شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

جنبش دادخواهی و مشکلات آن – ف. تابان

متن سخنرانی در مراسم یادمان جان باختگان راه آزادی در پاریس

من هم مثل بسیاری از شما سال هاست که با موضوع اعدام های گسترده در حکومت اسلامی درگیر هستم. با این حال وقتی در این ماه ها و روزها، سالگرد فاجعه ی کشتار سال ۶۷، این فیلم ها و ویدئوکلیپ ها را می بینم و به شط خونی که در پشت سر ما از همان نخستین روزهای انقلاب تا امروز کشیده شده است، فکر می کنم، باور کردن چنین کشتارهای عظیمی برایم سخت است. این همه نام، این همه یاد… به همه ی این نام ها و همه ی این یادها، به همه ی جان باختگان راه آزادی، عدالت و سوسیالیسم، در اینجا به سهم خود ادای احترام می کنم.

صحبت من در مورد جنبش دادخواهی درچارچوب وضعیت سیاسی کشور است و وارد بحث های حقوقی نمی شوم.

خانواده ها و بستگان قربانیان و جان باختگان اعدام های سیاسی دهه ی شصت، بی تردید بار بزرگی را بر دوش کشیده اند و همراه با بخشی از نیروها و فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر، در همه ی این سال ها برای پیگیری این جنایت ها کوشیده اند و پایه ی جنبش دادخواهی را در کشور ما ریخته اند. بخش بزرگی از آن چه از ابعاد این جنایت ها فاش شده است، حاصل همین تلاش ها است، پرسش در این است که آیا این تلاش ها موفقیت آمیز بوده است و اگر نه، دلایل آن چیست؟ پاسخ به این پرسش البته آسان نیست. از آن روزی که نخستین نشانه ها از این کشتارها به دست آمد و آن عکس معروف به رسانه ها رسید، تا به امروز، جهانیان و نیز بسیاری از مردم ایران، تا حدود زیادی نسبت به این کشتارها آگاهی یافته اند اما اینجا می خواهم بگویم برخورد جامعه ی ایران، مردم آن، بخش بزرگی از نیروهای سیاسی ایران نسبت به این کشتارها نه تنها رضایت بخش نیست که در مقاطعی تاسف برانگیز و شاید بشود گفت فاجعه آمیز است.

جنبش دادخواهی در ایران گرفتار نوع بدی از سیاست و سیاست بازی شده است. به سیاست به مفهوم تنگ و گروهی آن آلوده شده و در کشاکش این منافع، نیروی زیادی را از دست داده و از دست می دهد. وقتی از سیاست صحبت می کنم، این نکته را هم در نظر دارم که سیاست در ایران به شدت قطب بندی شده است و این قطب بندی نتیجه ی عوامل زیادی از جمله انقلاب بهمن و اثرات آن که هنوز باقی است و نیز حکومتی به شدت سرکوبگر و خشن است. ننیجه آن است که کمتر موردی می توان پیدا کرد که یک توافق نسبی روی آن وجود داشته باشد. در مورد جنبش دادخواهی نیز این توافق ها وجود ندارد.

در چنین وضعیتی از صحنه ی سیاسی در ایران، جنبش دادخواهی نتوانسته به یک جنبش متحد و با هدف های روشن تبدیل شود. هم پراکندگی و هم ناروشنی این جنبش حاصل منافع سیاسی متضادی است که آن را از هر طرف تحت فشار قرار داده است. در نتیجه ما شاهد طرح خواسته هایی از «می بخشیم و فراموش می کنیم» تا «محاکمه ی عادلانه ی آمران و عاملان جنایت» هستیم.

