جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

بحران هویت در چپ (بخش دوم) – دنیز ایشچی

در ادامه تشریح بحران

ویژگی های بجران ابعاد متفاوتی دارند که به چندین مورد آن در بخش نخصت این نوشتار پرداخته شد. در ادامه به چندین مورد دیگر از این موارد نظر می اندازیم.

نقد  ایدئولوژیک، یا دفن ایدئولوژی

در دنیایی که قدرتمداری های فراوانی با ایدئولوژی های متفاوت، از جمله ایدئولوژی های اسلامی، ناسیونالیستی و نئولیبرالی و غیره در رقابت های کسب حاکمیت  قدرت نمائی نموده و در خیلی کشورها حاکمیت های سیاسی را به دست میگیرند، هزیمت از حزب سیاسی ایدئولوژی محور به برنامه محور، یک چرخش صد و هشتاد درجه ای میباشد. قبل از اینکه به تعریف واژه ایدئولوژی بپردازیم، لازم است به این امر اشاره گردد که شاید برای نیروهای چپ ایرانی نقد ایدئولوژیک به مراتب راه حل بهتر و مناسب تری از نفی و دفن ایدئولوژیک بوده باشد.

شاید بشود ایدئولوژی را اینگونه تعریف نمود، که ایدئولوژی همان تلاقی، در هم پیوستگی، انسجام و سپس یکپارچگی و یگانگی ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فلسفی و آرمانی یک نظام فکری میباشد که در پیوند با همدیگر یک  واحد، منسجم و یگانه ارزشی، آرمانی ، فلسفی و برنامه ای را شکل میدهند. یک نظام ایدئولوژیک تنها میتواند در دوران چرخش های کلان و بنیادین تاریخی تمدن بشری شکل بگیرد. اگر یک نظام ایدئولوژیک فکری و نظری این امکان را فراهم نکند تا زمینه های امکان پویایی و تکامل و تحول درونی در آن بطور دائم و مستمر جاری گردد، با گذشت دوران، به یک نظام فکری دگم و ارتجاعی تبدیل میگردد که خود با یک  نظام فکری ارتجاعی و بازدارنده و ترمز بزرگی در تحول تمدن بشری تبدیل میگردد. از این نظر است که نقد تحول گرانه مداوم ایدیولوژیک در تکوین آن اهمیت حیاتی خواهد داشت.

اگر ما قبول داشته باشیم که در جامعه یک نظام ایدئولوژیک سوسیالیستی وجود دارد که میخواهد در مقابل نظام های ایدئولوژیک دیگر نام برده عرض اندام نماید، این نظام باید شامل ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و غیره بوده باشد. در ضمن، این نظام ایدئولوژیک بر پایه های ضرورت تاریخی دوران تحولات علمی، فنیّ تکنولوژیک و اجتماعی اقتصادی سیاسی شکل گرفته و عرض اندام می نماید.

زمینه های عینی این ضرورت تاریخی از یک طرف، و پختگی و گستردگی جنبش سوسیالیستی، با قدرت و وسعت تمام وجود داشته و روز به روز به میزان بیشتری به عنوان ضرورت راهگشای جنبش سوسیالیستی جهانی و ایران نیز تبدیل گشته است.

ارزش محور، یا  برنامه محور

آغاز پایان دوران حاکمیت قدرتمداری کلان سرمایه داری جهانی و سلطه امنیتی نظامی کمپانی های فراملیتی، یکی از همان نقاط عطف کلان تاریخی میباشد. این دوران بنا به ضرورت تاریخی خویش، و برای گذار از ایدئولوژی های اسلام افراطی طالبانی و نظام ولایت فقیه و ناسیونالیسم اسلامی اردوغانی و اخوان المسلمین و غیره از یک طرف، نئولیبرالیسم کلان سرمایه داری و ناسیونال فاشیسم مسیحی غربی و نژاد پرستی صهیونیستی  از طرف دیگر، احتیاج دارد تا  بافت یگانه، منسجم و واحد  نظام ارزشی، آرمانی  انسان محور خویش را بر پایه های ارزشی کار سالاری در مقابله با سرمایه سالاری، بصورت یک نظام فکری ارزشی واحد  ارائه نماید.

بنیانگذاران جنبش سوسیالیستی، بر اساس درک این ضرورت تاریخی، پایه های اولیه این نظام فکری را در حد توان علمی زمان خویش پی ریزه نموده اند. اینجاست که ضرورت نقد ایدئولوژیک آرمان های جنبش سوسیالیستی در راستای تکوین و تکامل آن به موازات تحولات علمی فنی و تکنولوژیک و غیره به یک ضرورت روز تبدیل میگردد. با همان استدلال، نفی، دفن و زنده به گور کردن آرمان های ارزشی جنبش سوسیالیستی و جایگزینی آن با یک نظام برنامه محور، به این میماند که با تیر و کمان، به پیکار با تکنولوژی روبوتیک، پهیادها و هوش مصنوعی رفته باشیم.

