تحلیل جنبشهای اجتماعی مبانی نظری و روشی را میطلبد که در گام نخست بتواند آنها را از پدیدههای زودگذر اجتماعی متمایز سازد.
در واژگان جامعهشناختی، کنشهای جمعی برای پیشبرد منافع مشترک را «جنبش اجتماعی» میدانند.
این جنبشها بستگی به تعداد اعضای آنها میتوانند جنبشهای کوچک، متوسط یا بزرگ – هزاران یا میلیونها نفره – باشند که حول مسائل مشترکی گِرد میآیند و اهداف مشترکی را دنبال میکنند.
«کنش جمعی» ، «منافع مشترک» و «مسایل مشترک» مفاهیم کلیدی تعریف بالا هستند.
در واقع، جنبشهای اجتماعی کنشی جمعیاند که حول مسائل مشترک و برای منافع مشترک شکل میگیرند.
با توجه به تعریف بالا و این مهم که جامعهٔ ایرانی «جنبشی فراگیر و رهاییبخش» را پیش گرفته که نیاز به همبستگی اقشار مختلف تحت ستم دارد، در ادامه به چند نکته اشاره میشود:
۱- کمپینهایی نظیر «من سلیطهام» معمولا «واکنشی» هستند، در حالی که جنبشهای اجتماعی «کنش» محورند. برخی رادیکالیسمی متهورانه را در این واکنشها میبینند، در حالی که رادیکالیسم کنشی رهاییبخش است که میتواند اقشار تحت ستم را حول خویش گِرد آورد و ساختارهای سلطه را دگرگون سازد. به سخن دیگر، این کمپینها معمولا سوار بر واکنشهای هیجانی میشوند و بدون این که جریانساز باشند، بسیار زودگذرند و چون حبابی در زمان از بین میروند.
۲- زنان بخشی از اقشار تحت ستم جامعه هستند. جنبش زنان زمانی میتواند جریانی رهاییبخش را ایجاد کند که با دیگر اقشار تحت ستم پیوند برقرار کند و رهایی زنان را به رهایی آن اقشار گره بزند.
این کمپینها معمولا نه تنها نمیتوانند «همدلی و همراهی» لازم در دیگر اقشار تحت ستم را ایجاد کنند، بلکه در ایجاد همدلی و همراهی با بخش زیادی از همجنسان خود نیز ناکامند.
معادلهٔ مادی سادهای برای ایجاد همدلی و همراهی افراد و اقشار مختلف وجود دارد: افراد و اقشار مختلف آنگاه با یک کنش همدلی و همراهی میکنند که موضوع یا محتوای آن را مساله مشترک خود بدانند.
۳- من مفاهیم «همدلی» و «همراهی» را هدفمند به کار بردهام. ممکن است بتوان برای برخی توضیح داد که کمپین x یا رفتار y, به این دلیل و با آن استدلال شکل گرفته است، ولی تا اینجای کار ما به صورت نظری یک نوع همفکری در این افراد ایجاد کردهایم.
در حالی که یک جنبش اجتماعی به همدلی و همراهی افراد و اقشار جامعه نیاز دارد. و این همدلی و همراهی ایجاد نمیشود الا حول مساله یا مسائل مشترک.
۴- جنبش ژینا در سال ۱۴۰۱ توسط بخشی از فعالین مطرح سیاسی و اجتماعی و از طریق برخی رسانهها به «جنبش ضد حجاب» تقلیل یافت (هر چند پوشش اختیاری حق هر انسانی است) و مبارزهٔ مدنی به نمودها یا گزارشهایی از دختران و زنانی که روسری برداشته بودند، فرو کاست. این تقلیل میتوانست – و میتواند – در گام نخست بخشی از جامعهٔ زنان را از همراهی با جنبش باز دارد. در این موضوع پژوهشی مستقل انجام نشده است ولی به صورت نظری میتوان گفت که مسالهٔ اصلی و بنیادین زنان بلوچ، عرب و… و زنان اقشار تهیدست جامعه – که با فقر دست و پنجه نرم میکنند – احتمالا «برداشتن روسری» نباشد. این موضوع؛ یعنی نبود مسالهٔ مشترک بین زنانی که معترض به وضع موجود نیز هستند، میتواند بخشی از جامعهٔ زنان را از جنبش جدا کند. اشاره کردم که تحقیق مستقلی در این موضوع صورت نگرفته است ولی واقعیت عینی نشان داد که زنان بلوچ بلوچستان و عرب خوزستان و زنان اقشار تهیدست اجتماعی به صورت معناداری به این جنبش نپیوستند.
البته یک پژوهش روشمند میتواند دلایل و عوامل آن را بررسی نماید.
در گام دوم میتوانست – و میتواند – بخش زیادی از مردانی که مسائل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی موجود آنها را به حاشیه رانده است را به حاشیه براند. در واقع، جنبش ژینا به سمت و سویی سوق پیدا کرد که این مردان یا بخشی از این مردان که میتوانستند به جنبش بپیوندند را از صف جدا کرد. در این مورد نیز پژوهشی صورت نگرفته است ولی به صورت نظری و بر مبنای آن معادلهٔ مادی که پیشتر اشاره شد – همدلی و همراهی بر مبنای مسالهٔ مشترک به وجود میآید – میتوان این نتیجهگیری را انجام داد.
