کواک کند، احتمالا یک اردک است.” به عبارت دیگر، تنها چیزی که غرب برای ارزیابی از یک موقعیت نیاز دارد یک تصویری است که با پیشداوری هایشان همخوانی داشته باشد….

علت اینکه روس ها در اوکراین بهتر از غرب هستند این است که آنها مناقشه را به شکل یک فرایند می بینند؛ در حالی که ما به شکل رشته هایی از اقدامات جداگانه می بینیم. روس ها رویدادها را به شکل یک فیلم می بینند. ما آنها را به شکل تصویر می بینیم. آنها جنگل را می بینند، در حالی که ما روی درخت ها متمرکز می شویم. به این دلیل است که ما شروع مناقشه اوکراین را ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، یا شروع مناقشه فلسطین را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ قرار می دهیم. زمینه هایی را که ما را به زحمت می اندازند نادیده می گیریم و درگیری هایی را شروع می کنیم که آنها را نمی فهمیم. به این علت است که جنگ هایمان را می بازیم…

بنابراین، اصول هنر نظامی شوروی الهام بخش آن اصولی است که در حال حاضر روسیه آنها را به کار می گیرد:

• آمادگی برای اجرای ماموریت های تعیین شده؛

 • تمرکز روی تلاش برای حل یک ماموریت مشخص؛

• غافلگیری (غیرمتعارف) در حرکت نظامی در مقابل دشمن؛

• قاطعیت مجموعه ای از وظایف و نتیجه حاصل از هرکدام را تعیین می کند؛

• مجموع وسایل موجود روش اجرای ماموریت و دستیابی به هدف را تعیین می کند (همبستگی نیروها)؛

• انسجام رهبری (وحدت فرماندهی)؛

• مدیریت اقتصادی نیروها، منابع، زمان و مکان؛

• پشتیبانی و بازیابی توانایی رزمی؛

• آزادی مانور.

باید توجه داشت که این اصول فقط روی فعالیت نظامی اجرا نمی شود. آنها همچنین به عنوان یک سیستم فکری برای دیگر فعالیت های غیر عملیاتی مناسب هستند.

یک تحلیل صادقانه از جنگ اوکراین می توانست این اصول را شناسایی کرده و نتایج مفید برای اوکراین داشته باشد. اما هیچکدام از کارشناسان خود خوانده در تلویزیون از نظر ذهنی قادر به آن نبودند.

بنابراین، روس ها بطور سیستماتیک غربی ها را در زمینه فناوری (برای مثال تسلیحات ماوراء صوت)، دکترین (برای مثال هنر عملیاتی) و اقتصاد (برای مثال تاب آوری در مقابل تحریم ها) غافلگیر کردند. به نوعی روس ها از پیش داوری های ما برای بهره برداری از اصل غافلگیری استفاده می کنند. ما این را در جنگ اوکراین می بینیم، طوری که روایت غرب اوکراین را به سوی دست کم گرفتن کامل توانایی های روسیه سوق داده است و عامل اصلی شکست آن شده است. به این دلیل است که روسیه سعی نکرد به این روایت جواب بدهد و به آن اجازه داد که به بازی خود ادامه دهد – اعتقادی که ما را قانع می کند که ما برتر هستیم در واقع ما را آسیب پذیر تر می کند….

همبستگی نیروها

تفکر نظامی روسیه بطور سنتی با رویکرد کل نگری در جنگ مرتبط است، که در آن گردآوری عوامل زیادی در ایجاد یک استراتژی دخیل هستند. این دیدگاه با مفهوم “همبستگی نیروها” تحقق می یابد.

اغلب ترجمه اش “توازن نیروها” یا “نسبت نیروها” است، این مفهوم را غربی ها به عنوان کمیت کمی می فهمند، که محدود به حوزه نظامی است. اما، در تفکر شوروی، همبستگی نیروها منعکس کننده یک درک کل نگر از جنگ می باشد:

چندین شاخص برای ارزیابی همبستگی قدرت وجود دارند. در حوزه اقتصاد، فاکتورهایی که معمولا مقایسه می شوند اینها هستند: تولید ناخالص ملی سرانه، بهره وری نیروی کار، پویایی رشد اقتصادی، سطح تولید صنعتی، به ویژه در بخش تکنولوژی برتر، زیرساخت فنی ابزار تولید، منابع و درجات صلاحیت نیروی کار، تعداد کارشناسان و سطح توسعه علوم نظری و کاربردی.

در زمینه نظامی، فاکتورهایی که مقایسه می شوند کمیت و کیفیت تسلیحات، قدرت آتش نیروهای ارتش، کیفیت جنگی و روحی سربازان، سطح آموزش پرسنل، تشکل نیروها و تجارب جنگی آنها، کاراکتر دکترین نظامی و روش های تفکر راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی هستند.

در قلمرو سیاسی، عواملی که در نظر گرفته می شوند وسعت پایگاه اجتماعی مقامات دولتی، تشکیلات آن، عملکرد قانون اساسی در روابط بین دولت و نهادهای قانونگذاری، توانایی تصمیم گیری های عملیاتی، و درجه و کاراکتر حمایت مردمی از سیاست های محلی و بین المللی هستند.

و در نهایت، وقتی که توانایی جنبش بین المللی ارزیابی می شود، به عواملی که باید توجه نشان داد، ترکیب کمی آن، نفوذ آن بین توده ها، موقعیت آن در زندگی سیاسی هر کشوری، اصول و قواعد روابط بین ترکیبات آن و درجه انسجام آنها هستند.

