دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

سال‌هاست که آواز قناری شهید قارقار کلاغ است- مهدی اصلانی

عبدی در گوهردشت و مقابل چشمان حمید نوری، از بند ۱۴ مقابل هیئت مرگ قرار گرفت و خاورانی شد. نمی‌دانم پیکر تنومند و استخوان‌هایش با «لنگرود چشمش» را در کدامین یک از خاک‌پشته‌ها و گم‌گورهای خاوران شیار کرده‌اند. عبدی مسافر یکی از کامیون‌...

عبدی در گوهردشت و مقابل چشمان حمید نوری، از بند ۱۴ مقابل هیئت مرگ قرار گرفت و خاورانی شد. نمی‌دانم پیکر تنومند و استخوان‌هایش با «لنگرود چشمش» را در کدامین یک از خاک‌پشته‌ها و گم‌گورهای خاوران شیار کرده‌اند. عبدی مسافر یکی از کامیون‌های یخچال‌دار حمل گوشت شد، که حمید نوری پارکابی‌اش بود

«تو باعث شده‌ای که آدمی از آدمی بهراسد» احمد شاملو                                         

«من نگهبان بند بودم زندانی‌ها در بازگشت از بازجویی می‌گفتند به دست‌شویی احتیاج دارند. می‌گفتم عزیزم، دل‌بندم، قربونت برم! بیا برو دست‌شویی.»                                               

نقل به‌مضمون از پرگویی‌های وقیحانه‌ی حمید نوری در دادگاه استکهلم.»                          

 بهار ۶۴ زندان کمیته‌ی مشترک: نوبت بردن دست‌شویی در زندان‌های اسلامی با وعده‌های اذان تنظیم می‌شد. سه وعده صبح و ظهر و غروب.                                                             

بعد از آخرین نوبتِ دست‌شویی و به‌وقتِ خاموشی مصیبت آغاز شد. آن‌روز از قضا فروشگاه زندان هندوانه عرضه کرده بود. شیفتِ‌ شب با حاج‌عباس بود. او به هیچ عنوان حاضر نبود به غیر از سه نوبت معمول،ِ زندانی را به دست‌شویی برد. پاسی از نیمه‌های شب گذشته بود که فشار کلیه‌ها خواب را نا‌ممکن کرد. از جا برخاستم. بیشتر بچه‌‌ها‌‌ خواب بودند.کور‌مال‌کور‌مال خود را به در سلول رساندم. با تعجب مشاهده کردم که عبدی پشتِ درِ اتاق چمباتمه‌زده است. او هم داشت به خود می‌پیچید. از ترس این­که دیگر بچه‌ها بیدار نشن یک‌ بار آهسته در زدم، اما حاج‌عباس ترتیب اثر نداد. البته تعدادی از بچه‌ها نیز نیمه‌‌بیدار مشکلِ ما را داشتند.                               

مدتی را به چاره‌جویی سر کردیم. چند ‌بار در ‌زدیم و هر‌بار کمی بلند‌تر. تعدادی از بچه‌ها بلند  شدند و گفتند که در زده‌اند، اما نگهبان ترتیبِ ‌اثر نداده است. بعد از چند‌ بار در زدن توسط من و عبدی، حاج‌عباس پشتِ در آمد و در‌خواست­مان را رد کرد. تا اذانِ صبح باید منتظر می ماندیم. به حاج‌عباس توضیح ‌دادیم و گفتیم که نیاز داریم به دست‌شویی برویم. با همان لهجه ­ی ترکی­ی مَزلَقانی و لودگی­ی ذاتی‌اش گفت: «هر‌کیم کی، هیندی‌وانا زَهری‌ماری می‌کنی، پایی لرزش بِشینی باید.» عبدی با خشم و غرورِ دست‌نایافتنی ­اش حُکم ‌کرد: دیگه در نمی‌زنیم. بی‌شرف داره با دردِ ما تفریح می‌کنه تا غرورمون را لگد‌مال کنه.

نمی‌توانیم بخوابیم. ساعتی دیگر را با دردی غیرِ ‌قابلِ تحمل که هر لحظه بر شدتِ آن افزوده می‌شد، سَرکردیم. مرتب کج و راست می‌شویم و تا مرزِ خیس کردن خود پیش ‌می‌رویم. با دیدنِ یک قوطی­ی خالی­ی شیر‌خشک، به عبدی گفتم: با این قوطی می‌توانیم کمی فشارِ درد را کاهش دهیم. چاره‌ی دیگری نداشتیم. زندانی تا زمانی که حکم نگرفته است، شرایطِ خود را موقت ارزیابی می‌کند. بر همین اساس تلاش می‌کند به پستی‌های رفتاری که زندانبان به صورتِ تنبیه غیرِ‌مستقیم اعمال می‌کند، تن ندهد. زندانبان سعی دارد با تحمیلِ شرایطِ جهنمی خود زندانی را به دریوزه ­گی وادارد، اما با گذر زمان زندان به خانه‌ی زندانی بدل می‌شود. اولین تجربه‌ی دفعِ ادرار رو‌در‌روی رفیقِ راهت به سختی می‌گذرد. به عبدی می‌گویم: عبدی جان شروع کن اول تو. نصفِ قوطی سهم تو، نصف­ اش هم سهم من.