آزادی و حقوق بشر، متفاوت از دموکراسی میباشند

عشق به انسانیت و آزادیخواهی از پایه های قدرتمند تاریخی و فرهنگی نظام ارزشی ما انسان های شرقی بوده است. تنها کافی است از اشعار فیلسوفان ایرانی به شعر ” بنی ادم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند” سعدی شیرازی که بیش از هفتصد سال پیش سروده است اشاره نمود. فلسفه اومانیستی و انسان محوری از اشراقیونی چون شهاب الدین سهروردی، منصور حلاج گرفته تا سعدی، حافظ، عمادالدین نسیمی، فضل الله نعیمی، ماموستا هژار و هئمن کوردستانی، محمد فضولی ، جلال الدین رومی و خیام نیشابوری بصورت انگشت شمار اشاره نمود که عمق تاریخی ژرفای عشق به ارزش های انسانی را در فرهنگ مردم شرق، از جمله ایران خودمان به نمایش می گذارد. بنابر این، آزادگی و احترام به حقوق بشری ، که منشور جهانی حقوق بشر نیز بخشی از آن میباشد، نه تنها برای مردم ایران بیگانه نمیباشد، بلکه یکی از پایه های اصلی و اساسی نظام ارزشی بافت فکری – نظری بالنده سوسیالیستی و نظام روان اجتماعی پردایم دوران کارسالاری میباشد. با این مقدمه میتوان نتیجه گیری نمود که هر فرد سوسیالیستی در هر شرایطی پیگیرترین مدافع حقوق و آزادیهای بشری در شکوفائی و بالندگی انسان ها میباشد.

بطور همزمان، اگر “دموکراسی” را بصورت چالش رقابتی جهت فتح سکوی قدرت ، یا اینکه حاکمیت نظری اکثریت جامعه بر پایه های یک نظام انتخاباتی در نظر بگیریم، که ریشه های تاریخی آن به دوران تمدن یونان قدیم میرسد، این نظام مدیریت سیاسی  را  امروز میتوان به نوعی  بر پایه های نظام ارزشی اخلاقی   “یوتیلیترین” تشبیه کرد، که در مقابل “ایگلیترین” و “فلسفه اخلاقی کانت” قرار میگیرد که در آن منافع اقلیت میتواند قربانی منافع آنانی گردد که با نام اکثریت، سکوی قدرت را در دست میگیرند.

امروزه در عین حالیکه نظام های مدیریتی اجتماعی، مدنی،  سیاسی، اقتصادی و غیره  خیلی پیچیده تر و تکامل یافته تر از آن میباشند که بتوان آن را تنها در یک سیستم انتخاباتی حاکمیتی “دموکراتیک”  اکثریت بر اقلیت خلاصه کرد، به روشنی میتوان مشاهده نمود که نه تنها “آزادی و حقوق بشر” در مقایسه با “دموکراسی”، دو پدیده کاملا مستقل و مجزائی از همدیگر میباشند، بلکه هر دوی آنها باید بصورتی جداگانه و مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و ارزیابی گردند.

این در شرایطی میباشد که  در ادبیات سیاسی روزمره امروزی غالبا دموکراسی را مترادف و همراه با کلمه آزادی مورد استفاده قرار میدهند، که در عمل  اهداف گمره کننده ای را در افکار اجتماعی القا می نماید. در شرایطی که به تنهایی دموکراسی نه نان سر سفره میشود، نه کار برای کارگران. نه سرپناه آوراگان میگردد، نه تامین بهداشت و رفاه اجتماعی. دموکراسی به تنهایی نه مشکل گرمایش محیط زیست را میتواند حل بکند، نه انواع تبعیضات را در جوامع انسانی از میان بردارد. این در شرایطی میباشد که “دموکراسی” در مورد اینکه تا چه اندازه میزان حاکمیت مردمی را تضمین و اعمال می نماید، یک پدیده نسبی میباشد. با این تعریف، دموکراسی تابعی از نظام قدرتمداری حاکمه اجتماعی سیاسی، و امروز بطور مشخص قدرتمداری حاکمه کمپانی های بزرگ کلان سرمایه داری  میباشد.  “دموکراسی” به همان نسبتی که در نظام حاکمیت سوسیالیستی میتواند واقعا  قدرت حاکمیت مدیریتی مدنی توده های زحمتکشان را در جامعه اعمال و پیاده نماید، بر عکس امروزه در دوران حاکمیت نظام ارزشی سرمایه سالاری توسط کلان سرمایه داری های حاکمه، بصورت های خشونت آمیزی بعنوان وسیله و آلتی جهت حذف دیگری و حفظ  قدرتمداری خود، و فریب، سرکوب و برده نمودن توده های مردم مورد استفاده واقع میگردد.

