اخیراً نشریۀ اینترنتی «راه توده» -که مدعی ارثیۀ حزب تودۀ ایران است- سرمقالۀ افشاگرانهای را منتشر کرده است. در سرمقالۀ شمارۀ ۷۴۳، مواضعی اعلام شده است که آب پاکی را بر دست هواداران این نشریه میریزد و آخرین تردیدها را در مورد مأموریت تفرقه افکنی و ایجاد و تعمیق شکاف بین نیروهای انقلابی و تحول خواه میزداید.
هر چند، کسانی که سیاستهای این نشریه را دنبال میکردند، به عمق گرایشات راست روانۀ این جریان واقف بودند؛ اما این سرمقاله، برخی توهمات را که در ماههای اخیر ایجاد شده بود مبنی بر اینکه گرایشات واقع بینانهای در این نشریه در حال شکل گیری است، و جنبشهای سالهای اخیر زحمتکشان در ایران، بازتابی در سیاستهای ارتجاعی «راه توده» یافته است، محو کرد.
سرمقاله با عنوان «دفاع از روحانی خطاست، یا ندیدن دستهای پنهان در حکومت؟»، در تلاش برای حقنه کردن این استراتژی است که احزاب چپ در تمام جهان، چارهای جز حمایت از این یا آن بخش از هیئت حاکمه ندارند. آنان نوشتهاند که علیرغم اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی و محافظه کارانۀ دست راستی توسط احزاب سوسیالیست، کمونیستها میکوشند با آنان متحد شوند و از آنان در مقابل «احزاب دست راستی» دفاع کنند. (اشتباه نخواندهاید: از بخشی از دست راستیها در مقابل بخش دیگری از دست راستیها دفاع کنند)!
این صحنه آرایی مضحک، تنها برای توجیه منطقی است که قرار است در سطور بعدی به این نتیجه برسد: ما (راه توده) چارهای جز حمایت از روحانی نداریم، چون در غیر اینصورت مجبوریم از بیت رهبری حمایت کنیم!
تا پیش از این، و در جریان جنبش اعتراضی آبان ماه گذشته، گردانندگان سایت مزبور، تظاهر به دفاع از منافع محرومین میکردند. اما اکنون، پس از افتادن آبها از آسیاب، چهرۀ روشنی از خود ترسیم کرده و سقوط خود به دامن نئولیبرالهای حاکمِ حاضر در قوۀ مجریه را، رنگ و لعابی تازه میبخشند و تفاوت بنیادی بین آنان و نئولیبرالهای دیگر بخشهای حاکمیت قائل میشوند. وارد شدن در این بحث، امری زائد و کریه است. مدتهاست که تودههای مردم از این وادی گذر کردهاند و همۀ تسلیم طلبان را –اعم از حکومتی و غیر حکومتی- طرد کردهاند.
«راه توده» مینویسد: «برخیها توقع دارند که راه توده دولت حسن روحانی را بجای بیت رهبری نقد کند». گویا در مجوزی که به راه توده دادهاند، درج شده «این مجوز تنها برای نقد یکطرف، و حمایت از طرف دیگر اعتبار دارد». بیچاره نشریهای که در دام تارهای خود-تنیده، و به چنین موضع سخیف و پستی افتاده است. اما از حق نگذریم. اینان کاسۀ «چه کنم» را در دست گرفته و اعلام کردهاند: «هر کس مدعیاست سیاستی را میشناسد که دارای جنبههای مثبت بیشتر و ضررهای کمتر است، آنرا با نام و هویت خود، بصورت دقیق و فرموله شده معرفی کند تا بتوان پیامدهای آنها را در کنار هم قرار داد و مقایسه کرد». اینان متأسفانه فراموش کردند که یادآور شوند ذکر کُد پستی نیز لازمست؛ چون ممکناست در زمان مقایسه، نمونهها با هم مخلوط شوند و امکان تفکیک نباشد!