به عبارت دیگر، ارزیابی موقعیت جنگی محدود به تعادل نیروهای موجود در جبهه نیست، بلکه همه عناصری که روی پیشرفت و تکامل  جنگ تاثیر دارند را به حساب می آورد. بنابراین، مقامات روسی در عملیات ویژه نظامی در اوکراین، برای پشتیبانی جنگ به وسیله اقتصاد، آگاهانه حرکت به سوی یک سیستم “اقتصاد جنگی” را برنامه ریزی نکرده بودند. و برخلاف اوکراین، وقفه ای در مکانیسم های مالیاتی و رفاهی به وجود نیامد. 

به این دلیل است که تحریم هایی که در سال ۲۰۱۴ برعلیه روسیه اعمال شد تاثیر مثبت دوگانه داشت. اول باعث درک این موضوع شد که تحریم ها نه تنها یک مسئله کوتاه مدت بودند، بلکه مهمتر از آن یک فرصت میان مدت و طولانی مدت هم بوجود آوردند. تحریم ها روسیه را تشویق کردند که کالاهایی تولید کند که در گذشته ترجیح می داد آنها را از خارج خریداری کند. دوم هشداری به روسیه بود که غرب بطور روزافزونی سلاح های اقتصادی را به عنوان ابزاری برای فشار در آینده بکار خواهد برد. بنابراین، برای روسیه (به دلایل استقلال ملی و حق حاکمیت) آماده شدن برای تحریم های بیشتر که اقتصاد را تحت تاثیر قرار خواهد داد امری ضروری شد.

در واقع، تجربه نشان داده است که نه تنها تحریم ها دیگر کارایی ندارند، بلکه تاثیر آنها برعکس است. تحریم ها نقش حمایتی برای روسیه داشتند و امکان تحکیم اقتصادش را فراهم آورد، یعنی همان کاری را کرد که تحریم های ۲۰۱۴ روسیه باعث قویتر شدن آن شد. البته این امکان وجود داشت که استراتژی تحریم ها موفقیت آمیز باشد در صورتی که اقتصاد روسیه عملا مثل اقتصاد ایتالیا یا اسپانیا بود و بدهی بالا داشت؛ و اگر همه کشورهای دنیا بطور متحد در به انزوا کشاندن روسیه عمل می کردند.    

همبستگی نیروها در فرایند تصمیم گیری در روسیه تفاوت بنیانی با فرایندهای تصمیم گیری با غرب دارد، که بیشتر ارتباط با یک خط مشی ارتباطات تا یک رویکرد منطقی به مسائل دارد.

این، برای مثال، اهداف محدود روسیه را در اوکراین توضیح میدهد، جایی که در پی اشغال کل سرزمین نیست، چرا که همبستگی نیروها در بخش غربی اوکراین برای روسیه نامطلوب است.

در هر سطحی از رهبری، همبستگی نیروها جزیی از ارزیابی موقعیت است. در سطح عملیاتی، همبستگی نیروها به شکل ذیل تعریف شده است:

نتیجه مقایسه ویژگی های کمی و کیفی نیروها و منابع (واحدهای فرعی، واحدها، سلاح ها، تجهیزات نظامی و غیره) نیروهای نظامی خودی و دشمن. همبستگی نیروها با معیارهای عملیاتی و تاکتیکی در منطقه عملیات و همه جهات اصلی و دیگر محاسبه می شود تا درجه برتری عینی کمپ مخالف تعیین شود. ارزیابی همبستگی نیروها برای تصمیم گیری آگاهانه در مورد یک عملیات (نبرد) بکاربرده می شود، و همچنین برای ایجاد و حفظ برتری ضروری بر دشمن تا زمانی که امکان دارد، و تا وقتی که تصمیمات در طی عملیات نظامی دوباره تعریف شوند (یا تصحیح می شوند).

این تعریف ساده دلیل اینکه چرا روس ها در فوریه ۲۰۲۲ با نیروهایی ضعیف تر از نیروهای اوکراینی  ظاهر شدند را توضیح می دهد، یا چرا آنها از کیف، خارکف و خرسون در مارس، سپتامبر و اکتبر ۲۰۲۲ عقب نشینی کردند.  

ساختار دکترین          

روسها همیشه اهمیت ویژه ای برای دکترین قائل هستند. بهتر از غرب، این را درک کرده اند که “یک روش معمولی دیدن، فکر کردن و عمل کردن” (همانطور که مارشال فوش به آن اشاره کرد)، در حالی که انسجام به وجود می آورد، راه را برای تغییرات و تعدیلات نامحدود در مفهوم عملیاتی هموار می کند. دکترین نظامی یک نوع “هسته مرکزی” است که به عنوان مرجعی برای طرح ریزی عملیات بکار گرفته می شود.

دکترین نظامی روسیه هنر ارتش را به سه جزء عمده تقسیم می کند: استراتژی، هنر عملیاتی و تاکتیک ها. هرکدام از این سه بخش ویژگی های خود را دارد، که بسیار شبیه به ویژگی هایی هستند که در دکترین غربی یافته می شود. مثلا دکترین فرانسه در استفاده از نیروهای ارتش از قرار ذیل است:

• سطح استراتژیک یک پدیده ادراکی است. هدف از اقدام استراتژیک این است که دشمن را به سوی مذاکره یا شکست سوق دهد.

• سطح عملیاتی همکاری و هماهنگی اقدامات  بین نیروهاست، با چشم اندازی برای دستیابی به یک هدف نظامی مشخص.

