انقلاب ۵۷ بعد از انقلاب مشروطه بزرگترین تحول در تاریخ سیاسی ایران بود. بررسی انقلاب ۵۷، زمینهها و دلایل این انقلاب، چگونگی به قدرت رسیدن ضدانقلاب اسلامی، تعرض به دستاوردهای انقلاب و نهایتاً تثبیت حکومت اسلامی هنوز هم برای انقلابیون امروز اهمیت زیادی دارد. از این جهت ما، جمعی از کارگران پروژهای عسلویه و جنوب کشور، به این تحول بزرگ نگاهی خواهیم انداخت تا بتوانیم از دل آن نیرو و جنبشمان را با چشمان بازتر و با رفع کمبودها وارد دورانی جدید و برای سرنگونی نظام سرمایهداری آماده کنیم.
سلطنت موروثی پهلوی، که به پشتوانهٔ آمریکا و انگلیس به وجود آمد و استمرار پیدا کرد، همانند حکومت فعلی براساس مناسبات اقتصادی سرمایهداری بنا شده بود؛ درنتیجه هرگونه توسعهٔ اقتصادی و سیاسی از اساس نامتوازن و به ضرر کارگران و تهیدستان بود. همچنین اصلاحات ارضی شاه موجب ورشکستگی دهقانان گردیده و آنان را یا بیکار و یا بهعنوان نیروی ذخیرهٔ کار و شاغلان در مشاغل پست به حاشیهٔ شهرها رانده بود. با ورود منابع ارزی به دلیل فروش و افزایش قیمت نفت، تورم بالا رفت و به دنبال چنین تورمی رژیم پهلوی اقدام به تشکیل کمیتههای مبارزه با گرانفروشی و برپا کردن اتاق اصناف و تنبیه تجار و بازاریان و کسبه نمود؛ کسبه را وادار به برچسبزنی بر کالاها کرد و فشار ناشی از تورم را به گردن بخش بازار انداخت. این در حالی بود که بورژوازی وابسته به دربار هیچگونه مسئولیتی را در قبال ایجاد تورم نمیپذیرفت. همین اختلاف ناشی از سهمبری میان بخشهای مختلف بورژوازی موجب شد که تجار به کمک روحانیت در مقابل حاکمیت وابسته به آمریکا اعتراض نمایند.
جامعهٔ ایران، و خصوصاً حاشیهنشینان وطبقهٔ کارگر، زیر فشار شدید اقتصادی قرار گرفت. دورهٔ کوتاه رشد در دههٔ پنجاه سیری معکوس آغاز کرد و فقر، افزایش بیکاری و حاشیهنشینی به مرور فراگیر شد. همچنین استبداد سیاسی و بال و پر پیدا کردن ساواک و ممنوع بودن کوچکترین انتقاد، در کنار سانسور همهجانبه و عدم توانایی رژیم شاه در حل بحران، شرایط را به مرحلهای غیرقابلتحمل رساند و جامعه به یک بحران سیاسی کشیده شد. در این شرایط آمادگی برای سرنگونی پهلوی روزبهروز بیشتر میشد، اما این جهتگیریِ انقلابی برخلاف اهداف سیاسی خمینی و هوادارانش بود. لازم به ذکر است که جریان اسلامگرا در دوران پهلوی بیشتر از دیگر جریانات سیاسی آزادی عمل داشت و تا حدودی هم از حمایت شاه برخوردار بود. حزب سراسری روحانیت و بازار که همان مساجد و منابر بودند توانست رهبری تودههای عاصی را بر عهده بگیرد و انقلاب را در شکلی خاص و تحت نظر روحانیون و بازار مهار کند، تا حدی که در پی قهر انقلابی تودهها، نمایندگان ضدانقلاب اسلامی مخالف مسلح شدن انقلابیون بودند و میخواستند اسلحه در انحصار ارتش باقی بماند؛ به همین دلیل بود که تا آخرین روز حکومت پهلوی و در روز ۲۲ بهمن، روحانیون با بلندگو به مردم اخطار میدادند که امام هنوز فتوای جهاد نداده!