نتایج این دریوزگی سیاسی روشنتر از آناست که نیازی به پاسخگویی داشته باشد. تودههای مردم پاسخ این خزعبلات را در سالهای اخیر دادهاند. این حنا، شاید در سالهای ۹۲ و ۹۳ رنگی داشت. آنگاه که مأموریت روحانی، اجرای نمایش موفقی در مقابل جلیلی و قالیباف بود؛ با شعار «من سرهنگ نیستم» یا «چرخیدن چرخ زندگی مردم در کنار چرخیدن سانتریفوژها»، یا شعار رفع حصر. اما اینک فقط عقب ماندهترین اقشار و گروههای اجتماعی، با جمعیتی بسیار قلیل، خود را مجبور و محصور در این اضطرار میبینند که لزوماً باید بین قوۀ مجریه و بیت رهبری و سپاه و قوۀ قضائیه و دیگر نهادهای حکومت، تفکیک و تفاوت مهمی مشاهده کنند.
اگر چنانکه مدعی شویم این موضعگیریها، نازلتر از آن هستند که پاسخی را بطلبند، پس چرا لازماست دست به قلم برد؟ و چرا این موضعگیری نفاق افکنانه است؟ پاسخ هر دو سؤال در این نکته نهفته است که این نشریه، از ابتدای انشعاب از حزب تودۀ ایران، تلاش فراوانی داشته تا اعتبار وجود خود را، با مصادرۀ نام رفیق کیانوری کسب کند. اینان در ابتدای مقاله نوشتهاند که «نورالدین کیانوری، دبیر اول وقت حزب تودۀ ایران، همیشه بر دو نکته انگشت میگذاشت … نخست اینکه سیاست عبارتست از دفاع از یک جریان دربرابر جریان دیگر! … نکته دوم مورد تأکید کیانوری آن بود که سیاست، عرصه تضادهاست و سیاست صد درصد مثبت و یا صد در صد منفی وجود ندارد. وی می گفت اگر ما بدانیم که این یا آن هدفگیری سیاسی دارای ۵۱ درصد اثرات مثبت و ۴۹ درصد منفی است در پیگیری آن تردید نباید کرد».
آنان در ارائۀ چنین برداشتی از سیاستهای حزب طبقۀ کارگر، تنها بهدنبال تأیید پراگماتیسم منحط بازاری نیستند. بلکه هدف دیگر، تخریب زمینههای احتمال نزدیکی گرایشات متنوع چپ به یکدیگر و تأسیس اتحادی از آنان حول وظایف عاجل سیاسی است.
برای تنویر ذهن نسل دوم انقلابیون چپ، که اطلاعات کمی از دوران کوتاه آزادیهای سیاسی پس از انقلاب دارند، یادآوری میکنم که پس از تأسیس دفتر حزب تودۀ ایران در تهران، به مدت دو سال و اندی، هر هفته جلساتی در دفتر حزب برگزار میشد که در آن دهها تن از هواداران و مخالفین گرد میآمدند و سؤالات خود را مستقیماً با شخص نورالدین کیانوری در میان میگذاشتند. علاوه بر کاسِت این جلسات، متن پرسشها و پاسخها هم منتشر میشد تا در دسترس همگان قرار گیرد. در اولین شمارۀ جزوۀ «پرسش و پاسخ»، دراولین صفحه، این سؤال درج شده است: «نحوۀ برخورد حزب تودۀ ایران به جریانات سیاسی موجود در ایران چگونه است»؟ و پاسخ کیانوری:
«ما از همۀ آن افراد و جریانات سیاسی که نظر و عمل آنها منطبق است با برنامهای که ما مستقلاً و بر پایۀ برداشت علمی از اوضاع ایران برای حزب انتخاب کردهایم، پشتیبانی میکنیم. برنامهای که ما پیشنهاد کردهایم، چه برنامۀ ۱۳ شهریور، چه برنامۀ پیشنهادی پلنوم شانزدهم، و چه برنامهای که بعد از پلنوم برای کار حزب مطرح کردهایم، از برنامۀ هیچ حزب دیگری اقتباس نشده است. این سیاست حزب ماست و ما از آن پیروی میکنیم».