• سطح تاکتیکی اجرای مانور در سطح تسلیحات است که بخش جدایی ناپذیر از مانور عملیاتی می باشد. 

این سه جزء با سطوح رهبری ارتباط دارند، که به ساختارهای رهبری و جایی هایی که عملیات نظامی اجرا می شود منتقل می شوند. برای درک بهتر موضوع، فرض می کنیم که سطح استراتژیک مدیریت تئاتر جنگ (TV اصطلاح روسی) را به عهده می گیرد؛ یک منطقه جغرافیایی وسیع، با ساختارهای فرماندهی و کنترل خودش، که در آن جهت گیری های استراتژیک وجود دارد. تئاتر جنگ شامل مجموعه ای از تئاتر های عملیاتی (TVD) است، که یک جهت گیری استراتژیک دارند و در حوزه اقدامات عملیاتی هستند. این تئاتر های مختلف ساختار از پیش تعیین شده  ندارند و بر حسب شرایط تعریف می شوند. برای مثال، اگرچه بطور معمول ما صحبت از “جنگ افغانستان” (۱۹۸۹ – ۱۹۷۹) یا “جنگ سوریه” (- ۲۰۱۵) می کنیم، این کشورها در اصطلاحات روسی به عنوان تئاترهای عملیاتی (TVD) (نه تئاتر جنگ TV) شناخته می شود.

همان تعریف به اوکراین اطلاق می شود، که روسیه آن را به عنوان تئاتر عملیاتی (TVD) و نه تئاتر جنگ (TV) در نظر گرفته است، و این را توضیح می دهد که چرا روسیه عملیات اوکراین را “عملیات ویژه نظامی” خطاب می کند، و نه یک “جنگ.”   

استفاده از کلمه “جنگ” دلالت به یک ساختار اجرایی متفاوتی از آنچه روسیه در اوکراین در نظر گرفته است، و مفاهیم ساختاری دیگری در خود روسیه، دارد. بعلاوه (و این موضوع محوری است) همانطور که دبیرکل ناتو ینس استولتنبرگ خودش تایید کرد، “جنگ در سال ۲۰۱۴ شروع شد” و توافقنامه های مینسک باید به آن خاتمه می داد. عملیات ویژه نظامی بنابراین یک “عملیات نظامی” است و نه یک “جنگ” جدید، آنطور که بسیاری از “کارشناسان” غربی ادعا می کنند.

عملیات ویژه نظامی در اوکراین همبستگی نیروها

باید عواملی را که بطور مستقیم یا غیرمستقیم روی یک مناقشه تاثیر می گذارند در نظر گرفت. اما، همانطور که ما در اوکراین و جاهای دیگری دیده ایم، غربی ها جنگ را به مراتب سیاسی تر تصور می کنند، و این ذهنیت باعث مخلوط شدن جنگ و سیاست می شود. به این دلیل است که (برای غرب) ارتباطات نقش اساسی در هدایت جنگ دارد: ادراک جنگ نقشی تقریبا مهمتر از واقعیت آن دارد. به این دلیل است که، در عراق، آمریکایی ها به معنای واقعی کلمه روایت هایی به وجود آوردند که فقط برای ستایش از نیروهای نظامی اشان بود.

تحلیل روسیه از وضعیت اوکراین در فوریه ۲۰۲۲ بدون تردید بطور قابل ملاحظه ای مناسب تر از تحلیل غرب بود. آنها می دانستند که حمله اوکراین بر علیه دونباس در شرف وقوع است و می توانست دولت آنجا را در معرض خطر قرار دهد. در ۲۰۱۵ – ۲۰۱۴، پس از کشتارهای اودسا و ماریوپول، مردم روسیه شدیدا به دخالت روسیه تمایل داشتند. اتکای سرسختانه  ولادیمیر پوتین به موافقتنامه های مینسک در روسیه به خوبی درک نشد.

عواملی که به تصمیم دخالت روسیه در اوکراین کمک کردند دو بخش بودند: حمایت مورد انتظار از جانب مردم روس تبار اوکراین (که ما برای راحتی آنها را “روسی زبانان” خطاب می کنیم) و اقتصادی به اندازه کافی قوی که بتواند در مقابل تحریم ها مقاومت کند. 

پس از کودتای فوریه ۲۰۱۴ مردم روسی زبان بطور انبوه بر علیه مقامات تازه به قدرت رسیده اوکراین برخاستند، که اولین اقدامشان لغو زبان روسی به عنوان زبان رسمی بود. کیف سعی کرد که از آن تصمیم عقب نشینی کند، اما در آوریل ۲۰۱۹، تصمیم ۲۰۱۴ به طور قطعی تایید شد.

از وقتی که قانون مردم بومی در ژوئیه ۲۰۲۱ تصویب شد، روسی زبانان (روس تبار) دیگر شهروندان معمولی اوکراین محسوب نمی شوند و از همان حقوقی که اوکراینی ها (اوکراینی تبار) برخوردار هستند، بهره مند نمی شوند. بنابراین انتظار نمی رود که آنها با ائتلاف با روسیه در شرق کشور مقاومت کنند….

از ۲۴ مارس ۲۰۲۱، نیروهای اوکراین به حضورشان در اطراف دونباس افزایش داده و فشار بر علیه استقلال طلبان را بالا بردند.