در میان آن ها که هدف واحدی را از جنبش دادخواهی دنبال می کنند نیز، وحدت رویه و اشتراک عمل وجود ندارد. بخش بزرگی از خانواده های قتل عام شدگان و نیز احزاب و سازمان های اپوزیسیون حکومت به درستی خواهان برقراری دادگاه های عادلانه برای رسیدگی به این جنایات و محاکمه ی آمران آن یعنی سران جمهوری اسلامی ایران هستند. اما آن ها نمی توانند یک رویه و عمل مشترک را در این زمینه در پیش بگیرند، در میان احزاب و گروه های سیاسی برخورد به جنبش دادخواهی آمیخته با برنامه های سیاسی گروهی و حتی فراتر از ان رقابت های تنگ نظرانه است. آن ها غالبا اختلافات سیاسی و منافع گروهی خود را مبنا می گیرند و به طور مثال وقتی گروه و یا سازمانی، با گروه و سازمان دیگری در مورد نحوه ی مبارزه با حکومت اختلاف دارد، این اختلاف را به هر سطحی از همکاری از جمله همکاری در جبنش دادخواهی گسترش می دهد و نیروی مشترک دادخواهی را تکه تکه می کند. این وضعیت باعث شده است که ما نه تنها شاهد یک رویه ی مشترک نباشیم که حتی تقابل هایی ایجاد شود و به عنوان یک عامل منفی عمل کند و تاثیراتی مخربی را در سطح جامعه باقی بگذارد.

بیرون از این دایره، یعنی در سطح کلان جامعه، وضعیت متاسفانه فاجعه آمیز است. ما در سال های اخیر از یک سو شاهد افشاگری های تکان دهنده در سطح ملی نسبت به این جنایت ها و آمران آن ها و از سوی دیگر شاهد بی تفاوتی به این افشاگری ها و رای اعتماد بالای گروه های بزرگ مردم به تعدادی از آمران این جنایت ها بوده ایم. به همان اندازه که حکومت بعد از افشاگری های اخیر به سیاست پنهان کاری خود پایان داده، سیاست تهاجمی تری اتخاذ کرده و رسما از اعدام ها و قتل عام زندانیان سیاسی دفاع می کند، در رفتار سیاسی و انتخاباتی بخش بزرگی از مردم این موضوع اهمیت کمتر و درجه ی پائین تری یافته و این را به هنگام دو انتخابات اخیر شاهد بودیم. رای اعتماد به کسانی چون دری نجف آبادی وزیر اطلاعات دوران قتل های زنجیره ای، سکوت نسبت به نشاندن فردی مثل مصطفی پورمحمدی در راس وزارت دادگستری دولت قبلی، رای چند میلیونی به ابراهیم رئیسی، بالا آمدن دوباره ی عوامل مستقیم کشتارها در کابینه و سایر نهادهای حکومتی که بعضا با اتکا به همین رای مردم صورت گرفته است، نشانه هایی از این وضعیت فاجعه بار و پشت گرمی بزرگی برای حکومت است که می تواند جنایت کند و مورد اعتماد باقی بماند.

من در اینجا می خواهم به طور ویژه به نقش بسیار مخرب اصلاح طلبان در تضعیف بی وقفه ی جنبش دادخواهی اشاره کنم. پیشتر اشاره کردم که جنبش دادخواهی تابعی از منافع و اغراض سیاسی شده است. اگر از مجموعه ی حکومت که هدف خود را سرکوب آشکار و پنهان این جنبش قرار داده بگذریم، بدترین نقش را در این میانه اصلاح طلبان حکومتی بازی می کنند.
شاید همه ی شما دستکم یک بار این گزاره را شنیده باشید که «موضوع کشتارهای ۶۷ مساله ی جوانان و امروز ایران نیست»! گوینده گان این گزاره معمولا اصلاح طلبان هستند. آن ها این گزاره را نه با نگرانی و دلواپسی که چرا چنین شده است، بلکه با افتخار و غرور مطرح می کنند تا سیاست بی توجهی و خاموشی و همدستی پنهان خود را نسبت به این جنایات توجیه کنند. سیاستی که در لیست امید مجلس در دو سال پیش به یک سقوط اخلاقی بزرگ در جامعه ی ما منجر شد.
این طیف از حکومت، زمانی نیز که زیر فشار افشاگری ها و یا عوامل دیگر، سرانجام به این کشتارها مهر تایید می زند، می کوشد جنبش دادخواهی را وسیله و عاملی برای رقابت های سیاسی خود با جناح مقابل و کسب رای و بالا رفتن از نردبان قدرت کند. خارج کردن جمهوری اسلامی از هدف و سیبل این جنبش و فروکاستن آن به مقابله با این یا آن آمر و عامل درجه ی دوم قتل عام ها البته یک هدف همیشگی است. همان ها بودند که با برجسته کردن این آمر قتل عام ها مردم را تشویق کردند که به آن یکی آمر قتل عام ها رای بدهند و این رفتار متاسفانه تا به امروز ادامه دارد.

