(هشدار لورفتن داستان فیلم)
فیلم فرانسوی آناتومی یک سقوط، به کارگردانی ژوستین تریه، ساخت ۲۰۲۳، اخیراً مورد استقبال گسترده منتقدان و فمینیستها قرار گرفته و جوایز متعدد بینالمللی و معتبری را از آن خود کرده است. دراینجا قصد داریم کوتاه به محتوای اجتماعی و سیاسی فیلم از منظری فمینیستی بپردازیم.
آناتومی یک سقوط تکه پاره شدن زندگی ساندرا وویتر را روایت میکند، یک رمان نویس زن و آلمانی که به قتل همسر فرانسوی اش، ساموئل، متهم شده است. ساندرا – با بازی درخشان و حیرتانگیز ساندرا هولر – همراه با همسرش، سگ خانگیشان (اسنوپ)، و فرزند خود (دانیل)، که بینایی خود را در تصادفی از دست داده، در کوههای آلپ فرانسه در یک خانه کوهستانی زندگی میکنند. صحنههای ابتدایی فیلم هیچ تصویری از پدر خانواده، ساموئل، بدست نمیدهد تا اینکه برای اولین بار جسد او را در حیاط خانه میبینیم. به نظر میآید ساموئل از اتاق زیر شیروانی خانهشان به پایین در حین تعمیرات و در اثر سانحه سقوط کرده اما دستگاه قضایی و پلیس اتهام قتل را مطرح میکنند. متهم اصلی و درجه اول ساندراست، زنی که باید در جامعهای مردسالار به فرزند، وکیل، پلیس، و مهم تر از همه دستگاه قضایی ثابت کند که بیگناه است.
آناتومی یک سقوط بیشتر از اینکه یک فیلم جنایی درمورد انگیزه قاتل، نحوه قتل، یا ردپا و سرنخهای بجا مانده از قاتل باشد، درمورد زندگی یک زن مستقل و بایسکشوال است که درست به خاطر پیروی نکردن از نُرمهای جنسیتی، محدودیتهای جنسی خانواده تک هستهای، و تقسیم کار جنسیتی و بازتولیدی از سوی جامعه در مظان اتهام قرار میگیرد. بخش عمدهای از فیلم در دادگاه میگذرد اما نه به سیاق درامهای دادگاهی. از خلال جلسات دادگاه، ژوستین تریه، کارگردان زن فرانسوی، چالشهای قانونی پدرسالاری در پسزمینه نظام حقوقی را به تصویر میکشد، اینکه چطور مردسالاری به عنوان یک نهاد اجتماعی امر قانونی را میانجی میکند. شاکی دولتی در جلسات متعدد دادگاه اسناد و مدارک مختلفی را به دادگاه ارائه میکند و افراد زیادی را به سکو احضار میکند تا به هر قیمتی ثابت کند ساندار مرتکب قتل شده: از روانکاو همسرش و متخصصهای جرمشناسی گرفته تا فرزند نابینایشان دانیل. این شاکی دولتی، با رفتار مردانه و منزجرکننده خود، با توسل به هنجارهای اجتماعی مردسالار، ساندرا را در دادگاه بهعنوان یک زن «سلیطه»، به معنای مردسالار کلمه، بی بند و بار، دروغگو و بیمسئولیت تصویر میکند. او تمام تلاش خود را میکند تا در ساحت قانونی تفسیری سکسیستی از رخدادها و سرنخهای پرونده ارائه دهد.
نقشهای اجتماعی کلیشهای و جنسیتی در فیلم جابجا شده اند: ساموئل مردی خانهدار است در حالی که ساندرا نقشهایی را بر عهده گرفته که تاریخاً به مردان منسوب بوده و بهعنوان یکی از اعضای خانواده، با اعتماد بهنفس بیشتری متمرکز بر شغلاش است. او در اولویت دادن به جاه طلبیهایش در کنار کار خانگی و مسئولیت های خانوادگی هیچ شرمی ندارد. همسر او ساموئل، نویسنده و معلم، بعد از تصادف فرزند خود، که خود را مقصر میداند و درواقع مقصر هم بوده دچار انسداد نوشتاری شده و شبیه به فیلم درخشش استنلی کوبریک وضعیت روانی بغرنجی دارد. او ریشه همه ناکامیها و شکستهای فردی خود را به غلط در ساندرا میبیند و در جلسات روانکاوی اش احساس میکند «مردانگیاش» به خاطر نحوه زندگی ساندرا، از جمله رابطه جنسی آزاد بیرون از نهاد خانواده، در بحران فرو رفته است. از این جهت، فیلم نه فقط به رابطه قانون و رابطه اجتماعی مردسالاری میپردازد، بلکه همچنین به تنشها و ستیزهای معاصر در نهاد خانواده و پیامدهای برابری جنسیتی میپردازد. صحنۀ درخشان و حیرتانگیزی که به جروبحث و دعوای فیزیکی بین ساندرا و ساموئل میپردازد به خوبی این «بحران مردانگی» در خانواده مرد-پدرسالارانه غالب را به تصویر میکشد.