در این شرایط بحرانی، دولتهای امپریالیستی مثل انگلیس، آمریکا و فرانسه و رسانههایشان طی کنفرانس گوادالوپ تصمیم گرفتند برای جلوگیری از رادیکال شدن انقلاب و قدرتیابی انقلابیون کمونیست و ایجاد کمربند سبز به دور اتحاد شوروی، از خمینی حمایت کنند؛ خمینی و مشاوران او هم به آمریکا و انگلیس وعده داده بودند که نظام سرمایهداری را حفظ میکنند، و جریان صدور نفت قطع نخواهد شد و شدیدترین شکل سرکوب کمونیستها و کارگران را تضمین خواهند کرد. برای فهم این نکته توجه به قطع حمایت آمریکا از رژیم پهلوی و فرستادن ژنرال هایزر جهت مذاکره با سران ارتش و بهشتی وموسوی اردبیلی حائز اهمیت است. تلاش جدی پشت پرده برای قرار دادن ارتش پشت جریان آلترناتیو اسلامی، بریدن سر انقلاب و شکست آن، رفع خطر هر تحول انقلابی و سد کردن قدرتگیری شوراها، به معنی تحویل قدرت از بالا به جریان اسلامی بود.
متحدین خمینی نهفقط آخوندهای بیسواد و یا دولتهای غربی، که همچنین امثال ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، مهدی بازرگان و کل جبههٔ ملی بودند. البته شبکههای مساجد و نهادهای اجتماعی تحت فرمان خمینی و دارودستهاش هم در جامعه مشغول سازماندهی و تبلیغات بودند؛ برای مثال «کمیتهٔ هماهنگی و بررسی اعتصابات» که در اواخر دیماه ۵۷ توسط رفسنجانی، بازرگان، سحابی، معینفر و باهنر تشکیل شد، وظیفهٔ هدایت اعتصابات و اعتراضات کارگری در چارچوب نیازها و منافع جریان اسلامی و همچنین ممانعت از نفوذ چپ و کمونیسم میان کارگران را بر عهده داشت. عدهای که قبل از انقلاب تحتتأثیر تفکرات جلال آلاحمد و علی شریعتی بودند، بهسرعت جذب خمینی شدند و ناسیونالیستهای چپ هم، که از ضدانقلاب سیاه اسلامی بهعنوان خرده بورژوازی وبورژوازی ملی و مترقی دفاع کردند، پشت خمینی درآمدند!
با اینکه ارتش شاهنشاهی و دیگر نیروهای سرکوبگر سعی کردند با کشتار و حکومت نظامی حاکمیت خود را حفظ کنند (مثلاً کشتار صدها تن از انقلابیون در تهران طی جمعهٔ سیاه (۱۷ شهریور))، اما با اعتصابات عظیم و قدرتمند کارگران که از مرداد ۵۷ شروع شده بود، بهمرور کل جامعه و همچنین دستگاه سرکوب حکومت فلج شد و بعد از پیروزی قیام مسلحانه سلطنت پهلوی سرنگون گشت.
استبداد سیاه پهلوی تا حدی موجب از میان رفتن مشروعیت سلطنت در جامعه شده بود که حتی روی کار آمدن دولت بختیار و فرار شاه هم نتوانست جلوی موج عظیم انقلاب را بگیرد. ناگفته نماند که بخشهایی از نیروهای سرکوبگر حکومت پهلوی به جمهوری اسلامی پیوستند؛ ارتش شاهنشاهی از همان اول و با توافقات قبلی (گوادالوپ) به خمینی لبیک گفت و بخشهای مهمی از ساواک و مهرههای آن نیز (مثل منوچهر هاشمی، علیاکبر فرازیان و حسین فردوست) در تأسیس وزارت اطلاعات و جذب برخی از اعضای فراری ساواک به این وزارتخانه مشارکت کردند.
ضدانقلاب اسلامی بلافاصله بعد ازپیروزی قیام به دستاوردهای انقلاب حمله کرد و سانسور مطبوعات و سلب آزادیهای اجتماعی را در دستور کار قرار داد. برای نمونه، خمینی فرمانی برای تحمیل حجاب اسلامی صادر کرد و روز بعد بسیاری از زنان به مناسبت ۸ مارس تظاهراتی علیه حجاب و ضدانقلاب اسلامی راه انداختند و شعار دادند: «ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم». سرکوبگران هم با شعار «یا روسری یا توسری» به این تظاهرات حمله کردند. حملهٔ وسیع به سازمانهای چپ، حمله به مراکز کارگری، ملغی کردن همهٔ تشکلات کارگری از جمله شوراهایی که شکل گرفته بودند، حمله به دانشگاهها و حمله به کردستان بخشی دیگر از اقدامات جریان اسلامی برای سرکوب انقلاب ۵۷ بود.