فرمان ۲۴ مارس ۲۰۲۱ زلنسکی برای تسخیر مجدد کریمه و دونباس عامل اصلی شروع عملیات ویژه نظامی بود. از آن لحظه به بعد، روسها فهمیدند که اگر عملیات نظامی بر علیه آنها صورت بگیرد، باید مداخله کنند. اما آنها همچنین می دانستند که علت عملیات اوکراین عضویت در ناتو بود، همانطور که اولکسی آرستوویچ توضیح داده بود. به همین دلیل است که در اواسط دسامبر ۲۰۲۱، آنها پیشنهادهایی را برای گسترش پیمان به آمریکا و ناتو ارائه کردند: هدف آنها از میان برداشتن انگیزه اوکراین برای حمله به دونباس بود.

دلیل عملیات ویژه نظامی روسیه در واقع محافظت از مردم دونباس بود؛ اما این حفاظت ضروری بود به خاطر تمایل کیف برای شروع درگیری و استفاده از آن جهت ورود به ناتو. بنابراین گسترش ناتو دلیل غیر مستقیم درگیری در اوکراین است. چرا که اوکراین می توانست از طریق اجرای موافقتنامه های مینسک خود را از مصیبت جنگ نجات دهد – اما آنچه که ما (غرب) می خواستیم شکست روسیه بود.        

در سال ۲۰۰۸، روسیه برای محافظت از اقلیت روسی که بوسیله دولت گرجستان  بمباران شده بود، دخالت کرد، همانطور که هایدی تاگلیاوینی، سفیر سوئیس، که مسئول رسیدگی به این رویداد بود، آن را تایید کرد. در سال ۲۰۱۴، وقتی که رژیم جدید در کیف ارتش را بر علیه مردم پنج منطقه خودمختار در شرق اوکراین (اودسا، دنپروپتروفسک، خارکوف، لوهانسک و دونتسک) وارد کرده و اهالی آنجا را بشدت سرکوب کرد، بسیاری در روسیه خواهان دخالت روسیه شدند. در سال ۲۰۲۲، پس از اینکه طرف های اوکراینی و غربی هیچ تلاشی برای اجرای موافقتنامه های مینسک انجام ندادند، انتظار می رفت که مردم روسیه بی عملی دولت روسیه را درک نکنند. آنها میدانستند که روسیه امکانات تلافی اقتصادی را نداشت. اما به این امر هم آگاه بودند که جنگ اقتصادی بر علیه روسیه بطور اجتناب ناپذیری نتیجه معکوس روی کشورهای غربی خواهد داشت.

یکی عنصر اصلی ارتش روسیه و تفکر سیاسی اش بعد قانونی آن است. آن طوری که رسانه های ما رویداد ها را ارائه می دهند، مرتبا حقایقی را حذف می کنند که آن حقایق می تواند اقدامات روسیه را توضیح دهد، توجیه کند، به آن مشروعیت و چه بسا که جنبه قانونی دهد. ما متمایل به این تفکر هستیم که روسیه خارج از چارچوب قانونی عمل می کند. برای مثال، رسانه های ما دخالت روسیه در سوریه را به عنوان یک تصمیم یک جانبه بوسیله مسکو ارائه می دهند؛ در حالی که این تصمیم به درخواست دولت سوریه صورت گرفت، البته بعد از اینکه غرب به داعش اجازه داد که به دمشق نزدیک تر شود، همانطورکه جان کری، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، به آن اعتراف کرد. با این اوصاف، اشاره ای به اشغال بخش شرقی سوریه به وسیله نیروهای آمریکایی، که هرگز به آنجا دعوت نشده اند، نشده است.    

نمونه هایی را که روزنامه نگاران ما با جنایات جنگی روسیه مواجه شده اند شاید بتوانیم چند برابر کنیم. این ممکن است که کاملا درست باشد، اما این واقعیت که این اتهامات بر پایه تحقیقات بی طرفانه و عاری از تبعیض (همانطور که دکترین بشردوستانه آن را ضروری می داند) نیستند، یا اینکه مبنای بین المللی ندارند، چرا که روسیه بطور سیستماتیک شرکت در آنها را رد کرده است، صادقانه بودن آنها را بزیر سوال می برد. برای مثال، خرابکاری در خط لوله گاز نورد استریم ۱ و ۲ فورا به روسیه نسبت داده شد و متهم به نقض قوانین بین المللی شد.

در واقع، برخلاف غرب، که از یک “نظم جهانی مبتنی بر قواعد (قوانین)” حمایت می کند، روسیه اصرار دارد که باید از یک “نظم جهانی مبتنی بر قانون” پیروی کرد. نه بیشتر و نه کمتر.

روسیه چارچوب قانونی دخالت اش را در اوکراین با دقت برنامه ریزی کرده است. همانطور که درباره این موضوع در یکی از کتاب های قبلی ام نوشته ام، وارد جزئیات آن نخواهم شد…

اهداف و استراتژی روسیه

در۲۳ فوریه ۲۰۲۳، “کارشناس” نظامی سوئیسی الکساندر واتراورس در باره اهداف روسیه در اوکراین نظر داد:

هدف عملیات ویژه نظامی از کار انداختن رهبری سیاسی و نظامی اوکراین در عرض پنج هفته، ده هفته، شاید هم حتی دو هفته بود. بعد روس ها برنامه ها و اهدافشان را در مواجه با شکست های بیشتری تغییر دادند؛ بنابراین آنها اهداف و گرایش های استراتژیک خود را تقریبا هر هفته یا هر ماه عوض کردند.