در مورد کمپینهایی چون «من سلیطهام» میتوان پیشبینی کرد که این قبیل کمپینها بخشی دیگر از اقشار درگیر جنبش ژینا را نیز از صف جدا کند. به سخن دیگر، بخش زیادی از جامعهٔ زنان معترض نیز نمیتوانند با عبارت «من سلیطهام» همدلی و همراهی کنند؛ هر میزان هم که برای آنها توضیح دهیم که این عبارت چرا و چگونه ایجاد شده است.
ضمن این که به هستی و موقعیت خود زنانی که به این کمپین پیوستهاند نیز آسیب میزند؛ هرچند آنها بگویند که پای هزینهاش ایستادهاند و برایشان فرقی نمیکند ولی به تعبیر مونتنی «آنچه را شما مینویسید، شما را مینویسد».
این موضوع باز به جنبش رهاییبخش مردم ایران آسیب میزند.
در مورد تاثیر کمپین «من سلیطهام» بر جدایی بخشی از جامعهٔ زنان از جنبش، علاوه بر مباحث نظری، بر اساس گفتوگوها و مشاهداتی که در همین چند روز داشتهام، اظهار نظر میکنم. هرچند کفایت آمار و مصاحبه وجود نداشته است.
۵- موضوع دیگر آن است که جامعهٔ ما سخت به ایجاد ساختار نیاز دارد. نتیجهٔ ساختارشکنیهای این چنینی نوعی تخریب و آنارشی هست که جامعه و جنبش مردم ایران را به ناکجا آباد میبرد.
ما نمیتوانیم با این استدلال که برخی از مفاهیم تحت ساختارهای سلطه ایجاد شدهاند و بدون این که تلاشی موثر برای ایجاد ساختارهای رهاییبخش کنیم، دست به تخریب آنچه جامعه را قوام بخشیده است بزنیم.
در این صورت ساختمانی را فرو میریزیم که هر آجرش به سمتی پرت میشود و هر فردش به ذرهای تبدیل.
۶- جامعهٔ ایرانی به دلایل مختلفی که فرصتش در اینجا نیست، نیازمند به جامعهشناسی و تحلیلهای جامعهشناختی است. ما پیش از این که مدرن شویم و از مدرنیسم عبور کنیم، به پستمدرنیسم پرتاب شدهایم؛ بدون این که از هر کدام درک مشخصی داشته باشیم. این پرتابشدگی به پستمدرنیسم و شاید هم پساپستمدرنیسم، سبب هژمونی روانشناسی و به ویژه روانشناسیهای زرد شده و تحلیلهای روانشناختی و عمدتا آبکی را باب روز کرده است.
۷- اگر به تاریخ مشروطه تا کنون نظری بیفکنیم، خواهیم دید که چگونه قشر به اصطلاح روشنفکر با گفتار، کردار و سبک زندگیشان خود را از جامعه جدا کردهاند و سبب عقیم شدن جنبشهای اجتماعی شدهاند. از فعالان و پیشروان اجتماعی انتظار میرود با مطالعه و تأمل این بار دقت بیشتری کنند و موجب عقیم ماندن جنبش مردم ایران نشوند. واکنشهای هیجانی و جدا شدن از متن و بستر مطالبات و مسایل اجتماعی شاید کارکرد «سلبریتیسازی» داشته باشد، ولی رهاییبخش نیستند.
منبع: کانال شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
بعضی از واژه در جامعه مرد سالار
ممکنه بد تعبیر شوند
سلیطه در یک جامعه که زن را آزاد می دانند شاید هیچ موجودیت ضد اجتماعی نداشته باشد
و یا اینکه این واژه اصلن در ادبیات آن جامعه وجود ندارد
جناب رضا امانی فر، به بهانه ی کمپین «من سلیطه ام» این مطلب را نوشته و در باره تعریف «جنبش» ها بحث نموده و به چند نکته هم اشاره کرده ست. در تمام مطلب اشاره ای به نقش حکومت های استبدادی و ارتجاعی نشده ست .پس کنش ها و واکنش های منقدین و روشنفکران هم بی هدف بنظر آمده ست. بعد ، با این نقص اساسی به ۷ نکته اشاره می کند که از حکومت ها در آن ها خبری نیست: “۷- اگر به تاریخ مشروطه تا کنون نظری بیفکنیم، خواهیم دید که چگونه قشر به اصطلاح روشنفکر با گفتار، کردار و سبک زندگیشان خود را از جامعه جدا کردهاند و سبب عقیم شدن جنبشهای اجتماعی شدهاند.”(نقل از همین نوشتار)
سئوال : آیا واقعا جنبش روشنفکری مردم ایران از پیش از مشروطه تا امروز «سبب عقیم شدن جنبش های اجتماعی شده اند؟
در شروع، خود من هم با این واکنش های لغتی و رفتاری مشکل دارم، ولی جامعه ما از جامعه جهانی نمی تونه جدا باشه و فیزیکی نمیشه جداش کرد و این آنارشی شاید بتونه در این مقطع راه گشا باشه. بعد هم لازم داریم که این جور مقاله ها رو از نوشته های توسط زنان آنالیزهای.