در دورهٔ انقلاب و پس از سرنگونی رژیم پهلوی، در خلاء قدرت دولتی و عقبنشینی سرمایهداران، بسیاری از کارگران شوراهای کارخانه را تشکیل دادند، حقوق معوقهٔ خود را پیگیری کردند و مدیریت محیط کارشان را به صورت جمعی بر عهده گرفتند. در بسیاری از مناطق، در کنار شوراهای کارخانه، شوراهای محلات و دهقانان هم تشکیل شد و بهخصوص در گیلان، کردستان و ترکمنصحرا ادارهٔ شورایی بیشترین نفوذ اجتماعی را پیدا کرد.
دولت موقت، که به فرمان خمینی توسط نیروهای ملی-مذهبی و لیبرال تشکیل شد، از همان روز اول، انحلال شوراها و خلع سلاح انقلابیون را در دستور کار خود قرار داد. یکی از مشکلات سازمانهای چپ این بود که برای قدرت گرفتن شوراها راهکار عملی نداشتند و نتوانستند وحدت و هماهنگی شوراها را در کل کشور تضمین کنند. در مجموع چپ ایران خود را برای گرفتن قدرت آماده نکرده بود و گرفتار انواع توهمات بود. سنتی بودن و ملی گرایی عمیق موجود در این چپ، فاصلهٔ زیاد آن از جنبش ضدسرمایهداری طبقهٔ کارگر، تمرکز بر ضدیت با شاه و وابستگی او به آمریکا بهجای مقابله و ضدیت با نفس نظام کاپیتالیستی، نقد سطحی به جریان اسلامی و … همگی از معضلاتی بودند که این چپ گرفتارش بود.
روایات دروغین بسیاری از انقلاب ۵۷ توسط گذشتهپرستان و رسانههای حامی آنان و امثال پرویز ثابتی و مدافعین «مرد، میهن، آبادی» ساخته شده و انقلاب ۵۷ همانند حکومت بهعنوان «انقلاب اسلامی» یا «فاجعه و بلوای ۵۷» نامگذاری شده است. هدف اینگونه فعالیتها دور کردن جامعه از انقلابیگری و درعوض تبلیغ براندازی از بالا به کمک تحریم و دخالت نظامی دولتهای غربی و «گذار مسالمتآمیز» همراه با نیروهای ریزشکردهٔ حکومت است. از طرف دیگر انقلاب ۵۷ را انقلابی از روی شکمسیری و ناسپاسی جلوه میدهند تا فقر، شکنجه، سانسور و استبداد سلطنت را لاپوشانی کنند. حقیقتاً که شعار اصلی و تاریخی این جریانات «خدا، شاه، میهن» است!
جمهوری اسلامی با کمک همهجانبهٔ دولتهای غربی و رسانههای آنها، که از ماندگاری حکومت پهلوی ناامید شده بودند، به قدرت رسید. جمهوری اسلامی نتیجهٔ به شکست کشاندن انقلاب ۵۷ بود و درس مهمی که باید از تاریخ گرفت این است که اگر طبقهٔ کارگر پراکنده باشد و از پیش برای سرنگونیِ انقلابی و سپس قدرت گرفتن شوراها برنامه و حزب کارآمد نداشته باشد، در تحولات سیاسی یا به پیادهنظام طبقهٔ حاکم و یا به پلکان به قدرت رسیدن سایر جناحهای اپوزیسیونهای راست سرمایهداری تبدیل خواهد شد و در برابر تهاجم دولتهای سرمایهداری بیدفاع و بیسلاح خواهد ماند.
امروز جدالهای پیش رو با نیروهای مرتجع بهمراتب تعیینکنندهتر از گذشته است. بااینکه بسیاری از این نیروها همچون مجاهدین خلق، سلطنتطلبان، انواع جریانات ناسیونالیست کرد و ترک و غیره و یا حقوقبشریها همگی سرنگونیطلب هستند، بااینحال این چیزی از ماهیت بورژوایی آنها کم نمیکند؛ نفس سرنگونیطلب بودن آنها دلیلی بر انقلابی بودن یا ضدسرمایهداری بودنشان نیست.