بعید می دانم بسیاری از افرادی که مردم را به حمایت و دادن رای به آمران جنایت ها تشویق کرده اند، نمی دانسته اند که آن ها قاتل آزادی خواهان کشور بوده اند و هستند. این دعوت ها نشانه هایی در خود دارد. دو واقعیت مهم در آن، این است که حقوق بشر و تقبیح جنایت به عاملی درجه ی چندم و کم اهمیت در انتخاب های جامعه ی ما تبدیل شده و قربانی منافع کوتاه مدت سیاسی می شود و دوم آن که نشانه ی ناتوانی و استیصال است. ما بسیار می شنویم که «کار دیگری نمی توان کرد». در بین برخی چپ ها متاسفانه این امر از یک سو به نام «ضرورت مبارزه با امپریالیسم» صورت می گیرد و از سوی دیگر به بهانه ی «اصلاحات گام به گام».

به عنوان جمع بندی بحث، وضعیت فعلی را که قطعا رضایت بخش نیست، می توانم حاصل سه مورد مهم عنوان کنم. اول، تابع شدن موضوع دادخواهی به منافع سیاسی گروهی، دوم، فروکاسته شدن جنبش دادخواهی به یک عامل درجه ی چندم در رفتار سیاسی مردم و سوم احساس ناتوانی در برابر قدرت حاکم.

پیشنهاد و یا راه حلی که من می توانم در اینجا ارایه بدهم، بر اساس این نتیجه گیری است. در دو مورد به نظر من هنوز نقش خانواده ها و بستگان قربانیان قتل های سیاسی و مدافعان حقوق بشر و مبارزان آزادی خواه در ایران بسیار برجسته است. یعنی کوشش برای آن که جنبش دادخواهی را از سیطره منافع و برنامه های حزبی – گروهی بیرون بیاورند و بر این نکته پافشاری کنند که اگر هدف تشکیل دادگاه های صالحه به منظور رسیدگی به این جنایات است، آن وقت برنامه های سیاسی و اختلافات احزاب و گروه ها نباید عامل و مانعی برای وحدت رویه و مبارزه ی مشترک به این منظور شود. در جریان این مبارزه باید بی وقفه تاکید و پافشاری کرد که جنبش دادخواهی تابع منافع هیچ گروه سیاسی و صدالبته هیچ بخش و جناح از حاکمیت و در ابعادی فراتر هیج مصلحت سیاسی، نیست و برای جلوگیری از تکرار فجایعی مشابه، باید به عنوان الویت نخستین در هر رفتار سیاسی در نظر گرفته شود.

در باره ی نکته ی سوم، یعنی ناتوانی و استیصالی که در سرفصل های مهم در کشور به نادیده گرفتن جنبش دادخواهی و رای اعتماد به عاملان جنایت منجر می شود، صحبت اصلی من با افراد، احزاب و گروه های سیاسی اپوزیسیون است. این موضوع البته بحث جداگانه ای است. من در اینجا فقط می توانم بر این نکته تاکید کنم که شکستن فضای تسلیم، ناامیدی و ناتوانی، نه با همراه شدن با این فضا، که با ایستادن در برابر آن امکان پذیر می شود. مشکل ما در این است که بخشی از نیروی سیاسی کشور در خارج از حکومت، به این استیصال تسلیم شده و در آن نقش کمکی جناح های حکومت را برای تداوم وضعیت موجود برعهده گرفته است. اگر راهی وجود داشته باشد که قطعا وجود دارد، پافشاری آن بخش هایی از اپوزیسیون که در برابر حکومت ایستاده اند، برای تدوین و نشان دادن چشم اندازی خارج از سیاست های اصلاح و اعتدال حکومتی است. در تاریخ نزدیک کشور ما کم مبارزانی نبودند که توانستند راه های نو را پیش پای جامعه بگذارند و تعجب آور نیست که امروز همچنان نام، یاد و راهشان بزرگ داشته می شود.

* این مراسم در تاریخ یکشنبه ۲۲ اکتبر توسط جمعی از خانواده های جان باختگان در پاریس برگزار شد.

     از : زندانی زنجیر ی

عنوان : رفتار نیک!
ما ایرانیان فرزندان کورش ،بابک خرمدین قبل از اشتغال مملکتمان از طریق اسلام فرزندان پاکی ونیکی بودیم و باز گشت به گفتار نیک ، رفتار نیک و کردار نیک را میبایست دوباره بدست بیاوریم.
پس بسوی اتحاد علیه تاریکی ،علیه اسلامیست های دروغ گو وغارتگر، علیه جانیان چپاول گر.
حمایت از زندانیان سیاسی مانع گشتار های جدید است
٨۱۷۵۰ – تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣۹۶       

     از : ف. تابان

عنوان : برای آقای بهکیش
ممنون آقای بهکیش گرامی از اظهارنظرتان. من وقتی از مدافعان حقوق بشر نام می برم، فرد خاصی را در نظر ندارم. یک مفهوم کلی است که بعضی ها می توانند زیر آن جا بگیرند و بعضی ها هم شاید نه. متاسفانه آن ها هم که به نام «حقوق بشر» در ایران فعالیت می کنند، از آفت سیاست زدگی به معنای دسته بندی و بازی در میدان جناح های حکومتی جدا نیستند و بسیاری از آن ها که امروز به نام مدافع حقوق بشر شناخته می شوند، سیاست ها و منافع اصلاح طلبان را – در صدر فعالیت های خود قرار داده اند. آن ها شامل همان موقعیتی هستند که نقد شما و من متوجه ی آن است.
امیدوارم در تلاش هایتان موفق باشید.
٨۱۷٣۶ – تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣۹۶       

     از : جعفر بهکیش

عنوان : جریان اصلی فعالین حقوق بشر خود بخشی از مشکل هستند نه راه حل
آقای تابان گرامی، شما با بر شمردن برخی از مشکلات، در انتها چنین نتیجه گرفته اید که “در دو مورد به نظر من هنوز نقش خانواده ها و بستگان قربانیان قتل های سیاسی و مدافعان حقوق بشر و مبارزان آزادی خواه در ایران بسیار برجسته است.”
شما یک نگاه اجمالی به جریان اصلی فعالین حقوق بشر ایرانی بیاندازید (خانم عبادی نماینده این چنین جریانی است)، آنان هیچ اقدامی در رابطه به چالش کشیدن سیاست سکوت و انکار دولت در رابطه با جنایت های دهه شصت انجام نداده اند. به همین اعتبار میتوان گفت که آنان در موفقیت این سیاست سهیم هستند.
به همین دلیل من جریان اصلی فعالین حقوق بشر را بخشی از مشکل نه راه حل می دانم. باید از خود پرسید، چگونه است که در همه جای دنیا، جریان اصلی فعالین حقوق بشر، همراه و همگاه با تلاش های بستگان کشته شدگان و ناپدید شدگان بوده اند، اما در ایران ما چنین چیزی واقعیت نیافته است؟ چگونه است که خانم عبادی وقتی که از دفتر مادران مایو در بوئنوس آیرس خارج می شود، به عوض آنکه مادران و خانواده های خاوران را به خاطر بیاورد، آیت الله منتظری را به یاد می آورد؟ مثلا در تجربه من و آنان که می شناسم که در این تلاش ها سهیم بوده اند، یک مورد نبوده است که وکلای حقوق بشر دست یاری به سوی ما دراز کنند. جز در این سالهای اخیر که مثلا َشادی صدر چنین کرده است و من از وحشت انگ خوردن از طرف جریان اصلی فعالین و وکلای حقوق بشر مجبور شده ام که از کمکهای آنان چشم پوشی نمایم و تنها به طرح پزسش های حقوقی ام از شادی صدر و مهناز پراکند و پیام اخوان اکتفا نمایم. من بر گریز از این وضعیت دشوار، بر آن هستم که در آینده بسیار نزدیک فراخوانی را منتشر نمایم که منابع مالی برای استخدام یک وکیل غیر ایرانی حقوق بشر استخدام نمایم که کمتر درگیر این دسته بندی های مبتذل باشد و به ما موکلان خود پاسخگو باشد.
٨۱۷٣۰ – تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۶       

     از : رضا ج

عنوان : لینک یادداشت رضا علیجانی
آقای صالحیار همانطور که خواستید لینک را برایتان می فرستم:
http://zeitoons.com/۳۷۰۸۳
٨۱۷۲۱ – تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣۹۶       

     از : اصغر الهیاری

عنوان : خواهش از جناب رضا ج
با تشکر از نظر شما . اگر ممکن است لینک مقاله ی آقای علیجانی را اینجا بگدارید که مستقیم نوشته ایشان را نیز مطاله کنیم.
٨۱۷۱٨ – تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۶       

     از : کیا

عنوان : عالی است
رفیق تابان نه تنها شخصی زحمتکش وسرسختی میباشند ، بلکه روشن بین و ماورای احزاب و گروههای
قرار دارد .
٨۱۷۱۷ – تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۶       

     از : رضا ج

عنوان : آیت الله رضا علیجانی: تا اطلاع ثانوی همه دموکرات های «ملی» در ایران متحد استراتژیک یکدیگرند
رضا علیجانی در مقاله ای در سایت یوسفی اشکوری (زیتون) به لجن مال کردن آنچه چپ سنتی نامیده پرداخته و مینویسد: « -… در نگاه سنتی چپ؛ نظام سلطه و سرمایه داری باید از بین برود و هر تلاشی باید در جهت تضعیف و نابودی اش باشد و نه معامله و مصالحه با آن که چیزی جز سازش نیست. اما در نگاه ملی ضمن اعتقاد به ناعدلانه بودن نظم جهانی اما بالاخره باید در همین مناسبات حرکت و عمل کرد و تلاش نمود حداکثر فایده را برای دولت- ملت ایران بدست آورد.
-برای چپ سنتی جناح بندی های داخلی نظام سلطه و یا طیف بندی های درون مثلا آمریکا یا اروپا دارای اهمیت فرعی است و در تحلیل نهایی همه آنها معتقد به سلطه جویی و استثمار جهان و از جمله میهن ما هستند. اما برای نگاه ملی این جناح بندی ها گاه در کسب منافع و یا دفع ضرر برای مردم و میهن ایران دارای اهمیت است و بنابراین باید بدان کاملا اعتنا نمود و در مواردی که امکان پذیر است باید بر آن تاثیرگذار بود».
این آخوند های مکلا در سیاست داخلی هم همین دید را دارند. آنها معتقد به سازش و مماشات اند چرا که معتقدند «بالاخره باید در همین مناسبات حرکت و عمل کرد و تلاش نمود».
رمز موفقیت چپ افشای این خط است. اینها در غیاب چپی که به سلاخ برده شد متاسفانه از جانب بخش قابل توجهی از جامعه بعنوان مرجع پذیرفته شده اند که باید با آشکار کردن ماهیت ضد ملی آنان را به مردم شناساند.
٨۱۷۱۱ – تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣۹۶       

https://akhbar-rooz.com/?p=8948 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x