به استقبال غزلِ جامی:
“بودم آن روز من از طایفه ی دُردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان”
مستِ “جامی” وَشَم؛ از طایفه ی دُردکشان
گرچه نه ز تاک نشان مانده، نه از تاک نشان
من خود از روز ازل خُرّم و خوشدل بودم
شعله ور زآتش خویشم، نه ز شمعِ ایشان
گر به کوره رهِ تقلید چو مؤمن رفتی؛
به دهی ره نبری چون بروی از پی ی شان
ای که سرداری ی جمهور به شیخان دادی
شیخنا هم برود از پی ی شاهنشهِ شان
تا به پیری نرسیدی، چو جوانان می جوش
می ی تو پخته شود؛ چون به خُم آید جوشان