مسئله این است که “کارشناسان” ما اهداف روسیه را آنطوری که می پندارند تعریف می کنند تا بتوانند بگویند که روسیه به اهداف خود دست نیافته است. بگذارید به حقایق بازگردیم.

در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، روسیه “عملیات ویژه نظامی” اش را در اوکراین شروع کرد. ولادیمیر پوتین، در پیام تلویزیونی اش، توضیح داد که هدف استراتژیک حمایت از مردم دونباس بود. این هدف را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

• “غیرنظامی کردن” نیروهای مسلح اوکراین که برای آمادگی برای حمله بر علیه جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک در دونباس جمع شده بودند؛ و

• “نازی زدایی” (“خنثی کردن”) شبه نظامیان ناسیونالیست افراطی و نئونازی ها در منطقه ماریوپول.

در غرب این فرمول بندی ولادیمیر پوتین بسیار ضعیف تحلیل شده است. این نوع فرمول بندی با الهام از اعلامیه ۱۹۴۵ پوتسدام بوجود آمده است، که در آن شکل گیری شکست آلمان بر طبق چهار اصل پیش بینی شده بود: غیرنظامی کردن، نازی زدایی، دموکراتیزه کردن و غیر متمرکز سازی.

درک روس ها از جنگ از منظر کلاوزویتزین (فون کلاوزویتس دانشمند نظامی) می باشد: جنگ ادامه سیاست است با وسایل دیگر. بنابراین آنها در پی تبدیل موفقیت های عملیاتی به موفقیت های استراتژیک، و موفقیت های نظامی به اهداف سیاسی هستند. و غیرنظامی سازی اوکراین توسط پوتین به وضوح با تهدیدات نظامی بر علیه مردم دونباس در اعمال فرمان ۲۴ مارس ۲۰۲۱ امضا شده توسط زلنسکی، مرتبط است.

اما این هدف، هدف دوم را مخفی می کند: یعنی خنثی سازی اوکراین به عنوان عضو آینده ناتو. وقتی که زلنسکی پیشنهاد رفع مناقشه در مارس ۲۰۲۲ را ارائه داد، این نکته را درک کرد. در آغاز، کشورهای غربی از پیشنهاد او حمایت کردند، احتمالا در این مرحله آنها معتقد بودند که روسیه در تلاش برای تصرف اوکراین در سه روز اول شکست خورده بود، و به خاطر تحریم های عظیم اعمال شده قادر به ادامه جنگ نخواهد بود. اما در جلسه ۲۴ مارس ۲۰۲۲ ناتو، متحدین تصمیم گرفتند که از پیشنهاد زلنسکی حمایت نکنند.

با این اوصاف، در ۲۷ مارس، زلنسکی علنا از پیشنهاد خودش دفاع کرد و در ۲۹ مارس، ولادیمیر پوتین، به عنوان ژست حمایت از پیشنهاد زلنسکی، فشار را روی پایتخت کم کرد و نیروهای خود را از آن منطقه خارج کرد. پیشنهاد زلنسکی مبنایی شد برای اطلاعیه رسمی ۲۹ مارس ۲۰۲۲ استانبول، به عنوان مقدمه ای برای موافقت نامه صلح. این اطلاعیه بود که ولادیمیر پوتین در ژوئن ۲۰۲۳، وقتی که هیئت آفریقایی که از مسکو دیدار می کرد، ارائه داد. دخالت بوریس جانسون بود که زلنسکی را وادار کرد که پیشنهاد خود را پس بگیرد، صلح و زندگی مردانش را با قول حمایت “تا هر زمان که طول بکشد” مبادله کند. 

این نسخه از رویدادها – که من در کارهای قبلی ام ارائه کرده ام – در نهایت در اوایل نوامبر ۲۰۲۳ به وسیله دیوید آراخامیا، مذاکره کننده ارشد آن زمان برای اوکراین ۱۹۶، تایید شد. او توضیح داد که روسیه هرگز قصد تصرف کیف را نداشت.

اصولا، علت موافقت روسیه با عقب نشینی به مرزهای۲۳ فوریه ۲۰۲۲ موافقت اوکراین با تعیین سقف روی نیروهای اوکراین و تعهد عدم الحاق به ناتو بود (همراه با ضمانت های امنیتی به وسیله برخی از کشورها بود)….

دو نتیجه می توان گرفت:

• هدف روسیه تصرف اوکراین یا بخشی از قلمرو آن نبود. اگر غرب زلنسکی را وادار به عقب نشینی از پیشنهادش نمی کرد، اوکراین احتمالا هنوز ارتش خود را داشت.

• در حالی که روس ها برای تضمین امنیت و حفاظت از مردم دونباس مداخله کردند، عملیات ویژه نظامی آنها را قادر کرد که به اهداف گسترده تری دست یابند، که امنیت روسیه شامل آن است.                    

این به معنای آن است که غیرنظامی کردن اوکراین راه را برای بی طرف کردن آن باز می کند، اگرچه این هدف به وسیله روسیه فرمول بندی نشده بود. این تعجب آور نیست از آنجا که، متقابلا، مشاور ولادیمیر زلنسکی، اولکسی آرستوویچ در مصاحبه ۱۸ مارس ۲۰۱۹ با طعنه گفته بود که، چون اوکراین میخواهد به ناتو بپیوندد، مجبور خواهد بود که شرایطی برای روسیه بوجود آورد که به اوکراین حمله کند و بطور قطع شکست بخورد.