در نظام حاکمیتی کلان سرمایه داری و حاکمیت کمپانی های بزرگ و چند ملیتی،  “دموکراسی” وسیله ای در دست قدرتمداری مافیا های سرمایه سالاری مختلف در جهت تامین منافع آنان می باشد. در این نظام های به اصطلاح انتخاباتی و مدیریت سیاسی که در ظاهر “دموکراسی” نامیده میشود،  با توجه به قدرت و توان رسانه های تبلیغاتی و هزینه های هنگفت سازماندهی و پیشبرد کارزار انتخاباتی، افراد عادی از توده های زحمتکشان فقط بصورت سیاهی لشکر ها و  بازیچه ای در این وسط تنها امکان و فرصت انتخاب کردن میان مافیاهای قدرت کلان سرمایه داری مختلف را خواهند داشت.

صدور دموکراسی توسط استعمارگران سابق و قدرتمداری های امپریالیستی امروزی، چیزی غیر از  انتصاب مترسک ها و مزد بگیرانی از طرف اربابان جهت تضمین سلطه گری آنان، یا صدور قدرت مداری، اجرای پروژه های کودتا در کشورهای جهان سوم، تجاوز نظامی به آن کشورها و اجرای پروژه های تجاوزکارانه دیگر، مفهومی دیگر ندارد. لذا، محدود کردن فعالیت سیاسی چپ سوسیالیستی، که خواهان تحولات بنیادین اجتماعی سیاسی اقتصادی میباشد به چهارچوبه های تنگ نظام لیبرال دموکراسی، عملا توده های مردم را به سلاخ خانه های قدرتمدای حاکمه می کشاند. در حالیکه تبدیل “لیبرال دموکراسی” بعنوان هدف استراتزیک و مرحله ای جنبش چپ،  جایگزین کردن آن به جای دوران تحول گذار  سوسیالیستی در شرایط حاکمیت های کلان سرمایه داری، تنها میتواند به عنوان استراتژی خود کشی سیاسی تلقی گردد.

در خاتمه این موضوع باید گفته شود که نیروهای چپ و سوسیالیستی پیگیرترین مدافعان آزادی و حقوق بشر و استفاده از مکانیزم های دموکراتیک نه تنها به نفع کارگران و زخمتکشان، بلکه تمامی مردم کشورهای خویش می باشند. این در شرایطی می باشد که هر روزه شاهد بوده و هستیم که به نام دفاع از ازادی، حقوق بشر و دموکراسی چه جنایات و توطئه های تبه کارانه ای  توسط قدرتمداری های حاکمه امپریالیستی در مناطقی مانند ویتنام، آمریکای لاتین، سوریه ، عراق، افغانستان و ایران خودمان صورت گرفته است. آنها به نام آزادی و دموکراسی از این مکانیزم ها جهت حفظ کنترل قدرتمداری خویش به قیمت سرکوب واقعی ازادی در کشورهای خویش نیز سوء استفاده می نمایند، که نمونه بارز آن زندانی کردن جولیان آسانژ  به مدت بیش از یک دهه توسط توطئه های مشترک حکومت های آنگلستان، سوئد و  آمریکا میباشیم.

امروزه دموکراسی هدف نیست، بلکه تبدیل به سکویی گشته است که زمین و قوانین بازی آن تحت کنترل کلان سرمایه سالاری میباشد. لذا، نه تنها دموکراسی به مفهوم ازادی و حقوق بشر نمیباشد، بلکه نمیتواند هدف یک حزب چپ و سوسیالیستی بوده باشد. دموکراسی منزلگاهی در راه گذار سوسیالیستی میتواند بوده باشد، که کنترل و قانونمندی های آن در دست کلان سرمایه داری میباشد. لذا، هدف استراتژیک احزاب چپ و سوسیالیستی، گذار سوسیالیستی خواهد بود. گذار سوسیالیستی اهداف انسانی آزادی، حقوق بشر و دموکراتیک را به نحو به مراتب کامل تری بر پایه های نظام ارزشی کار سالاری تحقق  بخشیده و آزادی های غیر خودی ها را مدیریت نماید..

ادامه دارد

دنیز ایشچی ۲۰ اوت ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=123456 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x