شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

افغانستان، نبرد جهل و خرافه – مجتبی طالقانی

اکنون طبقه متوسط شهری روزگار سختی دارند، هم خود را قربانی و مورد خیانت حاکمان قبلی داخلی و خارجی می‌دانند که کاملا احساس بر حقی است و هم بایستی بار تحمل جهل و خرافه و سبعیت حاکمان تازه ‌را بر دوش کشند، که بار سنگینی است. گرچه دستاوردهای...

اکنون طبقه متوسط شهری روزگار سختی دارند، هم خود را قربانی و مورد خیانت حاکمان قبلی داخلی و خارجی می‌دانند که کاملا احساس بر حقی است و هم بایستی بار تحمل جهل و خرافه و سبعیت حاکمان تازه ‌را بر دوش کشند، که بار سنگینی است. گرچه دستاوردهای چند دهه اخیر در کوتاه مدت برباد رفته به نظر می‌رسد اما آن چه که می تواند اسباب امیدوار باشد اندوخته‌ اجتماعی ‌ای است  که از گذشته تاریخی خود دارند، اندوخته‌ای که از بین رفتنی نیست و در ذهن و عمل روزمره آنها زنده است و هم  راهنمای مقاومت آنها در مقابل طالبان است

همه جا صحبت از طالبان است و افغانستان که بار دیگر و بعد از بیست سال از تهاجم نیروهای امریکایی و سقوط حکومتشان، دوباره بر این کشور مسلط شده اند. تصاویر دردناک و البته عبرت انگیز هجوم عده‌ای از مردم برای سوار شدن بر هواپیمای امریکایی و فرار از کابل را نیز همه دیده اند که هنوز و پس از چند روز از جمله پربیننده ترین خبرهای رسانه های عمومی است. آنچه در این جا می خواهم مطرح کنم بررسی اجمالی دو نکته است. یکی علل و ریشه های سقوط  مفتضحانه دولت متکی به نیروهای اشغال کننده و دیگر شرایط  فعلی مردم رنج کشیده و فقیر این کشور همسایه.

شکست و خروج نیروهایی که برای مدتی بیش از دو دهه افعانستان را در اشغال داشتند گرچه نشانه خوبی از ناکامی سیاست های تجاوزکارانه ماشین نظامی لجام گسیخته حاکم در کشورهای ثروتمند غربی و در راس آنها ایالات متحده است، اما نباید تصور شود که  سرمایه‌داری مالی حاکم از این شکست عبرت خواهد گرفت و بساط تجاوز و سرکوب و انباشت قهرآمیز جمع خواهد شد. خروج نیروهای غربی و امریکایی از افغانستان، چنانکه تقریبا همه می دانند، از مدتی پیش برنامه ریزی شده بود و علت آن هم گویا تغییر در استراتژی ها و راهبردهای بلندمدت سرمایه داری جهانی است. دلسوزاندن برخی سیاستمداران در داخل امریکا و نقد تهاجم به افغانستان و افسوس خوردن بر هزینه های بیهوده مصرف شده نیز تنها پوششی بر رقابت های درونی جناح ‌های داخلی است و به سادگی معلوم است که این پول ها برای آبادانی و پیشرفت آن کشور صرف نشدند بلکه به جیب طراحان جنگ و کارتل های تولید کننده انواع سلاح های کشتار و تهاجم سرازیر شدند که بزرگترین و اصلی ترین آنها در همان امریکا مستقرند. خلاصه آن که شرایط جدید و تحولات سریع در آرایش نیرو ها در سطح جهان موجب تغییراتی شده اند که  تخلیه نیروها از افغانستان از پی آمدهای آن است. گیریم که شاید این شکل سریع و رسوایی آور خروج پیش بینی نشده بوده است. 