مسئله این است که اوکراین و تحلیل گران غربی با روایت های خودشان تغذیه می شوند. این باور که روسیه جنگ را خواهد باخت به این معناست که جایگزین احتمالی برای رویدادهای بعدی در نظر گرفته نشده است. در سپتامبر ۲۰۲۳، غرب، در مواجه با فروپاشی این روایت، سعی کرد که به سوی “جنگ منجمد” حرکت کند، بدون توجه به نظر روسها، که جنگ را کنترل کرده و به آن مسلط هستند.

با این حال روسیه با وضعیتی شبیه به پیشنهاد زلنسکی در مارس ۲۰۲۲ می توانست راضی باشد. آنچه که غرب در سپتامبر۲۰۲۳ می خواهد فقط یک وقفه است تا یک جنگ حتی بزرگتری از جنگ فعلی براه بیفتد، البته بعد از اینکه نیروهای اوکراینی دوباره مسلح و بازسازی شوند.   

استراتژی اوکراین

هدف استراتژیک ولادیمیر زلنسکی و تیمش پیوستن به ناتوست، به عنوان مقدمه ای برای آینده ای روشن تر در درون اتحادیه اروپا. و این با خواست آمریکایی ها (و بنابراین اروپایی ها) همخوانی دارد. مسئله این است که تنش ها با روسیه، بویژه بر سر کریمه، باعث می شوند که اعضای ناتو عضویت اوکراین را به تعویق بیندازند. در مارس ۲۰۲۲، زلنسکی در سی ان ان فاش کرد که این چیزی است که دقیقا آمریکایی ها به او گفته اند.

قبل از به قدرت رسیدن در آوریل ۲۰۱۹، گفتمان ولودیمیر زلنسکی بین دو سیاست آنتاگونیستی تقسیم شده بود: مصالحه با روسیه را در طول کمپین ریاست جمهوری و پیوستن به ناتو. او می داند که این دو سیاست با هم ناسازگار هستند، چرا که روسیه نمی خواهد که تسلیحات هسته ای در اوکراین بنا شود و خواهان بی طرفی یا عدم تعهد اوکرین است.

بعلاوه، او می داند که متحدان ملی گرای افراطی اش مذاکره با روسیه را رد خواهند کرد. این به وسیله رهبر پراوی سکتور دیمیتری یاروش تایید شد، که یک ماه پس از انتخابش آشکارا او را تهدید به مرگ کرد. بنابراین زلنسکی از آغاز کمپین انتخاباتی می دانست که قادر به انجام وعده مصالحه با روسیه را نخواهد بود، و فقط یک راه حل باقی می ماند: تقابل با روسیه.

اما اوکراین به تنهایی قادر به مقابله با روسیه نبود، و به حمایت مادی غرب نیاز داشت. استراتژی که بوسیله زلنسکی و تیمش طراحی شده بود قبل از انتخاب شدن در مارس ۲۰۱۹ به وسیله اولکسی آرستوویچ، مشاور شخصی او، در رسانه آپوستروف  فاش شد. آرستوویچ توضیح داد که فقط یک حمله روسیه کافیست که باعث یک بسیج جهانی شود، وبا کمک کشورهای غربی و ناتو، اوکراین را قادر به شکست روسیه یکبار و برای همیشه کند. او، با دقت عجیبی، مسیر حمله روسیه را آنطور که سه سال بعد اتفاق افتاد پیش بینی کرد، یعنی بین فوریه و مارس ۲۰۲۲. نه تنها او توضیح داد که این مناقشه اجتناب ناپذیر بود اگر که اوکراین به خواهد به ناتو بپیوندند، بلکه او این تقابل را بین ۲۰۲۲ – ۲۰۲۱ پیش بینی کرد! او زمینه های اصلی کمک های غرب را تعیین کرد:

در این نبرد، غرب فعالانه از ما حمایت خواهد کرد. تسلیحات. تجهیزات. مساعده. تحریم های جدید بر علیه روسیه. به احتمال قوی، گروه اعزامی ناتو. منطقه پرواز ممنوع، و غیره. به عبارت دیگر، ما این جنگ را نخواهیم باخت.

همانطور که می توانیم ببینیم، این استراتژی همزمان نقاط مشترک بسیاری با آنچه که رند کورپوریشن یکبار آن را توضیح داد، دارد. در واقع، شباهت به قدری است که درک این  که این استراتژی از آمریکا الهام گرفته شده است کار مشکلی نیست. آرستوویچ، در مصاحبه اش، چهار عنصر را که ارکان استراتژی اوکراین خواهند بود مشخص کرد، استراتژی هایی که زلنسکی مرتبا به آن برمی گشت:

• کمک های بین المللی و تدارکات تسلیحاتی

• تحریمات بین المللی

• دخالت ناتو

• ایجاد منطقه پرواز ممنوع

باید توجه داشت که زلنسکی این چهار رکن را وعده هایی می داند که برای موفقیت این استراتژی صورت بنیانی دارند. در فوریه ۲۰۲۳، اولکسی دانیلوف، دبیر شورای امنیت و دفاع ملی اوکراین، در کیف ایندیپندنت اعلام کرد که هدف اوکراین متلاشی کردن روسیه است. به نظر می رسد که بسیج کشورهای غربی برای تامین سلاح های سنگین نظامی به هدف متلاشی کردن روسیه کمک می کند، که با آنچه که اولکسی آرستوویچ در مارس ۲۰۱۹ اعلام کرد مطابقت دارد. 