آناتومی یک سقوط از طریق وارونگی نقشهای جنسیتی تصور کلیشهای جایگاه زن قربانی در خانه یا علاقه «ذاتی» زنان به این قبیل نقشها یا حتی تصور رایج راحتبودن کارهای خانگی را به نقد میکشد. با نشان دادن بیعلاقگی ساندرا به ایفای نقش مادر فداکار یا زن خانهدار قربانی، نقشی که همسرش ساموئل از او انتظار دارد، هویتهای مردسالار داده شده به زنان از درون تهی میشوند. درست به دلیل همین امتناع از پذیرش نقشهای جنسیتی است که ما در طی فیلم شاهد حملات مداوم شخصیتهای مرد به سبک زندگی خودآئین و غیرسنتی ساندرا هستیم. در واقع ساندرا نه تنها به اتهام قتل همسرش، بلکه به اتهام فراروی از کلیشههای جنسیتی مادر خانهدار احساساتی، مرتب در فیلم مورد دادگاهی و محاکمه و بازجویی و قضاوت افراد مختلف قرار میگیرد. وکیل ساندرا حقیقت مهمی را در این زمینه به زبان می آورد: «تنها گناه این زن اینه که در زمینهای که شوهرش شکست خورده، موفق شده!». در مقابل، ما شاهد نوعی همبستگی خواهرانه نامحسوس بین شخصتهای زن فیلم نیز هستیم که به آنها قدرت میدهد و از آنها در برابر سلطه جهان مردانه و نهادهای ضامن بقای آن (پلیس، خانواده، سیستم قضایی، روانشناسی، سکسیسم غیرهجنسگرایانه نورماتیو دولتی، دانش علمی عقلانی) محافظت جمعی میکند.
آناتومی یک سقوط در دوران کووید ساخته شده، زمانی که بازتولید اجتماعی به شکل جهانی در بحرانی عظیم فرو رفت، و تنشهای خانوادگی، زنکشی، و آزارواذیتهای زنان سر به فلک کشید. ژوستین تریه فیلم نامه را همراه با پارتنر خود در این دوران نوشته. حتی اخیرا بعد اکران فیلم برخی رسانه ها از آنها به عنوان «زوج قدرتمند» جدید سینمای فرانسه یاد کردهاند و ژوستین تریه در پاسخ به تندی واکنش نشان داده:
«آه، من از این ایده متنفرم! کل ایده زوجبودن (زندگی خانوادگی کلاسیک) چیزی است که من نمی توانم تحمل کنم. فکر نمیکنم چیزی طبیعی در این موضوع باشد که همواره در قالب یک زوج زندگی کنیم، من دائماً شیوه زندگی خود را از نو ابداع میکنم. کل ایده بودن با یک مرد، زندگی مشترک، بچهدار شدن را… ما به این داستان کذایی خانواده موفق علاقهای نداریم» و اضافه میکند «چه کابوسی!» و در نهایت میگوید که او و همسرش قصد ندارند دیگر با هم فیلمنامه بنویسند.
کارگردان زن ۴۵ ساله در مصاحبهای دیگر درباه فیلم میگوید: «آنچه مرا شگفت زده کرد این بود که چگونه مردم می آمدند و درباره خودشان با من صحبت می کردند». آنها می گفتند: «این زندگی من است … در حال حاضر دارم دقیقاً همین را تجربه میکنم». برخی زنان هم به همسرانشان میگفتند: «برو فیلم را ببین تا بفهمی چرا از تو جدا شدم!».
او در سخنرانیاش هنگام دریافت جایزهی نخل طلای کن، از این فرصت برای حمایت از اعتراضات علیه رژیم ماکرون استفاده کرد و از دولت فرانسه به دلیل «تجاریسازی فرهنگ» و «سیاستهای نئولیبرالی» اش به عنوان تهدیدی برای سینمای فرانسه انتقاد کرد. وزیر فرهنگ فرانسه، ریما عبدالمالک، در توئیتی خشمگین پاسخ داد که از اظهارات کارگردان «تعجب کرده» و متعاقباً با توجه به دسترسی خود کارگردان به بودجه دولتی، او را «بی رحم و ناسپاس» خواند. شهردار شهر کن نیز او را یک «کودک لوس» خطاب کرد.
تریه فیلمساز جنجالی و شجاع در جواب گفت که از صحبت هایش پشیمان نیست:
«من کاملاً خجالتی هستم و وقتی خجالتی هستید و صحبت می کنید، باید این کار را با قدرت انجام دهید. من همچنان روی حرفم می ایستم. بله من به لطف بودجه مالی دولتی که مورد غبطه جهانیان است، توانسته ام موفق شوم. میخواستم بگویم، بیایید از آن محافظت کنیم و به فکر نسلهای فیلمساز آینده باشیم.» گویی آنچه در فیلم بر سر ساندرا آمده بود برای کارگردان فیلم در جهان واقعی در سطحی دیگر تکرار میشود.
کارگردان فیلم، تریه پیش از آنکه به داستانپردازی روی آورد، یک مستندساز مبارز اکتیویست بود. او به ساخت مستندهایی با موضوعات سیاسی، از جمله اعتراضات کارگری در یک مرکز اجتماعی در سائوپائولو دست زده بود. بنظر میرسد که این روحیه همچنان در او مانده است.
منبع: کلکتیو ۹۸