در سده اخیر افغانستان دو بار مورد تهاجم نیروهای نظامی کشورهای دیگر قرار گرفت. یکبار توسط روس‌ها که آن موقع اتحاد جماهیرشوروی خوانده می شدند و برای کمک و حمایت از دولت دوست و متحد خود وارد کابل شدند و بار دیگر توسط امریکا و همراهان به عنوان مبارزه با تروریسم. در هر دو مورد نیروهای مداخله کننده پس از سرکوب و خاتمه عملیات نظامی درصدد ایجاد دولتی مطابق با الگوهای خویش برآ‌مدند. شوروی ها دولتی به اصطلاح مقتدر و سرکوبگر که صدای هر مخالفی را ببرد و آمریکایی ها نیز مطابق با سلایق خود دولتی به اصطلاح دموکرات و متکی بر انتخابات. کار این دولت سازی‌ها چنانکه تاریخ نشان داد به سرانجامی نرسید و هر دو پس از دوران نسبتا کوتاهی در مقابل هجوم نیروهای طالبان به سرعت و به آسانی شکست خوردند. پرسش اصلی همین جاست؟ چرا چنین  شد؟ چرا دولت های برآمده از پی حضور اشغالگران بدون پشتیبانی نظامی آنها سریع و ساده سقوط کردند؟ آیا اشغالگران واقعا خود چنین می خواستند؟ آیا در ایجاد و تثبیت دولتی که قادر به جذب حمایت عمومی باشد و در مقابل مخالفان از پشتیبانی آنها بهره ببرد موفق نبودند؟ آیا تاسیس دولتی که با برنامه ها و سیاست های آنها همراه باشد و ضمنا توان تامین حداقل نیازهای اقتصادی، اجتماعی و ایجاد زیربناهای ضروری را داشته باشد عملی نبود؟ دولتی که ارتشی ملی را سازمان دهد و توان مقابله با مخالفان تجهیز شده را داشته باشد؟ دولتی که اقداماتش و حاکمیت‌اش منحصر به کابل و چند شهر بزرگ کشور نباشد و بالاتر از همه این که  دولتمردانش در پی چپاول ثروت ملی برای خود و نزدیکان نباشند. اتفاقات اخیر پاسخ همه این پرسش‌ها را داده  است، اگر غیر از این بود سقوطی اینطور سریع و تسلیمی اینگونه بلا شرط اتفاق نمی افتاد.

نگاهی به شرایط هم اکنون موجود اقتصادی و اجتماعی افغانستان، و نه حتی شرایط ۷۰ یا ۲۰ سال پیش، به خوبی نشان می‌دهد که نه اشغالگران و نه دولت‌های مورد حمایت شان هیچگاه برای ارتقای شرایط اقتصادی و اجتماعی این کشور کوشش جدی نداشته اند. اقداماتی که در شهرهای بزرگ صورت گرفت و تا حدی موجب توسعه اجتماعی و شکل‌گیری طبقه متوسط شهری شد را نادیده نمی گیرم، اما شکی نیست که در نیل به  توسعه عمیق و گسترده  آن طور که مدعی آن بودند، موفقیتی نداشتند. ملت سازی که هیچ حتی همان دولت سازی نیز که رو بنای آن است و ظاهرا “به سادگی قابل اجراست” بدون حداقل رشد عمومی اقتصادی و ارتقاء شرایط اجتماعی و اقدامات زیر بنایی که  معمولا زمان بر است عملی نیست. و این نه کاری بود که نیروهایی بیگانه و آمده برای ماموریتی، نظامی و موقت، مایل وموفق به انجام آن باشند، و شاید برعکس حفظ وضعیت موجود و گسترش جهل و فقر را با نیات بلندمدت خود هماهنگ‌تر هم می دیدند.

مطابق با برآوردهای سازمان های بین المللی و مراکز مطالعاتی [۱] هم اکنون نزدیک به ۷۰ درصد جمعیت افغانستان روستایی و روستانشین هستند و از قبل فعالیت های کشاورزی و خدمات ابتدایی مرتبط با آن زندگی می کنند. شهرنشین ها به زحمت ۳۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. نزدیک به ۶۰ درصد جمعیت سواد ندارند، سرانه پزشک ۱.۷ برای هر ۱۰۰۰۰ نفر است، تاسیسات خدماتی و بهداشتی و فرهنگی غالبا در شهرها و در سطحی محدود در دسترس است. ساختار اجتماعی قبیله‌ای و قومی است و روابط اجتماعی بر اساس هنجارهای سنتی و دینی شکل گرفته است.