اما، پس از چند ماه، روشن شد که تجهیزاتی که در اختیار اوکراین گذاشته شد برای تضمین موفقیت ضد حمله کافی نبود، و زلنسکی خواهان تجهیزات بیشتر و سازگارتر با محیط جنگ شد. در این مرحله، خواسته های مکرر اوکراین غرب را خشمگین کرد. بن والاس، وزیر دفاع انگلستان، اعلام کرد که غربی ها “آمازون نیستند.” اما واقعیت این است که غرب به تعهدات خود احترام نگذاشته است.

برخلاف آنچه که از فوریه ۲۰۲۲ کارشناسان شبه نظامی به ما می گویند، واضح است که اوکراین به تنهایی نمی تواند روسیه را شکست دهد. همانطور که اوباما گفت، “روسیه همیشه قادر خواهد بود که تشدید تسلط خود را حفظ کند.” به عبارت دیگر، اوکراین فقط با دخالت کشورهای ناتو قادر به دستیابی به اهدافش خواهد بود. این به معنای آن است سرنوشت اوکراین بستگی به حسن نیت کشورهای غربی خواهد داشت. بنابراین، ما نیاز به روایتی داریم که به این تلاش ادامه دهد. سپس این روایت تبدیل به آنچه که ما آن را، در اصطلاح استراتژیک، “مرکز ثقل” آن خطاب می کنیم، تبدیل می شود.

با گذشت ماه ها، جریان عملیات نشان داد که چشم انداز پیروزی اوکراین به طور روز افزونی غیر قابل دسترسی بود، چرا که روسیه، به جای اینکه تضعیف شود، از نظر نظامی و اقتصادی درحال قوی تر شدن بود. حتی ژنرال کریستوفر کاوولی، رئیس ستاد فرماندهی اروپایی آمریکا، به یک کمیته کنگره آمریکا گفت که “توانایی های هوایی، دریایی، فضایی، دیجیتال و استراتژیک روسیه طی جنگ دچار تنزل قابل توجهی نشده اند.”

غرب، که انتظار یک جنگ کوتاه را داشت، دیگر قادر به حفظ وعده هایی که به اوکراین داده بود نیست. اجلاس ناتو در ویلنیوس (۱۱ و ۱۲ ژوئیه ۲۰۲۳) برای اوکراین با موفقیت توام نبود. عضویت اوکراین در ناتو به طور نامحدودی به تعویق افتاد. وضعیت اوکراین حتی بدتر از شروع سال ۲۰۲۲ است، چرا که دیگر توجیهی برای ورود آن به ناتو بیشتر از قبل از عملیات ویژه نظامی  وجود ندارد.

سپس اوکراین توجه اش را به یک هدف مشخص تر معطوف کرد: پس گرفتن حق حاکمیت بر کل قلمرو خود در سال ۱۹۹۱. 

بنابراین، تصور اوکراین از “پیروزی” سریعا دگرگون شد. ایده “فروپاشی روسیه” به سرعت کمرنگ شد (مثل ایده تکه تکه شدن آن). صحبت هایی در مورد “تغییر رژیم” هم وجود داشت، که زلنسکی هدف خود را ممنوعیت مذاکره تا وقتی که ولادیمیر پوتین در قدرت باشد، قرار داد. بعد با ضد حمله های سال ۲۰۲۳، موضوع تسخیر مجدد سرزمین های ازدست رفته مطرح شد. اما اینجا هم، امیدواری ها با سرعت کمرنگ شدند. برنامه این بود که به سادگی نیروهای روسیه را به دوبخش تقسیم کنند، همراه با راندن آنها به سوی دریای آزوف. اما تا سپتامبر ۲۰۲۳، این هدف به آزادی سه شهر تقلیل پیدا کرد.

در غیبت موفقیت های واقعی و ملموس، روایت سازی تنها عنصری است که برای اوکراین باقی مانده است تا بتواند توجه غرب و تمایل آن را برای حمایت کردن از آن حفظ کند. چرا که، همانطور که بن والاس، وزیر دفاع سابق، در تلگرام خود در ۱ اکتبر ۲۰۲۳ نوشت: “گرانبهاترین کالا امید است.” بله امید خوب است. ولی ارزیابی غرب از شرایط بر پایه تحلیل های واقع گرایانه از دشمن باید باشد. اما، از آغاز بحران اوکراین، تحلیل های غرب بر اساس پیش داوری بوده است.   

مفهوم پیروزی

روسیه در چارچوب اندیشه کلاوزویتس عمل می کند که در آن از موفقیت های عملیاتی برای اهداف استراتژیک استفاده می شود. استراتژی عملیاتی (“هنر عملیاتی”) بنابراین نقش ضروری در تعریف آنچه که یک پیروزی محسوب می شود، بازی می کند.

همانطور که طی نبرد باخموت دیدیم، روس ها کاملا خود را با استراتژی که غرب بر اوکراین تحمیل کرده بود تطبیق دادند، استراتژی که به دفاع از هر متر مربع اولویت می داد. بنابراین اوکراینی ها بازیچه استراتژی فرسایشی که رسما به وسیله روسیه اعلام شده بود، شدند. متقابلا، در خارکوف و خرسون، روسها برای نجات جان سربازانشان زمین را واگذار کردند. در چارچوب یک جنگ فرسایشی، قربانی کردن سربازان خود در ازای قلمرو، همان کاری را که اوکراین انجام داد، بدترین استراتژی است. 

