جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳

جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳

با تو قدم زدم – خسرو باقرپور

– چه دسته گل هایی!
و چه بعدازظهرِ شگفتی!
– منم و گستره ی این همه گور
بغلِ گوشِ من و این همه دور!
و این همه شمعِ سرخِ سوسوزَن
اندامِ زمین چه روشن است این جا!

مَنا! می بینی؟
این گورستانِ سوت و کور
می تواند چنین زیبا باشد
و میهمانی ی آرامِ مردگانِ بردبار
می تواند شعرِ تَر شود
وقتی که زندگانِ ناشکیبا؛
زندگی را به شیطانِ شتاب باخته اند.

رد پایِ تو را می گیرم:
مسیرِ عشق را یافته ام
می دانم
این راهِ هماره ی من است.

می رَویم؛
می رَوَم
می رویَم!
پروانه ای فرازِ شانه ام می پرد
چند قطره تنهایی،
چند قطره ناگهان،
چند قطره از تو؛
بر راهِ رفته می ماند
و این یادِ توست که راه را زیبا کرده است.

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=161972 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x