چه در اشغال اولیه توسط روس ها و چه در مورد تهاجم  دولت های غربی که حالا شاهد اتمام آن هستیم، دولت های شکل گرفته از پی اشغال، نفوذ واقعی خارج از محیط  شهرهای بزرگ نداشتند، شهرستان ها و روستاها عمده جمعیت کشور را جای داده بودند. جایی که روابط عشیره‌ای و وابستگی های قبیله‌ای و خانوادگی حرف اول را می‌زند و نفوذ رهبران مذهبی و روسای قبایل و زمین‌داران بزرگ بلا منازع است. انتصاب های حکومتی و مقام‌های اداری و نظامی در شهرستان‌ها و خارج از شهرهای بزرگ نیز بر همین روال صورت می گرفت و به نوعی پذیرش این نیروها تلقی میشد. دولت های مستقر هیچگاه قادر به ایجاد دلبستگی و وفاداری ملی فراتر از تعصب‌های خانوادگی و قومی و قبیله ای نبودند. ساختار عشیره‌ای و فساد مالی دست در دست هم داشتند و نظام مالی و بازرسی محلی از اعراب نداشت، تولید صنعتی فراتر از کارگاه های شخصی مبتنی بر شرایط پیش‌سرمایه داری نمی رفت.

اشغالگران نیز، همان گونه که در سده های پیشین و زمان کشف سرزمین های جدید معمولا تنها تا عمق کمی از ساحل سرزمین کشف شده نفوذ می کردند و از همان مبادی به داد و ستد و بهره برداری از سرزمین های جدید اکتفا می کردند، در مورد افغانستان و موارد مشابه  نیز علاقه‌‌ای به نفوذ در عمق کشور تصرف شده  نداشتند و حاکمیت بر شهرها را از طریق دولت‌هایی دست نشانده  کافی می دانستند. این خود نشانه خوبی از نیت واقعی اشغال‌کنندگان و بهره گیری موردی آنها از شرایط است. جالب است که در دوره مبارزه با دولت شرق گرای افغانستان، که طی آن  سیاست گذاران امریکایی با کمک کشورهای متحد خود جنگ با دولت مستقر را تشدید و تقویت می کردند از این خلا قدرت و و عدم نفوذ نیروهای دولتی در خارج از شهرهای بزرگ آگاهی داشته و به خوبی از آن بهره بردند و دولت موجود را به راحتی شکست دادند، اما زمانی که حامی حکومت بعد از شکست طالبان شدند توجهی به ضعفی که خود زمانی از آن بهره برده بودند نکرده و به حضور در شهر‌ها اکتفا کردند. شاید هم از تجربه همان دوره دریافته بودند که باقی ماندن قدرت واقعی در دستان این منادیان جهل و عقب ماندگی بهتر از توسعه دولت مستقر و گسترش طبقه متوسط شهری است.

موضوع بعدی جنگ نابرابری است که بین سنت و مدرنیته در افغانستان، همچون بسیاری از دیگر کشورهای به اصطلاح جهان سوم، در جریان بوده و است. از مدتها پیش‌تر از سقوط سیستم سلطنتی این روند آغاز شده بود و در گذر زمان و تاکنون  گرچه به کندی و با افت و خیز ادامه داشته است. شهرها بطور طبیعی و در مقایسه با روستا‌ها صحنه رشد و گسترش اندیشه های انسان محور بودند و روستاها حوزه نفوذ تفکرات سنتی و دینی. تضاد روستا و شهر در افغانستان دوره اخیر، کمتر مشابه ساخت  رایج آن در جاهای دیگر و ناشی از مهاجرت روستاییان به شهر بوده است. گسترش شهرها و رشد جمعیت آنها عمدتا متاثر از رشد طبیعی جمعیت آنها و کمتر از مهاجرت‌های داخلی بوده است [۲]. تقابل روستا و شهر در افغانستان را می توان تا حدی  به تقابل جهل و عقب ماندگی با رفاه نسبی و آزادگی شهری نسبت داد، کم وبیش مشابه رقابتی که بین شهرستان‌ها و شهرهای کوچک فرانسه با پاریس در زمان کمون جریان داشت [۳].

انتقال از روابط تولیدی پیش سرمایه داری به سرمایه داری که از مدتها پیش آغاز شده بود در سال‌های اخیر و در شهرها رشد بیشتری کرد، نهادهای مدنی و  گروه های اجتماعی نفوذ و تعداد خود را افزایش داده و پایگاه بیشتری در شهرها کسب کردند. اقلیت های قومی، همچون هزاره های شیعه و تاجیک‌ها و اقوام کوچکتر دیگر نیز به آسانی پذیرای تسلط و اعمال عقاید افراطی ملاهای افراطی پشتون نبودند. کابل و چند شهر دیگر افعانستان نیز در یکی دو دهه اخیر محل رشد و تا حدی بالندگی طبقه متوسط شهری نسبتا کوچکی  شدند که تقاضاهایی فراتر از منافع عشیرتی داشته و اهدافی شهروندی، سراسری و ملی را تعقیب می کردند و می کنند، برخی نهاد‌های شهری و فرهنگی تاسیس شده و پا گرفته بودند [۴]. با خروج سربازان امریکایی و سقوط غیرمنتظره و تسلیم نیروهای دولتی شهروندان کابل و شهرهای بزرگ که چندی در آرامش نسبی بودند به یکباره با وضعیتی  غیرقابل پیش بینی مواجه شدند. خاطرات ترسناک از خشونت صریح و رفتارهای عامیانه و بیرحمانه پیروان و جنگجویان طالبان و حضور  دوباره آنها در شهر چون صاعقه‌ای بر شهرنشینان فرود آمد و موجب چنان وحشتی بیسابقه‌ای شد که تصاویر تلاش برای فرار از کابل انعکاس واقعی آن بود.