به همین دلیل است که ژنرال زالوژنی، فرمانده نیروهای اوکراین، با زلنسکی مخالفت کرد و عقب نشینی از باخموت را پیشنهاد کرد. ولی در اوکراین، روایت غرب است که تصمیمات نظامی را هدایت می کند. زلنسکی (به خاطر حفظ حمایت افکار غرب) ترجیح داد مسیری را پیش بگیرد که رسانه های ما برای او هموار کرده بودند. در نوامبر ۲۰۲۳، ژنرال زالوژنی مجبور شد که بطور آشکار این را قبول کند که آن تصمیم اشتباه بود، چون طولانی کردن جنگ فقط به نفع روسیه خواهد بود.

درگیری اوکراین اساسا نامتقارن بود. غرب می خواست که آن را تبدیل به یک جنگ متقارن کند و اعلام کرد که توانایی های اوکراین می تواند برای سرنگونی روسیه کافی باشد. اما از همان آغاز این آرزویی بیش نبود و تنها هدف آن توجیهی برای عدم پایبندی به توافقات مینسک بود. استراتژیست های روسی آن را تبدیل به یک جنگ نامتقارن کردند.   

مسئله اوکراین در این درگیری این است که رابطه عقلایی با مفهوم پیروزی ندارد. فلسطینی ها، در مقایسه با اوکراین، که به ضعف کمی خود آگاه هستند، به تفکری روی آورده اند که به عمل ساده مقاومت مفهوم پیروزی می دهد. این طبیعت جنگ نامتقارن است که در ۷۵ سال اسرائیل هرگز قادر به درک آن نبوده است، و آن را به پیروزی های تاکتیکی (به جای بکارگیری ظرافت های استراتژیک) تقلیل داده است. اوکراین هم درگیر همان موضوع است. با اتکا به مفهوم دستیابی به پیروزی از طریق استرداد سرزمین های از دست رفته، اوکراین خود را در منطقی محبوس کرده است که می تواند منجر به شکست شود.

در ۲۰ نوامبر ۲۰۲۳، اولکسی دانیلوف، دبیر شورای امنیت و دفاع ملی اوکراین، تصویر تاریکی از چشم انداز اوکراین برای سال ۲۰۲۴ ارائه کرد. سخنرانی او نشان داد که اوکراین نه برنامه ای برای بیرون آمدن از جنگ دارد و نه رویکردی که حس پیروزی را با اتمام جنگ به همراه داشته باشد: او دیدگاه خود را به ارتباط دادن پیروزی اوکراین به پیروزی غرب تقلیل داد. اگرچه، در غرب، پایان درگیری در اوکراین بطور روزافزونی به عنوان یک شکست نظامی، انسانی، و اقتصادی تلقی می شود.  

در یک وضعیت نامتقارن، هر بازیگری آزاد است که معیارهای پیروزی خود را تعریف کند، و مجموعه ای از معیارهای تحت کنترل خود را انتخاب کند. به این دلیل است که مصر (۱۹۷۳)، حزب الله (۲۰۰۶)، داعش (۲۰۱۷)، مقاومت فلسطین از سال ۱۹۴۸ و حماس ۲۰۲۳ فاتح هستند، با وجود تلفات عظیم. برای یک ذهن غربی شاید به نظر غیر عادی برسد، اما این را توضیح می دهد که چرا غربی ها واقعا قادر به “پیروزی” در جنگ هایشان نیستند.

 رهبری سیاسی اوکراین خود را در یک روایتی محبوس کرده است که توانایی بیرون آمدن از بحران بدون تحقیر شدن را ندارد. وضعیت نامتقارنی که اکنون به ضرر اوکراین است برخاسته از روایتی است که با واقعیت فاصله دارد، و به واکنشی منتهی شده است که مناسبتی با ماهیت عملیات نظامی روسیه ندارد.  

 منبع: https://mronline.org/2024/01/05/the-russian-art-of-war-how-the-west-led-ukraine-to-defeat/

ژاک بوو تحلیلگر اطلاعاتی سوئیس، افسر نظامی و کارشناس اطلاعات و تروریسم، و رئیس سابق دکترین عملیات صلح سازمان ملل بود. او نویسنده چندین کتاب در زمینه حکومت داری، جنگ و اطلاعات است.

به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=231384 لينک کوتاه

4.5 17 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
8 ماه قبل

آقای علی اورنگ سپاس و ارج بر شما برای این ترجمه ی بهنگام!
این چکیده بخوبی رویارویی دو جبهه ی دسیسه و هوچیگری (ناتو) در یکسو و دفاع از منطق و واقع گرایی (روسیه) در سوی دیگر را، با رفتن از سطح به ژرفا، توضیح میدهد. 
نگرش علمی، در هر زمینه (اجتماعی، بیولوژیکی، فیزیکی و…) نشان میدهد که هر پدیده، با پیشرفت خود، متضاد خود را نیز پرورش میدهد. شکست ناتو درین جنگ را با همین منطق میتوان دید. 
پیمان تجاوزگر ناتو (که وجودش، پس از برچیده شدن پیمان ورشو، بی معنا شده است) افزاری برای حفظ هژمونی امپریالیسم به سرکردگی آمریکاست و تا کنون چند کشور (عراق، لیبی، افغانستان، یوگوسلاوی و… اکراین) را به ویرانی کشانیده است. بهره برداری دزدانه از منابع این کشورها هدف دیگر امپریالیست هاست. بهانه تراشی های فریبکارانه برای راه اندازی جنگ (مانند “حمایت” از تایوان و یا “وجود سلاح های کشتار جمعی” در عراق) در خدمت به اقتصاد جنگی امپریالیست ها و به زیان کشورهای دیگر در جهان است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x