– باشه قبول؛ اما اول تو.

مجالِ شوخی نیست. با این حال به نیتِ تحمل‌پذیر‌ کردنِ فضا به عبدی گفتم: عبدی جان از قدیم گفته­ اند که آب خوردن و سلام گفتن از کوچک­تره، اما شاشیدن از بزرگ­تر.

عبدی با حُجب­ ذاتی‌اش روی بر‌گرداند و مقداری از ادرارش را در قوط­یی خالی‌ی شیرِ‌خشک خالی کرد. قوطی را به دست­ ام داد و نگاه از چهره‌ام ‌دزدید. به قاعده باید نیمی از فضای خالی­ی قوطی سهم من می­ بود، اما شگفت ­زده مشاهده کردم که عبدی از تمامِ سهمیه ­ی خود استفاده نکرده است.

زین‌العابدین کاظمی که اهلِ زندان وی را عبدی صدا می‌زدند، زندانی­ی دو رژیم و در اولین دوره‌ی انتخاباتِ مجلس، نامزد سازمانِ چریک‌های فدایی خلق ایران از لنگرود بود؛ با قدی افزون از یک‌مترونود، وزنی بالای صد کیلو‌گرم، پوستی از شیر و قلبی از جنس پرنده. قهرمانِ سابقِ کشتی­ی استانِ گیلان در سنگین وزن. به جرأت می‌توانم بگویم در دوره‌ای که با عبدی هم‌بند بودم، در هیچ وعده‌­ای عبدی سیر از سرِ سُفره بر‌نخاست. در زندان بسیاری که بدنی تنومند داشتند، همیشه با مشکلِ گرسنه­ گی مواجه بودند. تفاوت عبدی این بود که همیشه کم­تر از هم ­­ظرفِ خود غذا می‌خورد. نه این­که اَدا در بیاورد، این‌طور بار آمده بود. حالا آن دُرُشت‌‌پیکرِ نازک‌روان، به گاهِ شاشیدن در قوطی­ی شیرِ ‌خُشک در زندان نیز سهمِ بیش­تر را برای من گذاشته بود.

کمی آرام شدیم، اما هم‌چنان تا صبح بیدار ‌ماندیم. با بلند شدنِ صدای اذان، نوبت دست‌شویی­ی اتاق فرا ‌رسید. حاج‌عباس با لب­خندی فاتحانه شیفت را به نفر بعد از خود تحویل داد. در زندان‌های اسلامی محدودیتِ بردن به توالت با هدفِ ویرانی­ی کرامتِ انسانی به اجرا گذاشته می شود. زندانی را وادار می‌‌کنند تا در مقابلِ ده‌ها چشم و گوش، در اتاقی شش در چهار که هشتاد  انسان را در آن چپانده‌اند، خود را خراب کند. زندانیان با کشیدنِ پرده‌ای در گوشه‌ای از فضای محدودِ اتاق‌هایشان، در سطل‌های پلاستیکی به “قضای حاجت” تن می‌دادند. شخصیت بسیاری از زندانیان پس از اولین نوبتی که مجبور به استفاده از سطل می‌شدند (یا به اصطلاحِ زندان “سطل‌لازم” می‌شدند) تا مدت‌ها باز‌سازی نمی‌شد. درست است که عملِ دفع ادرار و در مواردی اضطراری دفعِ مدفوع، در پُشتِ پرده‌ای انجام می‌شد، و دیگران نیز سعی می­کردند حواس خود را متوجه جای دیگر کنند، ذهن اما ناخود‌آگاه به سویِ عملِ پرده‌نشین‌ها کشیده می‌شد. در سالن سه آموزشگاهِ اوین مجبور بودیم برای ظرفِ ادرار مسئول دوره‌ای تعیین کنیم. مسئولِ سطلِ توالت در نوبت دست‌شویی مجبور بود با سرعت سطل را خالی کند و بعد آن ‌را خوب بشوید و خشک کند. عبدی در گوهردشت و مقابل چشمان حمید نوری، از بند ۱۴ مقابل هیئت مرگ قرار گرفت و خاورانی شد. نمی‌دانم پیکر تنومند و استخوان‌هایش با «لنگرود چشمش» را در کدامین یک از خاک‌پشته‌ها و گم‌گورهای خاوران شیار کرده‌اند. عبدی مسافر یکی از کامیون‌های یخچال‌دار حمل گوشت شد، که حمید نوری پارکابی‌اش بود.

https://akhbar-rooz.com/?p=133789 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
انوشه حق طلب
انوشه حق طلب
2 سال قبل

کوتاە و زیبا نوشته شدە است با تجربه‌ای تلخ و یادی از انسانی بزرگ. به امید آنکه قاتلان و شکنجەگران حکومت رعب و وحشت در ایران نیز به پای میز عدالت و داخواهی کشیدە شوند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x