در دورهٔ انقلاب ۵۷، جریان اسلامی و در رأس آن خمینی هم کمتر از دیگران سرنگونیطلب نبود! ضرورت ایجاد صف مستقل طبقهٔ کارگر حول نظام سیاسی شورایی امروز دوچندان است. ما از کارگران دعوت میکنیم که برای رهایی از بردگی مزدی و رفع همهٔ تبعیضها، حزب انقلابی خود را در محیط کار و زندگی ایجاد کنند و برای کسب قدرت سیاسی خود را آماده سازند. ما در جنگ با سرمایهداری و مدافعین و حکومتش با حزب طبقهٔ کارگری خود باید پرچم رهایی کل جامعه را در دست گیریم و برای کسب و حفظ قدرت سیاسی بکوشیم. ما کارگران باید پرچمدار دفاع از آزادیخواهی در تمام ابعاد حقوقی، سیاسی و اجتماعی باشیم و برای رفع هر نوع تبعیض مبارزه کنیم.
چارهٔ رنجبران وحدت و تشکیلات است.
جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- انقلاب ایران، جمهوری اسلامی و «دههی سرخ ۱۹۷۰»یک تاریخ جهانی – استفانی کرونین، ترجمه: مجتبی ناصری
- فرودستان توانایی ایدئولوژیکشدن را ندارند – گفتگو با آصف بیات
- انقلاب ملی ایران و طبقات اجتماعی کنونی – بهرام خراسانی
- آرزوهای برباد رفته، شرم بر جای مانده؛ نامه ی «جمعی از دست اندرکاران مسلمان انقلاب ۵۷»
این نوشتار بیمانند، به دلیل اینکه از سوی گروهی از کارگران کشورمان آمده، هم اکنون جای ویژه ای را در فرآیند مبارزه برای آزادی، مردمسالاری و عدالت اجتماعی از آن خود کرده است. فراتر و شادی آور اینکه، طلوع خیزش هدفمند سیاسی طبقه کارگر ایران را به نمایش گذارده است…
با سپاس و ستایش از نویسندگان و پردازندگان آن میتوان و باید تلاش در راه یاری رسانیدن به مبارزات طبقه کارگر برای بهروزی زحمتکشان را، امیدوارانه، چندین برابر کرد و به رزمندگان با بیداد باید گفت:
برخیز! روزی دگرگونه ز راه آمده است…
با درود فراوان به کارگران عسلویه و جنوب کشور مفاله شما کامل و قابل تقدیر است .
از شما میخواهم به نوشتار آورده شده نیز توجهی داشته باشید …
متأسفانه هستند سازمانها، احزاب و نیروهائی که به جای طرح مسئله رهبری حزبی و سیاسی جنبشهای خودجوش و ضرورت عاجل آن، خود به دامان این جنبشها میافتند و برآنند و یا حتی کوشش واهی و بیهوده میورزند که این جنبشها یا خود به خود به پیروزی نایل آیند ، و یا آنکه از درون آنان بدون وجود رهبری، یک تئوری انقلابی بیرون آید . در درون جنبش کارگری این وظیفه را اکونومیستهای قدیم و جدید به عهده گرفتهاند . در جنبشهای خود به خودی اگر کمونیستها قادر نباشند رهبری را به دست بگیرند و با تکیه به ایدئولوژی سوسیالیسم ،
آنها را به هدف مطلوب برسانند ، این جنبشها تحت تأثیر افکار حاکم بورژوائی به انحراف ، سازش و یا شکست کشانده میشوند. رهبری کمونیستی به تئوری انقلابی نیاز دارد و این تئوری چیزی نخواهد بود به جز سوسیالیسم . تئوری این ضد انقلابیها این است که تودهها و یا توده طبقه کارگر خودش خودش را آزاد میکند و نیازی به قیم و حزب ندارد . حتی آنها بیمورد نیز به عباراتی از مارکس توسل میجویند که در اینجا ربطی به بحث ندارد. ولی آنها قادر نیستند توضیح دهند ، اگر مارکس و انگلس مخالف حزب و سازمان بودند و آزادی طبقه کارگر را به دست خود و به مفهوم دشمنی با تشکیلات میدانستند ، به چه مناسبت «بیانیه حزب کمونیست» را تدوین کردند ، که انتشار آن دنیا را تکان داد ؟