این سیاست برای تودهایها، اصلا تازه نبود. آنها پس از اولین کنگره در سال ۱۳۲۳ تا زمان مصاحبه و بعد از آن، همواره متر و معیاری برای تعیین حدود همراهی و همکاری با نمایندگان سیاسی طبقات اجتماعی مختلف، و یا مخالفتهای سرسختانه با سیاستهای خانمان بر باد ده دشمنان مردم داشتند. در دورۀ کوتاه دموکراسی ناقص پسا رضا خانی، تجربۀ تشکیل جبهۀ متحد با سازمانهای سیاسی بورژوا-دموکرات را بدست آوردند. پس از انقلاب نیز جبهۀ غیر رسمی متحد خلق با دموکراتهای انقلابی، در کوچه و خیابان تشکیل شد. هیچگاه سیاست حزب تودۀ ایران –رسماً یا غیر رسمی- «دفاع از یک جریان در برابر جریان دیگر» نبوده است. نه در دوران سلطنت و نه در دوران جمهوری. معیار نسبت امتزاج «اتحاد و انتقاد»، نزدیکی یا دوری یک جریان سیاسی به منافع زحمتکشان و برنامۀ حزب بوده است.
از آنجا که تاکتیک مؤثر ارتجاع و امپریالیسم، همواره ایجاد شکاف بین گردانهای مختلف جنبش کارگری بوده، و همین خط مشی نیز بطور آشکار در سرمقالۀ مزبور (به شکل وانمود سازی فرصت طلبی نهادینه در حزب تودۀ ایران) تعقیب شده است، لازم دیدیم که به یک سند تاریخی دیگر اشاره کنیم. این سند، خاری بوده و هست در چشم تمام مرتجعین، قشریون، انحصار طلبان و عوامل امپریالیسم و سرمایه داری وابستۀ ایران، که به نوبۀ خود دشمنان طبقۀ کارگر ایران را به تسریع سرکوب خشن و خونین چپ در ایران، واداشت: بیانیۀ مشترک حزب تودۀ ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در آبان ۱۳۶۰.
این بیانیه، ۵ ماه پس از اوجگیری اغتشاشات، برکناری بنی صدر، تشدید فضای ترور، تکمیل پروژۀ انسداد سیاسی توسط ارتجاع، و تشدید سرکوبها تنظیم شد. هدف اصلی صدور این بیانیه، تجدید عهد این سازمانها با تودههای انقلابی، و تنظیم مجدد برنامهها در فضای پر آشوب آنروزها، و از همه مهمتر هشدار به مردم برای پافشاری بر مطالبات و دور نشدن از خواستهای اساسی انقلاب بهواسطۀ سرگیجههای ناشی از جو ترور دوسویه بین افراطیون و عوامل ارتجاع و امپریالیسم بود.
مضمون این بیانیه بسیار شجاعانه و در ۳۲ صفحه تنظیم شده بود. در مقدمه تصریح شده بود که مقاومت عنودانه و خیانتکارانۀ طیف نیروهای دشمن انقلاب، موانع سختی بر سر راه ژرفش تحولات اجتماعی بهسود تودههای مردم ایجاد کرده است. «حزب تودۀ ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) با اعتقاد راسخ به اصل ضرورت تاریخی اتحاد همه نیرهای وفادار به آماجهای انقلاب شکوهمندمان، نخستین گام را برای پایه ریزی چنین اتحادی برمیدارند و با ارائۀ یک تحلیل مشترک از لحظۀ کنونی … همۀ نیروهای انقلابی راستین را –صرفنظر از تفاوت در عقاید مسلکی و مذهبی- به تلاش برای تحقق چنین اتحاد فراگیری از نیروهای انقلابی … فرا میخوانند».
بیانیه در صفحۀ هشتم، میرسد به معیارهای سنجش دوستان و دشمنان انقلاب.