اکنون طبقه متوسط شهری روزگار سختی دارند، هم خود را قربانی و مورد خیانت حاکمان قبلی داخلی و خارجی می‌دانند که کاملا احساس بر حقی است و هم بایستی بار تحمل جهل و خرافه و سبعیت حاکمان تازه ‌را بر دوش کشند، که بار سنگینی است. گرچه دستاوردهای چند دهه اخیر در کوتاه مدت برباد رفته به نظر می‌رسد اما آن چه که می تواند اسباب امیدوار باشد اندوخته‌ اجتماعی ‌ای است  که از گذشته تاریخی خود دارند، اندوخته‌ای که از بین رفتنی نیست و در ذهن و عمل روزمره آنها زنده است و هم  راهنمای مقاومت آنها در مقابل طالبان است. افکار عمومی جهانی نیز، که با وجود رسانه های اجتماعی موجود قدرت بی سابقه‌ای یافته است، پشتیبان آنهاست.

مجتبی طالقانی ۱۹/۵/۴۰۰

۱] . data.worldbank.org

[۲]. رشد طبیعی جمعیت افغانستان بسیار زیاد است ، بیشتر از ۳ درصد، گرچه میزان مرگ و مر کودکان تا حدی آن را تعدیل میکند .

[۳] . به نقل از  Ways of the world, David Harvey, Oxford,2016

[۴] . در طی دهد گذشته برخی از نویسندگان ایرانی  برای اجتناب از سانسور کتاب‌های خود را در افغانستان به چاپ می رساندند

https://akhbar-rooz.com/?p=123916 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زويا
2 سال قبل

اتفاقا به نظر من اصلا مردم افغان هیچ نیاموختند فقط یک چیز ظاهری یاد گرفتند و تمام نیروهای خارجی را سرورشون می دانستند که با رفتن آنها اینچنین از در و دیوار فرار می کنند اگر به کشورشون علاقه و عرق داشتند مثل مردم کوبانی وکردهای سنجار مقاومت می کردند

peerooz
peerooz
2 سال قبل

مقاله زیر برای علاقمندان, نسبتا به تفصیل و با مدارک بیان میکند که چگونه کارتر بودجه مخفی پانصد میلیون (۵۰۰,۰۰۰,۰۰۰) دلاری برای ایجاد مجاهدین اختصاص داد و چگونه مسلمان افراطی و ماجرا جو از کشورهای اسلامی به پاکستان روی آوردند که تحت نظارت CIA و MI6 و غیره تربیت و به افغانستان فرستاده شده و دست آوردهای سکولاریسم را بر باد دهند. ترجمه مقاله خارج از وقت, حوصله و توانایی من میباشد.

https://www.counterpunch.org/2021/08/25/the-great-game-of-smashing-countries/

peerooz
peerooz
2 سال قبل

جزئیات بسیار مفید مقاله جناب طالقانی محتاج نظری کلی به تاریخ اخیر افغانستان است. حدود چهل سال پیش شوروی با توپ و تانک به کمک جوانه سکولاریسم و سوسیالسمی رفت که در افغانستان پایه میگرفت. این جوانه سکولاریسم با حمله تند باد اسلام سنی ۱۴۰۰ سال پیش به کمک امریکا و عربستان و پاکستان و دیگران مورد حمله قرار گرفت و پژمرده شد, اکنون معلوم نیست که امریکا و عربستان و پاکستان با تند باد اخیر مخلوق خود در افغانستان چه خوهند کرد ولی مطمئنا حمایت از سکولاریسم و سوسیالیسم جزئی از آن اقدامات نخواهد بود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading