جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گزارش سی و دومین جلسه محاکمه‌ی حمید نوری (عباسی) از استکهلم – امیرجواهری لنگرودی

توضیح:

طی هفته دهم سی امین،جلسه دادگاه حمید نوری (عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد روزجمعه ۲۳مهر۱۴۰۰ برابر۱۵اکتبر۲۰۲۱به جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی تابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.

درروزجمعه سید جعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌، زندانی سیاسی سابق و هوادار سازمان مجاهدین خلق ساکن البانی ازطریق ویدئو اسکایپ روزجمعه پانزدهم اکتبربااظهارات ویدئویی برای دادگاه  بعنوان بیست ویکمین  شاکی وشاهد بعد ازخانم ها آقایان:

۱-ایرج مصداقی۲- نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبربندعلی) -۱۰مسعود اشرف سمنانی۱۱- سولمازعلیزاده ۱۲- احمدابراهیمی ۱۳- فریدون نجفی آریا ۱۴- خانم ساراروزدار۱۵- حسن گلزاری(بخش اول) و حسن گلزاری(بخش دوم) ۱۶- مجید جمشیدیت۱۷خدیجه برهانی ۱۸- سید حسین سید احمدی ۱۹- مهنازمیمنت نژاد ۲۰- مهری حاجی نژاد دراین دادگاه شهادت داده‌اند.

دراین یادداشت اظهارات”سیدجعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌”زندانی سیاسی سابق،ساکن آلبانی روزجمعه بادادگاه استکهلم راانعکاس می دهم. مجموع مباحث دادگاه دروجوه زبان های سوئدی- فارسی وآلبانی ترجمه وضبط تصویروصدا شد.  

***************************

فضای عمومی اظهارات سید جعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌ ساکن آلبانی به دادگاه استکهلم روزجمعه۲۳مهربرابرپانزدهم(۱۵) اکتبرشهادت داد!

رئیس دادگاه: سلام و صبح بخیر و همگی شما به سالن دادگاه استکهلم خوش آمدید و مخصوصا خوش آمد می گوییم به بازجویی از سید جعفرمحمد محمدی برنجستانکی و وکیل شاکی نیز خانم”گیتا هدینگ وایبری” هستند. الان تصویرایشان را به شما نشان می دهیم که ببینید. بازجویی را محدود می کنیم فقط درباره برادرشما” سید عقیل”است.

ابتداء وکیل شمادرمقدمه کمی توضیح می دهد.خوب باخانم”گیتا” شروع میکنیم!

وکیل مشاورگیتا: سلام جعفر،این گفتارم درباره برادرجعفر،”عقیل” هست.اومتولد ۱۳۳۴شمسی برابر۱۹۵۵میلادی. برای اینکه بیان من برای همه ساده باشد تورا”جعفر”وبرادرت را”عقیل “صدا می کنم. امیدوارم که اشکالی نداشته باشد!

جعفر: نه  ، خیلی هم خوب

وکیل مشاورگیتا:برادر”عقیل”فعال بوده وازهواداران مجاهدین.اودر تظاهرات بزرگی که درتاریخ۱۹۸۸برابر۱۳۶۰شرکت نمود.دراین تظاهرات حدس میزنند که حدودنیم میلیون(۵۰۰۰۰۰) نفرفقط در تهران شرکت کردند. برادر”عقیل” در سال۱۳۶۰ دستگیر شد و آنگونه که”جعفر” فکرمی کند برایش حدود ده(۱۰) سال حکم بریدند.”عقیل” هم درزندان “اوین”بودندوهم درزندان”گوهردشت”بعد ازاینکه “عقیل”  دستگیرشد.

پدرومادرش خیلی دنبال اوگشتندوبعد موفق شدند که اورا درسال بعد ۱۳۶۱، که درزندان “اوین” بود، پیداش کنند! پدرومادرش متوجه شدند که تغییرات فاحشی دراودیده می شود که نشانه مشخصی بود که مورد شکنجه قرارگرفته است.خانواده”عقیل”حتی درزندان گوهردشت به ملاقات “عقیل” رفتند.

درباره خود”جعفر”که قراراست،امروزازاوبازجویی صورت گیرد. ایشان خودش درزندان نبوده است.اما”جعفر”تحت تعقیب بود وپنهانی درایران زندگی می کرد ودرسال ۱۳۶۲ازایران خارج شد.”جعفر”به خاطرهمین موقعیت زندگی مخفی،این امکان برایش نبود که باپدرو مادرش تماس بگیردوصحبت کند.سرانجام”جعفر” درسال ۱۳۶۷موفق شد که با خانواده اش تماس برقرارکند.خانواده به اواطلاع داد که برادرش درزندان”گوهردشت”است.بعدازمدتی به پدرومادر”جعفر”خبر دادندکه بیا ووسائل پسرت رادرزندان”اوین”تحویل بگیرد.

“جعفر”با افراد دیگری نیزخودش شخصا صحبت داشت وهمه برآن بودندکه”عقیل” ابتداء درزندان “اوین”وسپس اورابه”گوهردشت”بردند ودرآن زندان هم اعدام شد.”جعفر”درباره پدرومادرش،نمی داند که آنها اصلا آنهازنده اند ولی حدس اش این است که آنها هم فوت کرده اند وهمچنن درباره بقیه خواهرو برادرش هم اطلاع ندارد،ولی فکرمی کند که آنها درایران باشند.درمقدمه همین حرف ها را می خواستم بگویم . مرسی

رئیس دادگاه: ممنونم ازشماخانم گیتا.حالاتصویردادستان را به شما نشان می دهیم .    

خواستم به اطلاع جعفربرسانم که این بازجویی با تصویروصدا، فیلمبرداری می شودوالان رشته کلام را دست دادستان می دهیم .بفرما دادستان: جعفر من اسمم “کریستینا لیندوف کارلیسون” هست . من یکی ازدادستان ها این پرونده هستم وبازجویی راامروزمن باتوانجام می دهم! در حین بازجویی این خیلی مهم است که مشخص باشد ،چیزهاییکه خودت دیدی و شنیدی و چیزهایی که نقل قول از دیگران شنیدی. باشه ؟

جعفر: حتما 

دادستان :درست است که برادرت”عقیل” درسال۱۳۶۰ دستگیر شد؟

جعفر: بله ، درست است!

دادستان :او چند سالش بود، آنگاه که دستگیر شد؟

جعفر: ابتداء سلام عرض می کنم . برادرم”عقیل”زمانی که دستگیر شد دهم اسفند۱۳۶۰، برادرم۲۶ سالش بود

دادستان :توچه شکلی خبردارشدی ، که برادرت دستگیر شده است؟

جعفر:برادرم”عقیل”درشرایط آنزمان مخفی بود ودرخانه ای تنها زندگی می کرد.همانگونه که خانم”گیتا”توضیح دادند،”عقیل” دانشجوی دانشکده حقوق دانشگاه تهران بودوازمسئولین سازمان دهنده جنبش دانشجویی، دانشگاه تهران بود. دربرنامه های تبلیغی انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، که سازمان مجاهدین کاندیدا معرفی کرده بود، فعال بود.ولی درفروردین۵۹ که بدلیل تهاجم پاسداران به دانشگاهها تحت عنوان”انقلاب فرهنگی”بسته شد،”عقیل”فعالیتش را با جنبش دانشجویی هوادارمجاهدین خلق ادامه داد وبعدازتظاهرات سی(۳۰)خرداد سال ۱۳۶۰،چون چهره ای شناخته شده بودوتحت تعقیب قرارداشت، به زندگی مخفی روی آورد.درشب دهم(۱۰)اسفند۱۳۶۰،”عقیل” در خانه اش بود که پاسداران کمیته همان منطقه ناصرخسروتهران،به خانه اش هجوم بردند واورا دستگیرکردند وبا خودشان بردند. من همان شب، بد ازدستگیری اش – یکی و دو ساعت بعد تر- برای دیداراوبه خانه اش رفتم.صاحبخانه “عقیل” به من گفت: که پاسداران منطقه ناصرخسرو، نزدیک بازارتهران آمدند،اورا دستگیرکردند وبا کتک زدن وضرب و شتم، درحالیکه می گفتند “منافق” با خودشان بردند. !

دادستان:توومامان وبابات،یعنی خانواده تان،درکجا زندگی می کردید؟

جعفر:من خودم آنزمان عضو تشکیلات مجاهدین خلق درتهران بودم و بدلیل اینکه تحت تعقیب بودم، مخفی بودم.پدرومادرم درشمال ایران شهرقائم شهردر(استان مازنداران) زندگی می کردند. من تلفنی با آنها تماس گرفتم واطلاع دادم که”عقیل”را دستگیرکردند،جهت پیگیری ونجات وضعیت او به تهران بیایند!

دادستان :اسم پدرت چی است؟

جعفر: اسم پدرم سید میران!

دادستان : بعد ازاینکه تو زنگ زدی وبه مادروپدرت اطلاع دادی که “عقیل”را گرفتند، بعد چی شد؟

جعفر: مادروپدرم،یکی و دو روزبعد به تهران آمدند.جهت پیگیری وضع برادرم،ابتداءبه کمیته “ناصرخسرو”رفتند تا بپرسند که “عقیل” سرنوشت اش چی شد.مادروپدرم درفاصله چندماه بین زندانهای مختلف دررفت وآمد بودند وپیگیری می کردند که آیا “عقیل” درآنجا هست یا نه. بعد ازچند ماه به آنها خبردادند که “عقیل” درزندان اوین است وبه آنها اجازه ملاقات دادند!؟

دادستان :آیا توهم توانستی و بروی برادرت را ببینی؟

جعفر: من پیشترهم توضیح بودم .چون خودم تحت تعقیب بودم وزندگی مخفی داشتم ، امکان پذیرنبود که بروم وبرادرم را ببینم.اگرمیرفتم ، دستگیرم می کردند واعدام می شدم!

دادستان:همانطوری که وکیل مشاورخانم”گیتا” گفت:بعدش توازایران خارج شدی وبه بیرون آمدی وهمینطورمتوجه شدم که برای تومشکل بود که با پدرومادرت، درایران تماس برقرارکنی.؟

جعفر:ولی من تا قبل ازاینکه ازایران خارج بشوم، یعنی پائیزسال ۱۳۶۱،درتهران بودم.اولین تماسم باخانواده را،وقتی که درتهران بودم،  با خانواده تماس برقرارکردم.که به من ازوضع “عقیل” خبر دادند که حسابی شکنجه شده وحسابی وخیم است.درهمان مدتی که دستگیرشده بودحسابی لاغروچهره استخوانی،سروصورت مصدوم وپاهای  شکنجه   شده وزخمی که به سختی راه میرفت. وقتی که ازعراق خارج شدم، مجدداباپدرومادرم تماس گرفتم وازوضعیت “عقیل” پرسیدم. آنها کوتاه گفتند که ما به ملاقاتش میرویم ولی درتلفن ازما سئوال نکن .چون تلفن تحت کنترل است ومارا اذیت می کنند.”عقیل” تا سال۱۳۶۶درزندان “اوین”بود و خانواده ما چون شهرستان بودند وفاصله زیاد بود به همین ترتیب،هرماه یکبار،پدرم یا مادرم و بیشترمادرم به ملاقات اومیرفت و اورا می دید.طی تماسی دربهارسال۶۷با خانواده ام داشتم،گفتند؛ که “عقیل” را به زندان گوهردشت بردند. بعد ازآن تاریخ من تماسی نداشتم تا اینکه اواخرتابستان۶۷با شنیدن خبراعدام های گستره درایران نگران شدم ونهایت درآبان ماه ۶۷ باپدرومادرم تماس گرفتم. پدرم بهمن گفت: ما چهار(۴)تاپنج(۵) ماه به دنبال “عقیل” بودم وازاوخبرنداشتیم وبه ما ملاقات نمی دادند.برداشتم این استکه ازخرداد ماه۶۷ بود. پدرم توضیح داد که مادت به طورمستمربه جلوی زندان “گوهردشت” می رفت و به اوجواب سربالامی دادند، وهیچ جواب سرراستی نمی دادند که”عقیل” است یا نه. همراه مادرمن ، مادران دیگری هم بودند که یا ازقائم شهر مازندران آمده ویاازشهرستان های دیگروآنها هم به همین ترتیب عموما بلاتکلیف بودند.درهفته آخرمهرماه۶۷،به پدرومادرم گفتند؛شمابروید جلوی زندان”اوین”وجوابی به آنها ندادند که چرا؟

پدرم آنگاه به جلوی زندان”اوین” رفت، درآنجا مقامات زندان یک ساک حاوی لباسها ویک ساعت شکسته را به پدرم دادند.به پدرم گفتند:« پسرشما”منافق” بود وبا فتوای خمینی اوراکشتیم واین هم وسائلش است برداروبرو». پدرم پرسید:«جسدش کجاست؟ جسد اورا بدهید» پاسداری که آنجاصحبت می کرد،برخوردی توهین آمیزکرد وگفت :«جسدی درکارنیست و ازاینجا سریعتربروید» ووقتی پدرم پرسید: که آدرس یا محل دفن اش کجاست؟ باهُل دادن وتهدید کردندوگفتند:« ازاینجا بروید  وحق تجمع ومراسم ترحیم هم ندارید!» پدرم گفت: در آن زمان خانواده های دیگری هم جلوی زندان”اوین”بودند که به آنها هم همین خبر و ساک و وسائل بچه هاشون را دادند وگفتندازاینجا بروید!درسال ۱۳۷۰ یکی ازاقوام نزدیک،فامیل پدرمی ام به نام”سیاوش مقیمی” به کمپ اشرف درکشورعراق آمد. سیاوش درسال۱۳۷۰به من گفت:از”عقیل” خبرداشت که هم ازخانواده ام شنیده بودوهم درزندان اوین وقتی به ملاقات دوبرادرزندانی اش به نام های “کریم الله مقیمی قاضی کلایی” و”قدرت الله مقیمی قاضی کلایی”که”قدرت الله”پزشک ارتش ایران و هردودر”اوین”زندانی بودند!”کریم وقدرت”که ازبرادران سیاوش بودند درقتل عام زندان اوین درسال۶۷ اعدام شدند. سیاوش به من گفت: که برادرش کریم که درزندان اوین بود،به سیاوش گفته بود: “عقیل” که تا سال ۶۶درزندان اوین بوده،بسیارمقاوم وسرموضع وهمواره زیرفشار بود.کریم همچنین به برادرش گفته بود:«که “عقیل”دراوین بود جزء تشکیلات مجاهدین درزندان ومورد احترام زندانیان بود. سیاوش هم به من گفت: که جسد عقیل را به خانواده‌‌ام نداده‌اند و در نهایت یک ساک به خانواده داده‌اند. خبری هم ازمحل دفنش نداده‌اند.»

دادستان :سئوالی ازشما بپرسم: آیاشمامی‌دانید که برادرتان”عقیل” حکمی گرفته بود یا نه؟

جعفر: «بله،”عقیل” به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود. من دنبال این بودم که بفهمم در سال‌های آخر (۶۶و۶۷) چه براوگذشت وچگونه اعدام شد؟ تا اینکه تعدای اززندانیان جان به در برده ازاعدام‌ها کم‌کم آزاد شدند و برخی ازآنها به تدریج به اردوگاه اشرف آمدند…

دادستان : ببینیدآیا شما می‌دانید که چرابرادرت به ۱۰سال زندان محکوم شده بود؟

جعفر: نخیر، دقیق اطلاع ندارم،اما دوستانش”حسین فارسی” و”مجید صاحب‌جم” که ازشاهدان،همین پرونده دراین دادگاه هم هستند وزندانی دیگری به نام “محمد سرخیلی” که اوهم به ۱۰ سال حبس محکوم شده بود، او- درزندان اوین وگوهردشت با برادرم هم بند بود- اوتا سال ۶۶ به همراه “عقیل” درزندان اوین بودند ودربهمن ۶۶ همراه با “عقیل” وحدود ۲۰۰ زندانی دیگراززندان اوین به زندان گوهردشت منتقل شدند.این سه تن یعنی”محمدسرخیلی”،”مجیدصاحب‌جم”و”حسین فارسی”  به من گفتند: که “عقیل” در سال‌های ۶۵ و ۶۶ در زندان اوین ازمسئولان تشکیلات درزندان بوده است..»

دادستان :چه سال هایی گفتی؟

جعفر:سال‌های ۶۵و۶۶که درزندان اوین بوده است!اوبا”جعفر اردکانی”که اعدام شد،هردودرزندان ازفعالان تشکیلات سازمان مجاهدین  بودند

دادستان: آیااطلاعاتی به توداده می‌شود درباره اتفاقی که برای برادرت “عقیل”درزندان گوهردشت افتاد؟

جعفر: بله، بله خدمت تان عرض می کنم :” عقیل” در نوشتن بولتن‌ خبری برای رفاه زندانیان مجاهد خلق فعال بوده، مقاومت می کردند و سروضع بودند.آنهاراخیلی مورد ضرب وشتم قراردادندوشکنجه می‌شد.درنهایت به دلیل همین فشارها این زندانیان دربهمن ماه سال ۶۶ دست به اعتصاب غذا می‌زنند!

دادستان:این اعتصاب غذادرزندان گوهردشت یازندان اوین بوده است؟

جعفر:این آخرین ماهی بود که اینها دراوین بودند. این اعتصاب غذا در این زندان بوده است.

دادستان :سئوال من درباره گوهردشت بود؛آیا می دانی که درگوهر دشت برای برادرت در سال۶۷ چه اتفاق افتاد؟

جعفر:همین سه زندانی که اسم بردم. به من گفتند:که که آنان راهمراه “عقیل”ما رابه همراه۲۰۰ نفردیگرازاوین به گوهردشت بردند.در ورودی زندان گوهردشت،آنهارا به شدت مورد ضرب و شتم قراردادندو شدیدا کتک می‌زنند وبعدبه بند های فرعی‌ مختلف فرستادند. طبق گفته “مجید صاحب‌جم” که هم بند”عقیل” درزندان گوهردشت بوده وتا مرداد ۶۷باهم دریک جا بوده‌اند. مجید به من گفت:”عقیل” را ۱۵یا ۱۸مرداد- بیشترنظرش روی ۱۵مرداد است- به”راهروی مرگ” ونزد”هیئت مرگ”برده‌اند.

دادستان : درچه ماهی ؟

جعفر: بین ۱۵یا ۱۸مرداد سال ۶۷، مجید گفت: که بعد از آن روز دیگرما”عقیل”ونفرات دیگری را که همراه او بودند،ما آن گروه را دیگر ندیدیم وشنیدیم که اعدام شدند.”حسین فارسی” و”محمد سرخیلی “هم تأییدکرده‌اند که بعدازاین تاریخ دیگر”عقیل” را در زندان ندیده‌اند و اعدام شده بود.

دادستان:یک سئوال کوتاه دیگر؛ بعدازاینکه برادرت”عقیل”را به گوهردشت بردند،آیا خانواده توانستند اورادرگوهردشت ملاقات کنند ؟

جعفر بله،همانطوری که درابتدای صحبتم توضیح دادم:پدرومادرم در گوهردشت با اوملاقات کرده بودند وتاخرداد۶۷ازاوخبرداشتند واز خرداد ملاقات ها قطع شد!

دادستان :آیا به پدرت در باره جسدش اطلاعی دادند یا گواهی فوت و سندی به آنها دادند؟

جعفر:تاجایی که من اطلاع دارم محل دفن ومزارش رانگفتند. پدرو مادرم تا سال‌ها دنبالش بودند واحتمال می‌دادند،درمحل خاوران در تهران دفن شده باشد اما من اطلاعی ندارم.برگه یا گواهی‌ای هم در باره فوت به آنان ندادند.»

دادستان:فکرکنم اشتباه فهمیدی:پدرومادرت فهمیدند که کجا برادرت اعدام شده است ؟ بله سئوال این بود که مسئولین زندان به پدرومادرت گفتند: که برادرت درگوهردشت اعدام شده است؟

جعفر:بله ،اینها فهمیده بودند و به زندان گوهردشت میرفتند ولی چیزی به اینها نمی گفتند و چند ماه به آنها جواب های سربالا می دادند! گفتم : به اینها ابتداء تا چند ماه یعنی خرداد تا مهرماه، وقتی به گوهردشت مراجعه می کردند.جواب های سربالامی دادند وجواب درست نمی دادند.در مهرماه ۶۷ درجلوی گوهردشت ، به طورتلویحی به آنها گفتند به زندان اوین بروید و وسائل پسرتان را تحویل بگیرید!

 دادستان: مرسی از شما و سئوالات من تمام شد.

رئیس دادگاه:مرسی ازشما وحالا بازنوبت وکیل مشاوراست که سئوال بکند.  

وکیل مشاورگیتا:جعفرمی خواهم بپرسم:چرا به پدرومادرشما می‌گویند: بروندوسایل برادرتان رااززندان اوین تحویل بگیرنددرحالیکه او درزندان گوهردشت زندانی بوده است؟

جعفر: من چون آن زمان می‌دانستم که برادرم درزندان گوهردشت  است.چنین سوال ازپدرومادرم نکردم اما خبردادرم که درمورد کسان دیگری هم همین کارراکرده بودند و وسایل‌شان راجلوی زندان اوین تحویل داده بودند.

وکیل مشاورگیتا: وقتی شما نام “مجید”راآوردی .آیا منظورت از “مجید صاحب‌جم” درشهادتت، همان “مجید صاحب‌جم اتابکی”‌ است؟

جعفر:”مجید صاحب‌جم”یکی ازشاهدان پرونده دادگاه سوئد،یعنی همین دادگاه شمااست که درهفته‌های آینده درهمین دادگاه شهادت خواهد داد ودرحال حاضرساکن اردوگاه اشرف ۳ است.

وکیل مشاورگیتا:منظورم این است که کنترل کنم که نام فامیلی “اتابکی” این دوفرد یکی است یا نه؟ چون من فکر می کنم که این شخص راهم دارم وخودم موکل اوهستم!

جعفر: بله! موکل شماست وشما هم او را دیده‌اید.

وکیل مشاورگیتا: درچه زمانی این دو نفر”مجید صاحب‌جم” و”حسین فارسی” برای شما تعریف کردند که برادرتان را دیده‌اند؟

جعفر: “حسین فارسی” ابتدائ درسال ۷۴به من گفت. بعد ها که من دنبال خبرهای دقیق تری بود و به آلبانی آمدیم. سئوالات بیشتری کردم وبااین اطلاعات،مطمئن شدم که چیزهای شنیده بودم، درست است.  اما مجید ومحمد دیرترآمدند. وقتی ما در اشرف در عراق بودیم با هم بودیم و با هم به لیبرتی آمدیم.

وکیل مشاورگیتا:باهم درچه دوره زمانی درکمپ اشرف درعراق بودید:

جعفر: “حسین فارسی” ازسال ۷۴ به اشرف آمده بود. اما “مجیدصاحب جم” و”محمدسرخیلی” دیرترآمدند چون دیرتراززندان آزاد شدند. وقتی ما دراشرف درعراق بودیم با هم بودیم و با هم به لیبرتی آمدیم.

وکیل مشاورگیتا:ازچه زمانی تا چه زمانی، باهمدیگردرکمپ اشرف بودید ؟

جعفر: ما تا سال۹۲که به لیبرتی بریم درکمپ اشرف یک با هم بودیم .

وکیل مشاورخانم  گیتاهدینگ وایبری:مرسی جعفر، من سئوالاتم ازشما تمام شد.

رئیس دادگاه : رئیس دادگاه ازدیگروکلای مشاورومدافع سوال کرد که آیا کسی ازجعفر سوالی دارد؟واعلان داشت:درسالن ۳۷ دادگاه استکهلم کسی ازجعفرمیرمحمدی سوالی ندارد، اما کنت لوییس، وکیل مشاور که درآلبانی و درمحل استقرارشاهد حضوردارد، گفت که سوالی دارد.

رئیس دادگاه:اجازه طرح سوال را به وکیل مشاور”کنت لوییس” داد. خوب حالاآقای”کنت لو.ییس”که خودش درآلبانی است،سئوال بفرمایید!

وکیل مشاورکنت: جعفرمن فقط یک سوال ازتودارم. شما گفتید: که تا سال ۱۳۶۱ درتهران وایران باقی بودید درسته؟ هنوزهم تا آن زمان با پدرومادرتان درارتباط بودید. آیا خانواده تو برای تو تعریف کردند که اتفاق‌های دیگری که برای دیگراعضای خانواده‌‌تان درسال‌های ۶۰-۶۱ افتاده، چگونه بوده است ؟

جعفر:بله! من برادردیگری دارم به نام “سید مهدی”. متولد سال ۱۳۴۴ بود. اودرفروردین سال ۶۰ هنگامی که دانش‌آموزو ۱۵ سالش بود، بعد ازتوزیع مجله مجاهدین خلق،درخیابان قائم شهردستگیرشد. این زمانی بود که طبق قانون جمهوری اسلامی اقدامات و فعالیت های تبلیغاتی ازجمله توزیع نشریه مجازبود.درقائم شهرمازندران اغلب مردم هوادار مجاهدین خلق بودند و۱۰هزارنسخه ازنشریه مجاهد توسط دانش‌آموزان ودانشجویان درمیان مردم پخش می‌شد.

وکیل مشاورکنت:حالاتعریف کن برای برادرت”مهدی”بعدازاینکه دستگیرشد،چه اتفاقی افتاد؟

جعفر: “مهدی” ۱۵ساله ما را، همان زمان با تعدادی ازدانش‌آموزان قائم شهری به زندان اوین منتقل کردند. اوبه دلیل اینکه سنش خیلی کم بود، – شما درنظربگیرید- اوین یک زندان مخوف و”مهدی” هم ۱۵سالش است. بسیار تحت فشارروانی،جسمی وانواع واقسام شکنجه ها بودند. “مهدی” و دوستان اش را به اوین بردند و تکاهشان داشتند ولی صد ها تن از جوانانی که دستگیرمی شدند درهمان زندان قائم شهرنگهمیداشتند.

وکیل مشاورکنت: برادرت “مهدی” چه مدت زمانی در اوین بود؟

جعفر:درحدی که من اطلاع دارم “مهد از فروردین ۶۰ تا سال ۶۵ ، یعنی به مدت ۵ سال درزندان اوین بود. اودراثرفشارهای روحی و جسمی بیمارشده بود ودرنهایت مجبورشدند سال ۶۵ آزادش کنند.

وکیل مشاورکنت: آیا تو اطلاع داری که حکمی به او ابلاغ شده بود یا نه؟

جعفر: من تا جائیکه اطلاع دارم ؛ خیر!

وکیل مشاورکنت: دیگر سئوالی ندارم!

رئیس دادگاه توماس ساندر:اعلام داشت درسالن ۳۷ دادگاه استکهلم  کسی ازشما سئوال ندارد. اما خود شاهد (شاکی) مطرح کرد؛ ایا اجازه هست که موضوعی را درباره پدرومادرم بیان کنم؟.

رئیس دادگاه خطاب به اوپرسید: کوتاه ومختصراست؟ ببینید ما در اصل ازطرف دادگاه استکهلم سئوالی از تو نداریم و روند بازجویی به پایان رسیده،اگرمی خواهید موضوع کوتاهی درباره مادروپدرتان بگویید که کمک به شما باشد ، بفرمائید!

جعفرگفت:آخرین تماسی که من با پدرم ازعراق داشتم، سال ۹۴ بود. پدرم به من گفته بود: که وقتی تو زنگ می‌زنی، تلفن‌های ما تحت کنترل است ؛بلافاصله عناصروزارت اطلاعات با ما تماس می‌گیرند. وما رااذیت می‌کنند. پدرم گفت :چون قائم‌شهرخیلی بزرگ نیست، آن زمان خانواده‌های هوادار مجاهدین بسیار اذیت می شدند و تحت کنترل بودند. پدرم درآن زمان ۹۰ ساله بود و مادرم ۸۵ ساله. پدرم می‌گفت :« که در زمان‌های مختلف شب ونصف شب به ما زنگ میزنند، از طرف انجمن وابسته به وزارت اطلاعات- به نام”انجمن نجات” به ما زنگ میزنند وبا آنان تماس می‌گیرند ومی‌گویند: که ما “سید عقیل” هستیم، ما”سید جعفر”هستیم واذیت شان می کردند. … یعنی که بچه‌هایتان نجات پیدا کردند.»

رئیس دادگاه توماس ساندر: شما زیاد حرف زدیدوجلسه مان تمام شده وشماهم تمام کنید.

متاسفم برای همه این اتفاقات شما ولی اینجا یک دادگاه است و ما یک مورد مشخص اتهام است که باید درباره آن بررسی بشود. چند دقیقه وقت داشتیم دراختیارشما گذاشتیم وحالادیگرنمی توانیم ادامه بدهیم . اینجا هم کسی سئوالی ازشما ندارد وجلسه تمام شد .

رئیس دادگاه توماس ساندر:ما هم ازشما جعفرتشکرمی کنیم که در روزدادگاه آمدید وشهادت دادید!

همچنین تشکرمی کنیم ازدادگاه آلبانی که این فرصت را دراختیارما گذاشتند وکمک کردندکه اینکارراانجام بدهیم.

جلسه امروزبه پایان رسید وبرای همه روزخوبی آرزو می کنیم .          

**********************                                                    برپایه آنچه ازاظهارات آقای“سید جعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌” روزجمعه ۲۳مهربرابرپانزدهم(۱۵)اکتبر۲۰۲۱ که عینادربالاانعکاس دادم؛ خواستم، نکاتی رادرباب این اظهارات یا شهادت شان از دادگاه دورس آلبانی به دادگاه استکهلم را بازنگری کنم .

درهمین روزجمعه، رئیس دادگاه “توماس ساندر”گفت:«متاسفم برای همه این اتفاقات شما ولی اینجا یک دادگاه است وما یک مورد مشخص اتهام است که باید درباره آن بررسی بشود…..»این بیان بغایت روشنگر است که “قاضی ساندر” به اصل موضوع ومتهم پرونده چشم دارد وشهادت تبلیغاتی وپیچ درپیچ شعاری را قبول نمی کند!

مراجعه به تمامیت اظهارات رئیس دادگاه درقبال پاسخ شاکی  به سئوال وکیل مشاوراش آقای”کنت لوییس” که درهماهنگی مشخص هر دو(وکیل و شاکی)وازپیش فراهم آمده بود،درروزشهادت آقا “جعفرمیر محمدی”نشانگرعمق توجه ونشانه گذاری دادگاه استکهلم برمحور “مورد مشخص اتهام” فردی بامشخصه”حمید عباسی” دادیاردرتابستان سال ۱۳۶۷ودرزندان معین گوهردشت است ودیگرهیچ!

 سخن رئیس دادگاه” توماس ساندر”دربرابرمنظرایدئولوژیک وتبلیغی  آقای”جعفرمیرمحمدی”بایددریابیم که دادگاه استکهلم برپایه کیفر خواست  دادستان، صحنه پیکاربیمانندی است برای به محاکمه کشاندن جانیان  این فاجعه ی دردناک،بویژه اعضاء پیشین”هیئت مرگ”،که امروزهمچنان درکشورما وبرجان وهستی مردمان جامعه ما حکمفرمایی می کنند، این حاکمان درکناردستیاران وهمکاران وعمله هایی دیروزی شان که امروزیکی ازآنان با مشخصه “حمیدعباسی” (نوری) درچنگ ما اسیرند وما بایدهمه وهمه سنگینی استدلال های خود را برسراو بریزیم وازبلند پروازی ومنزه طلبی گروهی وسازمانی خود پرهیزکنیم و دیگرهیچ!.

هرشاهدوشاکی ودادخواه امروزی و زندانی دیروزی،تا به امروز، این همه فرصت داشت که بنشیند وقصه خود سازکند وبنویسد وکتاب نماید! وصد البته آنچه راکه نگاشته دروسیع ترین سطح شبکه های مجازی، سایت ها و رسانه های شخصی وسازمانی وعرصه فعالیت های فردی خویش تبلیغات نماید وازخود وخانواده اش ورنج هایی که درطول این همه سال هاازقبلِ رژیمِ آدمیِ خوارِجمهوریِ اسلامیِ ایران وجنایات صورت گرفته برخود رفته، سخن براندوآنچه برسرشان آمده به فریاد آورد!  

بیگمان بازگویی وفاش گویی زندانی،خشم به خروش آمده اودربرابر دشمن،جایگاه شاکی وشهادتش رامشخص می نماید.مهم آنستکه این خشم راچگونه تبیئن اش کنیم تادشمن مان را بشکنیم و به زانویش درآوریم. نه اینکه وقت خود ودادگاه رابسوزانیم وآنرا به جولانگاه تبلیغاتی بدل کنیم که هیچ کمکی به پروسه دادرسی نمی کند .

شاکی وشاهدمان،بایدبازتاب شرایط وموقعیت فعلی جنبش دادخواهی را دریابد و آنرا وسیله خود خواهی وجلوه فروشی این وآن نشناسد ونیک دریابد که باید با دیدی عمیق تربه ریشه نابسامانی ها و پس ماندگی جامعه ما بیاندیشیم وازداوری های شتاب زده پرهیزنماییم .     

  بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم با تاکید؛ برآنم:

دادخواهی بربنیاد حقیقت تعریف می گردد. تفاوت عظیمی است بین کسی که متهم است وکسی که می خواهدشهادت بدهد. شاکی وشاهد وشهادت اونباید برمبنای داوری سیاسی وایدئولوژیک بنا گردد. مهم این است که جنایت کشتارخونین وتاریخی تابستان۱۳۶۷ دراین دادگاه به رسمیت شناخته شود وبه جهانیان اعلام گردد که کلیت نظام جمهوری اسلامی برپایه فتوای امام مرگ”خمینی”چنین جنایت دهشتناکی رادراین زندان ودیگرزندان های سراسرایران درآن تابستان خونین آفریدند وامروزهم با بی پروایی هرچه تمامتر،برپهنه جامعه ما حکومت می کنند و جنایت می افرینند!

دادخواهی همین است!هم صدا شدن بامادران،پدران،همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته درخاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ “ابراهیم رئیسی” برتخت قوه‌ی اجرایی کشورمان ایران،مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما ازامروز(دهم اوت۲۰۲۱)با دادگاه و محاکمه حمید نوری دراستکهلم تازه آغازشده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم!

جلسه بعدی دادگاه حمید نوری قرار است دوشنبه ۱۸ اکتبر/ ۲۶مهر برگزارشود.زمان شروع جلسه ساعت ۱۳:۳۰ بعد ازظهربه وقت محلی خواهدبود.دراین جلسه صدیقه حاجی محسن،خواهرحسین حاج محسن ازهواداران سازمان راه کارگر،یکی ازاعدام‌ شدگان تابستان سال ۶۷ درزندان گوهردشت شهادت خواهد داد.

درجلسه روزجمعه ۱۵اکتبر/ ۲۳ مهردادگاه حمید نوری به رئیس دادگاه اطلاع داده شد که شاکی و دادخواه خانم “صدیقه حاج محسن”که قراربوده ازکانادا شهادت بدهد، به استکهلم می‌آید وخودش دردادگاه حاضرخواهدبود.وکیل مشاوراوبه رئیس دادگاه اطلاع داد که او روز شنبه (دوروزپیش ازبرگزارشدن جلسه) دراستکهلم خواهد بود.

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

https://akhbar-rooz.com/?p=131713 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x