جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

از هیچ برآمدن و در هیچ گُم شدن… خسرو باقرپور

هان!

ای سایه های گُنگِ دود آلود!

ای یادوارِ کهنه و پیرِ طَمَع ْ تان دور؛

ای کینه هاتان کَر!

ای دست هاتان لال!

ای نان هاتان کور!

ای در جوارِ مشرقِ روشن؛

پیغامِتان تاریک

ای ریسمانِ رحمت و امدادتان؛

چون تارِ مو باریک

مرگ آفرینانِ سبب سازِ هراس و کوچ

ای تارِتان از هیچ

ای پودِتان از پوچ

از چیست کز بی رنگِ دریابار و رویاوارِ هر چشمه،

با دست هایِ چرک و خون آلود،

با پنجه های آز؛

می نوشید؟

.

از چیست کز هر بامداد ای مردگانِ پیر؛

بر برکه های آبی ی نابِ جوان رفتار،

با نفرتی بی شرم و بربروار،

اینگونه می تازید؟

.

از چیست که رویایِ آرام و نوازش هایِ نابِ آب را،

در انتهایِ بُزدلانه ی ْشامِ رفتَن ْ تان؛

از برکه می دزدید؟

هنگامِ شادی آفرینِ گُم شدن ْ تان نیز؛

در چشمه می شاشید؟

هان؟

https://akhbar-rooz.com/?p=127071 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x