«موثقترین معیار سنجش در این زمینه، همان وفاداری به آماجهایی است که تودههای دهها میلیونی زحمتکشان، میهن دوستان و مبارزان راه استقلال و آزادی واقعی برای دست یافتن به آنها، علیه جبهۀ متحد ضد انقلاب داخلی و امپریالیستهای حامیاش به نبرد برخاستند و انقلاب را به پیروزی رساندند. آماجهای این انقلاب عبارت بود از:
– پایان بخشیدن به تسلط جابرانه و غارتگرانۀ امپریالیستها و تأمین همه جانبۀ استقلال ملی؛
– سرنگون ساختن کاخ استبداد و بیدادگری و تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی برای تودههای محروم از آزادی؛
– لجام زدن به غارتگری بی بند و بار چپاولگران اجتماعی و تأمین عدالت اجتماعی بهسود تودههای محروم».
بیانیه بطور مفصل به اهداف انقلاب میپردازد و دوری و نزدیکی اقدامات جمهوری اسلامی به این اهداف را میسنجد. جزئیات فراوانی راجع به استقلال ملی، دفاع ملی، استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی، استقلال فرهنگی، آزادی، عدالت اجتماعی، حقوق زنان، حقوق ملی خلقهای غیر فارس، و … بر میشمارد. در پایان خطاب به همۀ زحمتکشان و میهن دوستان و خلقهای محروم و ستمدیده، خطاب به همۀ احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی-اجتماعی ضد امپریالیستی و مردمیِ ایران (از هر مسلک و عقیدهای) مینویسد: «بیایید دست در دست هم، بزرگترین توطئۀ دشمنان انقلاب ایران، یعنی توطئۀ ایجاد نفاق و چند دستگی را در هم بشکنیم و جبهۀ دفاع از انقلاب شکوهمندمان را تشکیل دهیم و همۀ نیروهای هوادار استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی را در یک سنگر واحد گرد آوریم».
هیچ ردی از فرصت طلبی و پراگماتیسم در این بیانیه نیست. صداقت انقلابی در سطر سطر این بیانیه موج میزند. بهدقت معیارهای اتحاد و دشمنی را مشخص میکند. آیا سی سال پس از تسلط کامل ارتجاع و سرمایه داری نئولیبرال در ایران، ذرهای پتانسیل در هیچ نهادی از حاکمیت در ایران باقی مانده است که کوچکترین انطباقی بر جزییترین بند برنامۀ احزاب کارگری داشته باشد، تا بتوان تصوری از کوچکترین حمایت از شخص و جریانی در هیئت حاکمۀ امروز ایران داشت؟
متاسفانه با وجود اینکه براستی دوست داشتم راهکار شما را در شرایط کنونی ایران بشنوم و به عنوان هوادار گذشته فدائیان اکثریت خوشحال باشم که با اعلام برنامه درست نظریه راه توده را رد کرده اید بجز کوبیدن آنها و نظریه شان با همان الفاظ سال ۶۰ هیچ چیز دیگه پیدا نکردم. مردم ایران براستی راهی برای برون رفت از سیاهی امروز ندارند وقتی متفکرینشان راه توده و نویسندگان این مقاله اند. رفیقان عزیز با تمامی احترامی که هنوز در قلبم برای سازمان دارم بیدار شوید، سال ۱۴۰۰ است ۴۰ سال گذشته ولی حتی ادبیات نوشته شما عوض نشده. انتظار دارید کدام بخش از جامعه ایران کنار شما بایستد……
هم میهن گرامی, آقای محسن سعادت, درود بر شما! نوشتار سنجیده ای است که جایگاه “راه توده” را در پهنه ی سیاست امروز ایران مشخص کرده است.
یک نکته اما در جمله ی “پس از انقلاب نیز جبهۀ غیر رسمی متحد خلق با دموکراتهای انقلابی، در کوچه و خیابان تشکیل شد” نیازمند توضیح است. خواهشمندم نیروهایی که “دموکراتهای انقلابی” در آنزمان را نمایندگی میکردند مشخص کنید و چند تن از برجستگان آنان را نام ببرید.
اتحاد ، انتقاد در اپوزیسیون!
این انتقاد را باید در کل تایید کرد.
در شرایط کنونی نباید فراموش کرد که جریانات نا پایدار ولی مخالف حاکمیت فعلی را نباید راند چون هدف همگرایی است!